خودکار بیک
نام فامیلشان تحریریان بود و اصالتا اصفهانی بودند ولی ساکن تهران.
شغل پدرش هم فروش لوازم التحریر در بازار بود.
او فرزند چهارم خانواده تحریریان بود و نور چشمی پدر.
همین که دبستان را تمام کرد به حجره پدرش رفت و مشغول کار شد؛
شبانه درس میخواند و روزها کار میکرد. عاشق مکالمه به زبان انگلیسی بود و ول کن هم نبود.
کلاس زبان میرفت و جوری شده بود که مثل بلبل انگلیسی حرف میزد.
از سربازی که آمد، زن گرفت و باز به حجره پدرش برگشت.
فامیلشان را از تحریریان به رفوگران تغییر دادند.
اولین درخشش او زمانی بود که یک محموله مداد از ژاپن به ایران رسید و او کولاک کرد! چون همسرش برای مدادها منگوله های رنگی میساخت و ایده میداد تا فروش بهتر شود و با این کار سودشان چند برابر شده بود!
این بود که علی اکبر به فکر تجارت افتاد. چون خانواده ای مذهبی بودند و به حقشان قانع بودند، پدرش محافظه کار بود و بلند پروازی علی اکبر را که میدید میگفت آخر تو، کار دست من میدهی!
علی اکبر گوشش بدهکار این حرفها نبود. کم کم کارخانه علی اکبر رفوگران و برادران را تاسیس کرد و عکس برگردان و برچسب آیه های قرآن را چاپ زدند و دعای "وان یکاد" و طرح "فالله خیرحافظا و هو ارحم الرحمین" در ایران غوغا کرد.
از ماشین عروس تا ویترین مغازه ها جایی نبود که برچسب ها نباشد!
این شد که سرمایه ای دست و پا کرد.
کم کم به فکر تولید قلم خودنویس افتاد ولی هرچه تلاش کرد موفق نشد.
تا اینکه در يك روز تابستانی، آقايی به نام بهنام، به مغازه شان آمد و لای كاغذی كه در دست داشت، سه عدد قلم بود. علی اکبر شروع به نوشتن کرد و ديد چه چيز خوبی است!
پدرش آمد و علی اکبر گفت آقای بهنام اين قلم ها را آورده.
پدر نگاه كرد و نوشت و گفت علی اكبر اينها چطوری جوهر ميخورند؟
گفتم اينها جوهر نميخورد، "خودكار" است!
اين كلمه "خودكار" را او اولین بار در ایران به کار برد و رویش ماند.
یک روز نماینده همان شرکت خودکار فرانسوی به نام آقای لوک به ایران آمده بود و توی بازار با علی اکبر میگشتند تا بازار را نشانش بدهد.
آقای لوک به علی اکبر گفت اگر نماینده این خودکار بودید چقدر میفروختید؟ علی اکبر گفت سالی ۲ میلیون خودکار!!! این عدد ۴ برابر فروش لوازم التحریر مغازه بود.
فردای آن روز تلگرافی از فرانسه رسید و او "نماینده فروش خودکار بیک" شد!!! قول ۲ میلیون فروش خودکار داده بود ولی ۵ میلیون خودکار فروخت!!
کم کم فکری به ذهنش رسید.
به پدرش گفت بيا برويم كارخانه خودکار بیک را خودمان راه بيندازيم!!
پدرش گفت: باز به كله ات زده يك كار ديگر بكنی؟
جواب داد ما اگر توليد كنيم هم به مملكت خودمان خدمت می كنيم و هم يك عده شاغل می شوند و نان می خورند و با این حرف ها پدرش قبول کرد.
حالا راضی کردن آقای بیک دردسر بود. آقای بیک گفت بشرطی اجازه میدهم که بتوانی خودکاری مثل این خودکار تولید کنی و یک نمونه داد.
رفوگران خودکار را تولید کرد و به فرانسه فرستاد!
خودکار آنقدر خوب بود که تلگراف از فرانسه رسید که شما سريعاً به پاريس بيا.
