داستان دین
ابوسعید ابوالخیر، صوفی نامدار خراسان (۴۴۰-۳۵۷)، از محمد بن علی قصاب نقل میکند که «تصوف در ابتدا حال بود و پس از آن قال شد و سپس حال و قال رفت، و اکنون از آن جز شیادی و حیلهگری باقی نمانده است.» (اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابیسعید، ج۱، ص۲۶۱)
این سخن، داوری دو تن از بزرگان صوفیه دربارۀ تصوف در قرن چهارم و پنجم است. اما روشن است که آن دو، نظر به وجه غالب و رایج داشتهاند؛ وگرنه سرزمین تصوف، هیچگاه خالی از صاحبان حال و مقام نبوده است.
داستان دین نیز همین است. نخست احوال معنوی و تجربههای وجودی برای گروهی از مؤمنان همچون سلمان و مقداد و سمیه و یاسر بود و سپس اندکاندک به ورطه قیلوقال و گفتوگوهای بیپایان و فرقهسازی افتاد و اکنون بیشتر وسیلهای است برای برتریجویی یا هویتطلبی یا اعتبارسازی یا رقیبسوزی یا مسندنشینی و فرمانروایی. آن حالات نفسی و کیفیات وجودی و شور و حال مؤمنانه، جای خود را به عقیدهپرستی و جنگهای نظری و منازعات بیروح داده است که نه دلی را گرم میکنند و نه خانهای را آباد و نه سرزمینی را شاد و آزاد. اندکشمارند مؤمنانی که بگویند: خدایا، هیچ حقیقتی را چندان پنهان نمیکنم که ایمانم را، که میدانم تو در پنهان، پیداتری.
#رضا_بابایی
۹۸/۳/۲۸
@Roshanfkrane
ابوسعید ابوالخیر، صوفی نامدار خراسان (۴۴۰-۳۵۷)، از محمد بن علی قصاب نقل میکند که «تصوف در ابتدا حال بود و پس از آن قال شد و سپس حال و قال رفت، و اکنون از آن جز شیادی و حیلهگری باقی نمانده است.» (اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابیسعید، ج۱، ص۲۶۱)
این سخن، داوری دو تن از بزرگان صوفیه دربارۀ تصوف در قرن چهارم و پنجم است. اما روشن است که آن دو، نظر به وجه غالب و رایج داشتهاند؛ وگرنه سرزمین تصوف، هیچگاه خالی از صاحبان حال و مقام نبوده است.
داستان دین نیز همین است. نخست احوال معنوی و تجربههای وجودی برای گروهی از مؤمنان همچون سلمان و مقداد و سمیه و یاسر بود و سپس اندکاندک به ورطه قیلوقال و گفتوگوهای بیپایان و فرقهسازی افتاد و اکنون بیشتر وسیلهای است برای برتریجویی یا هویتطلبی یا اعتبارسازی یا رقیبسوزی یا مسندنشینی و فرمانروایی. آن حالات نفسی و کیفیات وجودی و شور و حال مؤمنانه، جای خود را به عقیدهپرستی و جنگهای نظری و منازعات بیروح داده است که نه دلی را گرم میکنند و نه خانهای را آباد و نه سرزمینی را شاد و آزاد. اندکشمارند مؤمنانی که بگویند: خدایا، هیچ حقیقتی را چندان پنهان نمیکنم که ایمانم را، که میدانم تو در پنهان، پیداتری.
#رضا_بابایی
۹۸/۳/۲۸
@Roshanfkrane
به جهنم؟!
روزنامۀ کیهان: «به جهنم که میمیرند. چشمشان کور، عرق کوفت نکنند تا سقط نشوند! اصلا این جرثومههای پلیدی برای چه باید زنده باشند؟!»
نسبت حکومتها با مردم، نسبت پدر و فرزند است. پدر خانواده میان فرزندانش فرق نمیگذارد، حتی اگر رفتار و افکار آنان را نپسندد. هیچ پدری در مرگ فرزند خود شادی نمیکند یا نمیگوید به جهنم! برای حکومتها نباید جان و مال شرابخوار با جان و مال شهروند نمازخوان تفاوت کند؛ زیرا حکومتها را برای تبعیض و تفاوتگذاری نساختهاند. فلسفۀ حکومت، تمشیت امور کشور است، نه داوری دربارۀ رفتار و افکار شخصی شهروندان؛ چون سرمایهها و منابعی که در اختیار گرفته است، متعلق به همۀ مردم است؛ مردمی که برخی از آنان نمازشب میخوانند و برخی شراب مینوشند. هیچ فقیه یا حقوقدان یا فیلسوفی هم نگفته است که تصرف در مال شرابخوار بدون اجازۀ او جایز است یا جان او محترم نیست؛ اما همۀ ادیان گفتهاند که دروغ و تهمت و بدعهدی و دریدگی و ظلم، بدتر از شراب و قمار است: الکذب شرٌّ من الشراب.
هر کس که در این آب و خاک به دنیا آمده است، حکومت در برابر جان و مال و حقوق او مسئول است و حق یک مست یا قمارباز از اموال عمومی کشور، کمتر از حق بالاترین مقامات دینی نیست. رسانههای رسمی کشور که از بودجۀ عمومی تغذیه میکنند، وقتی میشنوند که گروهی از شهروندان، شراب تقلبی میخورند و میمیرند یا کور میشوند، باید بیندیشند که این شرابها از کجا آمده است و چرا مردم شراب تقلبی مینوشند و چه باید کرد که جان ایرانی چنین ارزان به فنا نرود؛ نه اینکه شهروندان و صاحبان کشور را به جرمی که در شرع، بسیار سبکتر از دروغ و ریا و تهمت و ظلم است، «جرثومههای پلید» بخوانند. اگر حکومتی به دلایل ایدئولوژیک، دسترسی مردم را به کالایی مسدود میکند و از این رهگذر مصرف کالاهای مرگآور را افزایش میدهد، دستکم نباید به رسانههایی که دست در جیب مردم دارند، اجازه دهد که چنین هرزهدرایی کنند و سنگدلانه بنویسند: به جهنم!
آقایی که پشت میز سردبیری کیهان نشستهای، بدان و آگاه باش که این مردم، آیت الله طالقانی را دیده بودند و انقلاب اسلامی کردند، نه شمایان را. اسلام طالقانی، مردم را به خیابانها کشید، نه اسلامی که میگوید: «به جهنم که میمیرند. چشمشان کور، عرق کوفت نکنند تا سقط نشوند!»
احمد صدر حاج سید جوادی وزیر کشور و دادگستری دولت موقت، میگوید: بعد از انقلاب، در حالی که در دولت بسیار کار داشتم، روزی طالقانی مرا خواست و گفت: «در اطراف منزل ما یک دکان مشروبفروشی بود که مردم در روزهای انقلاب حمله کردند و همه وسایلش را از بین بردند... الان صاحب آن مغازه از زندگی ساقط شده است. او را پیدا کنید و کمکش دهید تا دوباره روی پای خود بایستد.» باور کنید من(وزیر کشور) تا چند روز در آن منطقه میگشتم تا صاحب آن مشروبفروشی را پیدا کنم. (محمد اسفندیاری، پیک آفتاب، پژوهشی در کارنامۀ زندگی و فکری آیتالله سید محمود طالقانی، شرکت سهامی انتشار، چاپ دوم، ص۳۰۴)
#رضا_بابایی
نام ویادش گرامی....🥀
۹۷/۸/۲۷
@Roshanfkrane
روزنامۀ کیهان: «به جهنم که میمیرند. چشمشان کور، عرق کوفت نکنند تا سقط نشوند! اصلا این جرثومههای پلیدی برای چه باید زنده باشند؟!»
نسبت حکومتها با مردم، نسبت پدر و فرزند است. پدر خانواده میان فرزندانش فرق نمیگذارد، حتی اگر رفتار و افکار آنان را نپسندد. هیچ پدری در مرگ فرزند خود شادی نمیکند یا نمیگوید به جهنم! برای حکومتها نباید جان و مال شرابخوار با جان و مال شهروند نمازخوان تفاوت کند؛ زیرا حکومتها را برای تبعیض و تفاوتگذاری نساختهاند. فلسفۀ حکومت، تمشیت امور کشور است، نه داوری دربارۀ رفتار و افکار شخصی شهروندان؛ چون سرمایهها و منابعی که در اختیار گرفته است، متعلق به همۀ مردم است؛ مردمی که برخی از آنان نمازشب میخوانند و برخی شراب مینوشند. هیچ فقیه یا حقوقدان یا فیلسوفی هم نگفته است که تصرف در مال شرابخوار بدون اجازۀ او جایز است یا جان او محترم نیست؛ اما همۀ ادیان گفتهاند که دروغ و تهمت و بدعهدی و دریدگی و ظلم، بدتر از شراب و قمار است: الکذب شرٌّ من الشراب.
