#داستانک
#واقعی
بعدازظهر ها آخر وقت، در هوای سرد زمستان، با فاصله چند تا مغازه از ما، زنی مسن با چهره تکیده و رنجور با حجابی سر تا پا سیاه، با مقنه ای که از بالا تا روی ابروها و از پایین تا زیر لبش، جوری که حس میشود پوشش او در تمام فصلهای سال است، چندتایی جوراب و یک شلوار سلفون شده را در دستان و پلاستیکی سیاه که مابقی اجناسش را داخل آن می گذارد، جلوی سوپر مارکتی نسبتا بزرگ می ایستد،تا با ورود و خروج مشتریان سوپری و گذر عابران پیاده اجناسش را بفروشد؛
متاسفانه خیلی در این کار موفق نیست، شاید به دلیل کیفیت پایین اجناسش و
یا خلوتی خیابان...
گاهی با تحمیل چیزی میفروشد،
آنهم در منطقه بالای شهر، در جایی که هر کدام از عابران با نصف پول جیبشان میتوانند تمام اجناس آن زن مسن را بخرند...
بی تفاوتی عابران، آنهم عابران پولدار مرا رنج میدهد...
من هر بار که میبینمش، حالش را میپرسم. گاهی هم برایش چایی میبرم و هر بار غصه اش را میخورم و شرمنده میشوم که نمیتوانم کاری برایش بکنم...
یکبار گفتم مادر جان، چرا نمیروی جاهای شلوغ، باور کن پایین شهری ها بیشتر مرام دارند...
گفت، آنجا آشنا زیاد دارد و نمی خواهد کسی او را در حال دست فروشی ببیند.
دیدن آن زن مسن و ایستادن چند ساعته
در هوای سرد مرا رنج میداد؛
دلم میخواست برایش کاری کنم؛
سعی میکردم گاهی خریدی غیر ضروری
از او بکنم، اما مراقب بودم نفهمد تا مبادا احساس ترحم از من ببیند،
با خرید از او کمی آرامش وجدان پیدا میکردم هر چند کوتاه...
هر روز با دیدنش عرض ادب میکردم و دست و سرم را تکان میدادم تا ادای احترام کنم،
دیدن آن زن ایستاده(که جای مادر من بود) و نشستن من روی صندلی،برایم عذاب آور بود.
یک روز که او جلوی سوپر مارکت
ایستاده بود، طبق معمول از دور دستی
تکان دادم و سرم را خم کردم،
یکباره،با نگرانی بساطش را رها کرد و دوان دوان به سمت من آمد،
(من خوشحال که میتوانم کاری برای آن مادر دست فروش انجام بدهم)
و روبروی من ایستاد و گفت:
"اینجا شهر مذهبی و مقدسی است،
من اینجا آبرو دارم،
برای من بد میشود،
برایم حرف در می آورند،
دیگر برای من دست تکان نده،
و چای..."
در حالی که او هنوز داشت حرف میزد، من به چهار پایه ای که برای او خریده
بودم فکر میکردم...
#سپهر
با سپاس و آرزوی بهروزی برای دوست گرامی #سپهر
@Roshanfkrane
#واقعی
بعدازظهر ها آخر وقت، در هوای سرد زمستان، با فاصله چند تا مغازه از ما، زنی مسن با چهره تکیده و رنجور با حجابی سر تا پا سیاه، با مقنه ای که از بالا تا روی ابروها و از پایین تا زیر لبش، جوری که حس میشود پوشش او در تمام فصلهای سال است، چندتایی جوراب و یک شلوار سلفون شده را در دستان و پلاستیکی سیاه که مابقی اجناسش را داخل آن می گذارد، جلوی سوپر مارکتی نسبتا بزرگ می ایستد،تا با ورود و خروج مشتریان سوپری و گذر عابران پیاده اجناسش را بفروشد؛
متاسفانه خیلی در این کار موفق نیست، شاید به دلیل کیفیت پایین اجناسش و
یا خلوتی خیابان...
گاهی با تحمیل چیزی میفروشد،
آنهم در منطقه بالای شهر، در جایی که هر کدام از عابران با نصف پول جیبشان میتوانند تمام اجناس آن زن مسن را بخرند...
بی تفاوتی عابران، آنهم عابران پولدار مرا رنج میدهد...
من هر بار که میبینمش، حالش را میپرسم. گاهی هم برایش چایی میبرم و هر بار غصه اش را میخورم و شرمنده میشوم که نمیتوانم کاری برایش بکنم...
یکبار گفتم مادر جان، چرا نمیروی جاهای شلوغ، باور کن پایین شهری ها بیشتر مرام دارند...
