روشنفکران
81.5K subscribers
49.9K photos
41.9K videos
2.39K files
6.92K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
#بریده_ای_ازکتاب


ارمایل و گرمایل: نه سیخ بسوزد نه کباب


داستان ضحاک (اژدهاک) یکی از جالب‌ترین قصه‌های #شاهنامه‌ ی حکیم #ابو‌القاسم_فردوسی است:

۱. ضحاک عرب است و پایتخت او بیت‌المقدس است ولی بر ایران‌زمین سلطه دارد، چه رویداد عجیبی است این کابوس اسطوره‌ای فردوسی!

۲. شیطان در هیئت آشپزی به استخدام دربار در می‌آید و برای نخستین بار به ضحاک گوشت می‌خوراند. طعم پرندگان بریان به مذاق ضحاک خوش می‌آید و تصمیم به تشویق آشپز جدید می‌گیرد.

۳. ضحاک آشپزِ مرغ (بریان‌ شده) را به حضور می‌طلبد و از او تمجید می‌کند و به او می‌گوید چه دستمزدی برای این غذای لذیذ طلب می‌کند؟ آشپز که همان شیطان است می‌گوید "بوسه بر شانه‌های شاه بهترین پاداش من است!"
شاه را این تملق خوش می‌آید و اجازه‌ی بوسه می‌دهد!

۴. فردا شانه‌های شاه زخم می‌شود و پس از زمانی چند، زخم‌ها باز می‌شوند و دو مار سیاه از زخم‌ها بیرون می‌آیند، مارها تمایل دارند از گوش‌های طاغوت به داخل روند و مغز سر او را بخورند! شیطان به هیئت حکیمی ظاهر می‌شود و می‌گوید تنها راه بقای شاه این است که هر روز دو جوان را قربانی کند و مغز سر آنان را به خورد مارها دهد تا سیر باشند و اشتهایی برای مغز شاه نداشته باشند! ضحاک می‌پذیرد و امر صادر می‌کند!

۵. هر روز دو پسر جوان ایرانی دستگیر می‌شوند و به آشپزخانه‌ی دربار آورده می‌شوند، به قید قرعه!
عدالت برقرار است! به کسی ظلم نمی‌شود!
و روزانه مغز سر دو جوان، غذای مارهاست، باشد که مغز شاه سالم بماند! قیمت مغز شاه سالانه بیش از هفتصد مغزِ جوان است.

۶. هیچ‌کس را جرئت مقاومت نیست، ایرانیان کماکان دچار این گفتمان هستند: «بگذار همسایه فریاد بزند، چرا من؟!» و خشنودی هر خانواده‌ی ایرانی این است که امروز نوبت جوان آن‌ها نشده است: «ستون به ستون فرج است!»

۷. ارمایل و گرمایل که اداره‌کننده‌ی آشپزخانه‌ی دربار هستند تصمیم به اقدام می‌گیرند، نه اقدامی «رادیکال» بلکه اقدامی «میان‌دارانه!»
آن‌ها فکر می‌کنند که اگر هر روز یک جوان را قربانی کنند و مغز سر یک جوان را با مغز سر یک گوسپند مخلوط کنند، مارها تغییر طعم مغز را متوجه نمی‌شوند.
با این حساب آن‌ها می‌توانند در سال ۳۶۵ جوان را نجات دهند!
جالب است که مارها «مغز» می‌خواهند، مغز! نه قلب، نه جگر، نه ران، نه دست، مغز!
هرکس که مغز ندارد خوش بگذراند، مارها فقط مغز طلب می‌کنند.

۸. اقدام «میان‌دارانه» ارمایل و گرمایل جواب می‌دهد!
مارها طعم مغز مخلوط را تشخیص نمی‌دهند و هر روز از دو جوان که به آشپزخانه سلطنتی سپرده می‌شوند یکی آزاد می‌شود!
ارمایل و گرمایل خشنودند که در سال ۳۶۵ نفر را نجات داده‌اند، نیمه پر لیوان!

۹. ارمایل و گرمایل هر روز یک جوان را آزاد می‌کنند و به او می‌گویند سر به بیابان بگذارد و در شهرها آفتابی نشود که اگر معلوم شود او از آشپزخانه‌ی حکومتی گریخته، هم او خوراک مارها می‌شود و هم سرِ ارمایل و گرمایل. فردوسی می‌گوید «کردها» از نسل همان آزادشده‌ها هستند، به همین دلیل است که شیفته‌ی کوه و دشت هستند و از شهرها فراری! اما من می‌گویم اولویت کردها آزادگی است، با افق‌های باز نسبت دارند و بندگی را برنمی‌تابند.

