Forwarded from اتچ بات
آخرین دسامبرِ آخرین زمستان
منطق میگوید حکومت هر چه پلیسیتر باشد سرنگونی آن نیز دشوارتر است؛ و باز همین منطق میگوید: سرنگونیِ پلیسیترین حکومت جهان دشوارترین سرنگونی خواهد بود، چهبسا محال! اما مهیبترین حکومت پلیسی جهان آرامتر و بیدردسرتر از ضعیفترین حکومتها فروریخت! بزرگترین پرسش این است که چگونه آن غول بیانتهای جهان، غولی که پوزهاش در اروپا شرقی، تنهاش در آسیای مرکزی و دُمش بر ساحل اقیانوس آرام بود آنقدر آرام، بیآنکه نعره کشد و خونها بریزد، بیآنکه شلتاقهای بدن زرهپوشش جهان را تکهپاره کند، تلف شد؟! چگونه این بزرگترین حکومتِ تاریخ جهان به این آسانی در واپسین روزهای دسامبر 1991 برای همیشه منجد شد؟
یکی از سوژههای فراموششده «فروپاشی اتحاد شوروی» است، در حالی که مسئلهای بسیار مهم و تأملبرانگیز است. به همین دلیل در مجموعهای از پستها در بلندمدت دربارۀ آن صحبت خواهیم کرد. در این نخستین پست به کلیات آن میپردازم.
از لنین تا چرنِنکو
اتحاد شوروی از انقلاب 1917 سربرآورده بود، از دو انقلاب: انقلاب فوریه که باعث فروپاشی نظام تزاری شده بود و بعد انقلاب اکتبر که در واقع «انقلاب لنین و تروتسکی» (حزب بولشویک) بود و باعث شد نظامی تکحزب شکل گیرد. بولشویکها همه، حتا دیگر احزاب انقلابی را سرکوب کردند و ابتدا روسیۀ شوروی و بعد اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفت. لنین که به دلیل بیماری قلبی از 1922 تا حد زیادی از قدرت کناره گرفته بود در سال 1924 درگذشت و شورایی سهنفره متشکل از «استالین، کامِنِف و زینوفیِف» کشور را اداره میکرد. اولین نبرد قدرت بزرگ میان استالین و تروتسکی درگرفت. استالین تا 1927 به جایگاهی دیکتاتورانه رسید و تا اواخر دهۀ 1930 با شعار مبارزه با تروتسکی و تروتسکیگرایان اکثر انقلابیهای قدیمی را اعدام کرد. حالا تنها مرگ میتوانست استالین را از قدرت پایین کشد؛ مرگی که در سال 1953 به اتاق استالین پا گذاشت. نیکیتا خروشچوف دبیر اول حزب کمونیست شوروی شد و در سال 1958 رئیس دولت هم شد. او شوروی را در مسیر اصطلاحات نهاد و با شعار «استالینزدایی» فضای سیاسی را بازتر کرد. دوران حضور او در قدرت «بهاری سیاسی» بود که در سال 1964 با برکناری او به خزانِ برژنف رسید.
منتقدانِ اصلاحات سیاسی به رهبری لئونید برِژنف قدرت را در دست گرفتند. بیشتر اصلاحات لغو شد و دوباره از استالین به عنوان قهرمان یاد شد. برژنف در 1982 با مرگ از قدرت کنار رفت و پس از او نوبت به رئیس کا.گ.ب، یوری آندروپوف رسید تا در 68 سالگی با کلکسیونی از بیماریها مقام اول شوروی شود. پانزده ماه بعد، او نیز با مرگ از کرملین رفت. پوسیدگی و پیرشدگیِ نظام شوروی به عینیترین شکل هویدا شده بود، زیرا اکنون نوبت به کونستانتین چِرنِنکو رسید که رهبری کند: پیرمردِ بیمارِ 72 سالهای که او نیز تنها سه ماه بعد در تابوت خُفت.