گفت، آنجا آشنا زیاد دارد و نمی خواهد کسی او را در حال دست فروشی ببیند.
دیدن آن زن مسن و ایستادن چند ساعته
در هوای سرد مرا رنج میداد؛
دلم میخواست برایش کاری کنم؛
سعی میکردم گاهی خریدی غیر ضروری
از او بکنم، اما مراقب بودم نفهمد تا مبادا احساس ترحم از من ببیند،
با خرید از او کمی آرامش وجدان پیدا میکردم هر چند کوتاه...
هر روز با دیدنش عرض ادب میکردم و دست و سرم را تکان میدادم تا ادای احترام کنم،
دیدن آن زن ایستاده(که جای مادر من بود) و نشستن من روی صندلی،برایم عذاب آور بود.
یک روز که او جلوی سوپر مارکت
ایستاده بود، طبق معمول از دور دستی
تکان دادم و سرم را خم کردم،
یکباره،با نگرانی بساطش را رها کرد و دوان دوان به سمت من آمد،
(من خوشحال که میتوانم کاری برای آن مادر دست فروش انجام بدهم)
و روبروی من ایستاد و گفت:
"اینجا شهر مذهبی و مقدسی است،
من اینجا آبرو دارم،
برای من بد میشود،
برایم حرف در می آورند،
دیگر برای من دست تکان نده،
و چای..."
در حالی که او هنوز داشت حرف میزد، من به چهار پایه ای که برای او خریده
بودم فکر میکردم...
#سپهر
با سپاس و آرزوی بهروزی برای دوست گرامی #سپهر
@Roshanfkrane
#اندیشه
مانده ام ، بهترین روزهای جوانی را،
در بدترین روزها؛
یا بدترین روزهای جوانی را،
در بهترین روزها تجربه میکنم؟!
نمی دانم اثرات دیوانگیست،
یا هوشیاری!؟
#سپهر
@Roshanfkrane
مانده ام ، بهترین روزهای جوانی را،
در بدترین روزها؛
یا بدترین روزهای جوانی را،
در بهترین روزها تجربه میکنم؟!
نمی دانم اثرات دیوانگیست،
یا هوشیاری!؟
#سپهر
@Roshanfkrane
#جالب
#اجتماعی
انتخاب بین بد و بدتر،
یعنی کنار آمدن و پذیرفتن ظلم... ؛
در چنین حالتی رمز بقاء افراد جامعه،
در منافع فردی تعریف می شود؛
و آنچه را که از یاد میبرند،
خوبی و مهربانیست... ؛
چنین اجتماعی،
با اعتماد بیگانه می شود!!!
#سپهر
@Roshanfkrane
#اجتماعی
انتخاب بین بد و بدتر،
یعنی کنار آمدن و پذیرفتن ظلم... ؛
در چنین حالتی رمز بقاء افراد جامعه،
در منافع فردی تعریف می شود؛
و آنچه را که از یاد میبرند،
خوبی و مهربانیست... ؛
چنین اجتماعی،
با اعتماد بیگانه می شود!!!
#سپهر
@Roshanfkrane
#داستانک
#واقعی
برای جوش دادن دوتا پایه آهنی برای میز کار مغازه م، به جوشکار نیاز داشتم.
در اینترنت دنبال آهنگر سیار با قیمت مناسب میگشتم.
در تبلیغ همه شون نوشته شده بود:
"جوشکار سیار با سرعت، دقت و نرخ منصفانه..."
به چند نفری زنگ زدم.
یکی گفت "فردا"
اون یکی گفت: "فاصله م با شما زیاده..."
به هر حال یکی پیدا شد که کارم رو همین امروز انجام بده.
بیشترین زمان صحبت مون اما، راجع به قیمت و چانه زنی طی شد.از روی ناچاری و اجبار، به توافقی تحمیلی از طرف جوشکار رسیدیم و آدرس دادم.
پس از قطع تماس، دوستم که واسه کمک به من اومده بود، پرسید:
بالاخره قرار شد جوشکار چقدر اجرت بگیره؟
آهی کشیدم و گفتم: مردم خیلی بی انصاف شدن بخدا، اصلا رحم ندارن، اگه بدونن کارت گیره، قیمت رو بالا میبرن...الکی توی تبلیغات شون میگن "قیمت منصفانه و عادلانه"
برای یه کار جزئی صدهزار تومن دستمزد خواسته.حالا خوب شد نزدیک مون بود وگرنه بیشتر هم میگفت!
چند دقیقه ای بیشتر طول نکشید که جوشکار اومد.