هر کس که در این آب و خاک به دنیا آمده است، حکومت در برابر جان و مال و حقوق او مسئول است و حق یک مست یا قمارباز از اموال عمومی کشور، کمتر از حق بالاترین مقامات دینی نیست. رسانههای رسمی کشور که از بودجۀ عمومی تغذیه میکنند، وقتی میشنوند که گروهی از شهروندان، شراب تقلبی میخورند و میمیرند یا کور میشوند، باید بیندیشند که این شرابها از کجا آمده است و چرا مردم شراب تقلبی مینوشند و چه باید کرد که جان ایرانی چنین ارزان به فنا نرود؛ نه اینکه شهروندان و صاحبان کشور را به جرمی که در شرع، بسیار سبکتر از دروغ و ریا و تهمت و ظلم است، «جرثومههای پلید» بخوانند. اگر حکومتی به دلایل ایدئولوژیک، دسترسی مردم را به کالایی مسدود میکند و از این رهگذر مصرف کالاهای مرگآور را افزایش میدهد، دستکم نباید به رسانههایی که دست در جیب مردم دارند، اجازه دهد که چنین هرزهدرایی کنند و سنگدلانه بنویسند: به جهنم!
آقایی که پشت میز سردبیری کیهان نشستهای، بدان و آگاه باش که این مردم، آیت الله طالقانی را دیده بودند و انقلاب اسلامی کردند، نه شمایان را. اسلام طالقانی، مردم را به خیابانها کشید، نه اسلامی که میگوید: «به جهنم که میمیرند. چشمشان کور، عرق کوفت نکنند تا سقط نشوند!»
احمد صدر حاج سید جوادی وزیر کشور و دادگستری دولت موقت، میگوید: بعد از انقلاب، در حالی که در دولت بسیار کار داشتم، روزی طالقانی مرا خواست و گفت: «در اطراف منزل ما یک دکان مشروبفروشی بود که مردم در روزهای انقلاب حمله کردند و همه وسایلش را از بین بردند... الان صاحب آن مغازه از زندگی ساقط شده است. او را پیدا کنید و کمکش دهید تا دوباره روی پای خود بایستد.» باور کنید من(وزیر کشور) تا چند روز در آن منطقه میگشتم تا صاحب آن مشروبفروشی را پیدا کنم. (محمد اسفندیاری، پیک آفتاب، پژوهشی در کارنامۀ زندگی و فکری آیتالله سید محمود طالقانی، شرکت سهامی انتشار، چاپ دوم، ص۳۰۴)
#رضا_بابایی
نام ویادش گرامی....🥀
۹۷/۸/۲۷
@Roshanfkrane
... اسلامی
جای این سهنقطه، هر کلمهای میتوانید بگذارید؛ از عدالت و اخلاق و فلسفه و حکومت، تا انجمن و جامعه و مجلس شورا و دانشگاه و بازار. اما آیا صفت «اسلامی»، ماهیتی متفاوت به موصوفهای خود میدهد؟ مثلا عدالت اسلامی، غیر از عدالتی است که عدالتخواهان جهان میجویند؟ مرز میان عدالت اسلامی و عدالت عرفی چیست؟ وقتی میگوییم «اخلاق اسلامی»، از چه نوع اخلاقی سخن میگوییم؟ فهرست فضیلتها و رذیلتها در اخلاق اسلامی، با همین فهرست در – مثلا – اخلاق مسیحی یا یهودی یا عرفی چقدر متفاوت است؟ کدام اخلاق، دروغ و فساد و ریا و ظلم و همسایهآزاری را تجویز کرده است که ما مجبور شدهایم اخلاقی دیگر بنا کنیم و نام آن را «اخلاق اسلامی» بگذاریم؟ بله؛ نظامهای اخلاقی، پرشمار است؛ اما تعدد آنها ناظر به زیرساختهای نظری و دستگاههای معرفتی است، نه اخلاق عملی که معمولا از اخلاق اسلامی اراده میشود. آیا صفت اسلامی برای اخلاق، برای آن نیست که زیر بار برخی فضیلتهای جدید، مانند آزادی و مراعات حقوق مخالف و سهم اقلیتها از فرصتها نرویم؟
حکومت «اسلامی» در پی چیست که حکومت «عرفی» با آن مخالف است؟ مثلا حکومت عرفی خواستار وابستگی کشور به بیگانگان است و حکومت اسلامی در پی استقلال؟ دانشگاه اسلامی چگونه جایی است و در آن چه دانشهایی تدریس میشود که آن را سزاوار نامی متفاوت کرده است؟ اقتصاد موصوف به اسلامی خواستار عدالت و انصاف و توسعه است، اما اقتصاد آزاد یا سوسیالیسم میخواهد انسانها را فقیر و بیچاره و گرفتار تبعیض و اختلاس و رانت کند؟ مدیریت اسلامی در پی بهرهبری بیشتر از سرمایهها و فرصتها است و مدیریت عرفی در پی وقتکشی و فرصتسوزی؟ اگر تفاوت در روشها است، آیا کسی گفته است که تفاوت دین با غیر دین در روشها و در مرحلۀ اجرا است؟ بله؛ تفاوت در روشها و اجرا، گاهی ماهیتها را نیز دیگرگون میکند؛ اما مشروط به اینکه تفاوت در روش، برآمده از تفاوت در ساختارها و اهداف باشد، نه به دلایل دیگر.
این چه فلسفۀ اسلامی است که بیشتر اصول و مبانی و منطق و حتی مسائل آن، پیش از اسلام هم بوده است؟ اگر این فلسفه، اسلامی است، چرا شمار مخالفان آن در میان فقها و عرفا و حتی متکلمان اسلامی، بیشتر از موافقان آن در میان متألهان مسیحی یا یهودی است؟ آیا اقتصاد اسلامی، جانمایهای بیش از طب اسلامی دارد؟
به گمان من، صفت «اسلامی» در بسیاری از مواقع بهانهای است برای بیاعتنایی به برخی فرمولهای جهانی یا تجربههای عام بشری. گاهی این صفتِ وجیه المله را میآوریم تا سفرۀ خود را از دیگران جدا کنیم و جهانی دیگر بسازیم؛ جهانی که در آن تعهدی به آزمونهای تاریخی و تجربههای کلان بشری و دستاوردهای علم جدید نداشته باشیم. پیامبر اسلام و همۀ پیشوایان دینی، در مواجهه با عرف و ساختارهای موجود در جامعه و عصر خویش، بسیار نرم و صبور رفتار میکردند و بیشتر اهل امضا بودند تا براندازی. آنان برخی قانونهای نامعقول مانند بردهداری را لغو نکردند؛ زیرا میدانستند تغییرات مهم ساختاری در نظامهای اجتماعی بر عهدۀ عرف و تحولات ذهنی بشر است. عرفگرایی اسلام، بسیار بسیار بیش از پیروان او در ادوار پسین است. فیلمهایی که در زمان ما از تاریخ اسلام ساختهاند، چهرهای انقلابی از این دین رسم میکنند؛ اما تاریخ گواه است که همگرایی اسلام با عرفیات جامعه در معاملات و امور قضائی و حکومت، بیش از نقدها و مخالفتهای آن با هنجارهای زمانه بوده است. آنچه مسلمانان باید از قرآن و اسلام بیاموزند، احترام به پیمانهای اجتماعی و همراهی متعادل با عرف جهانی و خرد جمعی است، نه آنچه از این همراهی و احترام در مقطعی از تاریخ اسلام حاصل شده است.
