روشنفکران
82K subscribers
49.9K photos
41.9K videos
2.39K files
6.91K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
«ذهن خیرخواه و دست شرور»


خطای پربسامد و تکراری بشر این بود که خواست عدالت را برپا کند. در دنیایی که از سرشت بی‌عدالتی است، تنها گزینۀ ممکن «کاستن از بی‌عدالتی» است، نه برپایی عدالت. اینکه ما بخواهیم «عدالت را برقرار کنیم» یا اینکه بخواهیم «از بی‌عدالتی بکاهیم»، دو نگرش و دو عزیمتگاه متفاوت است که به نتایج کاملاً متفاوتی هم می‌انجامد. شاید در نگاه نخست این دو یکی به نظر رسد، اما اگر متضاد نباشند، قطعاً متفاوت هستند. تفاوتی که در این‌جا نهفته است، مانند تفاوتی است که میان این دو گزاره وجود دارد:

یک. می‌خواهیم انسان را نامیرا کنیم.
دو. می‌خواهیم بر طول عمر انسان بیفزاییم.

انسان میراست و انسانی که میرا نباشد، از دایرۀ انسانیت برون جهیده است. «میرایی» ویژگی وجودی انسان است؛ انسان نامیرا انسان نیست (به گمانم خداست). نامیرا کردن انسان و افزودن بر طول عمر او ــ چنان‌که درک آن بر هر کسی روشن است ــ دو گزینه و هدف کاملاً متمایز است. این همان تمایزی است که میان آن دو گزاره دربارۀ عدالت وجود دارد: برپایی عدالت یا کاستن از بی‌عدالتی.

سرشت جهان، سرشت هستی و سرشت گستره‌ای که انسان درون آن زاده می‌شود، می‌زید و می‌میرد، ناعادلانه است. اصلاً مفهوم عدالت برای آن بی‌معناست. حال تلاش برای «عادلانه» کردن این نظام عدالت‌ناپذیر به عواقب ناگواری می‌انجامد که مثال‌های آن در تاریخ پرشمار است و چه‌بسا تلاش برای «برپایی عدالت» به ناعدالتی‌هایی بس هولناک‌تر از قبل انجامیده است؛ ناعدالتی‌هایی که آن ناعدالتی پیشین در برابرش به بازی کودکانه‌ای می‌ماند ــ و طبعاً در این فرایند بیدادگرانی سر برمی‎آورند که بیدادگران پیشین در مقایسه با آن‌ها قدیسانی بی‌آزار می‌نمایند. این فرایندِ افتادن از چاله در چاهی بی‌انتها نتیجۀ این است که جهان عدالت‌پذیر انگاشته می‌شود، به گونه‌ای که انگار فقط لازم است سازوکار لازم ایجاد شود تا جهان مانند اسبی رام به مرکب عدالت بدل شود. حال آنکه این اژدها ذات دیگری دارد و به جای تلاش برای رام کردن آن ــ که رام‌ناشدنی است ــ باید کوشید از توحش و درندگی آن کاست.

اینک همین تمایز را می‌توان در قالب گزاره‌هایی دیگر نیز صورت‌بندی کرد. مانند اینکه می‌توان گفت: «هدف باید کاستن از ستم باشد، نه برچیدن ستم، زیرا ستم در ذات هستی است»؛ یا «هدف باید کاستن از شرّ باشد، نه ریشه‌کنی شر، زیرا شر در سرشت هستی است». همین گزارۀ دوم کم‌وبیش سرنوشت جهان را در قرن بیستم رقم زده است، زیرا جهان‌بینی‌هایی ظهور کردند که هدفشان ریشه‌کنی شر بود و این یعنی خود را نمایندۀ «خیر» می‌انگاشتند. اینان خود را سربازان و رزمندگان «خیر» می‌دانستند که می‌خواستند شر را ریشه‌کن کنند و طبعاً وقتی چنین رسالت آخرالزمانی و خداگونه‌ای در میان باشد، می‌توان ــ به قول آلمانی‌ها ــ بر جنازه‌ها گذر کرد؛ یا بهتر است بگویم، می‌توان از جنازه‌ها پشته‌ها ساخت.

کسی که می‌خواهد شر را ریشه‌کن کند، ستم و بیداد را از جهان بزداید، عدالت برقرار کند (بی‌توجه و ناباور به این‌که ستم، بیداد، شر و بی‌عدالتی در سرشت هستی است)، به ورطۀ بیدادگری بزرگ‌تری فرومی‌افتد و خود در این راه بیدادگرتر از پیشینیان می‌شود، زیرا می‌خواهد چیزی را به جهان تحمیل کند که با جهان جور درنمی‌آید و در این راه گریزی ندارد از اینکه با واقعیت درافتد، واقعیت را انکار کند و در مرتبۀ بعد هر کسی را که واقعیت را به او یادآوری می‌کند، مخالف و دشمن خود می‌پندارد. کمونیسم می‌خواست عدالت برقرار کند و هر کس می‌کوشید به رهبران کمونیست یادآوری کند این انگاره از عدالت (هر قدر هم روی کاغذ زیبا باشد) با واقعیت همخوانی ندارد، مخالف و دشمن پنداشته می‌شد و سرنوشت مخالف هم معلوم است چیست... همان‌گونه که هر کس به رهبران نازی آلمان یادآوری می‌کرد نژادباوری آن‌ها با واقعیت جهان سازگار نیست، همدست جهودان پنداشته می‌شد و سرنوشت تیره‌ای در انتظارش بود.

البته همۀ کسانی که از ریشه‌کنی شر، عدالت و برچیدن بیدادگری سخن می‌گویند، الزاماً گمراه نیستند و بسیاری از آن‌ها نیز به راستی انسان‌های خیراندیشی‌اند. اما خیراندیشی الزاماً مجهز به معرفت‌شناسی درست نیست و بسا خیراندیشانی که دستگاه معرفتی مناسبی برای شناخت جهان ندارند و در نتیجه «خیر می‌خواهند و شر می‌کنند».

پی‌نوشت: در تکمیل دعوت می‌کنم این نوشته را بخوانید: «ادیان سکولار و بهشت و دوزخ زمینی»

مهدی تدینی

#ادیان_سکولار #ایدئولوژی
@Roshanfkrane