اسمش آقای محمودی بود.
حال و احوالی کردیم و بهش گفتم:
آقای محمودی ببین، فقط میخوام همین دوپایه میز رو جوش بدی،کار زیادی هم نیست که چنان اجرتی گفتی.
در حین خالی کردن وسایل از ماشینش گفت:
به نظر شما هیچی نیست،تازه کم هم گفتم!
چاره ای جز سکوت نداشتم،چون به اون میز احتیاج مبرم داشتم.
آقای محمودی با گفتن بسم الله دوشاخه ترانس رو به برق زد و شروع به جوشکاری کرد.
من با دوستم کنار دستش ایستاده بودیم تا هم کمک کنیم و هم اینکه دقت کارش رو ببینیم.
چند تا خال جوش به پایه ها زد و کارش تموم شد.کل زمانی که برای این کار گذاشت،یک ربع ساعت هم نشد.
بعد از اتمام کارش،منهم صدتومن دستمزدش رو بهش دادم.
در این اثنا چند تا از همسایه ها اومدن پیش مون و بعد از سلام و احوالپرسی، ازم سوال کردن "جوشکار چقدر گرفت؟"
گفتم "صد تومن"
یکی شون گفت "چه:خبره! چقدر زیاد؟ واسه دو تا خال جوش صد تومن؟"
جوشکار داشت لوازمش رو داخل صندوق ماشینش میذاشت که صدای اذان از مسجد محله بلند شد.
در ماشینش رو بست و ازم پرسید:
"اشکال نداره ماشینم اینجا باشه؟ آخه من باید برم نمازمو بخونم"
گفتم "راحت باشین، ما مراقب هستیم"
با رفتن آقای محمودی به مسجد، ما هم مشغول چیدن لوازم روی میز مغازه شدیم.
دوستم گفت"طرف خیلی بی انصاف بود، اما ناراحت نباش، هر عملی عکس العملی داره"
بعد از حدود ۲۰ دقیقه آقای محمودی از مسجد برگشت و سوار ماشینش شد،پشت فرمون سری بعنوان خداحافظی تکون داد و شروع کرد به استارت زدن.
اما هرچی استارت زد ماشینش روشن نشد که نشد، پیاده شد و کاپوت رو بالا داد.هرکار کرد نتونست ماشینو روشن کنه.
چون خودش نتونست ایراد رو برطرف کنه، مجبور بود مکانیک خبر کنه.
گوشی شو از جیبش درآورد و شروع به جستجوی مکانیک سیار توی اینترنت کرد.
به چند نفری زنگ زد و بالاخره کسی رو پیدا کرد که میتونست بیاد.
واسه ش توضیح داد ماشین چه مشکلی داره، بعد مشخص بود که شروع کردند سر موضوع اصلی"یعنی دستمزد"بحث کردن...
شنیدم که میگفت:
"آقا کمتر راه نداره؟ به خدا گیر کردم،حالا یعنی راهی نیست تخفیف بدی و...."
بعدش آدرس داد، تلفن رو قطع کرد و رو به من کرد و گفت که "آقا مردم چقدر نامرد شدن! رحم ندارن، خیلی بی انصاف شدن...اصلا عدالت رو رعایت نمیکنن! واسه تعمیری جزئی که نیاز هم به تعویض قطعه نداره گفته ۳۰۰ تومن میگیره...تازه شانس آوردم نزدیک بود وگرنه...."
حرفش رو قطع کردم و گفتم که دوست عزیز، "عدالت و انصاف با شعور و عمل بدست میاد و نه با شعار و حرف..."
دیگه چیزی نگفت، رفت به ماشین تکیه داد و منتظر اومدن مکانیک شد.
در اون شرایط، من فقط حال و روز اونو درک میکردم...
#سپهر
@Roshanfkrane
#واقعی
برای جوش دادن دوتا پایه آهنی برای میز کار مغازه م، به جوشکار نیاز داشتم.
در اینترنت دنبال آهنگر سیار با قیمت مناسب میگشتم.
در تبلیغ همه شون نوشته شده بود:
"جوشکار سیار با سرعت، دقت و نرخ منصفانه..."
به چند نفری زنگ زدم.
یکی گفت "فردا"
اون یکی گفت: "فاصله م با شما زیاده..."
به هر حال یکی پیدا شد که کارم رو همین امروز انجام بده.
بیشترین زمان صحبت مون اما، راجع به قیمت و چانه زنی طی شد.از روی ناچاری و اجبار، به توافقی تحمیلی از طرف جوشکار رسیدیم و آدرس دادم.
