_37
سرنوشت
... فالگیر درصدد پیش بینی چیزی است که در حقیقت
قابل پیش بینی نیست...
سوفی هنگام خواندن داستان دموکریتوس چشم از صندوق پست برنداشته بود. با این حال برای اطمینان بیشتر تصمیم گرفت تا دم در باغ قدم بزند.
وقتی در ساختمان را باز کرد پاکت کوچکی روی پله حیاط دید. و بلی به نام سوفی آموندسن بر آن.
باز سرش کلاه گذاشته بود! و همین امروز، که این همه مراقب صندوق پست بود، ظاهرا از گوشه ای یواشکی وارد خانه شده، نامه را روی پله گذاشته، دوباره درون جنگل شتافته است. حقه باز؟
از کجا می دانست که سوفی امروز دارد صندوق را می پاید؟ شاید او را دم پنجره دیده بود؟ ولی، خوب شد پیش از آن که مادرش برسد خودش نامه را پیدا کرد.
سوفی به اتاقش بازگشت و نامه را گشود. کناره های پاکت سفید کمی تر بود، و دو تا سوراخ نیز داشت. این دیگر چرا؟ چند روز بود که باران نیامده بود.
یاداشت کوچکی داخل پاکت بود، میگفت: تو به سرنوشت اعتقاد داری؟ آیا بیماری تنبیه الهی است؟ چه نیروهایی بر جریان تاریخ فرمان می رانند.
#قسمت_37
#دنیای_سوفی
@Roshanfkrane
سرنوشت
... فالگیر درصدد پیش بینی چیزی است که در حقیقت
قابل پیش بینی نیست...
سوفی هنگام خواندن داستان دموکریتوس چشم از صندوق پست برنداشته بود. با این حال برای اطمینان بیشتر تصمیم گرفت تا دم در باغ قدم بزند.
وقتی در ساختمان را باز کرد پاکت کوچکی روی پله حیاط دید. و بلی به نام سوفی آموندسن بر آن.
باز سرش کلاه گذاشته بود! و همین امروز، که این همه مراقب صندوق پست بود، ظاهرا از گوشه ای یواشکی وارد خانه شده، نامه را روی پله گذاشته، دوباره درون جنگل شتافته است. حقه باز؟
از کجا می دانست که سوفی امروز دارد صندوق را می پاید؟ شاید او را دم پنجره دیده بود؟ ولی، خوب شد پیش از آن که مادرش برسد خودش نامه را پیدا کرد.
سوفی به اتاقش بازگشت و نامه را گشود. کناره های پاکت سفید کمی تر بود، و دو تا سوراخ نیز داشت. این دیگر چرا؟ چند روز بود که باران نیامده بود.
یاداشت کوچکی داخل پاکت بود، میگفت: تو به سرنوشت اعتقاد داری؟ آیا بیماری تنبیه الهی است؟ چه نیروهایی بر جریان تاریخ فرمان می رانند.
#قسمت_37
#دنیای_سوفی
@Roshanfkrane