رفت.
مدیر بیک به او گفت من به تو اجازه ساخت ميدهم، فقط يك شرط دارد.
به من بگو با چه موادی، اين خودکار را توليد كردی؟!
اینطور شد که شروع كردند و موفق شدند به طوری كه در سال دويست ميليون عدد خودکار فروخت و اين عااالی بود.
با کمک پدرش یک قطعه زمین ۱۱ هزار متری در تهران نو خریدند و کارخانه ای بنا کردند و ماشین آلات را از فرانسه به تهران آوردند.
تعداد پرسنل در آغاز کار ۹۶ نفر بود اما کم کم بیشتر و بیشتر شدد.
مداد سوسماری هم آن زمان رو به ورشکستگی بود.
کارخانه زیان ده مدادِ سوسماری را از فرمانفرمایان خریدند و در فروش مداد سوسماری هم رکورد زدند.
بعد در سال ۱۳۷۵ عطر بیک (عطر جوانی) را به خط تولیدشان اضافه کردند و باز رکورد زدند!
تا اینجا خیلی خوب بود
اما کمی بعد ماجرایی در سازمان تعزیرات حکومتی، پای برادران رفوگران را به زندان باز کرد تا در نهایت با پادرمیانی آقای ناطق نوری، نامه تظلم خواهی برادران کارآفرین را مورد پیگیری قرار داده بودند، غائله پس از دشواری فراوان ختم شد.
پس از آن ماجرا رفوگران هرگز آن آدم سابق نشد.
کم کم، کار کارخانه بیک خوابید!
خود رفوگران میگوید وداع تلخی با خودکار بیک و کارخانه ای که خودم سنگ بنایش را گذاشته بودم، داشتم
و الان، حس پدری را که فرزندش را از دست داده باشد، دارم.
آن روزها خودکار بیک حرف اول را در ایران می زد؛ اما حالا خودکارهای چینی جای یک تولید ملی را گرفته اند.
رفوگران این روزها با بیش از ۸۴ سال سن و با وجود بیماری در لواسان به دور از هیاهوی شهر، شعر می نویسد،
شاید با همان خودکار بیک...
#اجتماعی
#صنعتی
@Roshanfkrane
نام فامیلشان تحریریان بود و اصالتا اصفهانی بودند ولی ساکن تهران.
شغل پدرش هم فروش لوازم التحریر در بازار بود.
او فرزند چهارم خانواده تحریریان بود و نور چشمی پدر.
همین که دبستان را تمام کرد به حجره پدرش رفت و مشغول کار شد؛
شبانه درس میخواند و روزها کار میکرد. عاشق مکالمه به زبان انگلیسی بود و ول کن هم نبود.
کلاس زبان میرفت و جوری شده بود که مثل بلبل انگلیسی حرف میزد.
از سربازی که آمد، زن گرفت و باز به حجره پدرش برگشت.
فامیلشان را از تحریریان به رفوگران تغییر دادند.
اولین درخشش او زمانی بود که یک محموله مداد از ژاپن به ایران رسید و او کولاک کرد! چون همسرش برای مدادها منگوله های رنگی میساخت و ایده میداد تا فروش بهتر شود و با این کار سودشان چند برابر شده بود!
این بود که علی اکبر به فکر تجارت افتاد. چون خانواده ای مذهبی بودند و به حقشان قانع بودند، پدرش محافظه کار بود و بلند پروازی علی اکبر را که میدید میگفت آخر تو، کار دست من میدهی!
علی اکبر گوشش بدهکار این حرفها نبود. کم کم کارخانه علی اکبر رفوگران و برادران را تاسیس کرد و عکس برگردان و برچسب آیه های قرآن را چاپ زدند و دعای "وان یکاد" و طرح "فالله خیرحافظا و هو ارحم الرحمین" در ایران غوغا کرد.
از ماشین عروس تا ویترین مغازه ها جایی نبود که برچسب ها نباشد!
