روشنفکران
81.4K subscribers
49.9K photos
41.9K videos
2.39K files
6.92K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
🌹💧🍁🌺🖌 بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی‌شود


آه چه شام تيره‌يي! از چه سحر نمي‌شود؟!!؟

ديوِ سياهِ شب چرا جاي دگر نمي‌شود؟؟

سقف سياه آسمان سوده شد‌ست از اختران

ماه، چه ماه آهني! اين كه قمر نمي‌شود

واي ز دشت ارغوان : ريخته خون هر جوان

چشم يكي به ماتمِ اين همه، تر نمي‌شود

باغ ز گل تهي شده بلبل زار را بگو

از چه ز بانگ زاغ‌ها گوش تو كر نمي‌شود؟

اي تو بهار و باغ من! چشم من و چراغ من!

بي همگان به سر شود بي تو به سر نمي‌شود»

#حمید_مصدق
@Roshanfkrane
باز کن پنجره را
من تو را خواهم برد
به سر رود خروشان حیات،
آب این رود به سر چشمه
نمی گردد باز؛
بهتر آنست که غفلت نکنیم
از آغاز .
باز کن پنجره را !

صبح دمید !


#حمید_مصدق


#درود بر شما همراهان
صبح تون بخیر .....

@Roshanfkrane
بی تو
میرفتم،
تنها
تنها
و صبوریِ مرا
کوه
تحسین میکرد...

👤#حمید_مصدق
📷برهوت تنهایی اثر #آماندا_کالوان

@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
گرشارضایی_دلت نخواد
🕊🍁


جای تو خالیست
در تنهایی هایی که مرا
تا عمیق ترین دره های
بی قراری می کشانند ...

جای تو خالی ست
در سردترین شبهایی
که لبخند های مهربانی را
به تبعید می برند ...

جای تو خالی ست
در دریغ نا مکرری
که به پایان رسیدن را
فریاد می کنند ...

جای تو خالی ست
در هر آن نا کجایی که منم ...


#حمید_مصدق
#موسیقی
@Roshanfkrane
سرود سبز علفها
نسیم سرد سحرگاه
صفای صبح بهاران
میان برگ درختان
و خاک و نم نم باران
و عطر پاک خاک
و عطر خاک رها روی شاخه
نمناک

و قطره قطره باران بود
به روی گونه من
خیس بودم از باران
که می شکفت
گل صداقت صبح از میان نیزاران
تمام باغ و فضا سبز
دشت و دریا سبز
در آن دقایق غربت
میان بیم و امید
حریر صبح مرا لحظه لحظه می پوشید

در آن تجلی روح
نگاه می کردم
به آن گذشته دردآلود
به آن گذشته خوش آغاز
به آن گذشته بدفرجام
به قلب سنگی آن مرمر بلند اندام
زلال زمزمه از چشم لبم رویید

صفای باطن من در میان زمزمه بود
صدای بارش باران که نرم می بارید
و ناز بارش ابری که گرم می بارید

و در طراوت هر
قطره قطره باران
در آن تلالو سبزینه
در علفزاران
فروغ طلعت صبح آن طلوع صادق را ستایشی کردم
رها نسیم سبک سیر سبزه زاران بود
زلال زمزمه ها بود

سپیده بود و نرم باران بود
سپیده بود و من و یاد با تو بودنها
سپیده چون تو گل تارک بهاران بود
#حمید_مصدق

@Roshanfkrane🌈🌤
در شبان غم تنهایی خویش عابر چشم سخنگوی توئم
من در این تاریکی
من در این تیره شب جانفرسا
زائر ظلمت گیسوی توئم

#حمید_مصدق
@Roshanfkrane
سرود سبز علفها
نسیم سرد سحرگاه
صفای صبح بهاران
میان برگ درختان
و خاک و نم نم باران
و عطر پاک خاک
و عطر خاک رها روی شاخه
نمناک

و قطره قطره باران بود
به روی گونه من
خیس بودم از باران
که می شکفت
گل صداقت صبح از میان نیزاران
تمام باغ و فضا سبز
دشت و دریا سبز
در آن دقایق غربت
میان بیم و امید
حریر صبح مرا لحظه لحظه می پوشید

در آن تجلی روح
نگاه می کردم
به آن گذشته دردآلود
به آن گذشته خوش آغاز
به آن گذشته بدفرجام
به قلب سنگی آن مرمر بلند اندام
زلال زمزمه از چشم لبم رویید

صفای باطن من در میان زمزمه بود
صدای بارش باران که نرم می بارید
و ناز بارش ابری که گرم می بارید

و در طراوت هر
قطره قطره باران
در آن تلالو سبزینه
در علفزاران
فروغ طلعت صبح آن طلوع صادق را ستایشی کردم
رها نسیم سبک سیر سبزه زاران بود
زلال زمزمه ها بود

سپیده بود و نرم باران بود
سپیده بود و من و یاد با تو بودنها
سپیده چون تو گل تارک بهاران بود
#حمید_مصدق

@Roshanfkrane🌈🌤
Audio
محبوب من بیا
تا اشتیاق بانگ تو در جان خسته ام
شور و نشاط عشق برانگیزد
من غرق مستی ام
از
تابش وجود تو در جام جان چنین
سرشار هستی ام
من بازتاب صولت زیبایی تو ام
آیینه ی شکوه دلارایی تو ام

شعر: #حمید_مصدق
آهنگساز و سه تار: #آرش_احمدی_نسب
خواننده: #زهره_حسنی
تنظيم،کمانچه،ويولا : #سیاوش_احمدی_نسب
سازهای کوبه ای:آیدین شفایی
#موسیقی
@Roshanfkrane
باز کن پنجره را
من تو را خواهم برد
به سر رود خروشان حیات
آب این رود به سر چشمه
نمی گردد باز؛
بهتر آنست که غفلت نکنیم
از آغاز
باز کن پنجره را

صبح دمید...!


#حمید_مصدق
@Roshanfkrane🌈🌤
سرود سبز علفها
نسیم سرد سحرگاه
صفای صبح بهاران
میان برگ درختان
و خاک و نم نم باران
و عطر پاک خاک
و عطر خاک رها روی شاخه
نمناک

و قطره قطره باران بود
به روی گونه من
خیس بودم از باران
که می شکفت
گل صداقت صبح از میان نیزاران
تمام باغ و فضا سبز
دشت و دریا سبز
در آن دقایق غربت
میان بیم و امید
حریر صبح مرا لحظه لحظه می پوشید

در آن تجلی روح
نگاه می کردم
به آن گذشته دردآلود
به آن گذشته خوش آغاز
به آن گذشته بدفرجام
به قلب سنگی آن مرمر بلند اندام
زلال زمزمه از چشم لبم رویید

صفای باطن من در میان زمزمه بود
صدای بارش باران که نرم می بارید
و ناز بارش ابری که گرم می بارید

و در طراوت هر
قطره قطره باران
در آن تلالو سبزینه
در علفزاران
فروغ طلعت صبح آن طلوع صادق را ستایشی کردم
رها نسیم سبک سیر سبزه زاران بود
زلال زمزمه ها بود

سپیده بود و نرم باران بود
سپیده بود و من و یاد با تو بودنها
سپیده چون تو گل تارک بهاران بود
#حمید_مصدق
@Roshanfkrane