#رضا_بابایی
۹۷/۸/۲۳
یادش گرامی...🥀
@Roshanfkrane
جای این سهنقطه، هر کلمهای میتوانید بگذارید؛ از عدالت و اخلاق و فلسفه و حکومت، تا انجمن و جامعه و مجلس شورا و دانشگاه و بازار. اما آیا صفت «اسلامی»، ماهیتی متفاوت به موصوفهای خود میدهد؟ مثلا عدالت اسلامی، غیر از عدالتی است که عدالتخواهان جهان میجویند؟ مرز میان عدالت اسلامی و عدالت عرفی چیست؟ وقتی میگوییم «اخلاق اسلامی»، از چه نوع اخلاقی سخن میگوییم؟ فهرست فضیلتها و رذیلتها در اخلاق اسلامی، با همین فهرست در – مثلا – اخلاق مسیحی یا یهودی یا عرفی چقدر متفاوت است؟ کدام اخلاق، دروغ و فساد و ریا و ظلم و همسایهآزاری را تجویز کرده است که ما مجبور شدهایم اخلاقی دیگر بنا کنیم و نام آن را «اخلاق اسلامی» بگذاریم؟ بله؛ نظامهای اخلاقی، پرشمار است؛ اما تعدد آنها ناظر به زیرساختهای نظری و دستگاههای معرفتی است، نه اخلاق عملی که معمولا از اخلاق اسلامی اراده میشود. آیا صفت اسلامی برای اخلاق، برای آن نیست که زیر بار برخی فضیلتهای جدید، مانند آزادی و مراعات حقوق مخالف و سهم اقلیتها از فرصتها نرویم؟
حکومت «اسلامی» در پی چیست که حکومت «عرفی» با آن مخالف است؟ مثلا حکومت عرفی خواستار وابستگی کشور به بیگانگان است و حکومت اسلامی در پی استقلال؟ دانشگاه اسلامی چگونه جایی است و در آن چه دانشهایی تدریس میشود که آن را سزاوار نامی متفاوت کرده است؟ اقتصاد موصوف به اسلامی خواستار عدالت و انصاف و توسعه است، اما اقتصاد آزاد یا سوسیالیسم میخواهد انسانها را فقیر و بیچاره و گرفتار تبعیض و اختلاس و رانت کند؟ مدیریت اسلامی در پی بهرهبری بیشتر از سرمایهها و فرصتها است و مدیریت عرفی در پی وقتکشی و فرصتسوزی؟ اگر تفاوت در روشها است، آیا کسی گفته است که تفاوت دین با غیر دین در روشها و در مرحلۀ اجرا است؟ بله؛ تفاوت در روشها و اجرا، گاهی ماهیتها را نیز دیگرگون میکند؛ اما مشروط به اینکه تفاوت در روش، برآمده از تفاوت در ساختارها و اهداف باشد، نه به دلایل دیگر.
این چه فلسفۀ اسلامی است که بیشتر اصول و مبانی و منطق و حتی مسائل آن، پیش از اسلام هم بوده است؟ اگر این فلسفه، اسلامی است، چرا شمار مخالفان آن در میان فقها و عرفا و حتی متکلمان اسلامی، بیشتر از موافقان آن در میان متألهان مسیحی یا یهودی است؟ آیا اقتصاد اسلامی، جانمایهای بیش از طب اسلامی دارد؟
به گمان من، صفت «اسلامی» در بسیاری از مواقع بهانهای است برای بیاعتنایی به برخی فرمولهای جهانی یا تجربههای عام بشری. گاهی این صفتِ وجیه المله را میآوریم تا سفرۀ خود را از دیگران جدا کنیم و جهانی دیگر بسازیم؛ جهانی که در آن تعهدی به آزمونهای تاریخی و تجربههای کلان بشری و دستاوردهای علم جدید نداشته باشیم. پیامبر اسلام و همۀ پیشوایان دینی، در مواجهه با عرف و ساختارهای موجود در جامعه و عصر خویش، بسیار نرم و صبور رفتار میکردند و بیشتر اهل امضا بودند تا براندازی. آنان برخی قانونهای نامعقول مانند بردهداری را لغو نکردند؛ زیرا میدانستند تغییرات مهم ساختاری در نظامهای اجتماعی بر عهدۀ عرف و تحولات ذهنی بشر است. عرفگرایی اسلام، بسیار بسیار بیش از پیروان او در ادوار پسین است. فیلمهایی که در زمان ما از تاریخ اسلام ساختهاند، چهرهای انقلابی از این دین رسم میکنند؛ اما تاریخ گواه است که همگرایی اسلام با عرفیات جامعه در معاملات و امور قضائی و حکومت، بیش از نقدها و مخالفتهای آن با هنجارهای زمانه بوده است. آنچه مسلمانان باید از قرآن و اسلام بیاموزند، احترام به پیمانهای اجتماعی و همراهی متعادل با عرف جهانی و خرد جمعی است، نه آنچه از این همراهی و احترام در مقطعی از تاریخ اسلام حاصل شده است.
#رضا_بابایی
۹۷/۸/۲۳
یادش گرامی...🥀
@Roshanfkrane
نخبگان و فرهنگ عمومی
چند روز پیش با یکی از دوستان برای تفریح به اطراف شهر رفته بودیم. موقع برگشت هوا تاریک شده بود. وارد روستایی کوچک شدیم تا استراحت کنیم. در وسط روستا، امامزادهای بود که از بلندگوی آن صدای سخنرانی میآمد. داخل امامزاده شدیم و گوشهای نشستیم. روحانی میانسالی بالای منبر نشسته بود و سخن میگفت؛ سخنانی که ارتباطی مستقیم با دین نداشت؛ مانند ماهیت کشورهای غربی و مفاسد تمدن جدید و سیاستهای استعماری انگلیس. بخشی از سخنرانیاش هم دربارۀ بیحجابی بود. سپس خاطرهای به این مضمون نقل کرد: «کوروش مردی الهی بود؛ اما الان میخواهند قبر او را مرکز فساد کنند. یکبار در تخت جمشید از کارشناس میراث فرهنگی پرسیدم چرا پلههای تخت جمشید اینقدر کوتاه است؟ گفت: کوروش دستور داده بود پلهها را با ارتفاع کم بسازند تا هنگام قدم برداشتن زنها، زینت پای آنان دیده نشود.»
به محتوای سخنرانی کاری ندارم. شاید درست باشد و شاید نه. مهم نیست. اما من آنجا با خود میاندیشیدم که در بیشتر شهرها و روستاهای ایران، از این گونه سخنرانیها و مجالس بسیار برگزار میشود و مردمی که افکار و آرای آنها بر سرنوشت کشور مؤثر است، در این مجالس تربیت میشوند. مستمعان در این مجالس سخنانی میشنوند که هیچ راهی برای داوری دربارۀ صدق و کذب آن ندارند، و چون این سخنان را از کسانی میشنوند که به آنان اعتماد دارند، دربست میپذیرند و بر پایۀ آن عمل میکنند و انباری از باورهای گوناگون میشوند. من البته در برخی مجالس دینی و عمومی، سخنرانیهای معقول و مفید شنیدهام؛ اما چه کنیم با هزاران سخنرانی و خطابهای که هر روز و هر شب در خانهها و هیئتها و در روستاهای کوچک و دورافتاده و شهرهای بزرگ برگزار میشود و فرهنگ عمومی و ذهنیت بخشی مهم از جمعیت ایران را میسازند؟ داستان مداحان هنرمند و تأثیرشان بر جوانان سادهدل و معنویتخواه بماند. صداوسیما نیز.
کاش از میان هزاران جوان تحصیلکرده که در وبلاگ و فیسبوک و تلگرام و ایستاگرام و... مینویسند، بخشی از آنان به میان مردم میرفتند و رودرو با آنان سخن میگفتند. همۀ راهها از میان مردم میگذرد. دموکراسی در هر کجا ناقص است، در تأثیر فرهنگ عمومی بر ماهیت ساختارها و نهادهای اجتماعی کامل است. نه استبداد و نه دموکراسی و نه هیچ عامل دیگری نمیتواند مانع تأثیرگذاری فرهنگ بر سرنوشت کشور شود. آنچه در عرصۀ سیاست میگذرد، نوک قلهای است که از اقیانوس فرهنگ بیرون زده است. سرنوشت کشور در دست فرهنگ عمومی است و فرهنگ عمومی، ترکیبی از دانشها، گرایشها و منشهای غیر رسمی اما غالب در جامعه است.
سالمترین رابطه میان سیاست و فرهنگ، از طریق احزاب و نهاد دانشگاه است. سیاستمداران اگر بهواقع در پی ساختارهای پیشرو و پاسخگو باشند، باید در استقلال و اقتدار احزاب و دانشگاهها بکوشند. اگر هیتلر برای ارتباط با مردم، رادیو را برگزید و ترامپ توئیتر را، برای آن است که ساختارهای جامعۀ مدنی را دور بزنند و مانع تأثیرگذاری احزاب و رسانههای عمومی بشوند. متأسفانه فرهنگ عامه آن اندازه که با دیدن و شنیدن فربه میشود، وامدار کتاب و مقاله و یادداشت نیست. فرهنگ در جوامع سنتی، ماهیت شفاهی دارد؛ یعنی از خطیبان بیش از نویسندگان و دانشمندان اثر میپذیرد. خطای روشنفکران ما این است که میخواهند نرمافزارهای نوشتاری را در سیستمهای گفتاری نصب کنند. جز ارور چه جوابی خواهند گرفت؟
دانشگاهیان و نخبگان کشور، اگر عرصۀ فرهنگ عمومی را واگذارند، باید سرنوشتی را بپذیرند که مستمعان مجالس و محافل عمومی برای کشور رقم میزنند؛ کسانی که میشنوند اما نمیخوانند؛ اعتماد میکنند اما نمیاندیشند.
