روشنفکران
84K subscribers
50K photos
42.1K videos
2.39K files
6.97K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
امروز ۱۸ فروردین، سالروز #اعدام #هویدا است.

هویدا قرار بود از سیستم بگوید. به قول ابراهیم یزدی اهرمن زاده، از همان سیستمی که هویدا ١٣ سال صدراعظم دوران طلائی‌اش بود. هویدا می‌خواست برملا کند تمام آن دورانی را كه چشم دنیا به اقتدار ایران بود. او می‌خواست بگوید چگونه شد که از شیره کش خانه، به «دروازه تمدن بزرگ» رسیده بودیم. او قرار بود بگوید ملتی که کنار خیابان قاپ می‌انداخت و شپش از سر و رویش بالا می‌رفت، چگونه شد که به جایی رسید که بدون ویزا به ۷۲ کشور دنیا سفر می‌کرد. قرار بود بگوید چگونه ریال ایران جزء ۱۶ ارز بین المللی و پول های برتر دنیا شد. قرار بود بگوید که چه شد که پس از ۵۴ سال پادشاهی پهلوی، دنیا به مردم ایران تعظیم می‌کرد.

کمتر کسی می‌داند کسانی که دیروز با بورسیه بنیاد پهلوی در بهترین دانشگاه های جهان دانشجو بودند و عضو کنفدراسیون دانشجویان برانداز دولت شاهنشاهی ایران و پس از انقلاب نیز از زیر قرآن به دیار غربت پناه برده‌اند، همه از صدقه سر همان سیستمی بود که هویدا می‌خواست برملایش کند. هویدا می‌خواست بگوید. او آماده اعتراف بود. اتفاقا از تمام دنیا به مهندس بازرگان تلفن شده بود که هویدا نباید اعدام شود اما نمی‌دانم چگونه گلوله هادی غفاری «از غیب»، هویدا را برای گفتن حقیقت به سکوت کشاند.

دیروز که در خبر ها شنیدم دولت ترکیه به تمام کارخانه ها و مراکز اقتصادی خود دستور داده که اگر کارگر ایرانی برای حمالی استخدام کنید ٣٠٠٠٠ لیره جریمه خواهید شد و به زندان خواهید رفت، بی اختیار دلم گرفت. به یاد روزهایی افتادم که من ایرانی، دانشجو بودم و هر تابستان می‌توانستم از اروپا یک ماشین بخرم، سوارش بشوم و بدون گمرک و هیچ هزینه‌ای به همان سیستم کشور هویدا بازگردم. من ایرانی به هر کشوری که می‌رفتم، «ویزا سر خود» بودم! چون پاسپورت ایرانی داشتم و وقتی به ترکیه می‌رسیدم کشور مخروبه‌ای بود که پسربچه هایش از بلندی به ماشین من سنگ می‌زدند! پلیس آن برای گرفتن یک پاکت سیگار به من التماس می‌کرد و دختران زیبای استانبول به من می‌گفتند "افندی" تا ترغیب شوم از مغازه آنان سوغاتی بخرم و به کشورم بازگردم.

در تمام مسیر راهم که ٢٠٠٠ کیلومتر آن در خاک ترکیه بود، همه‌اش نگران بودم از کشوری که مردمش هنوز با گاری و درشکه رفت و آمد می‌کنند، چگونه مرسدس بنز ٢٣٠ خود را که از کمپانی "دنزل" در وین اتریش خریده بودم به سلامت عبور دهم و پس از رسیدن به ایران نزد کدام صافکار و نقاش اتومبیل بروم که جای سنگ های کوبیده بر آن را صاف و رنگ کند. ترکیه ده کوره‌ای بود که گذر از آن، تمام دشواری راهم بود. از آن روز تا به امروز که ۴۰ سال گذشته، چقدر خوار و حقیر شده‌ام. ای کاش هویدا زنده بود و از آن سیستم می‌گفت…
#اجتماعی
#ارسالی
#مناسبت
منبع/ کتاب #معمای_هویدا
اثر :
عباس_میلانی

@Roshanfkrane