دردوران #فتحعلی_شاه_قاجار، کسی حاضر نبود نقش يزيديان را در تعزیه بازی کند .
با آوردن چند #اسیر_روس آنها را وادار به این کار کردند و در پایان مردم آنها را سنگ باران كردند!😐
#تاریخ
@Roshanfkrane
با آوردن چند #اسیر_روس آنها را وادار به این کار کردند و در پایان مردم آنها را سنگ باران كردند!😐
#تاریخ
@Roshanfkrane
"بدا به حال روس، بدا به حال روس"
رجز خواني #فتحعلی_شاه در ماجرای جنگ #روس و #ایران
گویند در جنگ دوم "روس و ایران" وقتی قشون روس به تبریز وارد شد و مصمم بود به سمت میانه حرکت کند، دولت ایران خود را در مقابل کار تمام شدهای دید و ناچار شد شرایط صلحی که دولت روس املا میکرد،را بپذیرد.
"فتحعلی شاه" برای اعلان ختم جنگ و تصمیم دولت در بستن پیمان آشتی، {ترفندی به کار برد} قبلا به جمعی از خاصان دستوراتی راجع به اینکه در مقابل هر جمله ای از فرمایشات شاه چه جوابهایی باید بدهند،داده بود و همگی نقش خود را روان کرده بودند.
شاه برتخت جلوس کرد و دولتیان سرفرود آوردند. شاه به مخاطب سلام خطاب کرد و فرمود:
اگر ما امر دهیم که ایلات جنوب با ایلات شمال همراهی کنند و یک مرتبه بر روس منحوس بتازند و دمار از روزگار این قوم بی ایمان برآورند، چه پیش خواهد آمد؟
مخاطب سلام که دراین کمدی نقش خود را خوب حفظ کرده بود، تعظیم سجده مانندی کرد و گفت :
"بدا به حال روس!! بدا به حال روس!!"
شاه مجددا پرسید:
"اگر فرمان قضا جریان شرف صدور یابد که قشون خراسان با قشون آذربایجان یکی شود و توامأ(همزمان) بر این گروه بیدین حمله کنند چطور؟
"جواب عرض کرد:
"بدا به حال روس!! بدا به حال روس!!"
اعلیحضرت پرسش را تکرار کردند و فرمودند:
"اگر توپچیهای خمسه را هم به کمک توپچیهای مراغه بفرستیم و امر دهیم که با توپهای خود تمام دار و دیار این کفار را با خاک یکسان کنند چه خواهد شد؟"
باز جوابِ
"بدا به حال روس!! بدا به حال روس!!"
تکرار شد و خلاصه چندین فقره از این قماش اگرهای دیگر که تماما به جواب یکنواختِ "بدا به حال روس" مکرر تایید میشد، رد و بدل شد.
شاه تا این وقت روی تخت نشسته، پشت خود را به دو عدد متکای مروارید دوز داده بود.در این موقع دریای غضب ملوکانه به جوش آمد و روی دوکنده زانو بلند شد، شمشیر خود را که به کمر بسته بود به قدر یک وجبی از غلاف بیرون کشید و این دو شعر را که البته زاده افکار خودش بود به طور حماسه با صدای بلند خواند:
کشم شمشیر مینایی / که شیر از بیشه بگریزد
زنم بر فرق پسکوویچ / که دود از پطر برخیزد
مخاطب سلام با دو نفر که در یمین و یسارش، روبهروی او ایستاده بودند خودرا به پایه عرش سایه تخت قبله عالم رساندند و به خاک افتادند و گفتند :
"قربان مکش ، مکش که عالم زیر و رو خواهد شد"
شاه پس از لمحه ای سکوت گفت: "حالا که اینطور صلاح میدانید ما هم دستور میدهیم با این قوم بیدین کار به مسالمت ختم کنند"./عصرایران
#تاریخ
@Roshanfkrane
رجز خواني #فتحعلی_شاه در ماجرای جنگ #روس و #ایران
گویند در جنگ دوم "روس و ایران" وقتی قشون روس به تبریز وارد شد و مصمم بود به سمت میانه حرکت کند، دولت ایران خود را در مقابل کار تمام شدهای دید و ناچار شد شرایط صلحی که دولت روس املا میکرد،را بپذیرد.
"فتحعلی شاه" برای اعلان ختم جنگ و تصمیم دولت در بستن پیمان آشتی، {ترفندی به کار برد} قبلا به جمعی از خاصان دستوراتی راجع به اینکه در مقابل هر جمله ای از فرمایشات شاه چه جوابهایی باید بدهند،داده بود و همگی نقش خود را روان کرده بودند.
شاه برتخت جلوس کرد و دولتیان سرفرود آوردند. شاه به مخاطب سلام خطاب کرد و فرمود:
اگر ما امر دهیم که ایلات جنوب با ایلات شمال همراهی کنند و یک مرتبه بر روس منحوس بتازند و دمار از روزگار این قوم بی ایمان برآورند، چه پیش خواهد آمد؟
مخاطب سلام که دراین کمدی نقش خود را خوب حفظ کرده بود، تعظیم سجده مانندی کرد و گفت :
"بدا به حال روس!! بدا به حال روس!!"
شاه مجددا پرسید:
"اگر فرمان قضا جریان شرف صدور یابد که قشون خراسان با قشون آذربایجان یکی شود و توامأ(همزمان) بر این گروه بیدین حمله کنند چطور؟
"جواب عرض کرد:
"بدا به حال روس!! بدا به حال روس!!"
اعلیحضرت پرسش را تکرار کردند و فرمودند:
"اگر توپچیهای خمسه را هم به کمک توپچیهای مراغه بفرستیم و امر دهیم که با توپهای خود تمام دار و دیار این کفار را با خاک یکسان کنند چه خواهد شد؟"
باز جوابِ
"بدا به حال روس!! بدا به حال روس!!"
تکرار شد و خلاصه چندین فقره از این قماش اگرهای دیگر که تماما به جواب یکنواختِ "بدا به حال روس" مکرر تایید میشد، رد و بدل شد.
شاه تا این وقت روی تخت نشسته، پشت خود را به دو عدد متکای مروارید دوز داده بود.در این موقع دریای غضب ملوکانه به جوش آمد و روی دوکنده زانو بلند شد، شمشیر خود را که به کمر بسته بود به قدر یک وجبی از غلاف بیرون کشید و این دو شعر را که البته زاده افکار خودش بود به طور حماسه با صدای بلند خواند:
کشم شمشیر مینایی / که شیر از بیشه بگریزد
زنم بر فرق پسکوویچ / که دود از پطر برخیزد
مخاطب سلام با دو نفر که در یمین و یسارش، روبهروی او ایستاده بودند خودرا به پایه عرش سایه تخت قبله عالم رساندند و به خاک افتادند و گفتند :
"قربان مکش ، مکش که عالم زیر و رو خواهد شد"
شاه پس از لمحه ای سکوت گفت: "حالا که اینطور صلاح میدانید ما هم دستور میدهیم با این قوم بیدین کار به مسالمت ختم کنند"./عصرایران
#تاریخ
@Roshanfkrane