داستانی زیبا از #علامه_دهخدا
ﭘﻴﺎﺯﻓﺮﻭﺵ ﻫﻲ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﭘﺸﺖ ﺩﺳﺘﺶ و ﻣﻴﮕﻪ:
« ﭼﻪ ﺧﺎﻛﻲ ﺗﻮ ﺳﺮﻡ ﻛﻨﻢ حالا , ﺑﺪﺑﺨﺖ ﺷﺪﻡ ﺭﻓﺖ»
ﮔﻔﺘﻢ: «ﭼﻲ ﺷﺪﻩ ﻳﺎ ﺍَﺧﻲ؟»
ﺳﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﻛﺮﺩ ﮔﻔﺖ: «ﭘﻴﺎﺯﺍﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﯿﺸﻪ! ﻛﻠﻲ ﺷﺘﺮ ﺑﺎﺭ ﺯﺩﻡ، ﺍﺯ ﮐﺮﺑﻼ ﭘﻴﺎﺯ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﻣﺸﻬﺪ، ﺍﻣﺎ ﺩﺭﻳﻎ ﺍﺯ ﻳﻚ ﺧﺮﻳﺪﺍﺭ!»
ﻫﻨﻮﺯ ﺣﺮﻓﺶ ﺗﻤﻮﻡ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻡ ﭘﻴﺸﻨﻤﺎﺯ ﻣﺴﺠﺪ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﻴﺮﻩ ﺑﺮﺍﻱ ﻧﻤﺎﺯ ﻛﻪ ﺻﺪﺍﺵ ﻛﺮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ: «ﻳﺎ ﺷﻴﺦ ﺩﺳﺖ ﺍین ﭘﻴﺎﺯﻓﺮﻭﺵ ﺑﻪ ﺩﺍﻣﻦ ﻋَﺒﺎت! ﭘﻴﺎﺯﺍﺵ ﺩﺍﺭﻩ ﺧﺮﺍﺏ میشه! ﻛﻠﻲ ﭘﻴﺎﺯ ﺍﺯ ﮐﺮﺑﻼ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻪ ﺍﻣﻴﺪ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ، ﻭﻟﻲ ﺍﻫﺎﻟﻲ ﻣﺸﻬﺪ ﺍَصلأ ﭘﻴﺎﺯ ﻧﻤﻲﺧﻮﺭﻥ !»
ﺷﻴﺦ ﻳﻪ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﺑﻪ ﭘﻴﺎﺯﻓﺮﻭﺵ ﻛﺮﺩ وﮔﻔﺖ: «ﻛﻴﻠﻮ ﭼﻨﺪﻩ ﺍﻳﻨﺎ؟»
ﭘﻴﺎﺯ ﻓﺮﻭﺵ ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﻛﻴﻠﻮ ﻧﻴﻢ ﺳﻜﻪ.
ﺷﻴﺦ ﮔﻔﺖ: «ﺍﮔﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍﻱ ﭘﻴﺎﺯﺍﺕ ﻓﺮﻭﺵ ﺑﺮﻩ 50 ﺳﻜﻪ ﺑﺮﻳﺰ ﺗﻮﻱ ﺍﻳﻦ ﺟﻴﺐ ﻋﺒﺎ»
ﭘﻴﺎﺯ ﻓﺮﻭﺵ ﻳﻪ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻳﻌﻨﻲ ﭼﻴﻜﺎﺭ ﻛﻨﻢ؟
ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺮﻳﺰ ﻭ ﭘﻴﺎﺯﻓﺮﻭﺵ 50 ﺳﻜﻪ ﺭﻳﺨﺖ ﺗﻮﻱ ﺟﻴﺐ ﺷﻴﺦ.
ﺟﻨﺎﺏ ﺷﻴﺦ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﻴﻦ ﺍﻻﻥ ﻳﻚ ﻛﻴﺴﻪ ﭘﻴﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﻴﻔﺮﺳﺘﻲ ﺩﺭ ﻣﻨﺰﻝ ﻭ ﭘﻴﺎﺯﻓﺮﻭﺵ ﮔﻔﺖ: «ﭼﺸﻢ.»
