روشنفکران
84.4K subscribers
50K photos
42.1K videos
2.39K files
6.97K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
#تاملات_چندسطری


🔸چرچیل در آستانه جنگ اول جهانی در نامه‌ای به همسرش می‌نویسد:«همه چیزبه سمت فاجعه پیش می‌رود و من خوشحالم؟! این احساسات به نظرت وحشتناک نیست؟ خدا مرا بخاطر این احساسات سبکسرانه ببخشاید».

(نقل قول از او در نامه 28 جولای 1914 از کتاب Letters to Venetia Stanley).

🔸هم او در پایان این جنگ نوشت:

«هر دستاوردی هم که به دست آورده باشیم چه برای ما و چه برای طرف بازنده، جبران بهایی نیست که ملت‌مان پرداختند».

Humanity: A Moral History of the Twentieth Century
by Jonathan Glover

@Roshanfkrane
#تاملات_چند_سطری
سهند ایرانمهر

🔸فیلم #آتابای به زبان ترکی و زیرنویس فارسی است. چه اشکالی دارد؟ ترس از آن نشانگر علاقه به فارسی نیست نشانگر ناآگاهی از ظرفیت و میراث غنی آن است.

🔸زبانها از دسته حقیقت‌اند چون بامحتوا و روح ناطقانش ممزوجند. هویتهای برآمده از حقایق با هم تعامل دارند به هم غنا میدهند و جای هم را تنگ نمی‌کنند.

🔸"مصائب مسیح" ساخته مل گیسبون در حوزه زبان انگلیسی بلکه جهان با دیالوگ های مبتنی بر زبان آرامی و زیرنویس انگلیسی نمایش داده شد و جز اینکه بتوان آن را احاله به ظرفیتی تمدنی و زبانی دانست معنای دیگری از آن نمی‌توان برداشت کرد.

🔸 نکته اخر،صنعت تلمیع درشعر ماحصل همآغوشی زبانهاست:
دانی که من به عالم یالقیز سنی سئور من
چون در بَرَم نیایی اندر غمت اؤلرمن
من یار با وفایم بر من جفا قیلورسان
گر تو مرا نخواهی من خود سنی دیلر من
"ماهی چو شمس تبریز غیبت نمود" گفتند
از دیگری بپرسید من سویله رم آرار من
مولوی
#سینما
#Roshanfkrane
Forwarded from اتچ بات
‍ نظام‌آموزشی دوران ما از همه ظرفیت‌هایش برای نفرت ما از ادبیات استفاده کرده بود. این، کتاب ادبیات و‌ زبان فارسی دوران ما بود. طرحی تیره‌ و‌‌تار و‌غمزده و‌فارغ از هرگونه خلاقیت با اسم « فارسی و‌دستور» و‌ نه حتا مثلا « آیین‌نگارش». آمریت و بی‌روحی و افسردگی از سرتاپای کتاب و‌درس می‌بارید.

حکم‌ کلی نمی‌دهم و‌ حتما اساتید‌ مهربان و‌خلاقی هم برای آموزش این درس بوده‌اند اما در تجربه شخصی من و دست‌کم تا پایان دیپلم، دبیران ( نام‌معلم دوران راهنمایی و‌دبیرستان ما)این درس، بی‌ادب‌ترین و خشن‌ترین کسانی بودند که تا آن روزگار دیده بودم و اگر در کتاب متنی عمیق و‌روحبخش از ذخایر غنی ادبیات ما هم بود با بی‌ذوقی اینها تبدیل به سوهان روح می‌شد.

در درس‌های آنها خبری از آفاق دل‌ربای ادبیات نبود و تمام اهتمام‌شان این‌می‌‌شد که زیر فلان کلمه خط بکشیم و‌معنی‌اش را بنویسیم یا موضوع انشایی تکراری که که تازه هر وقت من اندکی خلاقیت در بسط موضوع از خودم‌ نشان می‌دادم از سوی هم‌اینان‌ متهم می‌شدم‌که مطلب را از جایی برداشته‌ام یا کس دیگری برایم نوشته است.

