This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❌ آتشسوزی در میدان حسنآباد تهران
🔸#آتش_سوزی از یک انبار به وسعت ۵۰۰ متر شروع شد و به سرعت به اماکن تاریخی میدان حسن آباد سرایت کرد
#خبر
#حوادث
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
🔸#آتش_سوزی از یک انبار به وسعت ۵۰۰ متر شروع شد و به سرعت به اماکن تاریخی میدان حسن آباد سرایت کرد
#خبر
#حوادث
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدیو: آخرین اطلاعات #آتش_سوزی میدان حسن آباد از زبان ملکی سخنگوی سازمان آتش نشانی
#خبر
#حوادث
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
#خبر
#حوادث
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
تصویری از ساختمان نیمه سوخته قدیمی در میدان حسن آباد پس از #آتش_سوزی امشب
#خبر
#حوادث
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
#خبر
#حوادث
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥|توضیحات #آتش_نشان_جلال_ملکی در مورد حادثه #آتش_سوزی مجتمع تجاری در بلوار #کوهک.
#خبر
#حوادث
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
#خبر
#حوادث
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
Atash
Reza Bahram
🎤🎧 ترانه زیبایی باصدای #رضا_بهرام
به نام : #آتش
ترانه سرا: #یاحا_کاشانی
ملودی و تنظیم : #حامد_دهقان
#موسیقی
@Roshanfkrane
به نام : #آتش
ترانه سرا: #یاحا_کاشانی
ملودی و تنظیم : #حامد_دهقان
#موسیقی
@Roshanfkrane
#قصه_متن
#آتش
یک روز مامان موشی به بچه اش گفت: « من امروز جایی نمی رم. می خوام بمونم خونه و برات آش سه گردو بپزم. »
موشی گفت: « منم بپزم، من بپزم؟ »
مامان موشی چوب خشک ها را گوشه ی خانه جمع کرد.
موشی نشست و به چوب ها نگاه کرد. مامان موشی کبریت زد و چوب ها آتش گرفتند. موشی جیغ کشید. پرید عقب و به آتش گفت: « وای! تو کجا بودی؟! »
مامان موشی خندید و گفت: « موشی! نزدیک آتش نیا تا من بیام. » و رفت گردو بیاورد.
موشی همانجا نشست و به آتش نگاه کرد.
آتش، جیریک جیریک آواز می خواند. موشی گفت: « آواز هم که بلدی بخونی! » آتش گفت: « بله که بلدم. هم بلدم بخوانم، هم بلدم بچرخم. »
و آواز خواند و چرخید. عقب رفت و جلو رفت. رنگ به رنگ شد. قرمز شد. زرد شد. آبی شد.
موشی گفت: « چه پیرهن قرمزی! چه دامن زردی! جوراب هات هم که آبیه! خوش به حالت، لباس هات خیلی خوشگله! » بعد رفت جلوتر و گفت: « یه کم پیرهن قرمزت رو به من می دی؟ »
آتش چرخ خورد و گفت: « موشی کوچولو! تو که نمی توانی به من دست بزنی! » موشی گفت: « اگر تکان نخوری، می تونم. » و رفت خیلی جلو، نزدیک آتش، یکهو دماغش داغ شد. ترسید. پرید عقب و گفت: « وای چه داغی! » آتش گفت: « بله، لباس های من داغِ داغه. لباس داغ که نمی خوایی؟ »
موشی گفت: « نه، نمی خوام. » و پرید توی کاسه قایم شود که پروانه را دید. پروانه داشت می آمد طرف آتش. موشی داد زد: « نرو جلو می سوزی! »
اما پروانه رفت جلو. یکهو شاخکش داغ شد. خیلی ترسید. پرید عقب و جیغ کشید: « وای چه داغی! » و رفت پیش موشی.
موشی تند و تند شاخک پروانه را فوت کرد. خنک که شد، توی کاسه قایم شدند و به آواز آتش گوش دادند.
- جیریک جیریک، جیریک جیریک!
کم کم صدای پای مامان موشی هم آمد: تیلیک تولوک ...
موشی و پروانه از بالای کاسه سرک کشیدند.
مامان موشی با سه تا گردو آمد. موشی و پروانه را توی کاسه دید. خندید و گفت: « توی کاسه چه کار دارید؟ مگر شما ها آشید؟! »
مامان موشی رفت نزدیک قابلمه، ولی موشی پرید دُم او را کشید و گفت: « وای الآن می سوزی! بیا پیش ما قایم شو... »
آتش گفت: « نترس موشی! مامانت مواظبه. »
موشی و پروانه از توی کاسه بیرون آمدند و از دور به آتش نگاه کردند.
آتش جیریک جیریک آواز خواند و یواش یواش آش را پخت.