پس از قطع تماس، دوستم که واسه کمک به من اومده بود، پرسید:
بالاخره قرار شد جوشکار چقدر اجرت بگیره؟
آهی کشیدم و گفتم: مردم خیلی بی انصاف شدن بخدا، اصلا رحم ندارن، اگه بدونن کارت گیره، قیمت رو بالا میبرن...الکی توی تبلیغات شون میگن "قیمت منصفانه و عادلانه"
برای یه کار جزئی صدهزار تومن دستمزد خواسته.حالا خوب شد نزدیک مون بود وگرنه بیشتر هم میگفت!
چند دقیقه ای بیشتر طول نکشید که جوشکار اومد.
اسمش آقای محمودی بود.
حال و احوالی کردیم و بهش گفتم:
آقای محمودی ببین، فقط میخوام همین دوپایه میز رو جوش بدی،کار زیادی هم نیست که چنان اجرتی گفتی.
در حین خالی کردن وسایل از ماشینش گفت:
به نظر شما هیچی نیست،تازه کم هم گفتم!
چاره ای جز سکوت نداشتم،چون به اون میز احتیاج مبرم داشتم.
آقای محمودی با گفتن بسم الله دوشاخه ترانس رو به برق زد و شروع به جوشکاری کرد.
من با دوستم کنار دستش ایستاده بودیم تا هم کمک کنیم و هم اینکه دقت کارش رو ببینیم.
چند تا خال جوش به پایه ها زد و کارش تموم شد.کل زمانی که برای این کار گذاشت،یک ربع ساعت هم نشد.
بعد از اتمام کارش،منهم صدتومن دستمزدش رو بهش دادم.
در این اثنا چند تا از همسایه ها اومدن پیش مون و بعد از سلام و احوالپرسی، ازم سوال کردن "جوشکار چقدر گرفت؟"
گفتم "صد تومن"
یکی شون گفت "چه:خبره! چقدر زیاد؟ واسه دو تا خال جوش صد تومن؟"
جوشکار داشت لوازمش رو داخل صندوق ماشینش میذاشت که صدای اذان از مسجد محله بلند شد.
در ماشینش رو بست و ازم پرسید:
"اشکال نداره ماشینم اینجا باشه؟ آخه من باید برم نمازمو بخونم"
گفتم "راحت باشین، ما مراقب هستیم"
با رفتن آقای محمودی به مسجد، ما هم مشغول چیدن لوازم روی میز مغازه شدیم.
دوستم گفت"طرف خیلی بی انصاف بود، اما ناراحت نباش، هر عملی عکس العملی داره"
بعد از حدود ۲۰ دقیقه آقای محمودی از مسجد برگشت و سوار ماشینش شد،پشت فرمون سری بعنوان خداحافظی تکون داد و شروع کرد به استارت زدن.
اما هرچی استارت زد ماشینش روشن نشد که نشد، پیاده شد و کاپوت رو بالا داد.هرکار کرد نتونست ماشینو روشن کنه.
چون خودش نتونست ایراد رو برطرف کنه، مجبور بود مکانیک خبر کنه.
گوشی شو از جیبش درآورد و شروع به جستجوی مکانیک سیار توی اینترنت کرد.
به چند نفری زنگ زد و بالاخره کسی رو پیدا کرد که میتونست بیاد.
واسه ش توضیح داد ماشین چه مشکلی داره، بعد مشخص بود که شروع کردند سر موضوع اصلی"یعنی دستمزد"بحث کردن...
شنیدم که میگفت:
"آقا کمتر راه نداره؟ به خدا گیر کردم،حالا یعنی راهی نیست تخفیف بدی و...."
بعدش آدرس داد، تلفن رو قطع کرد و رو به من کرد و گفت که "آقا مردم چقدر نامرد شدن! رحم ندارن، خیلی بی انصاف شدن...اصلا عدالت رو رعایت نمیکنن! واسه تعمیری جزئی که نیاز هم به تعویض قطعه نداره گفته ۳۰۰ تومن میگیره...تازه شانس آوردم نزدیک بود وگرنه...."
حرفش رو قطع کردم و گفتم که دوست عزیز، "عدالت و انصاف با شعور و عمل بدست میاد و نه با شعار و حرف..."
دیگه چیزی نگفت، رفت به ماشین تکیه داد و منتظر اومدن مکانیک شد.
در اون شرایط، من فقط حال و روز اونو درک میکردم...
#سپهر
@Roshanfkrane
#اندیشه
حیوانات در اجرای قوانین جنگل بر اساس غریزه،
موفق تر از بشر در اجرای قوانین انسانی بر اساس عقلند!!!
