روشنفکران
80.2K subscribers
50.1K photos
42.2K videos
2.39K files
7.02K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
#خداحافظ
خداحافظ نخواهد شد؛
مگر در دل امیدی نو بیافزایی. ...

#خداحافظ
خداحافظ نخواهد شد ؛
مگر گامی در این راهِ پر از سختی به پیمایی.....!!

خدا در من ؛
خدا در تو نگاهی میکند؟ آیا به دستانت چراغی هست!؟؟
خدا در تو نگاهی میکند؟ آیا درون قلبت از گرمی سراغی هست.؟!؟

خودش گفته:
خودت باید بگردانی ورق را، گر که خواهی زندگانی خوبتر باشد
بنابراین :

برای حفظِ امیدی درونِ دل
برای آن که فردا با سلامِ دیگری با یکدگر ؛ همصحبتی باشیم ؛

بدون عزم ِجزم ِ یک شروعِ نو
به همدیگر نمی گوییم #خداحافظ
خدا...... حافظ......!!!
#م_شوق
#شعر
@Roshanfkrane
بگشا پنجره ها را
كه همه حنجره ها را بستند...!!!

باز كن هرچه كه در مي بيني
رو به هر فكر و صدا
رو به هر حرف و ندا
ياد كن از همه كس، از همه چيز
كه در اين زندان تار و پلشت .؛
ديده ها را كشتند، و
درِ خاطره ها را بستند....!!

عشق مي ورز به هر كس، هر چيز
به درخت و در و ديوار، به آب
كه در اين بازار كينه و خشم
عشق ها را بر دار زده،
عاطفه ها را بستند...!!

اشك را پاك كن از رخسارت
گريه را لبخندي كن
بر لبِ باد نشان ؛
تا كه بر گونه ي هر هموطني ميگذرد ..!!
بوسه شود
در توان خود اگر مي بيني
همه ِ خويشتنت را ؛ #شعري كن
كلماتش همه اميد و نويد
در نگاهت
شوق و شوري ز محبت بنشان .

به هر آن كس كه رسيدي
بي بهانه يا با هر ترفند. ؛
سر ِحرفي و كلامي بگشا
كه درِ رابطه ها را بستند......!!

راه بر حس خدا بسته شده
همه چيزي در اين خاك ؛
از حضور نفس ابليسان خسته شده
رو بگردان زِ ؛ هرآن سنگ
هر آن تنگ
هر آن لحظه ي بد رنگ، كه ردي و نشاني ز پليدي دارد و ؛
هر آن برق نگاهت را
مهري كن

سر ِ سجادهِ. هر باغچه اي
وردي از رحمتِ دادار بخوان
و بدان ;

كه همه پاكدلان، نيكان، خوبان، نيك انديشان
همگي همدستند....!
بگشا پنجره ها را
كه رهِ حرف و صدا باز شود
عشق، آواز شود....

#م_شوق
@Roshanfkrane
چه‌غباري؟!؟
چه غباري برخاست!!
وقتي آن ديوارِ كهنه فروريخت.
مادرم جيغ كشيد.
پدرم پرسید:
چه شد؟
من دويدم سوي تلوارهٌ خاك
چشمهايم را ماليدم
اندكي بعد
وقتي آن گرد نشست ديدم
خانهِ كهنهِ آن‌سوي حياط
ناگهان خوابيده‌ست
كم‌كمَك فهميدم
كه چه مور‌و‌ملخي اين صد‌سال
در دل خانهِ ما ؛ لوليدست
بعد گفتم به‌پدر كه :
بيايد و ببيند
كه چسان از بنياد
پايه‌هاي گلي خانهِ ما پوسيده‌ست
خواهرم گفت:
«مي‌توان حال از نو،
خانه‌يي ديگر ساخت »
من ولي، با‌خود انديشيدم:

ـ چه‌غباري برخاست
وقتي اين ديوار كهنه [فرو‌ريخت
كاش
قبل از آن‌دم كه فروريزد اين كهنه‌سرا .

تبري مي‌آوردم!