۱۰. #کاوه آهنگر بود و سه جوانش خوراک مارهای حکومتی شده بودند، کاوه «رادیکال» بود، اگر ارمایل و گرمایل هم سه جوان داده بودند، شاید رادیکال شده بودند!

۱۱. ضحاک مار به دوش تصمیم می‌گیرد از رعایا نامه‌ای بگیرد مبنی بر این‌که سلطانی دادگر است!
رعایا اطاعت می‌کنند! به صف می‌ایستند تا طوماری را امضا کنند به نفع دادگری ضحاک!
می‌‌ایستند و امضا می‌کنند، در صف می‌ایستند و امضا می‌کنند! در صف می‌ایستند و ...!

۱۲. نوبت به کاوه می‌رسد، امضا نمی‌کند، طومار را پاره می‌کند، فریاد می‌زند که تو بیدادگری. کاوه نمی‌ترسد!

۱۳. فریاد کاوه، ضحاک و درباریان را وحشت‌زده می‌کند: این فریاد دلیرانه، شمارش معکوس سقوط ضحاک است.

۱۴. #فروغ می‌سراید: «همه می‌ترسند/ همه می‌ترسند اما من و تو/ به چراغ و آب و آینه پیوستیم و نترسیدیم!»

📚جنون قدرت و قدرت نامشروع
✍️ استاد #محمدرضا_سرگلزایی


@Roshanfkrane
#چشم_تاریخ

"اولین مدرسه دخترانه ایران"

اولين مدرسه دخترانه‌ی ایرانی، توسط بي‌بي‌خانم وزير اُف (استرآبادی) با نام دبستان دوشيزگان در سال ۱۲۸۵ شمسی هم‌زمان با انقلاب مشروطه تأسیس شد. این مدرسه در خانه شخصی بی‌بی‌خانم برپا شد. به این دلیل که الگوی این مدرسه آموزش و پرورش کشورهای اروپایی بود، تأسیس این مدرسه از طرف روحانيونی چون شيخ فضل‌اللّه نوری و سيدعلي شوشتری با مخالفت شديدی روبه رو شد و آن‌ها تأسيس چنين مدارسی را «مايه وحشت و حيرت رؤسا و ائمه جماعت و قاطبه مقدسين و متدينين» دانستند. 

با تمام این مشکلات اولین مدرسه دخترانه ایران کار خود را با این اعلان در روزنامه ها آغاز کرد:
«مدرسه جدید موسوم به دبستان دوشیزگان نزدیک دروازه قدیم محمدیه، بازارچه حاجی محمد محسن افتتاح شده است. از برای افتتاح این مدرسه پنج معلمه تعیین شده است که هر کدام یک درس می‌دهند...
بر حسب قوه هر دختر و خانمی این علوم تدریس می‌شود. به علاوه اتاقی هم معین شده است که در آن‌جا هنرهای دستی، از قبیل کاموا دوزی، زر دوزی، خامه دوزی، خیاطی و غیره تعلیم می‌شود.
تمام معلمان از طایفه اناثیه (مونث) هستند و به غیر از یک پیرمرد قاپوچی (فرّاش) مردی در این مدرسه نخواهد بود.
شاگرد از هفت الی دوازده سال قبول می‌شود. اتاق ابتدایی ماهی پانزده قِران، اتاق علمی ماهی 25 قران.
به فقرا تخفیف داده می‌شود.
هردو نفر شاگرد، یک نفر مجاناً قبول می‌شود.
امید است که در وطن عزیز ما هزاران از این مدارس افتتاح شود.»

با کودتا علیه #مشروطه و به دنبال فضای بسته سیاسی، برخی از افراد که مخالف تحصیل زنان بودند، مدرسه را مرکز فساد خواندند و به آن حمله کردند. از خاطرات افضل وزیری دختر بی‌بی‌خانم نقل شده است که یکی از روحانیان در حرم شاهزاده عبدالعظیم بر سر منبر گفته بود
"بر این مملکت باید گریست که در آن دبستان دوشیزگان باز شده است."