#سپهر
@Roshanfkrane
حیوانات در اجرای قوانین جنگل بر اساس غریزه،
موفق تر از بشر در اجرای قوانین انسانی بر اساس عقلند!!!
#سپهر
@Roshanfkrane
#ارسالی
#جالب
بروکراسی اداری در کشورهای عقب مانده، بزرگترین معمای حل نشده است؛
بدین صورت که اول قانون می نهند،
سپس ناظری بر اجرای قانون میگذارند،
و بعد قوانینی برای ناظر میگذارند،
و ناظری برای اجرای قوانین ناظر اول
تعیین میکنند و باز قوانینی برای ناظر دوم تعیین میکنند و باز ناظر سومی بر اجرای قوانین ناظر اول و دوم تعیین میکنند و باز قوانینی برای ناظر سوم و....
تا جایی که اصل قانون بی محتوا می شود!!!
#سپهر
@Roshanfkrane
#جالب
بروکراسی اداری در کشورهای عقب مانده، بزرگترین معمای حل نشده است؛
بدین صورت که اول قانون می نهند،
سپس ناظری بر اجرای قانون میگذارند،
و بعد قوانینی برای ناظر میگذارند،
و ناظری برای اجرای قوانین ناظر اول
تعیین میکنند و باز قوانینی برای ناظر دوم تعیین میکنند و باز ناظر سومی بر اجرای قوانین ناظر اول و دوم تعیین میکنند و باز قوانینی برای ناظر سوم و....
تا جایی که اصل قانون بی محتوا می شود!!!
#سپهر
@Roshanfkrane
#اندیشه
نرمترین نوع از سازش احمقانه،
احترام گذاشتن به همه اعتقادات و تفکرات، در پوشش روشنفکریست!!!
#سپهر
@Roshanfkrane
نرمترین نوع از سازش احمقانه،
احترام گذاشتن به همه اعتقادات و تفکرات، در پوشش روشنفکریست!!!
#سپهر
@Roshanfkrane
#اندیشه
محبت کردن به حکم وجدان،
ارزشمندتر از خواست دل است؛
زیرا وجدان محبت را از روی خِرَد، وظیفه میداند،
و دل از روی احساس انتخاب میکند!
#سپهر
@Roshanfkrane
محبت کردن به حکم وجدان،
ارزشمندتر از خواست دل است؛
زیرا وجدان محبت را از روی خِرَد، وظیفه میداند،
و دل از روی احساس انتخاب میکند!
#سپهر
@Roshanfkrane
یادداشتی از روزنامهنگار #سپهر_قاسمی :
یک قرن پیش و در آغاز حکومت پهلوی اول، برای اولینبار در ایران زبان به عنوان بخشی از هویت ملی نه فقط مورد توجه روشنفکران که مورد توجه حکومت هم قرار گرفت. پیش از آن شاعران و ادیبان زیادی که معروفترین آنها فرودسی است، برای حفظ زبان فارسی تلاش کردند اما در این زمان حکومت برای ساختن هویت جدید "ایرانیِ آریایی"، نقش زبان فارسی را برجستهتر کرد.
علم ژنتیک ثابت کرده چیزی به نام "اصیل" در هیچ قوم و نژادی وجود ندارد. این اتفاق یک فرایند هزاران ساله است که همچنان ادامه دارد تا اینکه به قول راسل پیترز، کمدین هندی کانادایی "رنگ همه ما بِژ شود". زبانها هم از این قاعده مستثنی نبودهاند، حتی زمانیکه آدمهای نخستین روی دیوارهای غار شکل میکشیدند، از روی دست هم تقلب میکردند، چه برسد به امروز که هزاران زبان در دنیا در حال وامگرفتن از همدیگرند.
نژاد و زبان اما برای سیاستمداران مانند بسیاری دیگر از مفاهیم، ابزارهای به دستگرفتن قدرتند. آنها از زبان برای تسلط بر مردم یا تشویق آنها به دشمنی با دیگران استفاده میکنند و به قدری پیگیر حفظ یکپارچکی زبانی در کشورهای اند که کار به سرکوب و تحقیر زبانهای دیگر موجود در یک کشور میکشد.
مثلا در ایران حداقل پنج زبان زنده و دهها گویش مستقل وجود دارد اما فقط یکی از آنها به عنوان زبان رسمی مورد قبول است. سرکوب بقیه زبانها سیاستی است که از یک قرن گذشته برای ساخت هویت جدید ایران در دستورکار هر دو حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی قرار گرفته است.