این شد که سرمایه ای دست و پا کرد.
کم کم به فکر تولید قلم خودنویس افتاد ولی هرچه تلاش کرد موفق نشد.
تا اینکه در يك روز تابستانی، آقايی به نام بهنام، به مغازه شان آمد و لای كاغذی كه در دست داشت، سه عدد قلم بود. علی اکبر شروع به نوشتن کرد و ديد چه چيز خوبی است!
پدرش آمد و علی اکبر گفت آقای بهنام اين قلم ها را آورده.
پدر نگاه كرد و نوشت و گفت علی اكبر اينها چطوری جوهر ميخورند؟
گفتم اينها جوهر نميخورد، "خودكار" است!
اين كلمه "خودكار" را او اولین بار در ایران به کار برد و رویش ماند.
یک روز نماینده همان شرکت خودکار فرانسوی به نام آقای لوک به ایران آمده بود و توی بازار با علی اکبر میگشتند تا بازار را نشانش بدهد.
آقای لوک به علی اکبر گفت اگر نماینده این خودکار بودید چقدر میفروختید؟ علی اکبر گفت سالی ۲ میلیون خودکار!!! این عدد ۴ برابر فروش لوازم التحریر مغازه بود.
فردای آن روز تلگرافی از فرانسه رسید و او "نماینده فروش خودکار بیک" شد!!! قول ۲ میلیون فروش خودکار داده بود ولی ۵ میلیون خودکار فروخت!!
کم کم فکری به ذهنش رسید.
به پدرش گفت بيا برويم كارخانه خودکار بیک را خودمان راه بيندازيم!!
پدرش گفت: باز به كله ات زده يك كار ديگر بكنی؟
جواب داد ما اگر توليد كنيم هم به مملكت خودمان خدمت می كنيم و هم يك عده شاغل می شوند و نان می خورند و با این حرف ها پدرش قبول کرد.
حالا راضی کردن آقای بیک دردسر بود. آقای بیک گفت بشرطی اجازه میدهم که بتوانی خودکاری مثل این خودکار تولید کنی و یک نمونه داد.
رفوگران خودکار را تولید کرد و به فرانسه فرستاد!
خودکار آنقدر خوب بود که تلگراف از فرانسه رسید که شما سريعاً به پاريس بيا.
رفت.
مدیر بیک به او گفت من به تو اجازه ساخت ميدهم، فقط يك شرط دارد.
به من بگو با چه موادی، اين خودکار را توليد كردی؟!
اینطور شد که شروع كردند و موفق شدند به طوری كه در سال دويست ميليون عدد خودکار فروخت و اين عااالی بود.
با کمک پدرش یک قطعه زمین ۱۱ هزار متری در تهران نو خریدند و کارخانه ای بنا کردند و ماشین آلات را از فرانسه به تهران آوردند.
تعداد پرسنل در آغاز کار ۹۶ نفر بود اما کم کم بیشتر و بیشتر شدد.
مداد سوسماری هم آن زمان رو به ورشکستگی بود.
کارخانه زیان ده مدادِ سوسماری را از فرمانفرمایان خریدند و در فروش مداد سوسماری هم رکورد زدند.
بعد در سال ۱۳۷۵ عطر بیک (عطر جوانی) را به خط تولیدشان اضافه کردند و باز رکورد زدند!
تا اینجا خیلی خوب بود
اما کمی بعد ماجرایی در سازمان تعزیرات حکومتی، پای برادران رفوگران را به زندان باز کرد تا در نهایت با پادرمیانی آقای ناطق نوری، نامه تظلم خواهی برادران کارآفرین را مورد پیگیری قرار داده بودند، غائله پس از دشواری فراوان ختم شد.
پس از آن ماجرا رفوگران هرگز آن آدم سابق نشد.
کم کم، کار کارخانه بیک خوابید!
خود رفوگران میگوید وداع تلخی با خودکار بیک و کارخانه ای که خودم سنگ بنایش را گذاشته بودم، داشتم
و الان، حس پدری را که فرزندش را از دست داده باشد، دارم.