از مجموعه "چشم‌ تاریخ"
دکتر #محمدرضا_سرگلزایی (روانپزشک)

#تاریخ #آموزش_و_پرورش

@Roshanfkrane
#بریده_ای_ازکتاب

"پیوند پیشوا و لشگر اوباش در نظام فاشیستی"

زمانی که فاشیستها در آلمان و اتریش روی کار آمدند، یونگ به قدرت رسیدنِ آنها را پدیده ای مذهبی می دانست و اسم آن را مذهب اوباش نهاد.
از نظر وی، فاشیستها بر شانه اوباش سوار می شوند و تکنیک موفقیت آنها این است که مذهب جدیدی خلق می کنند.
مذهبی که در آن اطاعت از پیشوا تنها شرط رستگاری است.در مذهب خلق شده توسط فاشیستها،برخلاف اغلب مذاهب رایج عالم، نیازی به پرهیزکاری و پارسایی و ارتباط شخصی با الوهیت وجود ندارد.
همه آیینهای مذهبی در مناسک جمعی با شور و غلیان و هیجانات صورت می گیرد:
مراسم رژه، گردهماییهای عظیم خیابانی،تکان دادن پرچمها،به بازو بستن بازوبندهایی که عضویت در آیین پیشوا را نشان می دهند...

اوباش یعنی حامیان اصلی فاشیم، کسانی هستند که فاقد یک هویت فردی و نظام ارزشی درونی هستند.آنها نه تمایل به پارسایی و انظباط دارند و نه توان درون نگری و گوشه گیری.
پس برای چنین کسانی که همیشه دچار احساس گناه و حقارت درونی عمیق هستند، مذهب فاشیستها نور امیدی به سوی رستگاری است:
_به جای سکوت شعار بدهید و فریاد بزنید،
_به جای تنهایی برای شما اعتکاف گروهی فراهم می کنیم،
_به جای ارتباط درونی با الوهیت، یک ارتباط جمعی با رهبر را به شما پیشنهاد می کنیم...

فاشیستها به اوباش اعتماد به نفس می دهند.به آنها وعده رستگاری می دهند و این همان چیزی است که اوباش به آن نیاز دارند. این چنین است که فاشیستها به راحتی لشگری از اوباش فراهم می آورند.
لشگری که خشونت را عبادت می داند و همچون یک ماشین غول پیکرِ ارعاب و سرکوب به پیش می رود و بر نفرت پراکنی استوار است.

براین اساس، نظریه نژادی هیتلر با هیچ واقعیت زیست شناسی و ژنتیک مطابقت نداشت؛ بلکه چنین نظریه ای منحصرا در خدمت تبیین و توجیهِ نفرت و تعصب پیروانش نسبت به دیگران قرار داشت. هیتلر همچنین همه دشمنانش را بدون استثنا یهودی می نامید.
دموکراسی و جامعه ملل،مارکسیسم و هنرِ مدرن، همه دشمنان ملت و ابداعات یهودیت بین المللی هستند.
به همین دلیل بین پیشوا و اوباش یک تفاهم عمیق ایجاد می شود.
هیتلر علیه همه نهادهای مدرن اعلام جنگ می کند، نهادهایی که برای اوباش غیرقابل درک و ثقیل هستند.

پس هیتلر به اوباش این پیام را می دهد: آنچه برای شما غیرقابل فهم است، بد است، نابودش کنید.
با همین آموزه ها، هیتلر در ۱۹۳۹ آلمان را وارد جنگی بد سرانجام کرد.جنگی که پس از شش سال تخریب و کشتار، با نابودی کشور و خودکشی پیشوا پایان یافت.

دکتر #محمدرضا_سرگلزایی
📚 کتاب جنون قدرت

@Roshanfkrane
"گفتاری درباره‌ی نابرابری"


یکی از برجسته‌ترین پژوهش‌های قرن ۱۸ درباره آزادی و بردگی، اثر #ژان_ژاک_روسو فرانسوی است به نام «گفتاری درباره‌ی نابرابری».

روسو در این رساله ادّعا می‌کند که حکومت‌ها به شیوه‌ی اجتناب ‌ناپذیری به فساد، خودسری و استبداد گرایش پیدا می‌کنند. این نوع قدرت از نظر روسو «در ماهیت خود نامشروع است و انقلاب‌های جدید بایستی حکومت را تمام و کمال منحل کنند و یا آن را در جایگاه مشروع خود نهادینه کنند.»