اما زبان فقط برای حکومتها مهم نیست بلکه برای مخالفان و منتقدان حکومت هم اهمیت زیادی دارد. در ایران کردها و ترکها و عربهایی که سالها زبان و هویتشان سرکوب شده هرکدام به دنبال احیای هویت قومی خود به وسیله زبانهای خودند. بخشی از اپوزیسیون ناسیونالیست ایران هم پیرایش و پالایش زبان فارسی از کلمات بیگانه و حتی تغییر الفبای آن را به عنوان بخشی از مبارزه با جمهوری اسلامی و بازگشت به هویت اصیل ایرانی مطرح میکنند. در واقع زبانهای ایران به ابزارهای سیاسی برای مخالفت با نظام حاکم یا ترسیم افق آینده آن تبدیل شدهاند.
در جستجوی "ایرانی آریایی"
یک قرن پیش و در آغاز حکومت پهلوی اول، برای اولینبار در ایران زبان به عنوان بخشی از هویت ملی نه فقط مورد توجه روشنفکران که مورد توجه حکومت هم قرار گرفت. پیش از آن شاعران و ادیبان زیادی که معروفترین آنها فرودسی است، برای حفظ زبان فارسی تلاش کردند اما در این زمان حکومت برای ساختن هویت جدید "ایرانیِ آریایی"، نقش زبان فارسی را برجستهتر کرد.
برخی روشنفکران تجددگرا هم که برای شباهت هرچه بیشتر به غرب تلاش داشتند موضوع تغییر الفبای زبان فارسی به حروف لاتین یا حذف شکلهای مختلف از یک آواها مانند ز، ض، ظ و ذ را مطرح کردند. این تغییر شکل نوشتاری زبان فارسی همچنان طرفدارانی دارد که معتقدند حروف فارسی ظرفیت ادای شکل درست تلفظ کلمه بدون اعرابگذاری را ندارند و همچنین باعث سردرگمی در نوشتن دیکته درست کلمه میشوند.
شبه قاره هند؛ چرا فارسی جایش را به زبان انگلیسی داد؟
کارزار نویسندگان ایرانی و افغان برای نشر به زبان فارسی در آمازونملل طبیعی و ملل مصنوعی: آیا ایران استثنایی در جهان است؟اکثریت در ایران؛ ملی یا اتنیکی؟نژادپرستى و آگاهى دوپاره پارسیاز بی ام و تا قربان تو ؛ حکایت پر شکایت حروف ممنوعه
کشورهای مختلفی تجربه چنینی داشتند که دلایل ملی گرایانه پشت آن بوده است. ترکیه در همسایگی ایران این تجربه را داشته است. با تغییر رسم الخط زبان ترکی به دستور آتاتورک برای کمرنگ شدن نفوذ زبان عربی و حذف حروفی، آن ها مجبور شدند کلماتی را حتی تغییر بدهند و مثلا به گلخانه، گلهانه بگویند و نسل جدید ترکیه هم که دیگر نمی تواند متون قدیمی را بخواند از گنجینه غنی ادبیات نسل پیش از خود محروم شده است.
بحث پالایش زبان یا تغییرشکل نوشتاری آن هم همچنان نه فقط بین دوستداران ادبیات که بین سیاستمداران ناسیونالیست و همچنین مردم عادی در جریان است. در این بین بیشترین دشمنی با کلمههای عربی بوده و خاطر کسی از انبوه کلمههای انگلیسی و فرانسوی و ترکی و مغولی و روسی زبان فارسی، کمتر آزرده میشود.
دشمنی با کلمات عربی به ساختار ناسیونالیسمی بازمیگردد که از طرف گروههای سیاسی حامی آن ترویج میشود. در روایتی که آنها ارائه میکنند آغاز فروپاشی "ایران باشکوه" حمله اعراب به عنوان بیگانگان و فروپاشی سیاسی و مذهبی و فرهنگی ایران است. ترویج این نگاه کینتوزانه به اعراب در تاریخ معاصر ایران تاثیر مستقیمی در این دشمنی با کلمات عربی و حتی شکلگیری نوعی نژادپرستی بین ایرانیان دارد.
ادمه در پست بعد👇
#فرهنگ
#پارسی
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
یک قرن پیش و در آغاز حکومت پهلوی اول، برای اولینبار در ایران زبان به عنوان بخشی از هویت ملی نه فقط مورد توجه روشنفکران که مورد توجه حکومت هم قرار گرفت. پیش از آن شاعران و ادیبان زیادی که معروفترین آنها فرودسی است، برای حفظ زبان فارسی تلاش کردند اما در این زمان حکومت برای ساختن هویت جدید "ایرانیِ آریایی"، نقش زبان فارسی را برجستهتر کرد.
