This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کردستان- #مريوان- روستای #نی
این دانشآموز میگوید: «امروز پانزدهم آبان۹۷ است. آغاز سرما. بيرون گرمتره از داخل(كلاس). سه هفته است از آموزش و پرورش میخواهیم به دادمان برسند/مدرسه را برایمان درست کنند» / هاژه
#کوچر_بیرکار ، ریاضیدان برنده جایزه جهانی #فیلدز ، اهل این روستا بود.
#فرهنگ
#اجتماعی
@Roshanfkrane
این دانشآموز میگوید: «امروز پانزدهم آبان۹۷ است. آغاز سرما. بيرون گرمتره از داخل(كلاس). سه هفته است از آموزش و پرورش میخواهیم به دادمان برسند/مدرسه را برایمان درست کنند» / هاژه
#کوچر_بیرکار ، ریاضیدان برنده جایزه جهانی #فیلدز ، اهل این روستا بود.
#فرهنگ
#اجتماعی
@Roshanfkrane
🎋 #ایران
روز 28آذر 1336 #ابوالحسن_صبا استادو #موسیقیدان _نامدارایرانی درسن 55 سالگی درگذشت.
✍️ابوالحسن صبا، فرزند ابوالقاسم کمالالسلطنه در سال ۱۲۸۱ خورشیدی در خانوادهای آشنا به #موسیقی و اهل ادب متولد گردید.
صبا در نواختن همه سازهای موسیقی ردیف چیرگی پیدا کرد و تمام سازهای ایرانی همچون #سنتور، #تار، #سهتار، #تنبک، #نی، #کمانچه، #ویولن و نیز #پیانو را در حد استادی مینواخت ولی ویولن و سهتار را به عنوان سازهای تخصصی خود برگزید.
➖سپس در مدرسه عالی #موسیقی به شاگردی علینقی وزیری درآمد و تکنواز # ارکستر او شد.
ابوالحسن صبا در سال ۱۳۳۶ و به علت ناراحتی قلبی در سن ۵۵ سالگی درگذشت و در قبرستان #ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
روحش شاد🌹
🗓 #مناسبت
@Roshanfkrane
روز 28آذر 1336 #ابوالحسن_صبا استادو #موسیقیدان _نامدارایرانی درسن 55 سالگی درگذشت.
✍️ابوالحسن صبا، فرزند ابوالقاسم کمالالسلطنه در سال ۱۲۸۱ خورشیدی در خانوادهای آشنا به #موسیقی و اهل ادب متولد گردید.
صبا در نواختن همه سازهای موسیقی ردیف چیرگی پیدا کرد و تمام سازهای ایرانی همچون #سنتور، #تار، #سهتار، #تنبک، #نی، #کمانچه، #ویولن و نیز #پیانو را در حد استادی مینواخت ولی ویولن و سهتار را به عنوان سازهای تخصصی خود برگزید.
➖سپس در مدرسه عالی #موسیقی به شاگردی علینقی وزیری درآمد و تکنواز # ارکستر او شد.
ابوالحسن صبا در سال ۱۳۳۶ و به علت ناراحتی قلبی در سن ۵۵ سالگی درگذشت و در قبرستان #ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
روحش شاد🌹
🗓 #مناسبت
@Roshanfkrane
Telegram
attach 📎
#قصه امشب
#قصه_متنی
#نی نی و دریا 💦
یه روز مامان و بابا به همراه نی نی و داداشی، کوله بار سفر بستن و رفتن سفر ، سفری شاد و با حال کنار دریا.
مامان و بابا کنار ساحل نشستند .داداشی که عاشق خاک بازی بود توی ساحل خیس شروع کرد به کندن زمین، می خواست یه چاله بزرگ درست کنه .نی نی هم نشست کنار داداشی تا هر چی درست می کنه زودی براش خراب کنه .
ناگهان نی نی متوجه موجهای زیبای دریا شد خیلی ذوق کرد،بلند شد ایستاد و زد روی شونه داداشی ،و با انگشتش اشاره کرد به دریا و گفت :آبا،آبا …
داداشی نگاهی به دریا انداخت و گفت: نی نی این آ با که خوردنی نیست .
نی نی دوباره جیغ می زد آباآبا… داداشی گفت اصلا برو خودت بخور.
نی نی رفت جلوتر تاجائیکه وقتی موج میومد آب می ریخت روی کفشای نی نی .نی نی هم می خندید و هی صدا می زد دادا ،دادا
داداشی بالاخره جواب نی نی رو داد، گفت چیه چی می گی ؟ می خوای بدونی دریا چه جوری درست شده؟
همه بچه ها با بیل، آنقدر اینجا رو کندن و کندن و کندن تا خسته شدن. بعدا باباهاشون هم اومدن، از صبح تا شب، کندن تا یه چاله ی خیلی بزرگ شده .بعدا یه شلنگ آب گذاشتن توش،از صبح تا شب ،آب رفته تو چالشون تا دریا درست شده .
مامان که داشت به حرفهای داداشی گوش می کرد خندید و گفت :« آخه ،با یه شیلنگ آب، اینهمه آب جمع می شه؟»
داداشی گفت : آره، شلنگشون خیلی بزرگه. شما هنوز از این شلنگها ندیدین.
مامان گفت :مگه خودت دیدی؟
داداشی گفت :آره اون شلنگه که قرمز بود ، از تو آسمون رد شده بود،بابا می خواست بگیرتش در رفت و رفت ….
بابا خندید و گفت: خواب دیدی؟
داداشی با صدای بلند گفت: آره ،فردا شب، خواب دیده بودم !!!
حالا همه باهم خندیدن ،وقتی ساکت شدن، نی نی زد به خنده !