آن روزها خودکار بیک حرف اول را در ایران می زد؛ اما حالا خودکارهای چینی جای یک تولید ملی را گرفته اند.
رفوگران این روزها با بیش از ۸۴ سال سن و با وجود بیماری در لواسان به دور از هیاهوی شهر، شعر می نویسد،
شاید با همان خودکار بیک...
#اجتماعی
#صنعتی
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
میدونستین با زنجیر دوچرخه میشه یه آچار همه کاره که همه شمارههارو در برمیگیره ساخت ؟!
#جالب
#صنعتی
#آموزشی
@Roshanfkrane
#جالب
#صنعتی
#آموزشی
@Roshanfkrane
🥀🍁🥀🍁🥀🍁🥀🍁
◼️#تسلیت
🍀 در اسفند ۱۳۷۶ اتوبوس حامل دانشجویان دانشگاه
#صنعتی_شریف در مسیر بازگشت از بیست و دومین دوره مسابقات ریاضی از #اهواز به دره سقوط کرد و هفت نفر از دانشجویان به اضافه دو عضو هیئت علمی این دانشگاه کشته شدند ،
#مریم_میرزاخانی نابغۀ فقید ریاضی از سرنشینان این اتوبوس و از بازماندگان حادثه بود
🍀 در سال ۱۳۹۱ در سانحهای مشابه برای اتوبوس #راهیان_نور که عازم اردوی مناطق جنگی بود ۲۶ دانشآموز دختر ساکن استان چهارمحال و #بختیاری کشته شدند
🍀 در سال ۱۳۹۵ یک اتوبوس حامل دانشآموزان #لرستان در مسیر برگشت از مشهد واژگون شد و ۵ دانشآموز کشته و ٣ نفر #فلج شدند
🍀 واژگونی اتوبوس حامل دختران دانشآموز از استان #هرمزگان که عازم اردوی #شیراز بودند در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۳۹۶ در نزدیکی داراب استان فارس رخ داد که در پی آن ١٣ نفر کشته و ٣٠ نفر زخمی شدند
👈 امروز در پی واژگونی اتوبوس دانشگاه آزاد ٩خانوادۀ دیگر عزادار #جوانشان شدند
🍀 در اسفند سال ١٣٩٠ پس از واژگونی اتوبوس حامل دانشآموزان #بلژیکی و #هلندی ، ٢٢ دانشآموز در راه بازگشت از اردوی تفریحی کشته شدند
در پی این حادثه #وزرای_آموزش و #پرورش هر دو کشور بلافاصله #استعفا دادند و #نخستوزیر بلژیک آن روز را #روز_سیاه تاریخ کشورش خواند و سه روز در هر دو کشور #عزای عمومی اعلام شد !!
🍀 باور کنید خيلى به ما ارفاق كردهاند که جهان سوم به حساب میآییم چون با این #زيرساختها و #مسئولانی که تصورشان از حکومت کردن فقط حفظ صندلیهای خود به هر قیمت است اصلا نبايد جزء آدم حسابمان کنند !!
