روشنفکران
80.8K subscribers
49.9K photos
42K videos
2.39K files
6.93K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
شیخی را گفتند:
عبا و عمامه ی خویش میفروشی؟
شیخ گفت:
صیاد اگر دام خود فروشد،با چه صید کند؟!؟

#عبیدزاکانی
🆔👉 @Roshanfkrane
#چندسطرکتاب
مردی حجاج را گفت :دوش تو را به خواب چنان دیدم که اندر بهشتی
گفت : اگر خوابت راست باشد در آن جهان بیداد بیش از این جهان باشد.


#حکایت
#عبیدزاکانی
🆔👉 @Roshanfkrane
#چندسطرکتاب
شخصی دعوای خدایی می‌کرد. او را پیش خلیفه بردند.
او را گفت : پارسال یکی اینجا دعوی پیغمبری می کرد، او را بکشتند.
گفت : نیک کرده‌اند، که او را من نفرستاده بودم.


#حکایت
#عبیدزاکانی
🆔👉 @Roshanfkrane
#چندسطرکتاب
شخصی از مولانا عضد الدین پرسید :
چونست که در زمان خلفا مردم دعوای خدایی و پیغمبری بسیار می کردند و اکنون نمی کنند؟

گفت : مردم این روزگار را چندان ظلم و گرسنگی افتاده است که نه از خدایشان به یاد می آید و نی از پیغامبر .

#حکایت
#عبیدزاکانی
🆔👉 @Roshanfkrane
❇️شیطان را پرسیدند:
كدام طایفه را دوست داری؟
گفت: #دلالان را
گفتند:‌چرا؟
گفت: از بهر آنكه من به #سخن_دروغ از ایشان خرسند بودم،
ایشان #سوگند_دروغ را نیز بدان افزودند

#عبید‌زاکانی
@Roshanfkrane
روزی سه ملا با هم خربزه می خوردند و فقیری طرف دیگری آنها را نظاره می نمود

برای آنکه هیچ کدام دلشان نمیآمد از سهم خود به آن فقیر بدهند، یکی گفت:

روایت است از چیز هایی که بخشش آن کراهت دارد یکی انار است و دیگری خربزه.

دومی گفت: همچنین روایت است که خربزه را باید آنقدر خورد که خورنده را جواب کند.

سومی گفت: و نیز روایت است که هر کس سر از روی خربزه بلند نکند به وزن همان خربزه به گوشتش اضافه می شود.

وقتی خربزه تمام شد، باز نتوانستند از پوستش دل کنده برای فقیر بگذارند. باز ذکر روایت شروع شد.

یکی گفت: دندان زدن پوست خربزه دندان را سفید و اشتها را زیاد می کند.

دومی گفت: پوست خربزه چشم را درشت و رنگ پوست را براق می کند.

سومی گفت:
دندان زدن پوستِ خربزه تکبر را کم و آدمی را به خدا نزدیک می نماید.

و آنقدر دندان زدند و لیف کشیدند تا پوست خربزه را به نازکی کاغذی رساندند

فقیر که همچنان آنان را می نگریست گفت:

من رفتم، که اگر دقیقه ای دیگر در اینجا بمانم و به شما ها بنگرم می ترسم با روایات شما، پوست خربزه مقامش به جایی برسد که لازم باشد مردم آن را بجای ورق قرآن در بغل بگذارند
و تخمه اش را تسبیح کرده، با آن ذکر یا قدّوس بگویند.

#عبیدزاکانی
@Roshanfkrane
#ملائی به اتفاق فرزندش
نزد دکتر رفت و گفت:

بچه ی من چند روز است
که لب به خوراک نزده
و بسیار ضعیف شده...!

چه باید کرد..!؟

دکتر لبخندی زد و گفت:

#عمامه_ات را بر سرش بگذار،
دنیا را خواهد خورد...!

✍️ #عبیدزاکانی
@Roshanfkrane
روزی #عربی نزد قاضی رفت
و گله کرد که مردی #پارسی ، کفش او را در مسجد دزدیده است

#قاضی سخن او را شنید و گفت
پرونده بسته شود...!

حاضران شگفت زده از قاضی پرسیدند چرا این گونه حکم کردی..؟!

قاضی گفت :
نه عرب #کفش می پوشد
و نه مرد پارسی به #مسجد رود!

👤 #عبیدزاکانی
@Roshanfkrane
حکایت 📖

جنازه‌ای را بر سر راهی می‌بردند ،
درویشی با پسر بر سر راه ایستاده بودند
پسر از پدر پرسید که :

بابا در صندوق چیست ؟

گفت : آدمی !
گفت : کجایش می‌برند ؟
گفت : به جایی که نه خوردنی باشد ،
و نه پوشیدنی ، نه نان و نه هیزم !
نه آتش، نه زر، نه سیم، نه بوریا و نه گلیم !

گفت : بابا مگر به خانه ما می‌برندش ؟!

#عبیدزاکانی

@Roshanfkrane
به نظر میاد الگوی اکثر جوانان ما در زمینه تحصیلی این #شعرطنزِ منتسب به #عبیدزاکانی ; بوده اونجا که فرمودند:

رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز
نه درس به کار آید و نه علم ریاضی

نه قاعده مشق و نه مستقبل و ماضی
نه هندسه و رسم و مساحات اراضی

رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز
صد سال اگر درس بخوانی همه هیچ است

در مدرسه یک عمر بمانی همه هیچ است
خود را به حقیقت برسانی همه هیچ است

جز مسخرگی هر چه بدانی همه هیچ است
#شعر
@Roshanfkrane
سگ و مسجد!

#مولاناشرف_الدین دامغانی از کنار مسجدی می گذشت. .

خادم مسجد سگی را کتک می زد و در را بسته بود که سگ فرار نکند.
مولانا در مسجد را باز کرد و سگ گریخت.
خادم مسجد با مولانا دعوا کرد.
مولانا گفت:
ای یار...! سگ را ببخش چون عقل ندارد...
از بی عقلی است که به مسجد در آمده وگرنه ما که عقل داریم ، آیا هرگز ما را در مسجد دیده ای؟؟؟!

#عبیدزاکانی
@Roshanfkrane