راستی بچه ها به نظر شما دریا چطوری درست می شه؟
#قصه #کودک
@Roshanfkrane
🍃🍂🍃🍃🍂🍃🍂
#قصه_متنی
#نی نی و دریا 💦
یه روز مامان و بابا به همراه نی نی و داداشی، کوله بار سفر بستن و رفتن سفر ، سفری شاد و با حال کنار دریا.
مامان و بابا کنار ساحل نشستند .داداشی که عاشق خاک بازی بود توی ساحل خیس شروع کرد به کندن زمین، می خواست یه چاله بزرگ درست کنه .نی نی هم نشست کنار داداشی تا هر چی درست می کنه زودی براش خراب کنه .
ناگهان نی نی متوجه موجهای زیبای دریا شد خیلی ذوق کرد،بلند شد ایستاد و زد روی شونه داداشی ،و با انگشتش اشاره کرد به دریا و گفت :آبا،آبا …
داداشی نگاهی به دریا انداخت و گفت: نی نی این آ با که خوردنی نیست .
نی نی دوباره جیغ می زد آباآبا… داداشی گفت اصلا برو خودت بخور.
نی نی رفت جلوتر تاجائیکه وقتی موج میومد آب می ریخت روی کفشای نی نی .نی نی هم می خندید و هی صدا می زد دادا ،دادا
داداشی بالاخره جواب نی نی رو داد، گفت چیه چی می گی ؟ می خوای بدونی دریا چه جوری درست شده؟
همه بچه ها با بیل، آنقدر اینجا رو کندن و کندن و کندن تا خسته شدن. بعدا باباهاشون هم اومدن، از صبح تا شب، کندن تا یه چاله ی خیلی بزرگ شده .بعدا یه شلنگ آب گذاشتن توش،از صبح تا شب ،آب رفته تو چالشون تا دریا درست شده .
مامان که داشت به حرفهای داداشی گوش می کرد خندید و گفت :« آخه ،با یه شیلنگ آب، اینهمه آب جمع می شه؟»
داداشی گفت : آره، شلنگشون خیلی بزرگه. شما هنوز از این شلنگها ندیدین.
مامان گفت :مگه خودت دیدی؟
داداشی گفت :آره اون شلنگه که قرمز بود ، از تو آسمون رد شده بود،بابا می خواست بگیرتش در رفت و رفت ….
بابا خندید و گفت: خواب دیدی؟
داداشی با صدای بلند گفت: آره ،فردا شب، خواب دیده بودم !!!
حالا همه باهم خندیدن ،وقتی ساکت شدن، نی نی زد به خنده !
راستی بچه ها به نظر شما دریا چطوری درست می شه؟
#قصه #کودک
@Roshanfkrane
🍃🍂🍃🍃🍂🍃🍂
اینک صدای دوست از تهِ ریشههای کهن، از درون سینهی پهن زمین میآید، از راههای دور از قلههای بلند و دشتهای باز میگذرد و مثل تپش پنهانِ قلبِ ستاره به من میرسد. با صدای خاموش مرا مینامد و صدایِ او را در چشمهای خیس و دهانِ بازش میبینم... نگران و دلگرفته است و به زبان بیزبانی حرف میزند. حرفها در بطن من میرویند؛ مثل سر زدن جوانهی سبز در بطن دانه زیر سرمای زمستان، مثل بوی بهار! صدای دوست، صدای دوستی، از دیار فراموشی، از خلال کشتزارهای رنج، و زان برِ خوشههای اندوه!... صدای بیدار دوستی خاموش که در بستر ضمیر من خفته است. و آنگاه که خفته بودم به ندای او چشمهایم را باز و دستهایش را تماشا کردم. او مرا نامید و من در میان بودنیها به خود آمدم... صدای دوست آغاز من بود. دمیدن و شکفتن بود... صدایی همزاد بود که گفت تو نور چشمهای منی و من نگاهم را مثل دستهایم به او دادم و گفتم... تو را ای دوست در جلوههای گوناگون دوست دارم زیرا تو... مادر، زاینده و پرورندهی منی.
کتاب: سوگِ مادر / ص ۸ [ برگرفته از کتاب دیگر نویسنده: در کوی دوست]
به قلم: #شاهرخ_مسکوب و به کوشش #حسن_کامشاد
نشر: #نی
▪ نثری با قلم زیبا و بیپیرایهی شاهرخ مسکوب، در سوگِ مادر.
مسکوب در شرح درونیات خود استاد است و این ویژگی باعث میشود مخاطب لذت زیادی از نوشتههای او ببرد. سوگ مادر در زمرهی یادداشتهایی است که باید مزهمزهاش کرد و عجلهای برای تمام کردنش نداشت تا مجال کافی برای نزدیک شدن به ذهن نویسنده را داشت و بتوان لحظاتی با او زندگی کرد.
#کتاب
@Roshanfkrane
کتاب: سوگِ مادر / ص ۸ [ برگرفته از کتاب دیگر نویسنده: در کوی دوست]
به قلم: #شاهرخ_مسکوب و به کوشش #حسن_کامشاد
نشر: #نی
▪ نثری با قلم زیبا و بیپیرایهی شاهرخ مسکوب، در سوگِ مادر.
مسکوب در شرح درونیات خود استاد است و این ویژگی باعث میشود مخاطب لذت زیادی از نوشتههای او ببرد. سوگ مادر در زمرهی یادداشتهایی است که باید مزهمزهاش کرد و عجلهای برای تمام کردنش نداشت تا مجال کافی برای نزدیک شدن به ذهن نویسنده را داشت و بتوان لحظاتی با او زندگی کرد.
#کتاب
@Roshanfkrane