Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
محمد مختاری؛ جان بر سر قلم
توانا- سیاوش مختاری، فرزند محمد مختاری، شاعر و نویسنده جسد پدر را در هجدهم آذرماه در پزشکی قانونی تشخیص داد. شش روز قبل پیکر بیجان این شاعر را با دو کوپن ناگرفته در جیب در بیابانهای امینآباد پیدا کردند. مهرداد عالیخانی، یکی از قاتلان وزارت اطلاعات در شرح ماجرای ربودن و قتل محمد مختاری میگوید که در تاریخ نهم آذرماه ۱۳۷۷ موسوی از کارمندان وزارت اطلاعات پیش دری نجفآبادی وزیر اطلاعات میرود و در مورد قتل داریوش فروهر و همسرش گزارشی ارائه میدهد. پس از آن موسوی به عالیخانی میگوید که کار کانون نویسندگان را انجام بدهد و تاکید میکند که کار کانون را هر چه سریعتر شروع کنید. هفت پرونده از مهمترین سوژههای فعال کانون نویسندگان، هوشنگ گلشیری، منصور کوشان، علیاشرف درویشیان، محمدعلی سپانلو، پوینده و چهلتن در دستور کار حذف فیزیکی قرار میگیرد. قرار میشود که از مهمترینها شروع بشود.....
#قتلهای_زنجیره_ای
#محمد_مختاری
@Roshanfkrane
توانا- سیاوش مختاری، فرزند محمد مختاری، شاعر و نویسنده جسد پدر را در هجدهم آذرماه در پزشکی قانونی تشخیص داد. شش روز قبل پیکر بیجان این شاعر را با دو کوپن ناگرفته در جیب در بیابانهای امینآباد پیدا کردند. مهرداد عالیخانی، یکی از قاتلان وزارت اطلاعات در شرح ماجرای ربودن و قتل محمد مختاری میگوید که در تاریخ نهم آذرماه ۱۳۷۷ موسوی از کارمندان وزارت اطلاعات پیش دری نجفآبادی وزیر اطلاعات میرود و در مورد قتل داریوش فروهر و همسرش گزارشی ارائه میدهد. پس از آن موسوی به عالیخانی میگوید که کار کانون نویسندگان را انجام بدهد و تاکید میکند که کار کانون را هر چه سریعتر شروع کنید. هفت پرونده از مهمترین سوژههای فعال کانون نویسندگان، هوشنگ گلشیری، منصور کوشان، علیاشرف درویشیان، محمدعلی سپانلو، پوینده و چهلتن در دستور کار حذف فیزیکی قرار میگیرد. قرار میشود که از مهمترینها شروع بشود.....
#قتلهای_زنجیره_ای
#محمد_مختاری
@Roshanfkrane
#نوروز1398
#مدرن_بودن یعنی زیستن در جهانی که از جهان دیروز متمایز است. حال آن که ما در بحران دیروز و امروز گرفتار مانده ایم.
متأسفانه اکثریت عظیم جامعه ی ما، هنوز رعایایی هستیم که به “ شهروند” در معنای “جامعه ی مدنی” تبدیل نشده ایم. چون اصلا #جامعه ی #مدنی_نداشته ایم.
🌷#محمد_مختاری
@Roshanfkrane
#مدرن_بودن یعنی زیستن در جهانی که از جهان دیروز متمایز است. حال آن که ما در بحران دیروز و امروز گرفتار مانده ایم.
متأسفانه اکثریت عظیم جامعه ی ما، هنوز رعایایی هستیم که به “ شهروند” در معنای “جامعه ی مدنی” تبدیل نشده ایم. چون اصلا #جامعه ی #مدنی_نداشته ایم.
🌷#محمد_مختاری
@Roshanfkrane
─┅─═ঊঈ 📚 ঊঈ═─┅─
چه کردهاند!
چه کردهاند با این سرزمین!
تاوان شادکامی کیست این غراب؟
کز بالهایش گسترهی دود جابهجا میشود
و مردمکهایش میگردد
میگردد
میگردد
در خانهی عذاب...
✍🏼 #محمد_مختاری
─┅─═ঊঈ 📚 ঊঈ═─┅─
@Roshanfkrane
چه کردهاند!
چه کردهاند با این سرزمین!
تاوان شادکامی کیست این غراب؟
کز بالهایش گسترهی دود جابهجا میشود
و مردمکهایش میگردد
میگردد
میگردد
در خانهی عذاب...
