🌏 میم مثل ... !
🌑 جعفر بخشی بی نیاز
نویسنده و روزنامه نگار
🌐 وقتی کلید واژه معین را در گوگل سرچ میکنیم دو تصویر میبینیم. یکی نصرالله معین و دیگری معین زندی که به معین زد معروف است. گر چه معین زرد به گمانم برای او اسم با مسمی تری باشد که هم ریش و مویش زرد است هم ریشه هنرش. فراتر از این زوایای زرد اما درد آنجاست که نصرالله معین خواننده غیر مجاز است و معین زد خوانندهای مجاز. اجرای آن معین که دور است همواره متین است و با آرامش و این معین که نزدیک است مدام بالا و پایین میپرد و پر از ادا و نمایش. پوشش آن معین غیر مجاز شیک و شکیل است و پوشش این یکی شمایلی از شلختگی و شلم شوربایی. یکی همواره استایل استوار بر استیج دارد و یکی مثل اسپند روی آتش بر استیج میماند. یکی با صدایش خاطره می سازد و یکی گوش را میخراشد. فرق است میان خیال پروری و خز و خیل محوری. موسیقی و متن ترانه های آن معین غیر مجاز بسیار وزین است و این یکی ناموزون. سخن بر سر قیاس این دو معین نیست که میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است. سخن بر سر سرنوشت هنر و هنرمند در این سرزمین است که معین زندی میتواند در وطن بماند و نصرالله معین اما نه. معین زد اینجا بخواند و معین ما در غربت. با بغض هم بخواند. افسوس و صد افسوس که سُم های ابتذال بر تن فرهنگ مان همچنان بیرحمانه میتازد تا فَر و فخرش را رنگ ببازد.
🌐 تولد او در حافظه ی جمعی ما به عنوان یک خواننده ی خاطره ساز محصول یک دیدار است. برخی دیدارها ؛ آشنایی ها ؛ نشست ها ؛ گفت و گوها و حتی همکاری ها ؛ نه فقط تقدیر فردی را رقم می زند که مسیر تاریخی یک رخداد را هم تعیین می کند. روایت بابک راد منش از اولین دیدار با معین در تهرانِ قبل از انقلاب ؛ مصداقی از یک دیدار سرنوشت ساز است که مسیری را برای معین تعیین کرد که ملتی با آن همراه شوند و ثمره اش لذت یک خاطره ی جمعی باشد. از دل این آشنایی صدایی به تاریخ موسیقی ما پیوست که پیوسته و تا به امروز خاطره ساخته و خاطره ساز شده و تمام نسل ها را پی در پی در بوران حوادث روزگار با خود همراه کرده است. صدایی که به لحظه های ناب شادی گره خورد یا به تاب آوری غمی وصل گردید. برخی دیدارها و لحظه ها تقویمی نیست. نقطه عطفی در تقدیر تاریخی ست که نطفه ی یک رخداد مهم را می بندد تا به میانجی دیدار دو جان ؛ جهانی بنا شود شگفت انگیز و به واسطه ی رویارویی دو آدم ؛ عالمی دگرگون شود. همچنان که دیدار شمس و مولانا چنان کرد و ملاقات بابک با معین در تهران چنین.
🌐 در این دیار پر گهر ؛ گنجینه هایی چون معین کم نیستند. که فراوان اند. اما محصول رخدادهای مهم و ملاقات های خاص نبودند تا ریشه هایشان به ریش برخی ها گره بخورد و از فرش به یک باره به عرش کوچ کنند. ارتقاء آدمها ناگهانی و به یک باره رخ نمی دهد. محصول هزار دلیلِ با علت است. که یکی شرائط می آفریند و دیگری فرد را داخل شرائط و موقعیت می گذارد. این جا طبقاتی بودن رویاها در یک جامعه نابرابر خود گویای فاجعه است و نیاز به توضیح بیشتر ندارد. که سقف خیال یکی هماره ؛ کف خاطرات دیگری می شود و کف روزمرگی های یکی ؛ در سقف آرزوهای دیگری ثبت می شود. گر چه این جا هنر زمختی و زشتی می آفریند تا لطافت. که برخی ها با همین هنرها توازن جامعه را به هم میریزند و شومی شکاف طبقاتی را به نمایش میگذارند. که اگر معاش هر کس به میزان تلاشش بود ؛ فاصلهها این اندازه دردناک نمیشد که هر کس به اندازه رنجی که میبُرد ؛ گنجی می خرید. درد آنجاست که شکاف های شکننده نه از تضاد تلاش و تنبلی که بر ساخته شرافت و شیادی ست که به شدت در عالم هنر نمود دارد. گر چه معین استثناست و صدایی به غایت لطیف و زیبا دارد. اما این صدا باید شاگردان بسیاری تربیت کند تا معین را زنده نگاهدارد. معینی که نشان داد با یک ملاقات ساده و معمولی در تهران چگونه می تواند یک آرمان شهر بزرگ را با نام و ترانه هایش برای ملتی خونگرم و مهربان عاشقانه بسازد و آن را بسراید.