فیلسوف دیگر #ویلهلم_فن_همبولت در دهه‌ی ۱۷۹۰ نوشت:
"بخش دولتی نباید در هیچ یک از اموری که منحصراً به امنیت مربوط نیست دخالت کند".

همبولت یک اصل مهم آزادی کلاسیک را بیان می‌کند:
«مداخله‌ دولت در زندگی اجتماعی نامشروع است.»

نظریه‌پردازی فیلسوفان بزرگ این عصر مثل ژان ژاک روسو، ویلهلم فن همبولت و #امانوئل_کانت از یک سو، و تعارض و تضاد منافع طبقه‌ی نوظهور #تکنوکرات با نهادهای سنّتی صاحب قدرت و ثروت از سویی دیگر، زمینه‌ساز انقلاب‌های بزرگ در این عصر شد، انقلاب‌هایی با هدف خلع ید از حکومت‌های #خودکامه و ایجاد «نظام‌های حکومتی #مشروطه» و «#جمهوری» .

نمونه‌ی برجسته‌ی این انقلاب‌ها ؛ #انقلاب_کبیر_فرانسه در ۱۷۸۹ میلادی بود که الگوی شکل‌گیری انقلاب مشروطیت ایران (۱۲۸۵ - ۱۲۷۲ شمسی) شد.

#محمدرضا_سرگلزایی
📚 جنون قدرت و قدرت نامشروع

#اجتماعی

@Roshanfkrane
Audio
📚 کتاب "اخلاق و آزادی"

نوشته دکتر #محمدرضا_سرگلزایی

خوانش و تنظیم: باشو لشکری‌زاده

52 دقیقه

جمله ای برگزیده از کتاب:
"در مبارزه با هیولا مراقب باشیم خود به هیولا تبدیل نگردیم"

#کتاب_صوتی

@Roshanfkrane
#ققنوس

واژه‌ها فریبکار
سجاده‌‌ها آلوده
دست‌ها خالی
چشم‌ها بی‌فروغ
سرما بیداد می‌کند
امّا
خاطره‌ی ازلی
در آتشکده‌ی قلبم
ققنوس می‌زاید همچنان

دکتر #محمدرضا_سرگلزایی
خوشنویسی: محمدحسین صائبی


#شعر #هنر

@Roshanfkrane
خودفروشی

وقتی از «خودفروشی» صحبت می‌کنیم، بیش‌تر افراد به کسانی‌ فکر می‌کنند که «تن‌فروشی» می‌کنند اما من وقتی از «خودفروشی» صحبت می‌کنم، منظور دیگری دارم. از نظرِ من، «خودفروشی» یعنی فردی حاضر باشد در ازای پول، تن به کاری بدهد که خودش آن را «غیراخلاقی» می‌داند. افراد زیادی حاضرند در ازای پول زیاد، تن به کارهایی بدهند که پیش از دریافت این پول، خودشان چنین کارهایی را غیراخلاقی می‌دانسته‌اند. آنان در توجیه چنین کاری می‌گویند: «مأمورم و معذور!» و استدلال می‌کنند که: «اگر من این کار را نکنم، دیگری آن را انجام خواهد داد، چه فرقی می‌کند؟! به‌هرحال این کار را کسی انجام خواهد داد، چرا پول آن به من نرسد؟!»

حدود یک‌سال پیش، فردی برای مشاوره به مطب من آمده بود. این فرد، تحصیلات بالایی داشت و در سیستمی کارمی‌کرد که اساساً به آن بی‌اعتقاد بود و کارهای آن سیستم را اتلافِ‌ وقت و بودجه و انرژی می‌دانست، با این حال به آن کار ادامه می‌داد و دلیل کارش را این می‌دانست که اگر از آن سیستم استعفاء بدهد، در جای دیگر، درآمد کم‌تری خواهد داشت. در تعریف من، این کار، «خودفروشی» است. درحالی ‌که در فرهنگ غالب جامعه، این فرد، یک فرد کاملاً منطقی‌ است چون مالکیت، قدرت و ثروت، نمره‌ای بالاتر از آزادگی، وارستگی و داشتن حق انتخاب دارد.

وقتی در جامعه‌ای چنین اتفاقی رُخ ‌دهد، نباید تعجب‌کنیم که هرروز شاهد رفتارهای غیراخلاقی مانند دروغ، ریاکاری، سهل‌انگاری، تقلب، کم‌کاری، دزدی، خشونت و... باشیم.
 