نقل از #کتاب گلهای درد
#م_شوق
@Roshanfkrane
گفتم: سلام...!
عاطفه ها یادتان که هست!؟
آن مهرها و رابطه ها...
یادتان که هست.
او گفت:
راستی چه می کنی آنجا بدون ما
گفتم:
کلام و خاطرهِ شادتان که هست...!!
#م_شوق
@Roshanfkrane
Audio
سروده ای #جالب برای دفاع برابری :
زن=مرد
با صدای #م_شوق

#شعر: زنانه فکر میکنم

زنانه فکر می کنم! بس است مرد بودنم...!
نبوده چیز جالبی
شریک درد بودنم...!

زیر سئوال بود؛ آن فکر نبردِ بودنم...!
برای نصفِ زندگی ؛ بگو چه کرد: بودنم...!

به غیرِ خویش. ؛ خواستن به غیر ِ ِ فرد بودنم ...؛
همیشه بْرد خواستم ؛ به تخته نَرد بودنم...!

کنون نگاه کن به من ؛ به چشمِ خود گشودنم...!

بَدم می آید از خودم ؛ و خویش را ستودنم...!
بَدم میآید از خودم
از این همه ندیدن و برای خود سرودنم...!

ببین چه زشت بوده آن جهانِ مرد بودنم...!

زنانه فکر میکنم ؛ بَس است مرد بودنم........!!!!

#م_شوق
10 آذر 97
@Roshanfkrane
یک جهان درد است اینجا ؛ #شعر میمیرد زِ شرم
قلبِ هر #شاعر ازین تصویر میگیرد زِشرم

شعرِ من ؛ عمریست دردِ میهن و مردم شده..!!
بر رخم خون گریه ها پایان نمی گیرد زِ شرم....!!

#م_شوق
@Roshanfkrane
من نمازم را وقتی می خوانم
که آب #زاینده رودم
بر خاکش روان شود ؛
عشق مرا ببین...

و من در هر نماز
هزاران نفرین میکنم
بر سارقان آب و چشمه و کوه

#م_شوق
@Roshanfkrane
#نوروز را دیدم

تا مرا دید به سویم آمد
و در آغوش کشید و بوسید
گونه هایش خندان
چشمهایش گریان
صورتم خیس شد از بوسه‌ٔ او
پلکهایم
از اشک به سوزش افتاد
تنگ، من را به خودش می‌چسباند
و سرش بر شانهٔ من
می گریید!!
گاه هم در وسط گریهِ خود
می خندید
شانه های کتم از گریهٔ او تر شده بود
ناگهان ازغم او داغ شدم
خوب می فهمیدم
که به یاد وطنش افتاده ست

آخ....... به یاد وطنم
و به یاد مردم
مردمانی که سر سفرهٔشان نانی نیست
و برای خوردن
نه پنیر و چایی
و نه قندی و شکردانی نیست....

اشکهایش
خنده اش را می شست.

من به گوشش گفتم
آخ #نوروز عزیز
خوب می دانم
چه کشیدی تو در این سی چل سال
ولی از راه نماندی و نماندیم
آخر آن روز که نان برگردد
و به خانه
موج شادیها در، جیغ و داد کودکان برگردد
آخر آن روز که از زندانها
پیر و جوان برگردد.....
برمی گردد!
....
گریه مانع می شد
که ادامه بدهم،.. اما باز
می گفتم.
چون دلم خیلی می خواست
خیلی خیلی
که پدر از زندان برگردد
و سفرکرده ز هر سوی جهان برگردد
و هیاهوی درود و تجلیل
ز سر خاک شهیدان
به همه سو برسد

و دوباره #کارون، جوشان
به تن زخمی خوزستان برگردد
به خراسان بزرگ
بوی جوی مولیان برگردد
و به ذهن مردم
یاد هر یار که رفته
مهربان برگردد

باز گفتم همهٔ آنچه همه می‌دانند
باز گفتم همهٔ آنچه همه میخواهند
بعد
هردومان، اشک رخسارهٔ هم را با دست
پاک کردیم و به راه افتادیم
دست در شانهٔ #نوروز

هردومان در ر‌ؤیای خانهٔ نوروز
به امیدی که به این خاک پر از لاله
دگر بار
بهاران برگردد.

#م_شوق
@Roshanfkrane
#زن به رزم گرگ و دیوان می رود
در تمام خاک ایران می رود
با تمام جرأت و شوقِ نبرد
چنگ در چنگال گرگان می زند

تقدیم به زنان ایران

#م_شوق
@Roshanfkrane
اگر مردی !

بیا ایران و #زن باش...!

