Forwarded from A
داستان ما #ایرانیها:
گویند مردی وارد #مسجدی شد تا کمی استراحت کند...
کفشهایش را گذاشت زیر سرش و خوابید.
طولی نکشید که دو نفر وارد #مسجد شدند.
یکی از اون دو نفر گفت:
طلاها را بزاریم پشت منبر ،
اون یکی گفت: نه !
اون مرد بیداره وقتی ما بریم طلاها رو بر میداره.
گفتند: امتحانش میکنیم کفشهایش را از زیر سرش برمیداریم
اگه بیدار باشه معلوم میشه.
مرد که حرفای اونا رو شنیده بود،
خودشو بخواب زد. اونها کفشهایش را برداشتن
و مرد هیچ واکنشی نشون نداد.
گفتند پس خوابه طلاها رو بزاریم
پشت منبر...
بعد از رفتن آن دو مرد،
مرد #خوش_باور بلند شد و رفت که جعبه طلای اونها بردارد اما اثری ازطلا نبود و متوجه شد که همه این حرفا برای این بوده که در عین #بیداری کفشهایش را بدزدند.!
▫️این حکایت برای ما #ایرانیان چقدر آشنا است ،
بابت وعده های #شیرین ،
چه خوش باورانه خودمان را بخواب زدیم ،
و امروزه می بینیم تمام هست و نیستمان به #تاراج رفته ،
و هنوز عده ای به امید گذاشتن طلاهای بیشتر خود را بخواب زده اند ،و نمیخواهند قبول کنند که همه این وعده ها :دروغ بوده ،!!
مظلوم و خوش باورتر از ایرانی هیچ کجا ندیدم ، !!
#تفکر
@Roshanfkrane
گویند مردی وارد #مسجدی شد تا کمی استراحت کند...
کفشهایش را گذاشت زیر سرش و خوابید.
طولی نکشید که دو نفر وارد #مسجد شدند.
یکی از اون دو نفر گفت:
طلاها را بزاریم پشت منبر ،
اون یکی گفت: نه !
اون مرد بیداره وقتی ما بریم طلاها رو بر میداره.
گفتند: امتحانش میکنیم کفشهایش را از زیر سرش برمیداریم
اگه بیدار باشه معلوم میشه.
مرد که حرفای اونا رو شنیده بود،
خودشو بخواب زد. اونها کفشهایش را برداشتن
و مرد هیچ واکنشی نشون نداد.
گفتند پس خوابه طلاها رو بزاریم
پشت منبر...
بعد از رفتن آن دو مرد،
مرد #خوش_باور بلند شد و رفت که جعبه طلای اونها بردارد اما اثری ازطلا نبود و متوجه شد که همه این حرفا برای این بوده که در عین #بیداری کفشهایش را بدزدند.!
▫️این حکایت برای ما #ایرانیان چقدر آشنا است ،
بابت وعده های #شیرین ،
چه خوش باورانه خودمان را بخواب زدیم ،
و امروزه می بینیم تمام هست و نیستمان به #تاراج رفته ،
و هنوز عده ای به امید گذاشتن طلاهای بیشتر خود را بخواب زده اند ،و نمیخواهند قبول کنند که همه این وعده ها :دروغ بوده ،!!
مظلوم و خوش باورتر از ایرانی هیچ کجا ندیدم ، !!
#تفکر
@Roshanfkrane