هر انتخابی در زندگی بهایی دارد؛ تا اولویت‌بندی خود را تغییر ندهیم، دنیای ‌ما تغییر نخواهد کرد: «گندم از گندم بروید، جو ز جو!»
 
#محمدرضا_سرگلزایی

#اندیشه
@Roshanfkrane
✍️ #محمدرضا_سرگلزایی

🖊 آیا ونوس و مریخی وجود دارد؟!

آیا تفاوت های جسمانی بین زن و مرد لزوماً باعث می شود زن و مرد نحوه تفکر و احساسات متفاوتی داشته باشند؟ آیا برخی از امور زندگی «مردانه» و برخی از امور آن «زنانه»اند؟
شما چه فکر می کنید؟
آیا «بچه داری» کار زنان است و «خلبانی» کار مردان؟

پایه گذاران روانکاوی مانند #فروید، #یونگ و #اریکسون اعتقاد داشتند که ساختار «روان زنانه» با ساختار «روان مردانه» متفاوت است و همان طور که نمی توان انتظار داشت مردی وظیفه زایمان و شیردهی را به عهده بگیرد، نمی توان سایر امور «بچه داری» را هم به مردان سپرد.

این صاحب نظران می اندیشیدند که «طبیعت» وظایف متفاوتی را برای زنان و مردان درنظر گرفته است. فروید گفته بود «آناتومی سرنوشت است».
گرچه فروید و یونگ افرادی تحصیل کرده و با تفکر علمی بودند، بعدها افکار آنان مورد نقد قرار گرفت و بسیاری از شاگردان آن ها به این نتیجه رسیدند که همه نظریات آن ها ساختار علمی خود را حفظ نکرده اند.

«کارن هورنای» از اولین زنان روانکاو و «مارگارت مید» مردم شناس برجسته، به این نتیجه رسیدند که فروید نقش فرهنگ و فضای اجتماعی را در نظریاتش نادیده گرفته است و بسیاری از آنچه زنانه یا مردانه پنداشته ایم، نه تحت تأثیر «طبیعت» که محصول فرهنگ و تاریخ، و قابل تغییر و بازنگری هستند.

تحقیقات بعدی در حیطه روانشناسی اجتماعی و فرهنگی نشان داد که اعتراضات «کارن هورنای»، «مارگارت مید» و دیگران بجا و درست بوده است. بسیاری از مواقع «باور ما» مبنی بر این که چیزی طبیعی یا چیز دیگری غیرطبیعی است بر «طبیعت» ما تأثیر می گذارد.

در یک کار پژوهشی، معلم سر کلاس گفت: "طبق تحقیقات، دانش آموزانِ دارای رنگ چشم روشن، بیش از دانش آموزانِ با رنگ چشم تیره، در ریاضیات استعداد دارند." مدتی بعد، معلم از دانش آموزانش امتحان ریاضی گرفت.
نمرات دانش آموزان چشم روشن به طور قابل توجهی از دانش آموزان چشم تیره بالاتر بود. معلم نمرات را اعلام نکرد. در عوض، چند روز بعد گفت: "درباره پژوهش های علمی اشتباه کرده و متوجه شده که طبق تحقیقات، دانش آموزان رنگ چشم تیره استعداد بیشتری در ریاضیات دارند!"
دوباره مدتی بعد از همان دانش آموزان امتحان ریاضی گرفت. این بار نمرات دانش آموزانِ چشم تیره، به طور قابل توجهی بالاتر از دانش آموزانِ با رنگ چشم روشن بود!

می بینید؟ باور ما به یک گزاره، گاهی استعداد و هوش ما را هم تحت تأثیر قرار می دهند. هنوز هم در دنیا #تبعیض_جنسیتی بیداد می کند.
فرهنگ های زیادی در دنیا هستند که هنوز افکار، احساسات، شغل ها، علم ها و حتی رنگ ها را نیز بر مبنای «زنانه» و «مردانه» تقسیم می کنند.

چنین فرهنگ هایی گاهی منجر به این می شوند که باور متفاوت بودن جنسی، درواقع نیز افراد را تحت تأثیر قرار دهد و ما در چرخه معیوب نادانی خود باقی بمانیم و آنچه را که محصول سنّت ها و باورهامان است، «ناموس هستی» و «قانون الهی» بدانیم!