علاقه من به ادبیات -که بخاطر این‌آدم‌ها از آن متنفر بودم - نتیجه تنهایی و فراغتی است که دوران‌دانشجویی مقطع لیسانس در خوابگاه نصیبم‌ می‌شد. علاقه به ادبیات و‌شعر و‌عرفان و‌اندیشه نه با‌توصیه ممکن است نه با اجبار. گرایش به اینها وقتی اتفاق می‌افتد که دغدغه‌ای عمیق در روح آدمی شعله بگیرد. دغدغه‌ای که در اوان پیدایشش، زبان، توان بیان آن را ندارد و‌ ناگاه شعری، داستانی، عبارتی بر سر راهت قرار می‌گیرد که‌ناگفتنی تو را به شکل موجز اما در نهایت ظرافت و‌ زیبایی بیان‌ می‌کند. آنگاه است که ذهن گرسنه و‌‌مشتاقت لذتی جز غور در دریای اندیشه‌‌و‌‌ ادبیات‌ نمی‌شناسد و‌ زبانت رفته رفته قوی‌تر و ارتباطش با ذهنت و‌قلمت مستحکم‌تر می‌شود.

علاقمندی به‌ کتاب، زورکی نیست، پز نیست حتا اجبار و الزام‌ هم نیست. تا دردی و‌دغدغه‌ای در جان و‌ذهنت نداشته باشی که خواندن را برای آرامشت تبدیل به الزام‌ نکند، با‌کتاب و‌ادبیات و‌اندیشه میانه‌ای نخواهی داشت. نظام آموزشی درست، کودکان را پرسشگر و‌دغدغه‌مند و‌ اهل تامل بار می‌آورد، سامانه آمرانه و‌ تکلیفی و‌ نمادگرا هیچگاه نمی‌تواند میل به دانستن را برانگیزاند و دست به هرچه بزند‌ چنان آن را تباه می‌کند که ترمیم یا احیای آن به این سادگی ممکن نیست.
#سهند_ایرانمهر
#تاملات
@Roshanfkrane
Forwarded from اتچ بات
✔️زندگی باید کرد
✍️سهند ایرانمهر

🔸خبرها را که مرور میکنی، چیزی برای دلخوشی نیست. کرونا، آتش‌‌سوزی، بی‌خانمانی، زندان، ترور، مرگ، خشکسالی، تخریب محیط زیست، داسی که بر گلو می‌تازد، کودکی که در زباله سرگردان است، عمری که به تاراج می‌رود، خنده پسته‌وار از شوربختی روزگار و گریه بر این‌همه درد. نکبت، این‌روزها جهانی شده است، با این همه، غم در این فلات غم، انگار به‌خاطر دیرینگی‌اش، لحظه به لحظه، به من نوعی ایرانی؛ پوزخند می‌زند.

🔸من به‌مثابه انسان و من به مثابه ایرانی دلایل خوبی دارم که بابت خیلی چیزها بگویم گرفتار نکبت‌ و فلاکت و غم‌ام اما شیرینی زندگی شاید این باشد که بابت خیلی چیزها هم می‌توانم به زندگی ادامه دهم.

🔸ماهیت خبر این است که از نداشته‌ها و حادثه‌ها و ترس‌ها روایت کند و فی‌المثل نگوید مردی یا زنی، امروز از لبخند کودکش، از ته دل خندید. مردی لب بر لب زنی گذاشت،سگی با شعف توله‌‌اش را لیسید. دخترکی موهای خود را جلوی آیینه آراست، بوی گل فضای خانه‌ای را عطرآگین کرد، نویسنده‌ای چیزی نوشت که خودش هم با آن، حال کرد، پرنده ای کرم چاق و‌چله‌‌ای یافت و به لانه‌اش برد یا میلیونها ‌ انسان آنقدر زندگی را بر مرگ ارجح دانستند که ماسک زدند.