گورباچوف، مأمور کفن و دفن
در 1985 با انتخاب میخائیل گورباچوف به ریاست حزب، نیروهای اصلاحگر سکاندار شوروی شدند. در کنار گورباچوف کسی چون نیکلای ریشکوف رئیس دولت بود و اصلاحات محافظهکارانهای را پیش برد. گورباچوف با دو شعار دکترین جدیدی را اجرا کرد: گلاسنوست (شفافیت) و پِرِستروئیکا (بازسازی). مطابق این دو سیاست، دولتداری باید شفاف میشد و آزادی بیان گسترش مییافت و نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شوروی بازسازی میشد. پرستروئیکا دو جنبۀ اساسی داشت: یکی دموکراتیکسازیِ حیات سیاسی و دیگری آزادسازی اقتصادی. پیری، ناکارآمدی و زوال اکنون عیان شد.
گورباچوف همزمان در سیاست خارجی نیز تنشزدایی کرد و روابط با آمریکا با دیدارهای دوجانبه دوستانه شد. اما فروپاشی از سال 90 آغاز شد: با اعلام استقلال لیتوانی در مارس 1990 آغاز شد و با اعلام استقلال قزاقستان در دسامبر 1991 تمام شد. حالا «روسیۀ شوروی» ماند یکه و تنها، با همان عنوانی که در سال 1917 پس از انقلاب اکتبر بر خود نهاده بود: «جمهوری شورویِ سوسیالیستیِ فدراتیوِ روسیه». در ژوئن 1991 نخستین انتخابات دموکراتیکِ تاریخ روسیه برگزار شد و بوریس یلتسین به عنوان رئیسجمهور روسیه برگزیده شد. او در عرض چند ماه قدرت را از گورباچوف تحویل گرفت.
سرانجام در 25 دسامبر 1991 گورباچوف استعفا داد. آن روز در ساعت 7:32 شامگاه پرچم سرخ با نشان داس و چکشِ «شوروی» پایین کشیده شد و به جای آن پرچم سفیدـآبیـسرخِ «روسیه» برافراشته شد. در آن شب سرد، دستگاهها را از بدنِ هیولایی که دچار مرگ مغزی شده بود جدا کردند و جانور در کُما مرد...
در فایل پیوست لحظۀ پایین کشیدن پرچم سرخ را ببینید. در آینده در پستهایی دیگر به جزئیات و تحلیلهای بیشتری در این باره خواهیم پرداخت.
#مهدی_تدینی
#فروپاشی_شوروی
@Roshanfkrane
منطق میگوید حکومت هر چه پلیسیتر باشد سرنگونی آن نیز دشوارتر است؛ و باز همین منطق میگوید: سرنگونیِ پلیسیترین حکومت جهان دشوارترین سرنگونی خواهد بود، چهبسا محال! اما مهیبترین حکومت پلیسی جهان آرامتر و بیدردسرتر از ضعیفترین حکومتها فروریخت! بزرگترین پرسش این است که چگونه آن غول بیانتهای جهان، غولی که پوزهاش در اروپا شرقی، تنهاش در آسیای مرکزی و دُمش بر ساحل اقیانوس آرام بود آنقدر آرام، بیآنکه نعره کشد و خونها بریزد، بیآنکه شلتاقهای بدن زرهپوشش جهان را تکهپاره کند، تلف شد؟! چگونه این بزرگترین حکومتِ تاریخ جهان به این آسانی در واپسین روزهای دسامبر 1991 برای همیشه منجد شد؟
یکی از سوژههای فراموششده «فروپاشی اتحاد شوروی» است، در حالی که مسئلهای بسیار مهم و تأملبرانگیز است. به همین دلیل در مجموعهای از پستها در بلندمدت دربارۀ آن صحبت خواهیم کرد. در این نخستین پست به کلیات آن میپردازم.