هنوز تحت نام روانشناسی، کتاب هایی منتشر می شوند که مردان را اهل مریخ و زنان را اهل ونوس می دانند و برای آنان چنان تفاوت ذاتی قایلند که آن ها برای فهم یکدیگر نیاز به زحمت و تلاش دارند.
واقعیت چیست؟
آیا «خلبانی» کار مردان است و «بچه داری» کار زنان؟

#اجتماعی #روانشناسی

@Roshanfkrane
♦️گناه سیاسی

📚جنون قدرت و قدرت نامشروع


🔻کارل یاسپرز در مقاله‌اش موضوع "گناه سیاسی" را مطرح کرد: همه اعضای جامعه مسئول شیوه حکومت جامعه‌اند و هر کس که از این مسئولیت مدنی شانه خالی کند در «گناه سیاسی» حکومت شریک و مقصر است. هانا آرنت در نهایت به کسانی پرداخت که حتی با وجود خطر مرگ، از همکاری، تسلیم و سکوت در برابر جنایات حکومت خودداری کردند. آرنت تأکید می‌کند که این افراد ضرورتاً تحصیل‌کرده نبودند یا بینش فلسفی نداشتند: «پیش شرط این‌گونه داوری هوش بسیار زیاد یا تجزیه و تحلیل پیچیده مضامین و مفاهیم نیست بلکه صرفاً استعداد رویارویی بی پرده با خویش است یعنی گرایش به درگیر شدن در گفتگویی بی صدا میان من و خودم، گفتگویی که از زمان سقراط و افلاطون معمولاً آن را تفکّر می‌نامیم. آنان که مستعد اندیشیدن‌اند، اهل تردید و شک‌اند، در مسایل دقت و ریزبینی دارند و شخصاً تصمیم می‌گیرند، در چنین هنگامه‌هایی اخلاقی عمل می‌کنند.»

