روشنفکران
81.8K subscribers
49.9K photos
41.9K videos
2.39K files
6.92K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
“قلبی به اندازه‌ی خورشید
خورشیدی به اندازه‌ی قلب
آرزویم هنگام خوشبختی همین است...
نور در راهم باشد و بتابد بر من
توانم باشد و بتابم بر غیر...”

#سیناساعی
🌤🌤
@Roshanfkrane
اشک در سینه جاری بود
و خون در چشم
هنگامی که گلوله در دهان بود
و شهوت در سر!
نام ما آدم بود
و نام آن‌ها آدم،
هنگامی که آدم،
پشیز بود
و هر پشیزی، آدم!
#سیناساعی
“قلبی به اندازه‌ی خورشید
خورشیدی به اندازه‌ی قلب
آرزویم هنگام خوشبختی همین است...
نور در راهم باشد و بتابد بر من
توانم باشد و بتابم بر غیر...”

#سیناساعی
@Roshanfkrane🌤
درود بر امید-
تا خودِ آرامش
تا خودِ رویا
تا خودِ بخشش...
درود بر صلح-
تا بوییدنِ رازقی‌
تا دوست داشتن
تا خندیدن، میانِ عاشقی‌...
درود بر آزادی-
تا روییدنِ اندیشه‌ی سبز
تا کودکانه رقصیدنِ انسان
تا پُر شوق شدن، میانِ هر نبض...
درود بر خوشبختی-
درود بر زیبایی
درود بر بوسیدن
و درود بر لالایی،
از اعماقِ خاورمیانه!
تا رخت ببندد شاید از اینجا
سایه‌ی شومِ تنهایی...
و تا همیشه و فرداها
درود بر جان‌های ناخسته از شکیبایی؛

که به دنیا آمده‌ایم تا سایه‌ی صلح و امید،
تمامِ بودن‌مان باشد.
درود بر صلح و آزادی و امید...

۹۸/۱۰/۱۸

#سیناساعی
@Roshanfkrane🌤
زندگی دریچه‌ای بود
سوی کلبه‌ای تنها
با تک‌پنجره‌ای شکسته
و پنجره
شبیه زنی‌ بی‌چارقد
در انتظار سنگ‌سار-
کسی از درختان جنگل
هرگز نپرسید
چه گفت و شنودها
با خویشاوندان خویش
در تن کلبه کرده‌اند
و کسی هرگز ندانست
شیشه‌ی پنجره را
کدامین کودک
ضحاک‌وار شکسته است-
دربچه را نیز بستند طفلانِ دیگر
و نور
سوسو زد تا هفتمین شب،
تا که جوانه‌ی اقبال
باخبر شد از کلبه‌ای دیگر
با نقش یائسه‌ای در پنجره-
اما این بار
نه جنگل بود و
نه شکستنی در کار-
هرچه بود
از افسوسِ ناگفته‌های شیارِ بین دست‌های مرد
بر گونه‌های زنانه
حکایت میکرد...
۹۸/۱۲/۲۵
۰۰:۱۲
( دوران قرنطینه کرونا )
#سیناساعی
@Roshanfkrane
جار میزند فریاد را
طبلِ توخالیِ بی‌عهد،
دار میزند امداد را
ابله عامی بی‌عمد
و میخندد به هر،
پژمانِ ناخشنودِ بی‌حمد!
عجب در نسیه ماندیم
در میانِ میدانِ بی‌ضلع و بی‌نقد!

#سیناساعی
#شعر
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
باران
ساکت‌تر از همیشه
از بستر خویش برخواست
و حرف‌های ناگفته‌اش
در تاریکیِ بام‌ها،
با صدای شرشر جان داد...
یکی با بغض، در همین نزدیکی
دیگری با عشق
کمی آن‌سو تر،
شاعری شاید با شعر
در سایه‌سارِ درخت
و تنها‌ی مفردی
از هرجا که ‌توانست-
همگی به نظاره بودند
بر بالینِ اردیبهشت،
این زلالِ نعمت‌‌افزون را...
و بهار می‌کوشید،
با لمس شبانه‌ی خویش
به شستن نرمِ جان‌ها
به بردن گرمِ دل‌ها
به سیرابیِ ساد‌ه‌ی زمین
و چرخاندنِ پرگارِ روزگار،
تا عده‌ای را لبریزِ شوق
و ‌تن‌هایی را
به شعله‌ی نار عادت دهد،
به قصه‌ی همیشه تکرار...
اردیبهشت اشک شد
تا گوشزد کند
قصه‌ی فاصله‌‌اش
قصه‌ی دوری تو،
با دیگری است...
نه خویشتن!
وگرنه قرارِ بهار
همیشه یکسان است-
باریدن و باریدن و باریدن...

#اردیبهشت #سیناساعی

@Roshanfkrane🌈🌤
غریبم نازنین
غریب‌تر از آنچه میپنداری-
باغ اجدادی‌ام
چند صباحی‌ست به دست همسایه‌
مظلومانه آتش گرفته است
و مرا به جرم دیوانگی
در قفسِ پابسته‌ای محبوسم کرده‌اند
تا ببینم سوختنِ ریشه‌های اجدادی‌ام‌ را
و دم‌ نتوانم‌ زد
که میله‌های قفس، سرخ از آتش‌اند-
غریبم نازنین
غریب‌تر از آنکه در حیاط خانه‌ام
بخندد ارکیده و شمع‌دانی
و بوی خاکستر
تمام مشامم شده است...
صدای ترکیدنِ علف‌های خشک و کوچک
تا میدان بالای ده رسیده است
و چاهِ خانه به جای آب
مخلوطِ رس و دیوانگی به پایم میریزد...
غریبگی در خانه‌ی خویش
بدترین جزای عمرم بود،
اما تو بخوان و بخند
که این واپسین جزای انسانِ ناآگاه بود
و باغچه خانه‌مان
پر از شکوفه خواهد شد
پس از این مه‌گرفتگی...

#سیناساعی
@Roshanfkrane