⚫️ هیچ #تسلیتی نمیتواند بچههای علوم تحقیقات را دوباره به خانههایشان برگرداند
🥀🍁🥀🍁🥀🍁🥀🍁
#حوادث
@Roshanfkrane
◼️#تسلیت
🍀 در اسفند ۱۳۷۶ اتوبوس حامل دانشجویان دانشگاه
#صنعتی_شریف در مسیر بازگشت از بیست و دومین دوره مسابقات ریاضی از #اهواز به دره سقوط کرد و هفت نفر از دانشجویان به اضافه دو عضو هیئت علمی این دانشگاه کشته شدند ،
#مریم_میرزاخانی نابغۀ فقید ریاضی از سرنشینان این اتوبوس و از بازماندگان حادثه بود
🍀 در سال ۱۳۹۱ در سانحهای مشابه برای اتوبوس #راهیان_نور که عازم اردوی مناطق جنگی بود ۲۶ دانشآموز دختر ساکن استان چهارمحال و #بختیاری کشته شدند
🍀 در سال ۱۳۹۵ یک اتوبوس حامل دانشآموزان #لرستان در مسیر برگشت از مشهد واژگون شد و ۵ دانشآموز کشته و ٣ نفر #فلج شدند
🍀 واژگونی اتوبوس حامل دختران دانشآموز از استان #هرمزگان که عازم اردوی #شیراز بودند در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۳۹۶ در نزدیکی داراب استان فارس رخ داد که در پی آن ١٣ نفر کشته و ٣٠ نفر زخمی شدند
👈 امروز در پی واژگونی اتوبوس دانشگاه آزاد ٩خانوادۀ دیگر عزادار #جوانشان شدند
🍀 در اسفند سال ١٣٩٠ پس از واژگونی اتوبوس حامل دانشآموزان #بلژیکی و #هلندی ، ٢٢ دانشآموز در راه بازگشت از اردوی تفریحی کشته شدند
در پی این حادثه #وزرای_آموزش و #پرورش هر دو کشور بلافاصله #استعفا دادند و #نخستوزیر بلژیک آن روز را #روز_سیاه تاریخ کشورش خواند و سه روز در هر دو کشور #عزای عمومی اعلام شد !!
🍀 باور کنید خيلى به ما ارفاق كردهاند که جهان سوم به حساب میآییم چون با این #زيرساختها و #مسئولانی که تصورشان از حکومت کردن فقط حفظ صندلیهای خود به هر قیمت است اصلا نبايد جزء آدم حسابمان کنند !!
⚫️ هیچ #تسلیتی نمیتواند بچههای علوم تحقیقات را دوباره به خانههایشان برگرداند
🥀🍁🥀🍁🥀🍁🥀🍁
#حوادث
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شاهکار راهسازی مهندسان چینی در کوهستان واقعا قابل تحسین ..👏
Amazing
Mountain
Road Construction
حتما ببینید عالیه واقعا 👌
#جالب
#صنعتی
#مهندسی
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
Amazing
Mountain
Road Construction
حتما ببینید عالیه واقعا 👌
#جالب
#صنعتی
#مهندسی
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
Forwarded from روشنفکران (⚜️✬⇚Hosein⇛✬ ⚜️)
پل گیشا که این روزها در حال جمعآوری است همزمان با میزبانی ایران برای هفتمین دوره بازیهای آسیایی 1974 برای ورود کاروان بازیهای آسیایی در کمترین زمان ممکن به دستور شهردار وقت تهران غلامرضا نیکپی که بعد از انقلاب اعدام گردید ، در سال 1353 ساخته شد !
این پل که یکی از اولین پلهای فلزی تهران می باشد توسط یک شرکت بلژیکی با سازه فلزی پیچ و مهره و قابل تعمیر و تعویض بنا شد...
#تاریخ
#ورزش
#صنعتی
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
این پل که یکی از اولین پلهای فلزی تهران می باشد توسط یک شرکت بلژیکی با سازه فلزی پیچ و مهره و قابل تعمیر و تعویض بنا شد...
#تاریخ
#ورزش
#صنعتی
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴به پدر #کامیون سازی ایران معروف بود.
در سن ۱۶ سالگی کارگاه خودش را راه میاندازد و پس از چند سال از باقی ماندههای قطعات جنگ جهانی دوم استفاده میکند
تا کامیونهای ماک را که خراب شده بودند، کامل کند.
🔹بعداز انقلاب کارخانهاش را مصادره کردند. ( #ایران کاوه ) گفت انگار بچهام را گرفته بودند.
رفت در یک کارگاه در جنوب تهران کار کرد.
در طول جنگ تانکبرها را ارتقا داد.
موتورشان را عوض کرد که دود نکند و در جبهه، جای تانکبرها را لو ندهد.