#رضا_بابایی
۹۷/۸/۱۹
@Roshanfkrane
چند روز پیش با یکی از دوستان برای تفریح به اطراف شهر رفته بودیم. موقع برگشت هوا تاریک شده بود. وارد روستایی کوچک شدیم تا استراحت کنیم. در وسط روستا، امامزادهای بود که از بلندگوی آن صدای سخنرانی میآمد. داخل امامزاده شدیم و گوشهای نشستیم. روحانی میانسالی بالای منبر نشسته بود و سخن میگفت؛ سخنانی که ارتباطی مستقیم با دین نداشت؛ مانند ماهیت کشورهای غربی و مفاسد تمدن جدید و سیاستهای استعماری انگلیس. بخشی از سخنرانیاش هم دربارۀ بیحجابی بود. سپس خاطرهای به این مضمون نقل کرد: «کوروش مردی الهی بود؛ اما الان میخواهند قبر او را مرکز فساد کنند. یکبار در تخت جمشید از کارشناس میراث فرهنگی پرسیدم چرا پلههای تخت جمشید اینقدر کوتاه است؟ گفت: کوروش دستور داده بود پلهها را با ارتفاع کم بسازند تا هنگام قدم برداشتن زنها، زینت پای آنان دیده نشود.»
به محتوای سخنرانی کاری ندارم. شاید درست باشد و شاید نه. مهم نیست. اما من آنجا با خود میاندیشیدم که در بیشتر شهرها و روستاهای ایران، از این گونه سخنرانیها و مجالس بسیار برگزار میشود و مردمی که افکار و آرای آنها بر سرنوشت کشور مؤثر است، در این مجالس تربیت میشوند. مستمعان در این مجالس سخنانی میشنوند که هیچ راهی برای داوری دربارۀ صدق و کذب آن ندارند، و چون این سخنان را از کسانی میشنوند که به آنان اعتماد دارند، دربست میپذیرند و بر پایۀ آن عمل میکنند و انباری از باورهای گوناگون میشوند. من البته در برخی مجالس دینی و عمومی، سخنرانیهای معقول و مفید شنیدهام؛ اما چه کنیم با هزاران سخنرانی و خطابهای که هر روز و هر شب در خانهها و هیئتها و در روستاهای کوچک و دورافتاده و شهرهای بزرگ برگزار میشود و فرهنگ عمومی و ذهنیت بخشی مهم از جمعیت ایران را میسازند؟ داستان مداحان هنرمند و تأثیرشان بر جوانان سادهدل و معنویتخواه بماند. صداوسیما نیز.
کاش از میان هزاران جوان تحصیلکرده که در وبلاگ و فیسبوک و تلگرام و ایستاگرام و... مینویسند، بخشی از آنان به میان مردم میرفتند و رودرو با آنان سخن میگفتند. همۀ راهها از میان مردم میگذرد. دموکراسی در هر کجا ناقص است، در تأثیر فرهنگ عمومی بر ماهیت ساختارها و نهادهای اجتماعی کامل است. نه استبداد و نه دموکراسی و نه هیچ عامل دیگری نمیتواند مانع تأثیرگذاری فرهنگ بر سرنوشت کشور شود. آنچه در عرصۀ سیاست میگذرد، نوک قلهای است که از اقیانوس فرهنگ بیرون زده است. سرنوشت کشور در دست فرهنگ عمومی است و فرهنگ عمومی، ترکیبی از دانشها، گرایشها و منشهای غیر رسمی اما غالب در جامعه است.
سالمترین رابطه میان سیاست و فرهنگ، از طریق احزاب و نهاد دانشگاه است. سیاستمداران اگر بهواقع در پی ساختارهای پیشرو و پاسخگو باشند، باید در استقلال و اقتدار احزاب و دانشگاهها بکوشند. اگر هیتلر برای ارتباط با مردم، رادیو را برگزید و ترامپ توئیتر را، برای آن است که ساختارهای جامعۀ مدنی را دور بزنند و مانع تأثیرگذاری احزاب و رسانههای عمومی بشوند. متأسفانه فرهنگ عامه آن اندازه که با دیدن و شنیدن فربه میشود، وامدار کتاب و مقاله و یادداشت نیست. فرهنگ در جوامع سنتی، ماهیت شفاهی دارد؛ یعنی از خطیبان بیش از نویسندگان و دانشمندان اثر میپذیرد. خطای روشنفکران ما این است که میخواهند نرمافزارهای نوشتاری را در سیستمهای گفتاری نصب کنند. جز ارور چه جوابی خواهند گرفت؟
دانشگاهیان و نخبگان کشور، اگر عرصۀ فرهنگ عمومی را واگذارند، باید سرنوشتی را بپذیرند که مستمعان مجالس و محافل عمومی برای کشور رقم میزنند؛ کسانی که میشنوند اما نمیخوانند؛ اعتماد میکنند اما نمیاندیشند.
#رضا_بابایی
۹۷/۸/۱۹
@Roshanfkrane
داستان پدری پیر و فرزندی فربه
در کشورهای متعارف و نرمال، سیاست پشتیبان اقتصاد است؛ راه را برای او هموار میکند؛ گرههای سیاسی را میگشاید؛ موانع را برمیدارد و زمینههای رشد و شکوفایی بازار را فراهم میکند. اما در ایران، اقتصاد در خدمت سیاست است؛ از او فرمان میبرد و منطق بازار را به هیچ میگیرد. سیاست در ایران همچون جوان ماجراجویی است که نه غم پدر دارد و نه پروای مادر. میتازد و هزینه میسازد. اکنون دیگر شانههای لاغر و استخوانی پدر، تحمل این نانخور فربه را ندارد؛ اما فرزند همچنان به آرزوهای دور و درازش میاندیشد.
همیشه این گونه نخواهد ماند؛ اما تا اطلاع ثانوی نسل حاضر باید هم تاوان گذشته را بدهد، هم هزینههای آینده را.
#رضا_بابایی
@Roshanfkrane
در کشورهای متعارف و نرمال، سیاست پشتیبان اقتصاد است؛ راه را برای او هموار میکند؛ گرههای سیاسی را میگشاید؛ موانع را برمیدارد و زمینههای رشد و شکوفایی بازار را فراهم میکند. اما در ایران، اقتصاد در خدمت سیاست است؛ از او فرمان میبرد و منطق بازار را به هیچ میگیرد. سیاست در ایران همچون جوان ماجراجویی است که نه غم پدر دارد و نه پروای مادر. میتازد و هزینه میسازد. اکنون دیگر شانههای لاغر و استخوانی پدر، تحمل این نانخور فربه را ندارد؛ اما فرزند همچنان به آرزوهای دور و درازش میاندیشد.
همیشه این گونه نخواهد ماند؛ اما تا اطلاع ثانوی نسل حاضر باید هم تاوان گذشته را بدهد، هم هزینههای آینده را.
#رضا_بابایی
@Roshanfkrane
سکولاریسم شرقی
روزنامۀ جمهوری اسلامی در سرمقالۀ امروز خود نوشته است: «ورود به مقولۀ روابط زناشویی توسط یک فرد ملبس به لباس روحانیت، همراه با بیان جزئیاتی که شرمآور است، برپایی همایش ترویج چند همسری در اسلام توسط یک فرد معمم، طرح گماشتن افراد روحانی در بیمارستانها تحت عناوینی از قبیل روحانیدرمانی بیماران، استفاده از بعضی روحانیون فاقد معیارهای لازم در تلویزیون و رادیو به عنوان کارشناس مسائل دینی که مطالب آنها از طریق فضای مجازی برای تمسخر دین و مذهب دست به دست میشود و دخالت مداحان و منبریهای کمسواد در موضوعات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و نظامی و بینالمللی، از اموری هستند که مشکلات زیادی پدید آوردهاند، درحالی که اصولاً نیازی به ورود روحانیون به چنین مقولاتی نیست.»
