🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
🔷داورمان کیست؟!
چه کسی داور است ؟
لباس سپید را ایرانی ها برای عروسی میپوشند و هندی ها برای عزا، من باید چه لباسی بپوشم ؟!
تمام استنباط ما از درستی و نادرستی چیزها مشروط است. ماشینی هستیم که از کودکی برنامه ریزیاش میکنند برای آنکه جهان را آنطور ببیند که بزرگترها خواستهاند ...!
با اینهمه، ما معتقدیم که عقل داریم و قادریم خوب را از بد جدا کنیم .
پس من کِی باید جهان را آنگونه ببینم که هست ؟ و مگر ما چند بار به دنیا میآییم ...؟!
✍️ #رضا_قاسمی
#بریده_کتاب
#تفکر
@Roshanfkrane
🔷داورمان کیست؟!
چه کسی داور است ؟
لباس سپید را ایرانی ها برای عروسی میپوشند و هندی ها برای عزا، من باید چه لباسی بپوشم ؟!
تمام استنباط ما از درستی و نادرستی چیزها مشروط است. ماشینی هستیم که از کودکی برنامه ریزیاش میکنند برای آنکه جهان را آنطور ببیند که بزرگترها خواستهاند ...!
با اینهمه، ما معتقدیم که عقل داریم و قادریم خوب را از بد جدا کنیم .
پس من کِی باید جهان را آنگونه ببینم که هست ؟ و مگر ما چند بار به دنیا میآییم ...؟!
✍️ #رضا_قاسمی
#بریده_کتاب
#تفکر
@Roshanfkrane
یک بار مرد بزرگی که گویی به یک نظر درد مرا دریافته بود، به من گفت: سعی کن چیزی را دوست بداری، فرقی هم نمی کند چه چیز.
خدا، زن، موسیقی، حتى مشروب یا تریاک ...
ولی یک چیزی را "دوست" بدار...
📖 #همنوایی_شبانه_ارکستر_چوبها
✍🏻 #رضا_قاسمی
@Roshanfkrane
خدا، زن، موسیقی، حتى مشروب یا تریاک ...
ولی یک چیزی را "دوست" بدار...
📖 #همنوایی_شبانه_ارکستر_چوبها
✍🏻 #رضا_قاسمی
@Roshanfkrane
سپیده رئیس سادات - این خرقه که من دارم
@Roshanfkrane
تصنیف *این خرقه که من دارم*
با اجرای : #سپیده_رئیس_سادات و گروه #مشتاق
شعر: #حافظ
آهنگساز: #رضا_قاسمی
#موسیقی
@Roshanfkrane
با اجرای : #سپیده_رئیس_سادات و گروه #مشتاق
شعر: #حافظ
آهنگساز: #رضا_قاسمی
#موسیقی
@Roshanfkrane
#تیکه_کتاب
@Roshanfkrane
#بکارت !!!!
مرد = زن؟
در ساختمان ما کمتر پیش میاد درگیری و دعوایی به گوش برسه، عمدۀ ساکنین تا حدودی متمول و تحصیلکرده هستند و بسیار ساختمان ساکتیه در کل،،،، اما دیشب ساعت های 11- 12 بود که شنیدم از توی حیاط صدای داد بی داد میاد.
به شخصه آدم فضولی نیستم اما خب احتیاط هم شرط عقله برای اینکه یه وقت شرّی نباشه که دامنش گریبان ما رو بگیره !!!
سرم رو از پنجره بردم بیرون ببینم چه خبره که دیدم «آقای مرزداری» همسایه ما در حال مشایعت یك عده ست که همه کراوات زده و شیک و با کفشای فوقِ پاشنه بلند در حال فحاشی و ترک کردن خانه هستند!!!
جالب اینجا بود که گل و شیرینی در دست آقای مرزداری بود و ایشان در برابر تمام فحاشی های مهمانانش که معلوم بود آمدن خواستگاری! سکوت محض بود و هیچ نمی گفت و وقتی رفتند بیرون جلوی چشم شان گل و شیرینی شان را گذاشت دم در و برگشت...
فردای آن روز آقای مرزداری را در پارکینگ دیدم. بعد از سلام و علیک بخاطر سر و صدای دیشب ازم عذرخواهی کرد.