🔸خبر همین است، خبر به ما یاد داده‌است که از آنچه درست در کنار ماست یا آنچه در آغوش داریم، چشم برگیریم و برای هرچه آوارمان می‌کند، له له بزنیم. خبر یادمان نمی‌دهد که اگر مصیبت و‌نکبتی هم هست که هست، برای عبور یا تحملش، خبری هم از داشتن‌ها هم لازم داریم.

🔸گاهی، هم باید بدانی که هیچ‌کس در کشور و جهان، دغدغه‌ات را ندارد و هم، باید بدانی چقدر برای اینکه خودت به خودت کمک کنی که باید ادامه دهی، کافی هستی.

🔸من، میان همه چیزهایی که با قدرت و استمرارش به من می‌گوید :« از دست داده‌ای» آن صدای نجاتبخشی را برمی‌گزینم که یادم می‌اندازد چه‌ها دارم و‌نه حتا چه‌ها بدست آورده یا خواهم آورد.

🔸خیام می‌گوید:«انگار که نیستی چو هستی خوش باش» من آنهایی را که دوستشان دارم، آنهایی که هنوز در این جهانی که راحت «می‌گیرد»، هنوز دارم، در ذهنم شمارش می‌کنم و می‌گویم:« انگار که نیستند، چو‌ هستند، خوش باش».

#تاملات
#سهند_ایرانمهر
@Roshanfkrane
Forwarded from اتچ بات
✔️پیانو روی ویرانی
✍️سهند ایرانمهر

🔸پیرزنی که بی‌اعتنا به نظم یه هم ریخته، خانه منکوب، آن واقعه که آمد و ترساند و مرگ را رقصاند و با تلی از درهم ریختگی و شرارت رفت. بی‌اعتنا به همه اینها نشسته است و پیانو میزند. آن هم، نوایی نرم که سکون و خلسه و آرامش را تداعی میکند. چیزیکه این ویدیو را جهانی کرده است، این تناقض است. این همآوردی میان جهان ناآرام و انسانی که آرام می‌جوید. با جهانی که گویی ذاتش بر ویرانی و عصیان و پیش‌بینی‌ناپذیری و رشته کردن پنبه های ذهن آرزومند ماست، چه باید کرد؟ این اساسی ترین پرسش در ذهن فیلسوفانی است که بجای حل صغری کبراهای فلسفی و تحلیلی اندیشیدن، دغدغه انسانی را داشته اند که با رنج میاید و با رنج زندگی می‌کند و با رنج می رود. چگونه می توان در جهان ناآرام، آرام گرفت؟ چگونه باید در تلاطم امواج و سوار بر کشتی شکسته به سکونی رسید که فقط در ساحل می‌توان جست؟ این ویدیو انگار پاسخی به این پرسش است. پیرزنی آنجا نشسته است. آنجا فقط یک موقعیت مکانی نیست، موقعیت زمانی نیز هست. او در میانه جایی نشسته است که یک سوی آن انفجاری عظیم است و سوی دیگرش تن نحیف پیرزنی. یک سوی آن واقعه مرسوم در جهانی که می داند برای ویرانی آمده است و سوی دیگرش، انسانی که می‌خواهد زندگی کند. همه تقابل ها و همه تضادها رودروی یکدیگرند.
همآوردی نابرابری به نظر می رسد.