از لنین تا چرنِنکو
اتحاد شوروی از انقلاب 1917 سربرآورده بود، از دو انقلاب: انقلاب فوریه که باعث فروپاشی نظام تزاری شده بود و بعد انقلاب اکتبر که در واقع «انقلاب لنین و تروتسکی» (حزب بولشویک) بود و باعث شد نظامی تکحزب شکل گیرد. بولشویکها همه، حتا دیگر احزاب انقلابی را سرکوب کردند و ابتدا روسیۀ شوروی و بعد اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفت. لنین که به دلیل بیماری قلبی از 1922 تا حد زیادی از قدرت کناره گرفته بود در سال 1924 درگذشت و شورایی سهنفره متشکل از «استالین، کامِنِف و زینوفیِف» کشور را اداره میکرد. اولین نبرد قدرت بزرگ میان استالین و تروتسکی درگرفت. استالین تا 1927 به جایگاهی دیکتاتورانه رسید و تا اواخر دهۀ 1930 با شعار مبارزه با تروتسکی و تروتسکیگرایان اکثر انقلابیهای قدیمی را اعدام کرد. حالا تنها مرگ میتوانست استالین را از قدرت پایین کشد؛ مرگی که در سال 1953 به اتاق استالین پا گذاشت. نیکیتا خروشچوف دبیر اول حزب کمونیست شوروی شد و در سال 1958 رئیس دولت هم شد. او شوروی را در مسیر اصطلاحات نهاد و با شعار «استالینزدایی» فضای سیاسی را بازتر کرد. دوران حضور او در قدرت «بهاری سیاسی» بود که در سال 1964 با برکناری او به خزانِ برژنف رسید.
منتقدانِ اصلاحات سیاسی به رهبری لئونید برِژنف قدرت را در دست گرفتند. بیشتر اصلاحات لغو شد و دوباره از استالین به عنوان قهرمان یاد شد. برژنف در 1982 با مرگ از قدرت کنار رفت و پس از او نوبت به رئیس کا.گ.ب، یوری آندروپوف رسید تا در 68 سالگی با کلکسیونی از بیماریها مقام اول شوروی شود. پانزده ماه بعد، او نیز با مرگ از کرملین رفت. پوسیدگی و پیرشدگیِ نظام شوروی به عینیترین شکل هویدا شده بود، زیرا اکنون نوبت به کونستانتین چِرنِنکو رسید که رهبری کند: پیرمردِ بیمارِ 72 سالهای که او نیز تنها سه ماه بعد در تابوت خُفت.
گورباچوف، مأمور کفن و دفن
در 1985 با انتخاب میخائیل گورباچوف به ریاست حزب، نیروهای اصلاحگر سکاندار شوروی شدند. در کنار گورباچوف کسی چون نیکلای ریشکوف رئیس دولت بود و اصلاحات محافظهکارانهای را پیش برد. گورباچوف با دو شعار دکترین جدیدی را اجرا کرد: گلاسنوست (شفافیت) و پِرِستروئیکا (بازسازی). مطابق این دو سیاست، دولتداری باید شفاف میشد و آزادی بیان گسترش مییافت و نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شوروی بازسازی میشد. پرستروئیکا دو جنبۀ اساسی داشت: یکی دموکراتیکسازیِ حیات سیاسی و دیگری آزادسازی اقتصادی. پیری، ناکارآمدی و زوال اکنون عیان شد.
گورباچوف همزمان در سیاست خارجی نیز تنشزدایی کرد و روابط با آمریکا با دیدارهای دوجانبه دوستانه شد. اما فروپاشی از سال 90 آغاز شد: با اعلام استقلال لیتوانی در مارس 1990 آغاز شد و با اعلام استقلال قزاقستان در دسامبر 1991 تمام شد. حالا «روسیۀ شوروی» ماند یکه و تنها، با همان عنوانی که در سال 1917 پس از انقلاب اکتبر بر خود نهاده بود: «جمهوری شورویِ سوسیالیستیِ فدراتیوِ روسیه». در ژوئن 1991 نخستین انتخابات دموکراتیکِ تاریخ روسیه برگزار شد و بوریس یلتسین به عنوان رئیسجمهور روسیه برگزیده شد. او در عرض چند ماه قدرت را از گورباچوف تحویل گرفت.
سرانجام در 25 دسامبر 1991 گورباچوف استعفا داد. آن روز در ساعت 7:32 شامگاه پرچم سرخ با نشان داس و چکشِ «شوروی» پایین کشیده شد و به جای آن پرچم سفیدـآبیـسرخِ «روسیه» برافراشته شد. در آن شب سرد، دستگاهها را از بدنِ هیولایی که دچار مرگ مغزی شده بود جدا کردند و جانور در کُما مرد...
در فایل پیوست لحظۀ پایین کشیدن پرچم سرخ را ببینید. در آینده در پستهایی دیگر به جزئیات و تحلیلهای بیشتری در این باره خواهیم پرداخت.
#مهدی_تدینی
#فروپاشی_شوروی
@Roshanfkrane
Telegram
attach 📎