چنین انتقادهایی به طور پراکنده از رسمیترین رسانههای کشور گاهی شنیده میشود؛ حتی سرسختترین مدافعان حضور روحانیان در همۀ عرصههای سیاسی، فرهنگی، هنری، ورزشی، تفریحی، علمی، درمانی و... گاهی زبان به شکوه میگشایند و از وضعیت موجود اظهار ناخرسندی میکنند. با وجود این، دانسته نیست که چرا کسی به ریشۀ این آسیبها توجه نمیکند. متأسفانه روحانیت در کشور ما، تقریبا تغییر کاربری داده است و دیگر نمیتواند – نه اینکه نخواهد - به رسالت اصلی و پیشین خود عمل کند. روحانیت همچنان مردم را به اخلاق و معنویت دعوت میکند، و از قضا بیش از هر دورهای در تاریخ ایران، فرصت سخنرانیهای دینی و معنوی یافته است. اما جایگاه و نوع مشاغل و مشغلهها و ارتباطات و مسئولیتهایی که پذیرفته است، از تأثیرگذاری معنوی و اخلاقی او کاسته است. این تصور خام که سیاست را میتوان مهار زد و رام دین کرد، روحانیت را به گوشهای از رینگ جامعه برد که بسیاری از شهروندان برای سامانبخشی به امور معنوی و اخلاقی خود به آنجا نمیروند. این جدایی، هم به زیان روحانیت است و هم برای یک جامعۀ شرقی زیانبار است.
در جبهه، طلبۀ جوانی بود که شبها بعد از نماز مغرب و عشا برای بچههای گردان سخنرانی میکرد. موضوع سخنرانیهای او بیشتر مسائل جنگ و تحلیل مواضع بزرگان سیاسی کشور بود. فرمانده همان گردان که در عملیات فاو شهید شد، مردی میانسال و بسیار معنوی و اخلاقمدار بود. او نیز گاهی که فرصتی مییافت، برای بچههای گردان سخنرانی میکرد. اما او بیشتر از خدا و آخرت و توسل سخن میگفت. گویا برخی از رزمندگان به طلبۀ گردان گفته بودند که شما هم مانند فرمانده، بیشتر از اخلاق و معنویت بگویید. آن طلبۀ فاضل که اکنون از استادان خوب حوزه و دانشگاه است، گفته بود: «من وقتی لباس رزمندگی پوشیدم، بیشتر رزمندهام تا روحانی. تأثیر معنوی من دیگر بیشتر از فرمانده نیست. پس فرق نمیکند که کدامیک از ما دو نفر از خدا بگوید و کدامیک از جنگ و سیاست.» درست میگفت. به طور معمول، کسی که لباس سیاست میپوشد، نمیتواند معلم اخلاق خوبی باشد؛ کسی که تجارت میکند، نمیتواند طبیب موفقی باشد؛ کسی که وظیفه و روحیۀ نظامی دارد، نمیتواند دلها را نرم کند؛ کسی که همۀ عمرش را در شعر و ادبیات گذرانده است، در سیاست میلنگد و... در حالی که جامعه، هم به سیاستمداران حرفهای نیاز دارد و هم به کسانی که چنان اعتبار و جایگاهی در چشم و دل مردم داشته باشند که بتوانند گاهی آنان را از سیاست و تجارت بیرون بیاورند و افقهایی دورتر را نشان دهند. تقسیم وظایف، لزوما سکولاریسم نیست که برخی آن را مساوی با کفر و الحاد پنداشتهاند. سکولاریسم به این معنا که هر کس کاری را بکند که برای آن ساخته شده و دانش آموخته و تجربه اندوخته است، چه عیبی دارد؟ سکولاریسم به این معنا، منجی کشور و حتی روحانیت است. اگر روحانیت در سالهای پیش از انقلاب، چنان اعتبار و آبرویی در میان مردم داشت که توانست در کمتر از یکسال، انقلابی بر پا کند، چون تا آن روز بیرون از صحنههای سیاسی و اجرایی کشور بود. سکولاریسم شرقی نمیگوید روحانیت، جای خود را در سیاست به دشمنان دین و میهن بدهد. این تصور که جای خالی روحانیان را در سیاست، دزدان و اشرار و خائنان به کشور پر میکنند، مبنایی جز تبلیغات ندارد. سکولاریسم شرقی میگوید: سیاست، جای سیاستمداران حرفهای و دانشآموخته و شریف است.
در آن گردان، بخت با ما یار بود که فرماندهی دانشآموخته و معنوی داشتیم که میتوانست مسئولیتهای روحانی گردان را هم به عهده بگیرد؛ اما این جابهجایی در جامعۀ پیچیدۀ شهری، نه ممکن است و نه مفید و نه در درازمدت به نفع حوزه. وضع موجود که به گفتۀ سرمقالهنویس روزنامۀ جمهوری اسلامی، شرمآور است، نتیجۀ تداخل مسئولیتها است.
#رضا_بابایی
96/6/19
یادش گرامی....🥀
@Roshanfkrane
روزنامۀ جمهوری اسلامی در سرمقالۀ امروز خود نوشته است: «ورود به مقولۀ روابط زناشویی توسط یک فرد ملبس به لباس روحانیت، همراه با بیان جزئیاتی که شرمآور است، برپایی همایش ترویج چند همسری در اسلام توسط یک فرد معمم، طرح گماشتن افراد روحانی در بیمارستانها تحت عناوینی از قبیل روحانیدرمانی بیماران، استفاده از بعضی روحانیون فاقد معیارهای لازم در تلویزیون و رادیو به عنوان کارشناس مسائل دینی که مطالب آنها از طریق فضای مجازی برای تمسخر دین و مذهب دست به دست میشود و دخالت مداحان و منبریهای کمسواد در موضوعات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و نظامی و بینالمللی، از اموری هستند که مشکلات زیادی پدید آوردهاند، درحالی که اصولاً نیازی به ورود روحانیون به چنین مقولاتی نیست.»
چنین انتقادهایی به طور پراکنده از رسمیترین رسانههای کشور گاهی شنیده میشود؛ حتی سرسختترین مدافعان حضور روحانیان در همۀ عرصههای سیاسی، فرهنگی، هنری، ورزشی، تفریحی، علمی، درمانی و... گاهی زبان به شکوه میگشایند و از وضعیت موجود اظهار ناخرسندی میکنند. با وجود این، دانسته نیست که چرا کسی به ریشۀ این آسیبها توجه نمیکند. متأسفانه روحانیت در کشور ما، تقریبا تغییر کاربری داده است و دیگر نمیتواند – نه اینکه نخواهد - به رسالت اصلی و پیشین خود عمل کند. روحانیت همچنان مردم را به اخلاق و معنویت دعوت میکند، و از قضا بیش از هر دورهای در تاریخ ایران، فرصت سخنرانیهای دینی و معنوی یافته است. اما جایگاه و نوع مشاغل و مشغلهها و ارتباطات و مسئولیتهایی که پذیرفته است، از تأثیرگذاری معنوی و اخلاقی او کاسته است. این تصور خام که سیاست را میتوان مهار زد و رام دین کرد، روحانیت را به گوشهای از رینگ جامعه برد که بسیاری از شهروندان برای سامانبخشی به امور معنوی و اخلاقی خود به آنجا نمیروند. این جدایی، هم به زیان روحانیت است و هم برای یک جامعۀ شرقی زیانبار است.
در جبهه، طلبۀ جوانی بود که شبها بعد از نماز مغرب و عشا برای بچههای گردان سخنرانی میکرد. موضوع سخنرانیهای او بیشتر مسائل جنگ و تحلیل مواضع بزرگان سیاسی کشور بود. فرمانده همان گردان که در عملیات فاو شهید شد، مردی میانسال و بسیار معنوی و اخلاقمدار بود. او نیز گاهی که فرصتی مییافت، برای بچههای گردان سخنرانی میکرد. اما او بیشتر از خدا و آخرت و توسل سخن میگفت. گویا برخی از رزمندگان به طلبۀ گردان گفته بودند که شما هم مانند فرمانده، بیشتر از اخلاق و معنویت بگویید. آن طلبۀ فاضل که اکنون از استادان خوب حوزه و دانشگاه است، گفته بود: «من وقتی لباس رزمندگی پوشیدم، بیشتر رزمندهام تا روحانی. تأثیر معنوی من دیگر بیشتر از فرمانده نیست. پس فرق نمیکند که کدامیک از ما دو نفر از خدا بگوید و کدامیک از جنگ و سیاست.» درست میگفت. به طور معمول، کسی که لباس سیاست میپوشد، نمیتواند معلم اخلاق خوبی باشد؛ کسی که تجارت میکند، نمیتواند طبیب موفقی باشد؛ کسی که وظیفه و روحیۀ نظامی دارد، نمیتواند دلها را نرم کند؛ کسی که همۀ عمرش را در شعر و ادبیات گذرانده است، در سیاست میلنگد و... در حالی که جامعه، هم به سیاستمداران حرفهای نیاز دارد و هم به کسانی که چنان اعتبار و جایگاهی در چشم و دل مردم داشته باشند که بتوانند گاهی آنان را از سیاست و تجارت بیرون بیاورند و افقهایی دورتر را نشان دهند. تقسیم وظایف، لزوما سکولاریسم نیست که برخی آن را مساوی با کفر و الحاد پنداشتهاند. سکولاریسم به این معنا که هر کس کاری را بکند که برای آن ساخته شده و دانش آموخته و تجربه اندوخته است، چه عیبی دارد؟ سکولاریسم به این معنا، منجی کشور و حتی روحانیت است. اگر روحانیت در سالهای پیش از انقلاب، چنان اعتبار و آبرویی در میان مردم داشت که توانست در کمتر از یکسال، انقلابی بر پا کند، چون تا آن روز بیرون از صحنههای سیاسی و اجرایی کشور بود. سکولاریسم شرقی نمیگوید روحانیت، جای خود را در سیاست به دشمنان دین و میهن بدهد. این تصور که جای خالی روحانیان را در سیاست، دزدان و اشرار و خائنان به کشور پر میکنند، مبنایی جز تبلیغات ندارد. سکولاریسم شرقی میگوید: سیاست، جای سیاستمداران حرفهای و دانشآموخته و شریف است.
