روشنفکران
81.8K subscribers
49.9K photos
41.9K videos
2.39K files
6.92K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍

📚 #معرفی_نمایشنامه
📕: #مرگ_یزدگرد
✍🏻: #بهرام_بیضایی
🏷: انتشارات #روزبهان

میان اشباحی که باهم از جهان زنده ها می گویند، شبح یزدگرد در آسیا به آسیا می گوید: با من از مرگ مگو ای سنگ، دوست تر داشتم برای آردهای تو خدمت کاری باشم، زحمت کش حقیری باشم با مزد کم، تا شاه مردگانی که نیستند دیگر...

#یدالله_رویایی

📌 #مرگ_یزدگرد نمایشنامه ای پر معنا از تاریخ سرزمین ماست.
مهارت نویسنده در تکنیک هایی که برای بیان حرف هایش داشته بسیار ستودنی است.

سرزمینی ویران با پادشاهی نالایق، از آن شکوه و زرق و برق ساسانی باز مانده؛ موبدان دنیا را پر از خرافات مذهبی خود ساخته اند و پادشاه را تا مقام خدایی بالا برده اند، تا زیر سایه قدرت او راحت تر بتوانند مردم را استثمار کنند.

در هنگامه ی انحطاط حکومتی چند صدساله، عربستان به ایران حمله می کند، شاه می گریزد؛ و جسدش را در آسیابی می یابند؛

این نمایشنامه از اینجا تازه آغاز می‌شود. با گفتگوی جالب بین سه نفر که هربار نقشی بازی می کنند و با سرکرده های حکومت بر سر جان خویش سروکله می زنند. در چنین خرابه‌ای که فقط نامی از آسیاب دارد، دادگاهی نظامی برپا می شود و از زبان آنان کم کم به وضع گذشته و حال مردم پی می بریم؛

مهم ترین نکته آن است که، حکومت ساسانی - دیگر برای مردم - مشروعیت اش را از دست داده و برایشان فرقی نمی کند که لشکر رُم حمله کند یا عرب، چون تسلیم خواهند شد. اما با این حال، چه کسی باور می کرد ایران با آن پیشرفت هایی علمی و جنگی از عربستان شکست بخورد؟

همانطور که #عبدالحسین_زرین_کوب در کتاب دو قرن سکوت به آن اشاره می کند این لشکر ویرانی های زیادی به بار آوردند: ایرانیان عربی را اسیر می کنند و سردار ایرانی می پرسد: " ویرانه چرا می سازند؟ آتش چرا می زنند؟ سیاه چرا می پوشند؛ و این خدای که می گویند چرا چنین خشمگین است؟" ...

- منبع سایت اینترنتی:
🌐 #goodreads
و #ویکی_پدیا

🔎 #فرازهایی_از_نمایشنامه

- زن: بزکشان را ببین. بلندتبارانی چون شما از گرده ی ما تسمه ها کشیده اید. شما و همه ی آن نوجامگان نوکیسه. شما دمار از روزگار ما درآورده اید. فرق من و تو یک شمشیر است که تو بر کمر بسته ای.
سردار: زبانت ببرد!
زن: و تو شمشیر را برای همین بسته‌ای؟


- بپرس‌اش شمار تازيان چند است؟ چه در سر دارند؟ سواره‌اند يا پياده؟ دور می‌شوند يا نزديک؟
درکار گذشتن‌اند يا ماندن؟ پيک است يا خبرچين يا پيش‌آهنگ؟
بپرس‌اش ويرانه چرا ميسازند؟! آتش چرا می‌زنند؟! سياه چرا می‌پوشند؟! و اين خدای که می‌گويند چرا چنين خشمگين است؟!


@Roshanfkrane