#محمدرضا_سرگلزایی

#اندیشه #تیکه_کتاب

@Roshanfkrane
کانال روشنفکران
سهیل از من پرسید:
شما واقعا اون زمان نمی‌دونستین این اتفاق‌ها داره میافته؟!
ما واقعا نمی‌دانستیم!
ما دنیای کوچک و بسته‌ای داشتیم
کلاس سوم دبستان بودم که انقلاب شد. جدا از این که اسم دبستانم از پهلوی به خمینی تغییر کرد، ملموس‌ترین تجلی تغییر رژیم برای من در شهر کوچک قاین، تغییر در محتوای تلویزیون سیاه سفیدمان بود
ما تلویزیونی داشتیم که روزی۳-۴ساعت برنامه داشت، یک ساعتش اخباری که حکومت به خوردمان میداد و بقیه‌اش هم پروپاگاندای حکومتی بود، حتی برنامه‌ی کودک. شاید از معدود استثناء‌های تلویزیون که از تبلیغات حکومتی مصون ماند برنامه‌ی "راز بقاء" بود!
ما مشترک روزنامه‌ی خراسان بودیم که اخبار کشور و استان خراسان را داشت، به روایت مقامات رسمی، و صفحه‌ی حوادث و صفحه‌ی ترحیم و تسلیت و یک جدول کلمات متقاطع که پر کردن آن سرگرمی مشترک من و پدرم بود!
ما ساعت‌ها در مدرسه، در مراسم صبحگاهی، مراسم دهه‌ی فجر، مراسم محرم و صفر، در اردوهای مدرسه، سر کلاس‌های دینی و عربی و تاریخ و ادبیات و حتی علوم! از معلمان‌مان همان حرف‌های صدا و سیمای حکومت را می‌شنیدیم!
به عنوان جایزه‌ی شاگرد اول شدن، به اردوهای امور تربیتی فرستاده می‌شدیم که یک هفته شبانه روز راجع به اسلام و امام! و انقلاب اسلامی در گوش ما صحبت می‌کردند!
کتابخانه‌ی مدرسه‌ی ما پر از کتاب‌های مذهبی بود، و نیز قفسه‌ی کتاب در خانه‌ی ما!
در خانه‌ی ما طبق روال هفتگی یا ماهیانه، دوره‌ی قرآن و روضه‌ی امام حسین و مراسم افطاری برگزار می‌شد و پدر من از پیش از انقلاب ۵۷، مشترک مجله‌ی مکتب اسلام ناصر مکارم شیرازی بود.
از نوجوانی تصمیم گرفتم دینم را با تحقیق انتخاب کنم. کلی کتاب راجع به ادیان و مذاهب تهیه کردم و خواندم و گمان کردم که محققانه اسلام و تشیع را انتخاب کرده‌ام و دینم فقط میراث نیاکانم نیست، بی‌خبر از این که تمام کتاب‌های راجع به ادیان که در دسترس من بودند توسط مسلمانان متعصب نوشته شده بودند. بنابراین این روزها وقتی می‌شنوم که برخی دختران متدین می‌گویند من خودم حجاب را "انتخاب" کرده‌ام، به آنچه آنان "انتخاب" می‌دانند پوزخند می‌زنم.
نسل ما اینترنت و ماهواره نداشت.
من تا سال ۲۰۰۰ اینترنت را نمی‌شناختم و تا سال ۲۰۰۲ (دو سال بعد از گرفتن بورد تخصصی روانپزشکی!) عملا با اینترنت کار نکردم. تا ۳۰ سالگی سفر خارج از کشور نداشتم!
تا زمان اصلاحات که روزنامه‌های جامعه و شرق و توس و نشاط در آمدند و سپس یکی یکی تعطیل شدند، من فقط "یک روایت" از جامعه‌ام داشتم! تا وقتی وزارت اطلاعات دولت خاتمی بیانیه داد و قتل‌های زنجیره‌ای را به گردن گرفت من اصلا خبردار نشده بودم که حکومتی‌ها به شکل سیستماتیزه، نویسنده‌ها و دگراندیشان را به قتل رسانده‌اند! ما از سال ۱۳۸۸ صاحب ماهواره‌ شدیم و تازه آن موقع، از فاجعه‌ی اعدام‌های دهه‌ی شصت با خبر شدیم!
ما از دبستان فکر می‌کردیم باید شبانه‌روز درس بخوانیم تا شاگرد اول بشویم و نمره‌ی انضباط بیست بیاوریم تا پدرمادرمان به ما افتخار کنند. بعد هم به عنوان یک پزشک باسواد ایثارگر به مردم خدمت کنیم. این همه‌ی دنیای من بود.
تمام عصیان و ساختارشکنی نوجوانی من این بود که فکر می‌کردم این‌ها کافی نیستند، من باید مثل یاران امام حسین شهید بشوم! مشکل اینجا بود که اولا فرق اسطوره و تاریخ را نمی‌دانستم و ثانیا گمان می‌کردم بازی جنگ نفتی خاورمیانه، صحنه‌ی کربلاست و اکنون یوم عاشوراست! بنابراین در نوجوانی به جبهه رفتم و دعا می‌کردم که "توفیق شهادت" نصیبم شود!
تصور این که ما چقدر دنیای کوچک و بسته‌ای داشتیم برای بچه‌های من سخت است!
من حتی از گوش کردن به موسیقی سنتی هم احساس گناه می‌کردم و فقط قرآن و نوحه گوش می‌کردم. ما راه سختی را طی کردیم برای فهمیدن حداقل‌هایی از زندگی و بار سنگینی را به دوش کشیدیم برای این که فرزندان‌مان را در زندان عقاید و عادت‌های نیاکان‌مان اسیر نکنیم. تفکر نقاد، تفکر علمی، کار گروهی و خلاقیت را نه در خانواده یادمان می‌دادند، نه در مدرسه، نه در تلویزیون، و نه حتی در دانشگاه! ما با آزمون و خطا یاد می‌گرفتیم، همه چیز را! فکرش را بکنید که در هفت سال دانشکده‌ی پزشکی کمترین چیزی راجع به سکس به ما یاد ندادند و من از دیدن رویای جنسی در خواب، احساس گناه و شرم می‌کردم و در بیست سالگی ازدواج کردم با این هدف که در محیط مختلط دانشگاه به گناه نیفتم! وقتی هم که من عضو هیأت علمی گروه روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد شدم اختلالات جنسی به دانشجویان پزشکی تدریس نمی‌شد!
اما همه‌ی اینها دلیل نمی‌شود که نگویم "من چند دهه از زندگی‌ام غلط کردم". من از هرکس که در آن دوره از زندگی‌ام تحت تأثیر آن باورها با او تعامل داشته‌ام معذرت‌ می‌خواهم و بسیار متأسفم از این که آن نظام فکری بسته را به کسانی انتقال داده‌ام.
دکتر #محمدرضا_سرگلزایی

#تاریخ #اجتماعی #اندیشه
@Roshanfkrane