گفتم مساله ای نیست اما عجیب بود از ان چهره ها همچون فحاشی های رکیکی! گفت نه عزیزم عجیب نیست... بی اینکه بپرسم قضیه چی بوده خودش شروع کرد به شرح دادن که:
«این جلسۀ سوم بود و همۀ قضایا حل شده بود و آمده بودن که قرار عقد و عروسی بگذاريم.
وقتی همۀ کارها را هماهنگ کردیم و نوشتیم. مادر داماد رو کرد به خانم من گفت خب ایشالله نوگل مان را کی ببریم برای معاینه دکتر؟ خانوم من پرسید هر وقت پدرش بگويد!
من که فکر نمی کردم مساله هماني باشد که فکر می کنم پرسیدم برای چی؟ که گفتن برای معاینه دوشیزگی دیگه...
گفتم هیچ مساله ای نیست.
ایشالله خانوما یه قرار بذارین با دختر من برید برای این مساله ؛آقا داماد هم تشریف بیارن با بنده که بریم برای معاینه...
پدر داماد گفت ببخشید برای چه معاینه ای؟ عدم اعتیاد و اینها رو که رسما میرن و می گیرن...
که گفتم نه خیر!
برای معاینه پیش دکتر متخصص کولورکتال (راست روده و مقعد) که ایشان هم متقابلا گواهی کنند آقا داماد گل ما احیانا اعتیاد به رابطۀ مقعدی نداشته باشن...
و بعد از اونش را خودتان می توانيد حدس بزنید»
گفتم بله
و مدت هاست که دارم به این موضوع فکر می کنم که کاش واقعا تمام پدران و مادران دختران این سرزمین جسارت آقای مرزداری را داشتند و مقابل این توهین بی شرمانه و در خواست گواهی بکارت از دختران به همین شکل ایستادگی می کردند و شدت وقاحت این موضوع را به همین صورت نمایان می ساختند
چه اینکه واقعا هم همین است و درخواست گواهی دوشیزگی به همان اندازه زننده ست که درخواست گواهی سلامت کولورکتال!
شوربختی مرد در این است که سن خودش
را نمی بیند!
جسمش پیر می شود اما تمنایش همچنان
جوان می ماند!
زن، اما هستی اش با زمان گره خورده!
آن ساعت درونی که نظم می دهد به چرخه ی زایمان!
آن عقربه که در لحظه ی مقرر می ایستد روی ساعت یائسگی!
این ها همه پای زن را می برد روی زمین سخت واقعیت!
هر روز می ایستد برابر آینه تا خطی بکشد به
چشم یا سرخی بدهد به لب!
تصویر روبرو خیره اش می کند به رد پای زمان
که ذره ذره چین می دهد به پوست!
اما، مرد پایش لب گور هم که باشد، چشمش که بیفتد به دختری زیبا، جوانی او را می بیند
اما زانوان خمیده و عصای خود را نه!
مگر وقتی که واقعیت با بی رحمی تمام
آوار شود روی سرش!!!!!
بخشی از رمان #چاه_بابل
اثر : #رضا_قاسمی
کانال روشنفکران
#حکایت
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
#بکارت !!!!
مرد = زن؟
در ساختمان ما کمتر پیش میاد درگیری و دعوایی به گوش برسه، عمدۀ ساکنین تا حدودی متمول و تحصیلکرده هستند و بسیار ساختمان ساکتیه در کل،،،، اما دیشب ساعت های 11- 12 بود که شنیدم از توی حیاط صدای داد بی داد میاد.
به شخصه آدم فضولی نیستم اما خب احتیاط هم شرط عقله برای اینکه یه وقت شرّی نباشه که دامنش گریبان ما رو بگیره !!!
سرم رو از پنجره بردم بیرون ببینم چه خبره که دیدم «آقای مرزداری» همسایه ما در حال مشایعت یك عده ست که همه کراوات زده و شیک و با کفشای فوقِ پاشنه بلند در حال فحاشی و ترک کردن خانه هستند!!!
