روشنفکران
81.5K subscribers
49.9K photos
41.9K videos
2.39K files
6.92K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
اصطلاح #کفم برید!

بعضی از اصطلاحاتی که در این دوران میشنویم به نظر خیلی جدید میان و ساخته دوران معاصر
مثل همین عبارت "کفم برید"
اما وقتی راجع بهش جستجو و بررسی میکنیم میبینیم جریان خیلی قدیمی هست

تا اونجایی که من متوجه شدم کف بریدن برمی گرده به ماجرای #یوسف و #زلیخا که وقتی #یوسف وارد میشه زنها مات و مبهوت میشن و به جای ترنج دستشون رو #میبرند.

بیت زیر از #مولوی:

کو یکی برهان که آن از روی تو ; روشن ترست .

کف نَبُرَد کفرها زین #یوسف ; کنعان چرا. !!!؟؟

#دانستنی
@Roshanfkrane
سرآغاز

"بدان اول چیزی که حق بیافرید گوهری بود تابناک. او را عقل نام کرد و این گوهر را سه صفت بخشید: حسن، عشق و حزن. این هر سه از یک چشمه‌سار پدید آمده‌اند و برادران یکدیگرند... چون آدم خاکی را بیافریدند، خبرش در ملکوت شایع گشت و حسن که برادر مهین بود روی به شهرستان وجود آدم نهاد، برادر میانین عشق و حزن برادر کهین، به دنبالش رفتند... چون نوبت یوسف در آمد، حسن را خبر دادند. حسن حالی روانه شد و چنان با #یوسف در آمیخت که میان آن دو هیچ فرقی نبود. عشق و حزن، طاقت وصول حسن نداشتند پس لاجرم حزن رو به شهر کنعان نهاد و عشق راه مصر برگرفت. به کنعان #یعقوب را با حزن انسی بادیه آمد، پس صومعه را بیت الاحزان نام کرد و تولیت به او داد. عشق شوریده نیز قصد مصر کرد تا سرانجام در حجره‌ی #زلیخا سر در کرد. تا آن گاه که یوسف به مصر افتاد و زلیخا چون یوسف را بدید خانه به عشق پرداخت، پای دلش به سنگ حیرت درآمد، از دایره‌ی صبر به در افتاد..."*

می‌بینی؟ قصه بسیار قدیمی تر از این حرف هاست. این درهم تنیدگی زیبایی، عشق و اندوه، هر جا که عشق به زیبایی در میان باشد ناگزیر پای اندوه هم در بین است. نمی‌شود دل به زیبایی داد و رنج نکشید که آن رنج نیز از جنس عشق و زیبایی است. قصه‌ای ساده به قدمت بشر: تو زیبایی و من شیدای تو، تو دوری و من محزون. به وقت دلدادگی می‌فهمی #کنعان نه جایی در جغرافیا که مختصاتی در جان آدمی است. رنج و اندوه هم زاد عشق اند و تو در مصر هم که باشی دلت به کنعان سرگردان است. سرگردانی، زیادت تنهایی است، تنهایی زیادت رنج و من برابر این همه به تسلا محتاج بودم...

"سمت آبی آتش"
#امیرحسین_کامیار

* #پی_نوشت :
متن الحاقی از:
فصل اول کتاب "مونس العشاق"
نوشته‌ی: #شهاب‌الدین_سهروردی است.
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
من مرغ عشق، حبس شده در قفس را خوب میشناسم!
بوی تنهایی می دهد ..
بوی بهانه نگرفتن ها..!
من به خوبی می دانم که او
می ترسددر آسمان وسیع، وقتی که سایه بلند زندان بانش بر سرش نیست تا حریم هاے پروازش را کنترل
کند ..
اومطمعن است و باور دارد پرواز متعلق به اونیست ..!
اوهمیشه راضی است و خـو می گیرد به دستانی که تنها، نیازش را برطرف میکنند ..
اوتنها گناه اش بــــــــــــــو گرفتن به زیر بال صیادش است ..!!نبایدبه حالش گریست !بایدبه حالش خندید..!!!!
باصدای بلند و به درشتی سوت قطار ..!!من دلم برایش نمی سوزد چون می دانم آزادیش،حکم مرگ اوست ..!!
وقتی که می دانم در آسمان غریب است ..!
گاهی محتاج به قفس بودن و دخیل بستن به پاے زندان بان که رهایش نکند لازم است !!
آنگاه ڪه پرنده قانون پرواز را نمیداند !!!
و غریزه آزاد بودنش در ذهن تنگ قفس به خاموشی
می رود ...!!
رنگ خــــدا می گیرد..!! زیربال سبز خالقش آرام می شود و برایش از آدم هــــــا
می گوید !
امـــا چقـدر زود در آغوش خـــدایش
جـان می دهد.

#نوشته از زلیخا ـ میرزاوند
فیلم #مجید_مجیدی

#رنـــ ــگ خــــدا

#ارسالی از مهربانو :
#زلیخا_میرزاوند

#عاشقانه
@Roshanfkrane