در آن گردان، بخت با ما یار بود که فرماندهی دانشآموخته و معنوی داشتیم که میتوانست مسئولیتهای روحانی گردان را هم به عهده بگیرد؛ اما این جابهجایی در جامعۀ پیچیدۀ شهری، نه ممکن است و نه مفید و نه در درازمدت به نفع حوزه. وضع موجود که به گفتۀ سرمقالهنویس روزنامۀ جمهوری اسلامی، شرمآور است، نتیجۀ تداخل مسئولیتها است.
#رضا_بابایی
96/6/19
یادش گرامی....🥀
@Roshanfkrane
کج دار و مریز
برخی مراجع تقلید قم، از وضع بد اقتصادی کشور و تورم بیمهار اظهار نگرانی کردهاند و از دولت خواستهاند که جلو گرانیها را بگیرد. من منکر کوتاهیها و ناتوانیهای دولت نیستم؛ اما به محضر مبارک مقامات مرجع عرض میکنم که دولت در ایران، بخشی کوچک از نظام سیاسی کشور است؛ اگرچه بیش از بخشهای دیگر به چشم میآید و فحشخور آن نیز ملس است. برای آنکه دولتی بتواند به مسئولیتهای خود عمل کند، باید در حوزههای مختلف تصمیمهای مهم بگیرد که در ایران اکثر این حوزهها در اختیار دولت نیست. مثلا در جذب سرمایهگذاری خارجی، تنشزدایی، پرهیز از شعار محو فلان کشور و بهمان دولت، پیوستن به اقتصاد جهانی، تصمیمگیری در مناقشات منطقهای بهویژه با عربستان و کشورهای حوزۀ خلیج فارس، عمل به اسناد بینالمللی، همکاری با مجامع جهانی بر پایۀ منافع ملی، جلوگیری از ورود نظامیان به عرصههای سیاسی و اقتصادی و دعوت از همۀ نخبگان کشور، باید دست دولت باز باشد تا بتواند اقتصاد کشور را اندکی سامان دهد. وقتی ورود مدیران به بدنۀ دولت یا مجلس، تنها از راه التزام به یک گرایش سیاسی ممکن است و مراجع تقلید نیز تنها از همین راه دفاع میکنند، از چنین دولت یا مجلسی چه انتظاری است. در کشور ما مقبولیت در مقابل مشروعیت رنگ باخته است و مشروعیتها از منابعی همچون حوزههای علمیه و تأیید مراجع تقلید و برخی نظریههای فقهی تأمین میشود، نه از راه کارآمدی و همراهی با افکار عمومی. بنابراین اگر مراجع بزرگوار تقلید بهحقیقت خواستار بهبود اوضاع اقتصادی کشورند، باید از انتخابات آزاد، آزادی مطبوعات، اهتمام به حقوق شهروندان، سرمایهگذاری گستردۀ خارجی، تنشزدایی با جهان و تصدی مدیران شایسته(با هر عقیده و مذهبی) دفاع کنند و همچنین دولت و نظام سیاسی کشور را به سمت سیاستهای هزینهساز برای کشور سوق ندهند؛ سیاستها و هزینههایی که کشورداری و تمشیت امور داخلی را از صدر اولویتها به زیر کشانده و در درازمدت نیز عاقبتی جز عقبنشینی قهرمانانه ندارد. آنچه روحانیان بلندپایه و ائمۀ جمعه و سخنرانان مراسم رسمی از دولتها و مجریان امور میخواهند مصداق کج دار و مریز است؛ چون از آنها چیزی را میخواهند که پیشتر همۀ بنیانها و زمینههای آن را نابود کردهاند.
#رضا_بابایی
۹۸/۲/۱۵
نام ویادش گرامی...🥀
@Roshanfkrane
برخی مراجع تقلید قم، از وضع بد اقتصادی کشور و تورم بیمهار اظهار نگرانی کردهاند و از دولت خواستهاند که جلو گرانیها را بگیرد. من منکر کوتاهیها و ناتوانیهای دولت نیستم؛ اما به محضر مبارک مقامات مرجع عرض میکنم که دولت در ایران، بخشی کوچک از نظام سیاسی کشور است؛ اگرچه بیش از بخشهای دیگر به چشم میآید و فحشخور آن نیز ملس است. برای آنکه دولتی بتواند به مسئولیتهای خود عمل کند، باید در حوزههای مختلف تصمیمهای مهم بگیرد که در ایران اکثر این حوزهها در اختیار دولت نیست. مثلا در جذب سرمایهگذاری خارجی، تنشزدایی، پرهیز از شعار محو فلان کشور و بهمان دولت، پیوستن به اقتصاد جهانی، تصمیمگیری در مناقشات منطقهای بهویژه با عربستان و کشورهای حوزۀ خلیج فارس، عمل به اسناد بینالمللی، همکاری با مجامع جهانی بر پایۀ منافع ملی، جلوگیری از ورود نظامیان به عرصههای سیاسی و اقتصادی و دعوت از همۀ نخبگان کشور، باید دست دولت باز باشد تا بتواند اقتصاد کشور را اندکی سامان دهد. وقتی ورود مدیران به بدنۀ دولت یا مجلس، تنها از راه التزام به یک گرایش سیاسی ممکن است و مراجع تقلید نیز تنها از همین راه دفاع میکنند، از چنین دولت یا مجلسی چه انتظاری است. در کشور ما مقبولیت در مقابل مشروعیت رنگ باخته است و مشروعیتها از منابعی همچون حوزههای علمیه و تأیید مراجع تقلید و برخی نظریههای فقهی تأمین میشود، نه از راه کارآمدی و همراهی با افکار عمومی. بنابراین اگر مراجع بزرگوار تقلید بهحقیقت خواستار بهبود اوضاع اقتصادی کشورند، باید از انتخابات آزاد، آزادی مطبوعات، اهتمام به حقوق شهروندان، سرمایهگذاری گستردۀ خارجی، تنشزدایی با جهان و تصدی مدیران شایسته(با هر عقیده و مذهبی) دفاع کنند و همچنین دولت و نظام سیاسی کشور را به سمت سیاستهای هزینهساز برای کشور سوق ندهند؛ سیاستها و هزینههایی که کشورداری و تمشیت امور داخلی را از صدر اولویتها به زیر کشانده و در درازمدت نیز عاقبتی جز عقبنشینی قهرمانانه ندارد. آنچه روحانیان بلندپایه و ائمۀ جمعه و سخنرانان مراسم رسمی از دولتها و مجریان امور میخواهند مصداق کج دار و مریز است؛ چون از آنها چیزی را میخواهند که پیشتر همۀ بنیانها و زمینههای آن را نابود کردهاند.
#رضا_بابایی
۹۸/۲/۱۵
نام ویادش گرامی...🥀
@Roshanfkrane
نوشم نهای، نیشم چرایی
به نظر من، همه یا بیشتر امامان جمعه ایران باید تغییر کنند. آنها فرصت یا انگیزه برای مطالعه و تفکر نداشتهاند. نه از سیاست بینالملل چیزی میدانند و نه از پیچیدگیهای مسائل داخلی. بولتنهای خبری و تحلیلی، ذهن و زبانشان را تسخیر کرده است. آنها هیچگاه در خیابان دنبال تاکسی ندویدهاند؛ در مترو مچاله نشدهاند؛ از هیچ داروخانهای نشنیدهاند که نداریم، نیست، فعلا برو بمیر تا بعد. از همسر و فرزندانشان خجالت نکشیدهاند. مشکل مسکن و مرکب و امنیت و شغل و اعتبار و بیکاری فرزندان نداشتهاند. قیمتهای جدید قلبشان را سوراخ نکرده است. بار ترافیک شهر را هم رانندگانشان به دوش میکشند. شاید سال بگذرد و یک بار برای خرید به بازار یا خیابان نروند. فرق دلار سه هزار تومانی را با دلار 15 هزار تومانی نمیدانند؛ چون تأثیری در زندگی آنان نداشته است. امام جمعه موقت پایتخت گفته است به جهنم که تحریمها تشدید شده است. به کدام جهنم؟ جهنمی که سهم ما شده است؟ ایشان اگر نمیتواند یا نمیخواهد جلو تحریمها را بگیرد، چرا دستکم همدردی نمیکند؟ نماز جمعه و محیطهای معنوی، جایی است برای باز کردن گرهها با سرانگشت عقل و تدبیر و زبان نرم. کوبیدن بر طبل جنگ، کار نظامیان است، نه اهل محراب و منبر. مگر دنیا کم دیوانه دارد که ما هم دیوانهوار رفتار کنیم؟
هزار بار گفتهاند و تجربه کردهایم که طولانی شدن منصبها، نتیجهای ندارد جز پاره شدن رشتههای ارتباط با مردم و بیخبری از حال آنان.