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه
#کودک
@Roshanfkrane
#آتش
یک روز مامان موشی به بچه اش گفت: « من امروز جایی نمی رم. می خوام بمونم خونه و برات آش سه گردو بپزم. »
موشی گفت: « منم بپزم، من بپزم؟ »
مامان موشی چوب خشک ها را گوشه ی خانه جمع کرد.
موشی نشست و به چوب ها نگاه کرد. مامان موشی کبریت زد و چوب ها آتش گرفتند. موشی جیغ کشید. پرید عقب و به آتش گفت: « وای! تو کجا بودی؟! »
مامان موشی خندید و گفت: « موشی! نزدیک آتش نیا تا من بیام. » و رفت گردو بیاورد.
موشی همانجا نشست و به آتش نگاه کرد.
آتش، جیریک جیریک آواز می خواند. موشی گفت: « آواز هم که بلدی بخونی! » آتش گفت: « بله که بلدم. هم بلدم بخوانم، هم بلدم بچرخم. »
و آواز خواند و چرخید. عقب رفت و جلو رفت. رنگ به رنگ شد. قرمز شد. زرد شد. آبی شد.
موشی گفت: « چه پیرهن قرمزی! چه دامن زردی! جوراب هات هم که آبیه! خوش به حالت، لباس هات خیلی خوشگله! » بعد رفت جلوتر و گفت: « یه کم پیرهن قرمزت رو به من می دی؟ »
آتش چرخ خورد و گفت: « موشی کوچولو! تو که نمی توانی به من دست بزنی! » موشی گفت: « اگر تکان نخوری، می تونم. » و رفت خیلی جلو، نزدیک آتش، یکهو دماغش داغ شد. ترسید. پرید عقب و گفت: « وای چه داغی! » آتش گفت: « بله، لباس های من داغِ داغه. لباس داغ که نمی خوایی؟ »
موشی گفت: « نه، نمی خوام. » و پرید توی کاسه قایم شود که پروانه را دید. پروانه داشت می آمد طرف آتش. موشی داد زد: « نرو جلو می سوزی! »
اما پروانه رفت جلو. یکهو شاخکش داغ شد. خیلی ترسید. پرید عقب و جیغ کشید: « وای چه داغی! » و رفت پیش موشی.
موشی تند و تند شاخک پروانه را فوت کرد. خنک که شد، توی کاسه قایم شدند و به آواز آتش گوش دادند.
- جیریک جیریک، جیریک جیریک!
کم کم صدای پای مامان موشی هم آمد: تیلیک تولوک ...
موشی و پروانه از بالای کاسه سرک کشیدند.
مامان موشی با سه تا گردو آمد. موشی و پروانه را توی کاسه دید. خندید و گفت: « توی کاسه چه کار دارید؟ مگر شما ها آشید؟! »
مامان موشی رفت نزدیک قابلمه، ولی موشی پرید دُم او را کشید و گفت: « وای الآن می سوزی! بیا پیش ما قایم شو... »
آتش گفت: « نترس موشی! مامانت مواظبه. »
موشی و پروانه از توی کاسه بیرون آمدند و از دور به آتش نگاه کردند.
آتش جیریک جیریک آواز خواند و یواش یواش آش را پخت.
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه
#کودک
@Roshanfkrane
چند هزار سال است که انسان ساده دل، در پناه ایمانِ مذهبی اش، ستم ستمگران را تحمل کرده و دم نزده؟ کافی نیست؟
📖 #آتش_بدون_دود
✍🏻 #نادر_ابراهیمی
@Roshanfkrane
📖 #آتش_بدون_دود
✍🏻 #نادر_ابراهیمی
@Roshanfkrane
دختر سیاسی، بهتر از پسر سیاسی است.
مردان، انگار که برای حضور در معرکهی سیاست به دنیا میآیند، اما زنان، بر این میدان منت میگذراند که پا در آن مینهند.
هر جا زنی هست که به خاطر عدالت میجنگد،
آنجا عطری پیچیده است شیرین و شورانگیز و بهشتی.
ما بدون زنان خوب، مردان کوچکیم...
📙 #آتش_بدون_دود
✍ #نادر_ابرهیمی
#بانوان
@Roshanfkrane
مردان، انگار که برای حضور در معرکهی سیاست به دنیا میآیند، اما زنان، بر این میدان منت میگذراند که پا در آن مینهند.
هر جا زنی هست که به خاطر عدالت میجنگد،
آنجا عطری پیچیده است شیرین و شورانگیز و بهشتی.
ما بدون زنان خوب، مردان کوچکیم...
📙 #آتش_بدون_دود
✍ #نادر_ابرهیمی
#بانوان
@Roshanfkrane