🔹#اصغر_قندچی از بزرگان #صنعتی ایران و موسس شرکت ایران کاوه است. او به علت عفونت کلیه دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۸ چشم از جهان فروبست.
روحش شاد🥀
#معرفی #جالب #اجتماعی
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
در سن ۱۶ سالگی کارگاه خودش را راه میاندازد و پس از چند سال از باقی ماندههای قطعات جنگ جهانی دوم استفاده میکند
تا کامیونهای ماک را که خراب شده بودند، کامل کند.
🔹بعداز انقلاب کارخانهاش را مصادره کردند. ( #ایران کاوه ) گفت انگار بچهام را گرفته بودند.
رفت در یک کارگاه در جنوب تهران کار کرد.
در طول جنگ تانکبرها را ارتقا داد.
موتورشان را عوض کرد که دود نکند و در جبهه، جای تانکبرها را لو ندهد.
🔹#اصغر_قندچی از بزرگان #صنعتی ایران و موسس شرکت ایران کاوه است. او به علت عفونت کلیه دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۸ چشم از جهان فروبست.
روحش شاد🥀
#معرفی #جالب #اجتماعی
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
📖 دکتر رضا نیازمند درصفحه ۱۴۸ کتاب تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی در ایران خاطره جالبی را از صنعت گران دوران شاه تعریف میکند که بی شباهت به بخشش بزرگانی مانند بیل گیتس و رئیس شبکه توئیتر و فیس بوک نیست :
" یک شب آقای خیامی مهمانی مفصلی داده بود و عده زیادی را دعوت به شام کرده بود من هم که تقریباً در این گونه مهمانی ها نمی رفتم در این مهمانی شرکت کردم ، نیمه مهمانی بود که خانم خیامی نزد من آمد خود را معرفی کرد و گفت من یک خواهشی از شما دارم ، گفتم بفرمائید ، گفت من مدتهاست که از شوهرم آقای خیامی خواهش می کنم که یک دست مبل برای خانه خودمان بخرد ولی نمی خرد و به جای آن عاشق خریدن ماشین آلات برای کارخانه است من از شما خواهش می کنم به خیامی سفارش کنید یک دست مبل را بخرد و من اینقدر از مهمان هایم خجالت نکشم واقعا تعجب کردم خیامی با این همه درآمد و با این همه علاقه به همسرش خرید برای توسعه و بهبود کارخانه را به خرید یک دست مبل رجحان می دهد ؟! ( البته در این کار دخالت نکردم )
چندی گذشت دکتر مجتهدی رئیس دبیرستان البرز به من تلفن کرد که ساختمانی برای آزمایشگاه ساخته است و میخواهد به تمام شاگردان ساخت و تعمیر اتومبیل و صنایع الکتریکی مانند یخچال برقی و تلویزیون و غیره را یاد بدهد مجتهدی از من میخواست که در این راه به او کمک کنم من هم موضوع را تلفنی به خیامی و حاجی برخوردار گفتم چند ماه گذشت ، مجتهدی گفت یک روز سر راهت به خانه سری به این دبیرستان بزن و آزمایشگاه ما را تماشا کن رفتم و دیدم که واقعاً تجهیزاتی که خیامی و حاجی برخوردار به مدرسه البرز داده بودند ده برابر آنچه من در ذهن خود داشتم بود ، معلم هم برای تدریس به مدرسه البرز داده بودند و هر ساله تعداد زیادی دانش آموزان مستعد و بی بضاعت را بورسیه تحصیلی میدادند . کسی که حاضر نبود یک دست مبل برای خانه بخرد با چه هزینه گزافی آزمایشگاه آشنای اتومبیل برای دانشآموزان و دبیرستان البرز ساخته بود و برخوردار هم که دیگر نیازی به تعریف ندارد ..