✍🏼 #محمد_مختاری
─┅─═ঊঈ 📚 ঊঈ═─┅─
@Roshanfkrane
چه فرق می کرد زندانی در چشم انداز باشد
یا دانشگاهی؟
اگر که رویا تنها احتلامی بود بازی گوشانه
تشنج پوستم را که میشنوم
سوزن سوزن که میشود کف پا
علامت این است که چیزی خراب میشود
دمی که یک کلمه هم زیادی ست
درخت و سنگ و سار و سنگسار و دارسایه دستی ست که می پندارد
دنیا را باید از چیزهایی پاک کرد
چقدر باید در این دو متر جا ماند تا تحلیل جسم حد زبان را رعایت کند؟
چه تازیانه کف پا خورده باشد
چه از فشار خونی موروث در رنج بوده باشی
قرار جایش را می سپارد به بی قراریکه وقت و بی وقت
سایه به سایه
رگ به رگ
دنبالت کرده است تا این خواب
تظاهرات تورم را طی می کنم در گذر دلالان
سر چهار راه صدای درشت میپرسد
ویدئو مخرب تر است یا بمب اتم؟؟؟
مسیح هم که بیاید انگار صلیبش را باید حراج کند
صدای زنگ فلز در دندانهای طلاوخارش کپک در لاله های گوش
نصیب نسلی که خیلی دیر رسیده است
نه سینما و نه مهمانی در تاریخ
هجوم کاشفانی با تاخیر حضور
هزار کس می آیند و هزار کس میروند
و هیچ کس هیچ کس را به خاطر نمی آورد
صدا همان که میشنوی نیست
سگ از سکوت به وجد می آید و دزد بر سر بام بلند سماع میکند با ماه
زبان عزیز تر است اکنون یا دهان؟
که سنگ راه دهان را هزار بار تمرین کرده است
صدا که میشکند
حرف که چرک میکند
جمله ها که نقطه چین میشوند
پیری یا بچه ای که خود را می کشد
تازه معنا روشن میشود
سگی که می افتاد در نمکزار و...
این نمک که خود افتاده است
خلاف رای اوللالباب نیست که ماه رنگ عوض کرده باشد
یا شب مثل آزادی زنگ زند
گچ سفید جای سرت را نشان میدهد
که چند سالی انگار در اینجا می نشسته ای
و رد انکارت افتاده است
بر دیوار
یا شاید نقشی مانده است از تسلیمت
گذاری اصلا نا تمام
و تازه این بی تابی که هیچ چیز آرامش نمی کند
در التهاب درهایی که باز میشوند و درهایی که بسته میشوند
کتابهایی که باز میشوند و دستهایی که بسته میشوند
دستهایی که سنگها را میپرانندو سارهایی که از درختها میپرند
درختهایی که دار میشوند
دهان هایی که کج میشوند
زبانهایی که لال مانی میگیرند
صدای گنگ و چشم انداز گنگ و خواب گنگ
و همهمه
که می انبوهد
می ترکد
رویا که تکه تکه میپراکند
دانشگاهی که حل میشود در زندانی و چشم اندازی که از هم میپاشد
خوابی که میشکند در چشم و چشم که میخ میشود در نقطه ای
ونقطه
که می ماند منگ در گوشه ای از کاسه سرکه همچنان غلت میخورد
غلت میخورد
غلت میخورد.
#محمد_مختاری
محمد مختاری شاعر، نویسنده، مترجم و منتقد ایرانی و از فعالان کانون نویسندگان ایران در ۱۲ آذر ۱۳۷۷ در ماجرای موسوم به قتلهای زنجیرهای کشته شد.
یادش گرامی باد. 🌹
@Roshanfkrane
یا دانشگاهی؟
اگر که رویا تنها احتلامی بود بازی گوشانه
تشنج پوستم را که میشنوم
سوزن سوزن که میشود کف پا
علامت این است که چیزی خراب میشود
دمی که یک کلمه هم زیادی ست
درخت و سنگ و سار و سنگسار و دارسایه دستی ست که می پندارد
دنیا را باید از چیزهایی پاک کرد
چقدر باید در این دو متر جا ماند تا تحلیل جسم حد زبان را رعایت کند؟
چه تازیانه کف پا خورده باشد
چه از فشار خونی موروث در رنج بوده باشی
قرار جایش را می سپارد به بی قراریکه وقت و بی وقت
سایه به سایه
رگ به رگ
دنبالت کرده است تا این خواب
تظاهرات تورم را طی می کنم در گذر دلالان
سر چهار راه صدای درشت میپرسد
ویدئو مخرب تر است یا بمب اتم؟؟؟
مسیح هم که بیاید انگار صلیبش را باید حراج کند
صدای زنگ فلز در دندانهای طلاوخارش کپک در لاله های گوش
نصیب نسلی که خیلی دیر رسیده است
نه سینما و نه مهمانی در تاریخ
هجوم کاشفانی با تاخیر حضور
هزار کس می آیند و هزار کس میروند
و هیچ کس هیچ کس را به خاطر نمی آورد
صدا همان که میشنوی نیست
سگ از سکوت به وجد می آید و دزد بر سر بام بلند سماع میکند با ماه
زبان عزیز تر است اکنون یا دهان؟
که سنگ راه دهان را هزار بار تمرین کرده است
صدا که میشکند
حرف که چرک میکند
جمله ها که نقطه چین میشوند
پیری یا بچه ای که خود را می کشد
تازه معنا روشن میشود
سگی که می افتاد در نمکزار و...
