نه "کشاورز" است
نه "مزرعه ای " برای کشت دارد ،،
راه که میرود
از صدای قدم هایش
"نرگس" و "ریحان" میروید ،،
"باران "به موهایش میخورد
و از "گیسوانش"
عطر "میخک "می دمد،،
خم "ابروانش"
کاج خمیده ی "لهستان"
که "مجذوب "تماشایش میشوی ،،
پلک "سرمه" رنگش
را میبندد
"مژه "به هم گره میخورد
باز میکند
و شکوفه ی "سیب "
بر "زمین" میریزد،،
گاه که میخندند
تاکستان انگور دندانهایش
"برق" میزند
می درخشد
همچو "خورشید" چشمانش،،
از کوزه ی پر آب "لبانش"
سیرآب میشود "نهر" چال گونه
و قطره قطره میچکد
بر باغستان انار "سینه اش"
از پوست "تنش"
خوشه ی "گندم" جوانه میزند
و در منحنی "کمرش"
بوی "نان" تازه بر می انگیزد
پاهایش درخت "انجیر"
که ثمرش
شهدی شیرین
ناب تر از "عسل"
او فقط
یک "زن "است ،،
#ئاکو-شاعرکورد
@Roshanfkrane
نه "مزرعه ای " برای کشت دارد ،،
راه که میرود
از صدای قدم هایش
"نرگس" و "ریحان" میروید ،،
"باران "به موهایش میخورد
و از "گیسوانش"
عطر "میخک "می دمد،،
خم "ابروانش"
کاج خمیده ی "لهستان"
که "مجذوب "تماشایش میشوی ،،
پلک "سرمه" رنگش
را میبندد
"مژه "به هم گره میخورد
باز میکند
و شکوفه ی "سیب "
بر "زمین" میریزد،،
گاه که میخندند
تاکستان انگور دندانهایش
"برق" میزند
می درخشد
همچو "خورشید" چشمانش،،
از کوزه ی پر آب "لبانش"
سیرآب میشود "نهر" چال گونه
و قطره قطره میچکد
بر باغستان انار "سینه اش"
از پوست "تنش"
خوشه ی "گندم" جوانه میزند
و در منحنی "کمرش"
بوی "نان" تازه بر می انگیزد
پاهایش درخت "انجیر"
که ثمرش
شهدی شیرین
ناب تر از "عسل"
او فقط
یک "زن "است ،،
#ئاکو-شاعرکورد
@Roshanfkrane
اسلحه ها را “زنده به گور “کنید
و “گندم ” بکارید ،،
“دیکتاتور”ها را خلع درجه
و بر سینه ی “کشاورزان ”
“مدال” حک کنید ،،
چوبه های دار را بتراشید
مجسمه ی “آزادی”بسازید
و در “میدان”شهر بگمارید ،،
انبار “مهمات”را بسوزانید
و “کتابخانه”بسازید ،،
“فشنگ” هارا خفه کنید
و قلم ها را “مسلح”،،
“موشک”هارا در قفس کنید
و “پرندگان”را “آزاد”،،
“مرز” هارا به هم بدوزید
و “پرچم “ها را در قلب نهان کنید ،،
“انسانیت”را قاب کنید
بر “سینه”ی دیوار بکوبید
و [قبله] بسازید ،،
“کلیسا”و “مساجد” را آذین ببندید
“مطربان”بنوازند
“خدا”را دعوت کنید
تا با کودکان “برقصد”
آری
زندگی زیباست
همچو “سیبی سرخ”
در دستان “زنی عریان ”
#ئاکو
@Roshanfkrane
و “گندم ” بکارید ،،
“دیکتاتور”ها را خلع درجه
و بر سینه ی “کشاورزان ”
“مدال” حک کنید ،،
چوبه های دار را بتراشید
مجسمه ی “آزادی”بسازید
و در “میدان”شهر بگمارید ،،
انبار “مهمات”را بسوزانید
و “کتابخانه”بسازید ،،
“فشنگ” هارا خفه کنید
و قلم ها را “مسلح”،،
“موشک”هارا در قفس کنید
و “پرندگان”را “آزاد”،،
“مرز” هارا به هم بدوزید
و “پرچم “ها را در قلب نهان کنید ،،
“انسانیت”را قاب کنید
بر “سینه”ی دیوار بکوبید
و [قبله] بسازید ،،
“کلیسا”و “مساجد” را آذین ببندید
“مطربان”بنوازند
“خدا”را دعوت کنید
تا با کودکان “برقصد”
آری
زندگی زیباست
همچو “سیبی سرخ”
در دستان “زنی عریان ”
#ئاکو
@Roshanfkrane
بر روی تنم نوشتم "آزادی"
و "عریان" به خیابان آمدم ،،
کودکی خندید
پیرمردی تف انداخت
راهبی به نصیحتم نشست
سربازی تازیانه ام زد
و زنی زخم های تنم را بوسید ،،
پنداشتم
شاید آزادی
عریانی باشد
یا خنده ی کودکان
تفی باشد بر نهان خلقت
تکلیفی از دین
و یا دستوری از یک قانون ،،
اما من "آزادی" را
از لبان زنی آموختم
که بر زخم های "عریان" بوسه زد ،،،
#ئاکو
#شعر
@Roshanfkrane
و "عریان" به خیابان آمدم ،،
کودکی خندید
پیرمردی تف انداخت
راهبی به نصیحتم نشست
سربازی تازیانه ام زد
و زنی زخم های تنم را بوسید ،،
پنداشتم
شاید آزادی
عریانی باشد
یا خنده ی کودکان
تفی باشد بر نهان خلقت
تکلیفی از دین
و یا دستوری از یک قانون ،،
اما من "آزادی" را
از لبان زنی آموختم
که بر زخم های "عریان" بوسه زد ،،،
#ئاکو
#شعر
@Roshanfkrane