علم ژنتیک ثابت کرده چیزی به نام "اصیل" در هیچ قوم و نژادی وجود ندارد. این اتفاق یک فرایند هزاران ساله است که همچنان ادامه دارد تا اینکه به قول راسل پیترز، کمدین هندی کانادایی "رنگ همه ما بِژ شود". زبانها هم از این قاعده مستثنی نبودهاند، حتی زمانیکه آدمهای نخستین روی دیوارهای غار شکل میکشیدند، از روی دست هم تقلب میکردند، چه برسد به امروز که هزاران زبان در دنیا در حال وامگرفتن از همدیگرند.
نژاد و زبان اما برای سیاستمداران مانند بسیاری دیگر از مفاهیم، ابزارهای به دستگرفتن قدرتند. آنها از زبان برای تسلط بر مردم یا تشویق آنها به دشمنی با دیگران استفاده میکنند و به قدری پیگیر حفظ یکپارچکی زبانی در کشورهای اند که کار به سرکوب و تحقیر زبانهای دیگر موجود در یک کشور میکشد.
مثلا در ایران حداقل پنج زبان زنده و دهها گویش مستقل وجود دارد اما فقط یکی از آنها به عنوان زبان رسمی مورد قبول است. سرکوب بقیه زبانها سیاستی است که از یک قرن گذشته برای ساخت هویت جدید ایران در دستورکار هر دو حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی قرار گرفته است.
اما زبان فقط برای حکومتها مهم نیست بلکه برای مخالفان و منتقدان حکومت هم اهمیت زیادی دارد. در ایران کردها و ترکها و عربهایی که سالها زبان و هویتشان سرکوب شده هرکدام به دنبال احیای هویت قومی خود به وسیله زبانهای خودند. بخشی از اپوزیسیون ناسیونالیست ایران هم پیرایش و پالایش زبان فارسی از کلمات بیگانه و حتی تغییر الفبای آن را به عنوان بخشی از مبارزه با جمهوری اسلامی و بازگشت به هویت اصیل ایرانی مطرح میکنند. در واقع زبانهای ایران به ابزارهای سیاسی برای مخالفت با نظام حاکم یا ترسیم افق آینده آن تبدیل شدهاند.
در جستجوی "ایرانی آریایی"
یک قرن پیش و در آغاز حکومت پهلوی اول، برای اولینبار در ایران زبان به عنوان بخشی از هویت ملی نه فقط مورد توجه روشنفکران که مورد توجه حکومت هم قرار گرفت. پیش از آن شاعران و ادیبان زیادی که معروفترین آنها فرودسی است، برای حفظ زبان فارسی تلاش کردند اما در این زمان حکومت برای ساختن هویت جدید "ایرانیِ آریایی"، نقش زبان فارسی را برجستهتر کرد.
برخی روشنفکران تجددگرا هم که برای شباهت هرچه بیشتر به غرب تلاش داشتند موضوع تغییر الفبای زبان فارسی به حروف لاتین یا حذف شکلهای مختلف از یک آواها مانند ز، ض، ظ و ذ را مطرح کردند. این تغییر شکل نوشتاری زبان فارسی همچنان طرفدارانی دارد که معتقدند حروف فارسی ظرفیت ادای شکل درست تلفظ کلمه بدون اعرابگذاری را ندارند و همچنین باعث سردرگمی در نوشتن دیکته درست کلمه میشوند.
شبه قاره هند؛ چرا فارسی جایش را به زبان انگلیسی داد؟
کارزار نویسندگان ایرانی و افغان برای نشر به زبان فارسی در آمازونملل طبیعی و ملل مصنوعی: آیا ایران استثنایی در جهان است؟اکثریت در ایران؛ ملی یا اتنیکی؟نژادپرستى و آگاهى دوپاره پارسیاز بی ام و تا قربان تو ؛ حکایت پر شکایت حروف ممنوعه
کشورهای مختلفی تجربه چنینی داشتند که دلایل ملی گرایانه پشت آن بوده است. ترکیه در همسایگی ایران این تجربه را داشته است. با تغییر رسم الخط زبان ترکی به دستور آتاتورک برای کمرنگ شدن نفوذ زبان عربی و حذف حروفی، آن ها مجبور شدند کلماتی را حتی تغییر بدهند و مثلا به گلخانه، گلهانه بگویند و نسل جدید ترکیه هم که دیگر نمی تواند متون قدیمی را بخواند از گنجینه غنی ادبیات نسل پیش از خود محروم شده است.