#م_شوق
@Roshanfkrane
🌵#کاکتوس 🌵
#شمع خانه اش را روشن کرده
دیوارهای خانه اش از مخملِ بنفش
فرزندانش را دور اتاق چیده
و بی اعتنا که بیابان
پشت سرش
چه غیبتی میکند...!!!

#کاکتوس
راز آفرینش خو را می داند
دور ؛
دور ؛
در بیابانهای #نوادا
در محاصرهِ خارها

شاید این بهتر باشد
از زندگی در میانهِ آنان
که :
#شمع_های خانه را خاموش
می خواهند....!!

#م_شوق
🌵 @Roshanfkrane 🌵
#بهارانه برای #بهار
🌸🍃🌸

بيا كه شور بهارانه را بهانه كنيم
هر آنچه بغض گلوگير را ترانه كنيم
شكوفه آمده مهمان شده به باغچهِ مان
بد است ؛ شِكوه به مهمان، ازين زمانه كنيم..
به آب شوق بشوييم شيشهِ چشمان ؛
به رویش ار شده ؛ لبخندِ كاذبانه كنيم

بهارِ شاد رسد، خوب نيست ؛ بيندِمان که :
روز عيد سخنهاي غمگنانه كنيم...!!

به سيلي اَر شده ؛ رخ را به رنگ گُل سازيم
به ساقِ شوقِ شكسته ز نو جوانه كنيم...!!

بهار مي شِکُفد بس فروتنانه به دشت ؛
چه عيب ؛ گَشت و گذاري سبك سرانه كنيم؟!

زمانه سخت گرفته ست و سخت كوشانيم ؛
همين بس است كه ما شوقِ شادمانه كنيم.

چو صبح ؛ #عيد به در زد زِ بهرِ شادي ما ؛
صلاح نيست كه ما صحبت از شبانه كنيم..!!

كناره كن زِ غم اي يار ; وقت شادي هاست
گُسارِ غم به شبي نه ؛ كه شاعرانه كنيم . ....!!

#م_شوق
@Roshanfkrane
#بهای_فکر

باید بهای فکر را داد
بر هرچه پیش آید بگو باد.!

این «هرچه باداباد» سخت است
چون سوزشِ شلاقِ جلاد .

گاهی چهل سال است دوری
از میهنت، با قلب ناشاد

یک حرف مفتی نیست هرگز
عزم بیانِ فکرِ آزاد
حرف ؛ از سر سبز است کز تیغ
شد کنده و برخاک افتاد .

حسِ فشارِ پوستِ حلق
زیر طنابِ دارِ شیاد .

حتی ازین هم سخت تر هست
ویرانیِ هر حسِ آباد .

حسِ تمامِ عشقِ شخصی ات ؛
که بودن ات را کرده بنیاد

تخریبِ پل های محبت
با دوستی که دل به تو داد .

حرف رکی با دوست گفتن
وقتی به کامش تلخ افتاد

ای دوست ؛ تو یک فکرهستی .
باید بهای فکر را داد...!!

#م_شوق
2 آذر97
@Roshanfkrane
من کشف کردم :
خاک هم عشقش #بهار است
چشمش پیِ گلها و عطر لاله زار است
یک عمر زیر برف و یخ در باد و طوفان
در خواب، یاد بلبلان بیقرار است

عشق شب و روز و مه و خورشید و باران
حتما که روزی نو پس از یک روزگار است
یک روز نو! #نوروز مقصود چه کس نیست؟
این عشق بهر قلب عاشق افتخار است
روزی که یارش می رسد روز نو اوست
#عیدش نه وقت دیدن روی نگار است؟
#نوروز دائم با #بهاران آید از راه
یاران مبارک وقت وصل دو نگار است
#م_شوق
یک ساعت قبل از آمدن
#سال_1398
@Roshanfkrane
کجایی ؟ شعر #سیل آمد..!!

کجایی #شعر شاید آب بردت..؟؟
نگو بامن ؛ که دیشب آب بردت. !!

وطن را سیلِ اشکی برد و بلعید
تورا هم شاید این خوناب برده است !

کجایی شعر ؛ دردم را بیان کن
بَیانِ دردِ ایران ؛ به جهان کن .