#اجتماعی #موسیقی
#جعفربخشی بی نیاز
@Roshanfkrane
🌑 جعفر بخشی بی نیاز
نویسنده و روزنامه نگار
🌐 وقتی کلید واژه معین را در گوگل سرچ میکنیم دو تصویر میبینیم. یکی نصرالله معین و دیگری معین زندی که به معین زد معروف است. گر چه معین زرد به گمانم برای او اسم با مسمی تری باشد که هم ریش و مویش زرد است هم ریشه هنرش. فراتر از این زوایای زرد اما درد آنجاست که نصرالله معین خواننده غیر مجاز است و معین زد خوانندهای مجاز. اجرای آن معین که دور است همواره متین است و با آرامش و این معین که نزدیک است مدام بالا و پایین میپرد و پر از ادا و نمایش. پوشش آن معین غیر مجاز شیک و شکیل است و پوشش این یکی شمایلی از شلختگی و شلم شوربایی. یکی همواره استایل استوار بر استیج دارد و یکی مثل اسپند روی آتش بر استیج میماند. یکی با صدایش خاطره می سازد و یکی گوش را میخراشد. فرق است میان خیال پروری و خز و خیل محوری. موسیقی و متن ترانه های آن معین غیر مجاز بسیار وزین است و این یکی ناموزون. سخن بر سر قیاس این دو معین نیست که میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است. سخن بر سر سرنوشت هنر و هنرمند در این سرزمین است که معین زندی میتواند در وطن بماند و نصرالله معین اما نه. معین زد اینجا بخواند و معین ما در غربت. با بغض هم بخواند. افسوس و صد افسوس که سُم های ابتذال بر تن فرهنگ مان همچنان بیرحمانه میتازد تا فَر و فخرش را رنگ ببازد.
🌐 تولد او در حافظه ی جمعی ما به عنوان یک خواننده ی خاطره ساز محصول یک دیدار است. برخی دیدارها ؛ آشنایی ها ؛ نشست ها ؛ گفت و گوها و حتی همکاری ها ؛ نه فقط تقدیر فردی را رقم می زند که مسیر تاریخی یک رخداد را هم تعیین می کند. روایت بابک راد منش از اولین دیدار با معین در تهرانِ قبل از انقلاب ؛ مصداقی از یک دیدار سرنوشت ساز است که مسیری را برای معین تعیین کرد که ملتی با آن همراه شوند و ثمره اش لذت یک خاطره ی جمعی باشد. از دل این آشنایی صدایی به تاریخ موسیقی ما پیوست که پیوسته و تا به امروز خاطره ساخته و خاطره ساز شده و تمام نسل ها را پی در پی در بوران حوادث روزگار با خود همراه کرده است. صدایی که به لحظه های ناب شادی گره خورد یا به تاب آوری غمی وصل گردید. برخی دیدارها و لحظه ها تقویمی نیست. نقطه عطفی در تقدیر تاریخی ست که نطفه ی یک رخداد مهم را می بندد تا به میانجی دیدار دو جان ؛ جهانی بنا شود شگفت انگیز و به واسطه ی رویارویی دو آدم ؛ عالمی دگرگون شود. همچنان که دیدار شمس و مولانا چنان کرد و ملاقات بابک با معین در تهران چنین.
🌐 در این دیار پر گهر ؛ گنجینه هایی چون معین کم نیستند. که فراوان اند. اما محصول رخدادهای مهم و ملاقات های خاص نبودند تا ریشه هایشان به ریش برخی ها گره بخورد و از فرش به یک باره به عرش کوچ کنند. ارتقاء آدمها ناگهانی و به یک باره رخ نمی دهد. محصول هزار دلیلِ با علت است. که یکی شرائط می آفریند و دیگری فرد را داخل شرائط و موقعیت می گذارد. این جا طبقاتی بودن رویاها در یک جامعه نابرابر خود گویای فاجعه است و نیاز به توضیح بیشتر ندارد. که سقف خیال یکی هماره ؛ کف خاطرات دیگری می شود و کف روزمرگی های یکی ؛ در سقف آرزوهای دیگری ثبت می شود. گر چه این جا هنر زمختی و زشتی می آفریند تا لطافت. که برخی ها با همین هنرها توازن جامعه را به هم میریزند و شومی شکاف طبقاتی را به نمایش میگذارند. که اگر معاش هر کس به میزان تلاشش بود ؛ فاصلهها این اندازه دردناک نمیشد که هر کس به اندازه رنجی که میبُرد ؛ گنجی می خرید. درد آنجاست که شکاف های شکننده نه از تضاد تلاش و تنبلی که بر ساخته شرافت و شیادی ست که به شدت در عالم هنر نمود دارد. گر چه معین استثناست و صدایی به غایت لطیف و زیبا دارد. اما این صدا باید شاگردان بسیاری تربیت کند تا معین را زنده نگاهدارد. معینی که نشان داد با یک ملاقات ساده و معمولی در تهران چگونه می تواند یک آرمان شهر بزرگ را با نام و ترانه هایش برای ملتی خونگرم و مهربان عاشقانه بسازد و آن را بسراید.
#اجتماعی #موسیقی
#جعفربخشی بی نیاز
@Roshanfkrane