بحث پالایش زبان یا تغییرشکل نوشتاری آن هم همچنان نه فقط بین دوستداران ادبیات که بین سیاستمداران ناسیونالیست و همچنین مردم عادی در جریان است. در این بین بیشترین دشمنی با کلمههای عربی بوده و خاطر کسی از انبوه کلمههای انگلیسی و فرانسوی و ترکی و مغولی و روسی زبان فارسی، کمتر آزرده میشود.
دشمنی با کلمات عربی به ساختار ناسیونالیسمی بازمیگردد که از طرف گروههای سیاسی حامی آن ترویج میشود. در روایتی که آنها ارائه میکنند آغاز فروپاشی "ایران باشکوه" حمله اعراب به عنوان بیگانگان و فروپاشی سیاسی و مذهبی و فرهنگی ایران است. ترویج این نگاه کینتوزانه به اعراب در تاریخ معاصر ایران تاثیر مستقیمی در این دشمنی با کلمات عربی و حتی شکلگیری نوعی نژادپرستی بین ایرانیان دارد.
ادمه در پست بعد👇
#فرهنگ
#پارسی
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
#سپهر
رضایتِ هر حیوانِ بیشعوری با محبت؛
و رضایتِ هر انسان با هر سطحِ شعور،
با پول امکان پذیر است...
تلخ اما واقعی!!!
#اندیشه #جالب
@Roshanfkrane
رضایتِ هر حیوانِ بیشعوری با محبت؛
و رضایتِ هر انسان با هر سطحِ شعور،
با پول امکان پذیر است...
تلخ اما واقعی!!!
#اندیشه #جالب
@Roshanfkrane
#سپهر
در دیدگاه انسانی،
خوشبختی یعنی
پایان ظلم و بی عدالتی در سر تا سر جهان؛
در غیر اینصورت به انسانیت خود شک کنید!
#اندیشه
@Roshanfkrane
در دیدگاه انسانی،
خوشبختی یعنی
پایان ظلم و بی عدالتی در سر تا سر جهان؛
در غیر اینصورت به انسانیت خود شک کنید!
#اندیشه
@Roshanfkrane
#سپهر
از دیدگاهی انسانی،
خوشبختی یعنی
"پایان ظلم و بی عدالتی در سر تا سر جهان"
در غیر اینصورت به انسانیت خود شک کنید!
#اندیشه
@Roshanfkrane
از دیدگاهی انسانی،
خوشبختی یعنی
"پایان ظلم و بی عدالتی در سر تا سر جهان"
در غیر اینصورت به انسانیت خود شک کنید!
#اندیشه
@Roshanfkrane
#اندیشه
عشق رو از بعضی ها که بگیری...
باز هم عاشقن...
پول رو به بعضی ها هم که بدی
باز گدا هستن...
#سپهر
@Roshanfkrane
عشق رو از بعضی ها که بگیری...
باز هم عاشقن...
پول رو به بعضی ها هم که بدی
باز گدا هستن...
#سپهر
@Roshanfkrane
🕊 ...
ثانیه به ثانیه گذشت
و من هرگز نخواستم
که از تو،از نبودنِ تو
چیزی را فاش کنم
سعی کرده ام که نگذارم
از پنجره ی چشمانم نمایان شوی
همیشه نبودنت را در خود حبس کردم
مگر گاهی که هوا ابری می شد
و پنجره، بارانی...
#سپهر_آهنگی
@Roshanfkrane
ثانیه به ثانیه گذشت
و من هرگز نخواستم
که از تو،از نبودنِ تو
چیزی را فاش کنم
سعی کرده ام که نگذارم
از پنجره ی چشمانم نمایان شوی
همیشه نبودنت را در خود حبس کردم
مگر گاهی که هوا ابری می شد
و پنجره، بارانی...
#سپهر_آهنگی
@Roshanfkrane
افرادی که ضریب هوشی پایین تری دارند
خیلی جاها راحت تر زندگی میکنند
چون اصلا متوجه بعضی مسائل نمیشن
و برعکس
افراد با ضریب هوشی بالاتر
خیلی از اوقات رنج بیشتری رو تحمل میکنن
چون درک و برداشتون از مسائل عمیق تره
و همین میتونه عامل ناراحتیشون بشه
#سپهر_خدابنده
@Roshanfkran
خیلی جاها راحت تر زندگی میکنند
چون اصلا متوجه بعضی مسائل نمیشن
و برعکس
افراد با ضریب هوشی بالاتر
خیلی از اوقات رنج بیشتری رو تحمل میکنن
چون درک و برداشتون از مسائل عمیق تره
و همین میتونه عامل ناراحتیشون بشه
#سپهر_خدابنده
@Roshanfkran