زبانم بودی و خاموش گشتی
بزن دادی ! فغانم را عیان کن

عجب ربطی ست بینِ شعر و ایران
چو او آوار شد ؛ گشتی. تو ویران

چوجان داد او ؛تو دادی جان به جانان
چو طوفانی شد او ؛ کردی تو طوفان

کجایی شعر حالت را گرفتند.؟
همه شوق خیالت را گرفتند ؟

برهنه شد وطن چون کارتن خواب
زِ تو ؛ هم کفش و شالت را گرفتند؟

ِکجایی شعر ؟ جیغی سَر ده آخر
زِ جیبِ خویش تیغی در بیاور

بِزن چاقو به قلبِ خصمِ ایران
به این شیخان بی بابا و مادر

خدایت شکر از آن ؛ گریه هایت
بساز سِیلی زِ موجِ ؛ شِکوه هایت

روانش کن به سوی بیت ظالم
فروکِش خانهِ ظلم و جنایت

کجایی #شعر ...؟؟ #عیدِ ما عزا شد.
فغانِ خلق تا عرشِ خدا شد

بیا ؛ تا عید ِ مردم هم بیاید
در آن عیدی که این ملت رها شد

#م_شوق
@Roshanfkrane
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فریادی تا اوج

کی مانده در این خاک که غارت نشد ای دوست..!؟
مجروح ازین تیغ شرارت نشد ای دوست
یک طایفه یک قشر نشانم بده آخر!؟
کاو زخمی ازین جور و جسارت نشد ای دوست
خالی شده دِه، حاشیه پر گشته ز دهقان
هر کومه و کانکس شده خانهِ آنان
هر بار براین شرح گشودم قلمِ #شعر
خون ریخت برون از قلمم، پُر تبِ طغیان
کی مانده ...................

#م_شوق
#شعر
@Roshanfkrane
سین هشتم نامش چیست؟
سین ناخواندهٔ .؛ نوروز! کجا بودی تو؟؟؟
من نمی‌دانستم سین هشتم نامش #سیل است

بارها هر سرِ ؛ سال
هفت سین می‌چیدیم

سنبل و سکه و سیب
سبزه و سیر و سماق و سمنو

همه را بردی تو..!!!
......
#م_شوق
@Roshanfkrane
👇👇👇👇
سین هشتم نامش چیست؟

🍎🥬🥮📋📖❤️

سین ناخواندهٔ نوروز! کجا بودی تو؟

من نمی‌دانستم سین هشتم نامش #سیل است

همه را بردی تو!
سفره را از جا کندی

کی تو را مهمان کرد؟
خانه‌اش ویران باد!

آخر ای سین تو چرا در نزدی؟
ما همه منتظر شادی و شیرینی دیدار عزیزان بودیم

وقت روبوسی بود!
وقت تبریک و مبارک بادِ سال جدید!

وقت امید نوی بهرِ شروع
تو لباسِ همه را گِل کردی

#شعرسهراب_سپهری را نشنیدی؟! می‌گفت:

آب را گل نکنیم!؟
تو ولی بی‌خبر از راه رسیدی

خانه‌مان را بردی
باغها را خوردی

جاده‌ها را ویران
شهرها را..

وای...چه بگویم.... ایران را... ایران!

هیچ می دانی ای سیل
تو به #شیراز، به شهر گلها

حمله کردی ناگاه
خاله‌ام را با همسر و فرزندانش

توی ماشین در یک لحظهٔ جانکاه...
بردی با خود...آه

این چه کاری بود ؟؟
روی تپه

من و مادر دیدیم
خانه هامان در مشتِ تو بود

یک به یک می‌خوردی، می‌رفتی
من به مامان گفتم :

که کدام است بگو مامان جان
آن که می‌غلطد در آب به ناگاه !!

پشت بام خانه‌ٔ ماست؟
و حیاط خانه‌ٔ همسایه

با گلدانهایش
من به بابا گفتم :

سین هشتم را دیگر
من نخواهم بخشید

کاش سین دگری می آمد
که به جای خانه‌ٔ ما .;

خانه‌ٔ دشمن ایران را ویران بکند
بین سینها باید گشت.

تا که سینی پیدا بکنیم
که دوباره بتوانیم

خانه را از نو برپا بکنیم
باز از شادیِ #نوروز

کنار گلها
بازی و شادی و غوغا بکنیم

و من از بابا خواهم پرسید
سین هشتم غیر از #سیل

نامش چیست...؟؟؟

#م_شوق
@Roshanfkrane