💥شیر خوردنی
این یکی شیر است اندر بادیه
و آن دگر شیر است اندر بادیه
این یکی شیری است کآدم میخورد
و آن دگر شیری است کآدم میخورد
_ خُب، بچهها ببینید مولانا چه قدر زیبا دو مفهوم متفاوت را در کنار هم چیده. شیر... بادیه...
معلم گفت و گفت و گفت: « این یکی شیری است که آدم آن را میخورد و آن یکی شیری است که آدم را می خورد.»
و برای اینکه ثابت کند که کاملاً به بحث، مسلط است، گفت:«البته امروزه ما باشیرهای دیگری نیز مواجه هستیم. مثل شیر توالت...»
_ آقا، شیر گاز
_ آقا، شیر تانکر
_ شیر سماور
یک نفر آهسته گفت:
_ داور، داور
معلم کف دستش را به علامت دستور سکوت بالا برد.
_ آقا اجازه؟ الآن اون شیری که آدم اون رو میخوره کدومه؟ شیر مایع یا شیر جنگل؟
معلم عصبانی شد. ماژیک وایت برد را به طرف تخته پرت کرد و رو به دانشآموز گفت: «باهات شوخی ندارم! از کلاس میندازمت بیرون.»
_ مگه من چی گفتم آقا؟
_ چی گفتی؟ خودت حالیت نیست چی گفتی؟
و خم شد تا ماژیک را از روی زمین بردارد. همین طور که خم شده بود به یاد دوران بچگی اش افتاد. آن روزهایی که وقتی خودکار معلم روی زمین میافتاد همه دانش آموزان روی زمین شیرجه میزدند تا خودکار را بردارند و به دست معلم بدهند.
ماژیک را برداشت و داشت کمرش را راست میکرد که صدای دانشآموز را شنید که با صدایی آهسته به بغل دستی اش می گفت:«بد اخلاق! سؤال می کنیم، داد میزنه.»
معلم رو به جمعیت ایستاد و به بهانهای دانشآموز سؤال کننده را دید زد. رنگ دانشآموز سرخ بود و چشمهایش پر از اشک.
معلم به خود قبولاند، واقعاً سؤال بوده و نه تمسخر.
با آرامش گفت: «شیری که آدم آن را میخورد همان شیر مایع است. شیر گاو، شیر گوسفند... فهمیدید؟»
سه چهار دانشآموز سرهایشان را تکان دادند. دانشآموز سؤال کننده هم با بغض گفت: «بله.»
معلم واماند. زنگ تفریح خورد. ماژیک را داخل کیفش انداخت. کیف را برداشت و به دفتر رفت. استکان چای را از روی میز برداشت و بالا برد. مزه شیر خر میداد. حالش به هم خورد. چهره دانشآموز سؤال کننده توی استکان بود. کله های آن سه چهار دانش آموزی که کله تکان داده بودند، وسط قندان بالا و پایین میرفتند. معلم با بیمیلی چایی را هورت کشید و با خودش گفت یعنی چه طور ممکن است بچههای سیزده، چهارده ساله ندانند کدام شیر را باید بخورند؟!
اخمی به ابروهایش انداخت و به خودش جواب داد چه میدانم شاید خوردن شیر جنگل هم از عهده این نسل برمیآید.
استکان خالی چای را روی میز گذاشت و به کلاس بعدی رفت.
#یاسر_سیستانی_نژاد #طنز
#اجتماعی #نوجوانان
@Roshanfkrane
این یکی شیر است اندر بادیه
و آن دگر شیر است اندر بادیه
این یکی شیری است کآدم میخورد
و آن دگر شیری است کآدم میخورد
_ خُب، بچهها ببینید مولانا چه قدر زیبا دو مفهوم متفاوت را در کنار هم چیده. شیر... بادیه...
معلم گفت و گفت و گفت: « این یکی شیری است که آدم آن را میخورد و آن یکی شیری است که آدم را می خورد.»
و برای اینکه ثابت کند که کاملاً به بحث، مسلط است، گفت:«البته امروزه ما باشیرهای دیگری نیز مواجه هستیم. مثل شیر توالت...»
_ آقا، شیر گاز
_ آقا، شیر تانکر
_ شیر سماور
یک نفر آهسته گفت:
_ داور، داور
معلم کف دستش را به علامت دستور سکوت بالا برد.
_ آقا اجازه؟ الآن اون شیری که آدم اون رو میخوره کدومه؟ شیر مایع یا شیر جنگل؟
معلم عصبانی شد. ماژیک وایت برد را به طرف تخته پرت کرد و رو به دانشآموز گفت: «باهات شوخی ندارم! از کلاس میندازمت بیرون.»
_ مگه من چی گفتم آقا؟
_ چی گفتی؟ خودت حالیت نیست چی گفتی؟
و خم شد تا ماژیک را از روی زمین بردارد. همین طور که خم شده بود به یاد دوران بچگی اش افتاد. آن روزهایی که وقتی خودکار معلم روی زمین میافتاد همه دانش آموزان روی زمین شیرجه میزدند تا خودکار را بردارند و به دست معلم بدهند.
ماژیک را برداشت و داشت کمرش را راست میکرد که صدای دانشآموز را شنید که با صدایی آهسته به بغل دستی اش می گفت:«بد اخلاق! سؤال می کنیم، داد میزنه.»
معلم رو به جمعیت ایستاد و به بهانهای دانشآموز سؤال کننده را دید زد. رنگ دانشآموز سرخ بود و چشمهایش پر از اشک.
معلم به خود قبولاند، واقعاً سؤال بوده و نه تمسخر.
با آرامش گفت: «شیری که آدم آن را میخورد همان شیر مایع است. شیر گاو، شیر گوسفند... فهمیدید؟»
سه چهار دانشآموز سرهایشان را تکان دادند. دانشآموز سؤال کننده هم با بغض گفت: «بله.»
معلم واماند. زنگ تفریح خورد. ماژیک را داخل کیفش انداخت. کیف را برداشت و به دفتر رفت. استکان چای را از روی میز برداشت و بالا برد. مزه شیر خر میداد. حالش به هم خورد. چهره دانشآموز سؤال کننده توی استکان بود. کله های آن سه چهار دانش آموزی که کله تکان داده بودند، وسط قندان بالا و پایین میرفتند. معلم با بیمیلی چایی را هورت کشید و با خودش گفت یعنی چه طور ممکن است بچههای سیزده، چهارده ساله ندانند کدام شیر را باید بخورند؟!
اخمی به ابروهایش انداخت و به خودش جواب داد چه میدانم شاید خوردن شیر جنگل هم از عهده این نسل برمیآید.
استکان خالی چای را روی میز گذاشت و به کلاس بعدی رفت.
#یاسر_سیستانی_نژاد #طنز
#اجتماعی #نوجوانان
@Roshanfkrane