#رضا_بابایی
قم، بیمارستان ولیعصر
@Roshanfkrane
به نظر من، همه یا بیشتر امامان جمعه ایران باید تغییر کنند. آنها فرصت یا انگیزه برای مطالعه و تفکر نداشتهاند. نه از سیاست بینالملل چیزی میدانند و نه از پیچیدگیهای مسائل داخلی. بولتنهای خبری و تحلیلی، ذهن و زبانشان را تسخیر کرده است. آنها هیچگاه در خیابان دنبال تاکسی ندویدهاند؛ در مترو مچاله نشدهاند؛ از هیچ داروخانهای نشنیدهاند که نداریم، نیست، فعلا برو بمیر تا بعد. از همسر و فرزندانشان خجالت نکشیدهاند. مشکل مسکن و مرکب و امنیت و شغل و اعتبار و بیکاری فرزندان نداشتهاند. قیمتهای جدید قلبشان را سوراخ نکرده است. بار ترافیک شهر را هم رانندگانشان به دوش میکشند. شاید سال بگذرد و یک بار برای خرید به بازار یا خیابان نروند. فرق دلار سه هزار تومانی را با دلار 15 هزار تومانی نمیدانند؛ چون تأثیری در زندگی آنان نداشته است. امام جمعه موقت پایتخت گفته است به جهنم که تحریمها تشدید شده است. به کدام جهنم؟ جهنمی که سهم ما شده است؟ ایشان اگر نمیتواند یا نمیخواهد جلو تحریمها را بگیرد، چرا دستکم همدردی نمیکند؟ نماز جمعه و محیطهای معنوی، جایی است برای باز کردن گرهها با سرانگشت عقل و تدبیر و زبان نرم. کوبیدن بر طبل جنگ، کار نظامیان است، نه اهل محراب و منبر. مگر دنیا کم دیوانه دارد که ما هم دیوانهوار رفتار کنیم؟
هزار بار گفتهاند و تجربه کردهایم که طولانی شدن منصبها، نتیجهای ندارد جز پاره شدن رشتههای ارتباط با مردم و بیخبری از حال آنان.
#رضا_بابایی
قم، بیمارستان ولیعصر
@Roshanfkrane
جای خالی ولتر در ایران
ولتر در قرن هیجدهم میزیست. مهمترین انقلابهای ذهنی و عینی غرب در این قرن رخ داد؛ از پیروزی عصر روشنگری بر فرهنگ قرون وسطایی تا انقلاب کبیر فرانسه. ولتر در اروپای قرن هیجدهم، جایگاهی ویژه دارد. او اندیشهای نیافرید و فلسفهای نساخت و دانشی بر دانشهای بشری نیفزود؛ اما در صحنۀ فرهنگ غرب، نقشی را بر عهده گرفت که هیچ فیلسوف و دانشمندی از عهدۀ آن برنمیآمد. او توانست اندیشههای پدران عصر روشنگری، همچون فرانسیس بیکن، اسپینوزا، جان لاک و لایبنیتس را در جامعۀ اروپایی نهادینه کند و از برج عاج نخبگانی به میان مردم بیاورد. بریان مگی در «سرگذشت فلسفه» میگوید: «ولتر خود هیچگاه چیزی اصیل و در خور اهمیت به این مجموعۀ فکری نیفزود؛ اما با هر وسیلهای که در اختیار داشت(نمایشنامه، رمان، زندگینامهنویسی، نامۀ سرگشاده، طنز، تاریخنگاری) به تبلیغ این اندیشهها پرداخت.»
ولتر توانست اندیشههایی را که فیلسوفان بزرگ عصر روشنگری روی کاغذ آورده بودند، به درون خانهها ببرد و با جانها بیامیزد. در این راه از همۀ هنرهای پرطرفدار آن روز، مانند نمایش و طنز و داستان و شعر و حتی ژانر نامه استفاده کرد. بدون ولتر، فرهنگ مدارا و ارزش آزادی و دموکراسی و اهمیت پاسخگویی دولتمردان به ملت، در کتابها میماند و شاید نیمقرن پس از او اندکاندک راهی به سوی جامعه باز میکرد. تجربۀ ولتر به ما میگوید: تا اندیشهای در قالبها و ژانرهای مختلف بازگو نشود و از آن فیلم و رمان و نمایشنامه و تابلو نقاشی و طنز و کارتون ... نسازند، پا از کتابها بیرون نمیگذارد.
ایران قدیم و معاصر نیز متفکرانی بزرگ داشته است، اما هنوز هنرمندان و طنزنویسان و سینماگران و نگارگران و خطاطان و معماران و گرافیککاران و شاعران به این قافله نپیوستهاند. خطاطان بزرگ ما آیهای از قرآن یا بیتی از حافظ را صدها بار نوشته و تابلو کردهاند، اما هنوز هیچیک از آنان یکبار اعلامیۀ حقوق بشر را خوشنویسی نکرده است. به هر روی فرق است میان ملتی که طنزپرداز او کارمند غیر رسمی صداوسیماست با قارهای که مردم آن پنجاه سال طنزهای ولتر را خواندهاند و از آن لذت بردهاند و شبنشینیهایی دلپذیر برای خود ساختهاند. مفاهیمی همچون انسانگرایی، آزادی، حقوق بشر، صلح، مدارا، محیط زیست، دولت مسئول و شیوههای مدرن همزیستی، همان اندازه که به فیلسوف و نظریهپرداز نیاز دارند، هنرمند و نویسندگان حرفهای و اثرآفرینان دردمند هم میخواهند تا بخشی از فرهنگ عمومی جامعه شوند و در میان مردم جا خوش کنند.
من از همین منظر به روشنفکری دینی مینگرم. روشنفکران دینی میکوشند برای مفاهیم عصر جدید که زندگی متمدنانۀ بشر در گرو آن است، پشتوانههایی از دین بیابند و ترویج کنند. دین و هنر و توسعه و سیاست اگر در خدمت انسان و زندگی مادی و معنوی او نباشند، وسیلهای برای هدررفت استعدادها و تواناییهای بشر میشوند.
#رضا_بابایی
۹۷/۹/۲۶
یادش گرامی.....🥀
@Roshanfkrane
ولتر در قرن هیجدهم میزیست. مهمترین انقلابهای ذهنی و عینی غرب در این قرن رخ داد؛ از پیروزی عصر روشنگری بر فرهنگ قرون وسطایی تا انقلاب کبیر فرانسه. ولتر در اروپای قرن هیجدهم، جایگاهی ویژه دارد. او اندیشهای نیافرید و فلسفهای نساخت و دانشی بر دانشهای بشری نیفزود؛ اما در صحنۀ فرهنگ غرب، نقشی را بر عهده گرفت که هیچ فیلسوف و دانشمندی از عهدۀ آن برنمیآمد. او توانست اندیشههای پدران عصر روشنگری، همچون فرانسیس بیکن، اسپینوزا، جان لاک و لایبنیتس را در جامعۀ اروپایی نهادینه کند و از برج عاج نخبگانی به میان مردم بیاورد. بریان مگی در «سرگذشت فلسفه» میگوید: «ولتر خود هیچگاه چیزی اصیل و در خور اهمیت به این مجموعۀ فکری نیفزود؛ اما با هر وسیلهای که در اختیار داشت(نمایشنامه، رمان، زندگینامهنویسی، نامۀ سرگشاده، طنز، تاریخنگاری) به تبلیغ این اندیشهها پرداخت.»