واقعه دیگری که از نزدیک شاهد آن بودم این بود که روزی خیامی به وزارت اقتصاد آمد و به عالیخانی و من گفت که تصمیم دارد ۹۵ درصد دارایی خود را وقف تاسیس مدارس صنعتی در سرتاسر ایران و در هر شهری یک مدرسه صنعتی بسازد و تمام هزینه سرمایه ای و جاری این مدارس را خود تأمین کند من از او پرسیدم که عدد ۹۵% چه معنی دارد؟ گفت آن ۵ درصد ارثیه زن و فرزندان و وارث دیگر است آنجا من فهمیدم صنعتگران نه تنها به توسعه صنعت خود علاقمند هستند بلکه به هر چیزی که صنعت را توسعه دهد ، رفاه ایجاد کند هم علاقهمند هستند "
پدر صنعت خودروی ایران خیامی و پدر صنعت الکترونیک و لوازم خانگی ایران که بزرگترین مجتمع صنعتی خاورمیانه را داشتند ( در آن موقع صنایع پارس ایران صادر کننده قطعات و لامپ تلویزیون به سامسونگ کره جنوبی و آلمان بود) بعد از انقلاب توسط دادگاههای انقلاب به عنوان سرمایهدار مورد اذیت و آزار قرار گرفتند و اموالشان از جمله کارخانهها و املاک شخصی مصادره شد ، همه داراییها ، از جمله حسابهای بانکی آنها مسدود و غارت شد و به نوعی از کشور اخراج شدند. خیامی تا زمان مرگ را در انگلستان سپری کرد ولی هیچگاه ایران را فراموش نکرد و صدها مدرسه مجهز حتی بعد از انقلاب در خراسان و مناطق محروم ساخت و برخوردار نیز از غصه و ظلمی که ناروا به او شده بود بعد از سالها تلاش بی نتیجه و بی پاسخ به فراموشی مبتلا و بعد از مدتی از دنیا رفت ...
#ارسالی #صنعتی
@Roshanfkrane
" یک شب آقای خیامی مهمانی مفصلی داده بود و عده زیادی را دعوت به شام کرده بود من هم که تقریباً در این گونه مهمانی ها نمی رفتم در این مهمانی شرکت کردم ، نیمه مهمانی بود که خانم خیامی نزد من آمد خود را معرفی کرد و گفت من یک خواهشی از شما دارم ، گفتم بفرمائید ، گفت من مدتهاست که از شوهرم آقای خیامی خواهش می کنم که یک دست مبل برای خانه خودمان بخرد ولی نمی خرد و به جای آن عاشق خریدن ماشین آلات برای کارخانه است من از شما خواهش می کنم به خیامی سفارش کنید یک دست مبل را بخرد و من اینقدر از مهمان هایم خجالت نکشم واقعا تعجب کردم خیامی با این همه درآمد و با این همه علاقه به همسرش خرید برای توسعه و بهبود کارخانه را به خرید یک دست مبل رجحان می دهد ؟! ( البته در این کار دخالت نکردم )
چندی گذشت دکتر مجتهدی رئیس دبیرستان البرز به من تلفن کرد که ساختمانی برای آزمایشگاه ساخته است و میخواهد به تمام شاگردان ساخت و تعمیر اتومبیل و صنایع الکتریکی مانند یخچال برقی و تلویزیون و غیره را یاد بدهد مجتهدی از من میخواست که در این راه به او کمک کنم من هم موضوع را تلفنی به خیامی و حاجی برخوردار گفتم چند ماه گذشت ، مجتهدی گفت یک روز سر راهت به خانه سری به این دبیرستان بزن و آزمایشگاه ما را تماشا کن رفتم و دیدم که واقعاً تجهیزاتی که خیامی و حاجی برخوردار به مدرسه البرز داده بودند ده برابر آنچه من در ذهن خود داشتم بود ، معلم هم برای تدریس به مدرسه البرز داده بودند و هر ساله تعداد زیادی دانش آموزان مستعد و بی بضاعت را بورسیه تحصیلی میدادند . کسی که حاضر نبود یک دست مبل برای خانه بخرد با چه هزینه گزافی آزمایشگاه آشنای اتومبیل برای دانشآموزان و دبیرستان البرز ساخته بود و برخوردار هم که دیگر نیازی به تعریف ندارد ..