جالب اینجا بود که گل و شیرینی در دست آقای مرزداری بود و ایشان در برابر تمام فحاشی های مهمانانش که معلوم بود آمدن خواستگاری! سکوت محض بود و هیچ نمی گفت و وقتی رفتند بیرون جلوی چشم شان گل و شیرینی شان را گذاشت دم در و برگشت...
فردای آن روز آقای مرزداری را در پارکینگ دیدم. بعد از سلام و علیک بخاطر سر و صدای دیشب ازم عذرخواهی کرد.
گفتم مساله ای نیست اما عجیب بود از ان چهره ها همچون فحاشی های رکیکی! گفت نه عزیزم عجیب نیست... بی اینکه بپرسم قضیه چی بوده خودش شروع کرد به شرح دادن که:
«این جلسۀ سوم بود و همۀ قضایا حل شده بود و آمده بودن که قرار عقد و عروسی بگذاريم.
وقتی همۀ کارها را هماهنگ کردیم و نوشتیم. مادر داماد رو کرد به خانم من گفت خب ایشالله نوگل مان را کی ببریم برای معاینه دکتر؟ خانوم من پرسید هر وقت پدرش بگويد!
من که فکر نمی کردم مساله هماني باشد که فکر می کنم پرسیدم برای چی؟ که گفتن برای معاینه دوشیزگی دیگه...
گفتم هیچ مساله ای نیست.
ایشالله خانوما یه قرار بذارین با دختر من برید برای این مساله ؛آقا داماد هم تشریف بیارن با بنده که بریم برای معاینه...
پدر داماد گفت ببخشید برای چه معاینه ای؟ عدم اعتیاد و اینها رو که رسما میرن و می گیرن...
که گفتم نه خیر!
برای معاینه پیش دکتر متخصص کولورکتال (راست روده و مقعد) که ایشان هم متقابلا گواهی کنند آقا داماد گل ما احیانا اعتیاد به رابطۀ مقعدی نداشته باشن...
و بعد از اونش را خودتان می توانيد حدس بزنید»
گفتم بله
و مدت هاست که دارم به این موضوع فکر می کنم که کاش واقعا تمام پدران و مادران دختران این سرزمین جسارت آقای مرزداری را داشتند و مقابل این توهین بی شرمانه و در خواست گواهی بکارت از دختران به همین شکل ایستادگی می کردند و شدت وقاحت این موضوع را به همین صورت نمایان می ساختند
چه اینکه واقعا هم همین است و درخواست گواهی دوشیزگی به همان اندازه زننده ست که درخواست گواهی سلامت کولورکتال!
شوربختی مرد در این است که سن خودش
را نمی بیند!
جسمش پیر می شود اما تمنایش همچنان
جوان می ماند!
زن، اما هستی اش با زمان گره خورده!
آن ساعت درونی که نظم می دهد به چرخه ی زایمان!
آن عقربه که در لحظه ی مقرر می ایستد روی ساعت یائسگی!
این ها همه پای زن را می برد روی زمین سخت واقعیت!
هر روز می ایستد برابر آینه تا خطی بکشد به
چشم یا سرخی بدهد به لب!
تصویر روبرو خیره اش می کند به رد پای زمان
که ذره ذره چین می دهد به پوست!
اما، مرد پایش لب گور هم که باشد، چشمش که بیفتد به دختری زیبا، جوانی او را می بیند
اما زانوان خمیده و عصای خود را نه!
مگر وقتی که واقعیت با بی رحمی تمام
آوار شود روی سرش!!!!!
بخشی از رمان #چاه_بابل
اثر : #رضا_قاسمی
کانال روشنفکران
#حکایت
@Roshanfkrane
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
قطعهی زیبای《صنما صنما》...🎼💚
خواننده: #سپیده_رییسسادات
آهنگساز: #رضا_قاسمی
کمانچه: سعید فرجپوری
عود: حسین بهروزینیا
تار: حمید بهروزینیا
کوبهای: بهنام سامانی
#موسیقی
@Roshanfkrane
قطعهی زیبای《صنما صنما》...🎼💚
خواننده: #سپیده_رییسسادات
آهنگساز: #رضا_قاسمی
کمانچه: سعید فرجپوری
عود: حسین بهروزینیا
تار: حمید بهروزینیا
کوبهای: بهنام سامانی
#موسیقی
@Roshanfkrane