ولتر توانست اندیشههایی را که فیلسوفان بزرگ عصر روشنگری روی کاغذ آورده بودند، به درون خانهها ببرد و با جانها بیامیزد. در این راه از همۀ هنرهای پرطرفدار آن روز، مانند نمایش و طنز و داستان و شعر و حتی ژانر نامه استفاده کرد. بدون ولتر، فرهنگ مدارا و ارزش آزادی و دموکراسی و اهمیت پاسخگویی دولتمردان به ملت، در کتابها میماند و شاید نیمقرن پس از او اندکاندک راهی به سوی جامعه باز میکرد. تجربۀ ولتر به ما میگوید: تا اندیشهای در قالبها و ژانرهای مختلف بازگو نشود و از آن فیلم و رمان و نمایشنامه و تابلو نقاشی و طنز و کارتون ... نسازند، پا از کتابها بیرون نمیگذارد.
ایران قدیم و معاصر نیز متفکرانی بزرگ داشته است، اما هنوز هنرمندان و طنزنویسان و سینماگران و نگارگران و خطاطان و معماران و گرافیککاران و شاعران به این قافله نپیوستهاند. خطاطان بزرگ ما آیهای از قرآن یا بیتی از حافظ را صدها بار نوشته و تابلو کردهاند، اما هنوز هیچیک از آنان یکبار اعلامیۀ حقوق بشر را خوشنویسی نکرده است. به هر روی فرق است میان ملتی که طنزپرداز او کارمند غیر رسمی صداوسیماست با قارهای که مردم آن پنجاه سال طنزهای ولتر را خواندهاند و از آن لذت بردهاند و شبنشینیهایی دلپذیر برای خود ساختهاند. مفاهیمی همچون انسانگرایی، آزادی، حقوق بشر، صلح، مدارا، محیط زیست، دولت مسئول و شیوههای مدرن همزیستی، همان اندازه که به فیلسوف و نظریهپرداز نیاز دارند، هنرمند و نویسندگان حرفهای و اثرآفرینان دردمند هم میخواهند تا بخشی از فرهنگ عمومی جامعه شوند و در میان مردم جا خوش کنند.
من از همین منظر به روشنفکری دینی مینگرم. روشنفکران دینی میکوشند برای مفاهیم عصر جدید که زندگی متمدنانۀ بشر در گرو آن است، پشتوانههایی از دین بیابند و ترویج کنند. دین و هنر و توسعه و سیاست اگر در خدمت انسان و زندگی مادی و معنوی او نباشند، وسیلهای برای هدررفت استعدادها و تواناییهای بشر میشوند.
#رضا_بابایی
۹۷/۹/۲۶
یادش گرامی.....🥀
@Roshanfkrane
اهل هنر، این فرصت را از دست ندهند
محسن قرائتی: اگر برای نماز همان اندازه که برای موسیقی هزینه میشد، هزینه میکردیم الان وضعیت اینگونه نبود.
من اگر متولی موسیقی در ایران بودم، همین الان نامهای به آقای قرائتی مینوشتم و به او پیشنهاد میدادم که حاضریم همۀ هزینه و بودجۀ دولتی موسیقی و سینما و تئاتر و نقاشی را با یکهزارم امکانات و بودجهای که دولت و صداوسیما و ستاد احیای نماز و سازمان تبلیغات اسلامی و ستاد ائمه جمعه و همایش سالانۀ نماز در سالن کنفرانس سران و اعتبار مالی مخصوص نماز در همۀ ادارات و اماکن عمومی و... صرف تبلیغ و برگزاری نماز میکنند، معاوضه کنیم. و اگر جای آقای قرائتی بودم، برای تبلیغ نماز و هیچ عبادت دیگری به پول و بودجه و کمکهای دولتی و تبلیغات رسمی دخیل نمیبستم. اما حالا که جای خودم هستم، خدمت ایشان عرض میکنم که شما اگرچه رئیس ستاد احیای نماز در کشور هستید، اما از سخنانتان پیداست که بیش از دیگران نیاز به آشنایی با ماهیت عبادات دینی دارید. از پیامبر نشنیدهاید که اگر نان نباشد، نماز و روزه هم نیست(لولا الخُبز ماصلینا و ماصمنا)؟ نمیدانید وظیفۀ عالمان دینی، ابلاغ است، نه تبلیغ و نه تبلیغات، آن هم از جیب مردم؟ نمازی که متولی آن جز به تبلیغات رسمی و برنامههای هزینهبر و سخنرانیهای تکراری و تلقینی و ساختن مسجدهای بیشمار نمیاندیشد، نماز نیست؛ چیزی در مایههای مراسم صبحگاهی پادگانها است. آقای قرائتی، میدانید در شهرهای چندصدهزار نفری ایران، بیش از یک یا دو سالن سینما فعال یا نیمهفعال نیست؟ میدانید در غیبت سینما و موسیقی و تئاتر و ورزشگاه، میدان به دست اعتیاد و بیفرهنگی میافتد؟ من در میان اطرافیان و آشنایان خود، تا امروز کسی را ندیدم که بر اثر تبلیغات رسمی، نمازخوان شده باشد، اما نمازخوانهای بسیاری را دیدهام که تبلیغات شما، آنان را در نماز کاهل و مردد کرده است. نمیدانم شما چه تصوری از دین و نماز دارید که گمان کردهاید با پول و بودجۀ بیشتر میتوانید شمار نمازخوانها را بیشتر کنید؛ اما میدانم که پیشوایان دینی هیچ اهتمامی به تبلیغ و تبلیغات نداشتند و بیش از آنکه بخواهند دیگران را نمازخوان کنند، برای کیفیت نمازهای خود میکوشیدند و دل میسوزاندند. اگر نماز من و شما نماز بود، بینماز کردن این مردم نیاز به بودجه و تبلیغات داشت، نه عکس آن.
#رضا_بابایی
یادش گرامی......🥀
@Roshanfkrane
محسن قرائتی: اگر برای نماز همان اندازه که برای موسیقی هزینه میشد، هزینه میکردیم الان وضعیت اینگونه نبود.
من اگر متولی موسیقی در ایران بودم، همین الان نامهای به آقای قرائتی مینوشتم و به او پیشنهاد میدادم که حاضریم همۀ هزینه و بودجۀ دولتی موسیقی و سینما و تئاتر و نقاشی را با یکهزارم امکانات و بودجهای که دولت و صداوسیما و ستاد احیای نماز و سازمان تبلیغات اسلامی و ستاد ائمه جمعه و همایش سالانۀ نماز در سالن کنفرانس سران و اعتبار مالی مخصوص نماز در همۀ ادارات و اماکن عمومی و... صرف تبلیغ و برگزاری نماز میکنند، معاوضه کنیم. و اگر جای آقای قرائتی بودم، برای تبلیغ نماز و هیچ عبادت دیگری به پول و بودجه و کمکهای دولتی و تبلیغات رسمی دخیل نمیبستم. اما حالا که جای خودم هستم، خدمت ایشان عرض میکنم که شما اگرچه رئیس ستاد احیای نماز در کشور هستید، اما از سخنانتان پیداست که بیش از دیگران نیاز به آشنایی با ماهیت عبادات دینی دارید. از پیامبر نشنیدهاید که اگر نان نباشد، نماز و روزه هم نیست(لولا الخُبز ماصلینا و ماصمنا)؟ نمیدانید وظیفۀ عالمان دینی، ابلاغ است، نه تبلیغ و نه تبلیغات، آن هم از جیب مردم؟ نمازی که متولی آن جز به تبلیغات رسمی و برنامههای هزینهبر و سخنرانیهای تکراری و تلقینی و ساختن مسجدهای بیشمار نمیاندیشد، نماز نیست؛ چیزی در مایههای مراسم صبحگاهی پادگانها است. آقای قرائتی، میدانید در شهرهای چندصدهزار نفری ایران، بیش از یک یا دو سالن سینما فعال یا نیمهفعال نیست؟ میدانید در غیبت سینما و موسیقی و تئاتر و ورزشگاه، میدان به دست اعتیاد و بیفرهنگی میافتد؟ من در میان اطرافیان و آشنایان خود، تا امروز کسی را ندیدم که بر اثر تبلیغات رسمی، نمازخوان شده باشد، اما نمازخوانهای بسیاری را دیدهام که تبلیغات شما، آنان را در نماز کاهل و مردد کرده است. نمیدانم شما چه تصوری از دین و نماز دارید که گمان کردهاید با پول و بودجۀ بیشتر میتوانید شمار نمازخوانها را بیشتر کنید؛ اما میدانم که پیشوایان دینی هیچ اهتمامی به تبلیغ و تبلیغات نداشتند و بیش از آنکه بخواهند دیگران را نمازخوان کنند، برای کیفیت نمازهای خود میکوشیدند و دل میسوزاندند. اگر نماز من و شما نماز بود، بینماز کردن این مردم نیاز به بودجه و تبلیغات داشت، نه عکس آن.
#رضا_بابایی
یادش گرامی......🥀
@Roshanfkrane