🔸فیلسوفان گفته اند آنجا که طبیعت می ایستد، هنر آغاز می شود. صورت کاملتر این سخن شاید این باشد:" آنجاکه زیستن تنگ می آید، آنجا که هستی طغیان می‌کند، آنجا که هرچه هست دود می شود و فرو می ریزد و در برابر چشم آدمی جز حروف قاموس مرگ هجی نمی‌شود، تازه آن دوراهی سرنوشت ساز ظاهر می‌شود: زیستن یا مرگ؟
مرگ لزوما دست شستن از زندگی و بدرود با تن نیست. گاه، مرگ، چسبیدن به تن در منتهای تقلاست اما نه برای زیستن که برای روزمرگی برای نمایش مرگ در صحنه زندگی. تقدیس یاس در بزم مزورانه شادی زنده بودن! مردگی متحرک و سیال که همه یاخته ها که همه عروق زنده و فعالند اما روح زندگی، مرده است. همان تصویر درختانی که اسکلت های بلورآجین را مانند. این مرده بودن زندگان، شریرانه ترین تجلی مرگ در حیات آدمی است.

🔸انتخاب دیگری اما هست که برخی زندگان ،تنها برخی از آنان؛ برمیگزینند. انتخاب زیستن، انتخاب گرم بودن بدن و تداوم نفس کشیدن در کنار زنده بودن روح زندگی. زیستن، آنجا که هستی طغیان می‌کند. ادامه دادن آنجا که آسانترین کار دست شستن است. انجا که بزرگترین گناه منطق مردگان متحرک، زنده بودن است. نواختن، آنجا که قانون یا ضجه است یا سکوت. نگاه به زندگی نه به مثابه طی کردن مبدا و مقصد که به مثابه رفتن و رفتن و دیدن و باز رفتن و از پا ننشستن. به رسمیت شناختن اکنون. تصمیم بزرگ بر سر اینکه بمانم. زندگی کنم. بایستم. نشکنم. بیرون آمدن از مهبل مادر را که کودکان نیز می توانند، بیرون آمدن از مهبل رنج در قامت انسان است که نقطه شروع آدمی است.

🔸آدمی از جایی شروع می شود که تصمیم بگیرد نوای خودش را بنوازد. مستمع نباشد سماع خویش را بکند. مهم نیست چقدر ویران شده، مهم نیست چقدر ناتوان است. مهم نیست درکجای تاریخ و کجای زمان و کجای جغرافیاست. مهم این است که به آن هیبت سیاه ویرانگر، پوزخند بزند. عاملیت خود را بجای انفعال بنشاند. ریتم و موسیقی را به جای غرش بگذارد. زندگی را و بودن را و آدمیت را به رسمیت بشناسد و همه فلسفه ها را با این جمله به پایان ببرد که:" زندگی را دوست دارم مرگ را دشمن".

🔸این تصویر، تصویر یک پیرزن در لبنان نیست. صدای پیانو نیست. آن سکانس تکراری پیانیستی در میان خرابی و تاریکی، در این فیلم یا آن فیلم نیست. این یکی واقعی است. تصویر آدم جهان امروز است در برابر همه غرش ها، غرش کرونا، غرش جهان رو به گرمی و آلودگی، جهان زور، جهان استبداد و این صدا نیز یک صدای آشناست، صدای آدمی ؛که باید اراده کند برای زندگی برای زیستن برای آدمیت.
#تاملات
#سهند_ایرانمهر
@Roshanfkrane
#تیکه_کتاب

وقتی در جامعه‌ای، مردم دلمشغولِ مسائل سياسی باشند و راجع به آن پُر صحبت كنند، اين نشانهٔ آن است كه دست‌اندركاران حرفه‌ای سياست، وظيفهٔ خود را خوب انجام نمیدهند.

جامعه‌ای كه خوب اداره شود و مديريت سياسی آن از كفايت برخوردار باشد، به هر كس اين فرصت را خواهد داد كه به كار خود مشغول باشد و در ارتقای مادی و معنوی و بالندگی و پويايی علمی و عملی خود بكوشد،

نه آنكه از مسير زندگی خود منحرف شود و داخل سياست گردد.


📕 #تاملات_نابهنگام
✍🏽 #فریدریش_نیچه

#اندیشه #اجتماعی

@Roshanfkrane