این نمک که خود افتاده است
خلاف رای اوللالباب نیست که ماه رنگ عوض کرده باشد
یا شب مثل آزادی زنگ زند
گچ سفید جای سرت را نشان میدهد
که چند سالی انگار در اینجا می نشسته ای
و رد انکارت افتاده است
بر دیوار
یا شاید نقشی مانده است از تسلیمت
گذاری اصلا نا تمام
و تازه این بی تابی که هیچ چیز آرامش نمی کند
در التهاب درهایی که باز میشوند و درهایی که بسته میشوند
کتابهایی که باز میشوند و دستهایی که بسته میشوند
دستهایی که سنگها را میپرانندو سارهایی که از درختها میپرند
درختهایی که دار میشوند
دهان هایی که کج میشوند
زبانهایی که لال مانی میگیرند
صدای گنگ و چشم انداز گنگ و خواب گنگ
و همهمه
که می انبوهد
می ترکد
رویا که تکه تکه میپراکند
دانشگاهی که حل میشود در زندانی و چشم اندازی که از هم میپاشد
خوابی که میشکند در چشم و چشم که میخ میشود در نقطه ای
ونقطه
که می ماند منگ در گوشه ای از کاسه سرکه همچنان غلت میخورد
غلت میخورد
غلت میخورد.
#محمد_مختاری
محمد مختاری شاعر، نویسنده، مترجم و منتقد ایرانی و از فعالان کانون نویسندگان ایران در ۱۲ آذر ۱۳۷۷ در ماجرای موسوم به قتلهای زنجیرهای کشته شد.
یادش گرامی باد. 🌹
@Roshanfkrane
#بریده_ای_از_کتاب
در جامعهای که عشق فعالیتی خطرناک محسوب میشود؛ خواهناخواه سرنوشت کسیکه عاشق است، مواجهه با تنهایی است و تنهایی یک ناگزیری همراه با عشق است. خواه این عشق، عشق فردی باشد و خواه عشقی اجتماعی. تنهایی و جدایی یعنی بیچارگی، یعنی عدم قدرت درک جهان و عدم درک مردم و اشیای آن؛ این بدان معنی است که دنیا میتواند به من هجوم کند، بدون این که من قادر باشم واکنشی نشان دهم. آگاهی از این جدایی بشری، بدون آگاهی از اتحاد دوباره به وسیلهٔ عشق، سرچشمهٔ شرم و درعینحال سرچشمهٔ گناه و اضطراب است... در مرگ احساس تنهایی نیست؛ تنهایی احساس خاص زنده بودن است؛ همانگونه که عشق احساس خاص زنده بودن است. این هم جسم است، هم ذهن که تنها در قلمرو فاجعه، احساس تنهایی میکند. تنهایی فقط دور بودن از یک تن نیست؛ بلکه دور بودن و جدا ماندن از همهٔ چیزی است که میخواهیم باشد و نیست و میخواهیم باشیم و نیستیم.
📚 #انسان_در_شعر_معاصر
#محمد_مختاری
@Roshanfkrane
در جامعهای که عشق فعالیتی خطرناک محسوب میشود؛ خواهناخواه سرنوشت کسیکه عاشق است، مواجهه با تنهایی است و تنهایی یک ناگزیری همراه با عشق است. خواه این عشق، عشق فردی باشد و خواه عشقی اجتماعی. تنهایی و جدایی یعنی بیچارگی، یعنی عدم قدرت درک جهان و عدم درک مردم و اشیای آن؛ این بدان معنی است که دنیا میتواند به من هجوم کند، بدون این که من قادر باشم واکنشی نشان دهم. آگاهی از این جدایی بشری، بدون آگاهی از اتحاد دوباره به وسیلهٔ عشق، سرچشمهٔ شرم و درعینحال سرچشمهٔ گناه و اضطراب است... در مرگ احساس تنهایی نیست؛ تنهایی احساس خاص زنده بودن است؛ همانگونه که عشق احساس خاص زنده بودن است. این هم جسم است، هم ذهن که تنها در قلمرو فاجعه، احساس تنهایی میکند. تنهایی فقط دور بودن از یک تن نیست؛ بلکه دور بودن و جدا ماندن از همهٔ چیزی است که میخواهیم باشد و نیست و میخواهیم باشیم و نیستیم.
📚 #انسان_در_شعر_معاصر
#محمد_مختاری
@Roshanfkrane
که ما همچنان مینویسیم
که ما همچنان در اینجا ماندهایم
مثل درخت
که مانده است
مثل گرسنگی
که اینجا مانده است
مثل سنگها که ماندهاند
مثل درد که مانده است
مثل زخم،
مثل شعر،
مثل دوست داشتن،
مثل پرنده،
مثل فکر،
مثل آرزوی آزادی
و
مثل هر چیز که از ما نشانهای دارد...
#محمد_مختاری
#شعر
@Roshanfkrane
که ما همچنان در اینجا ماندهایم
مثل درخت
که مانده است
مثل گرسنگی
که اینجا مانده است
مثل سنگها که ماندهاند
مثل درد که مانده است
مثل زخم،
مثل شعر،
مثل دوست داشتن،
مثل پرنده،
مثل فکر،
مثل آرزوی آزادی
و
مثل هر چیز که از ما نشانهای دارد...
#محمد_مختاری
#شعر
@Roshanfkrane