واقعه دیگری که از نزدیک شاهد آن بودم این بود که روزی خیامی به وزارت اقتصاد آمد و به عالیخانی و من گفت که تصمیم دارد ۹۵ درصد دارایی خود را وقف تاسیس مدارس صنعتی در سرتاسر ایران و در هر شهری یک مدرسه صنعتی بسازد و تمام هزینه سرمایه ای و جاری این مدارس را خود تأمین کند من از او پرسیدم که عدد ۹۵% چه معنی دارد؟ گفت آن ۵ درصد ارثیه زن و فرزندان و وارث دیگر است آنجا من فهمیدم صنعتگران نه تنها به توسعه صنعت خود علاقمند هستند بلکه به هر چیزی که صنعت را توسعه دهد ، رفاه ایجاد کند هم علاقهمند هستند "
پدر صنعت خودروی ایران خیامی و پدر صنعت الکترونیک و لوازم خانگی ایران که بزرگترین مجتمع صنعتی خاورمیانه را داشتند ( در آن موقع صنایع پارس ایران صادر کننده قطعات و لامپ تلویزیون به سامسونگ کره جنوبی و آلمان بود) بعد از انقلاب توسط دادگاههای انقلاب به عنوان سرمایهدار مورد اذیت و آزار قرار گرفتند و اموالشان از جمله کارخانهها و املاک شخصی مصادره شد ، همه داراییها ، از جمله حسابهای بانکی آنها مسدود و غارت شد و به نوعی از کشور اخراج شدند. خیامی تا زمان مرگ را در انگلستان سپری کرد ولی هیچگاه ایران را فراموش نکرد و صدها مدرسه مجهز حتی بعد از انقلاب در خراسان و مناطق محروم ساخت و برخوردار نیز از غصه و ظلمی که ناروا به او شده بود بعد از سالها تلاش بی نتیجه و بی پاسخ به فراموشی مبتلا و بعد از مدتی از دنیا رفت ...
#ارسالی #صنعتی
@Roshanfkrane
وقتی در اوایل دهه 80 میلادی کارخانه ولوو سوئد در آستانه ورشکستگی قرار داشت، دکتر رضا نیازمند حین بازدید از این کارخانه پیشنهادهایی ارائه داد که از سوی مدیریت پذیرفته شد و در نهایت پس از 6 ماه کارخانه ولوو نجات پیدا کرد!
دکتر نیازمند که در این مدت هر چهارشنبه شب به سوئد میرفت و جمعه شب به ایران باز میگشت به پاس خدماتش از پادشاه سوئد نشان شوالیه دریافت کرد.
او را پدر صنعت ایران میدانند.
#رضا_نیازمند
#صنعتی
@Roshanfkrane
دکتر نیازمند که در این مدت هر چهارشنبه شب به سوئد میرفت و جمعه شب به ایران باز میگشت به پاس خدماتش از پادشاه سوئد نشان شوالیه دریافت کرد.
او را پدر صنعت ایران میدانند.
#رضا_نیازمند
#صنعتی
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@Roshanfkrane
یکی از سالن های تولید #بنز در #آلمان
ببینید و از دست ندید ..
#جالب #فناوری #خودرو #صنعتی
@Roshanfkrane
یکی از سالن های تولید #بنز در #آلمان
ببینید و از دست ندید ..
#جالب #فناوری #خودرو #صنعتی
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@Roshanfkrane
دستگاه های جوش جدید👏
تکنولوژی داره به چه سمتی میره ،یادمه دستگاه جوش های قدیم فقط ۵۰ کیلو مس داشتن 😐
#جالب #فناوری #صنعتی
@Roshanfkrane
دستگاه های جوش جدید👏
تکنولوژی داره به چه سمتی میره ،یادمه دستگاه جوش های قدیم فقط ۵۰ کیلو مس داشتن 😐
#جالب #فناوری #صنعتی
@Roshanfkrane