ﺷﻴﺦ ﮔﻔﺖ: «ﻳﻪ ﻛﺎﻏﺬ ﻣﻲﻧﻮﻳﺴﻲ
ﭘﻴﺎﺯ ﮐﺮﺑﻼ ﻫﺮ ﻛﻴﻠﻮ 3 ﺳﻜﻪ ﻭ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻧﻔﺮ ﻫﻢ ﻳﻚ ﻛﻴﻠﻮ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻧﻤﯽﺩﻱ.»
ﻣﺮﺩ ﭘﻴﺎﺯﻓﺮﻭﺵ ﮔﻔﺖ: «ﻳﺎ ﺷﻴﺦ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﺷﺪﻱ؟ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﻴﻢﺳﻜﻪ ﻫﻢ ﻧﻤﻲﺧَﺮَﻥ ﺍﻭﻧﻮقتﺗﻮ ﻣﻴﮕﻲ 3 ﺳﻜﻪ؟ تازه من از خدا میخوام به هر كس یك كیسه پیاز
بفروشم…! تو میگی یك كیلو بیشتر نَدم…؟
شیخ یك نگاه عاقل اندر سفیهی به پیازفروش
انداخت و گفت: ای ملعون …اگه چیزایی كه گفتم گوش نكنی پیازات به فروش نمیره…تو فقط همین كاری كه گفتم میكنی و روانه مسجد شد منم به دنبالش…!
نماز كه تموم شد شیخ رفت
بالای منبر گفت نقل است از امام محمد باقر كه روزی مردی به خدمت ایشان رسید و گفت یا ابالحسن بنده یك غلطی كردم سه تا زن گرفتم اما دیگه كشش ندارم
نمیكشه یا ابالحسن…!
چه خاكی توی سرم بكنم…!؟
ابالحسن گفت پیازکربلارا در مشهد بخور اونوخ ناجور میكشه…!
از رسول خدا شنیدم كه هر كس پیازکربلا را در مشهد بخُورد تا صبح با هفتاد هزار حوری بهشتی
اَلیش به در میكند و تازه صبح قبراق و سرحال میگه دیگه نبود…؟
پیازکربلا بخورین كه اب روی اتشه…!
هنوز حرف شیخ تموم نشده بود كه دیدم كسی پای منبر نیست…!
از مسجد كه اومدم بیرون دیدم جلوی پیاز فروشی یك صفی كشیدن مرد و زن كه اون سرش ناپیدا و دارن پیاز میخرن كیلویی سه سكه و تازه التماس میكنن كه بیشتر از یك كیلو بده… رفتم جلو و به پیاز فروش كه سر از پا نمیشناخت كمك كردم تا
خلاصه اونروز پیاز فروش همه پیازاش رو فروخت ویه دونه پیاز مقبول هم به من داد….!
فرداش رفتم دم بساط پیاز فروش دیدم داره سكه هاش رو میشمره
داستان بالا رو دهخدا تو کتابش آورده بود
بعد از خوندنش خیلی به فکر فرو رفتم...هنوز همون ملت دوره قاجاریه هستیم....
یادی کنیم از سخن پرور شاهنامه گوی فردوسی جاویدان
🔺به یزدان که گر ما خرد داشتیم
🔻کجا این سرانجام بد داشتتیم؟
https://telegram.me/joinchat/CgoWu0BmtKOav-6iGgb65A
روشنفکران
ﭘﻴﺎﺯﻓﺮﻭﺵ ﻫﻲ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﭘﺸﺖ ﺩﺳﺘﺶ و ﻣﻴﮕﻪ:
« ﭼﻪ ﺧﺎﻛﻲ ﺗﻮ ﺳﺮﻡ ﻛﻨﻢ حالا , ﺑﺪﺑﺨﺖ ﺷﺪﻡ ﺭﻓﺖ»
ﮔﻔﺘﻢ: «ﭼﻲ ﺷﺪﻩ ﻳﺎ ﺍَﺧﻲ؟»
ﺳﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﻛﺮﺩ ﮔﻔﺖ: «ﭘﻴﺎﺯﺍﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﯿﺸﻪ! ﻛﻠﻲ ﺷﺘﺮ ﺑﺎﺭ ﺯﺩﻡ، ﺍﺯ ﮐﺮﺑﻼ ﭘﻴﺎﺯ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﻣﺸﻬﺪ، ﺍﻣﺎ ﺩﺭﻳﻎ ﺍﺯ ﻳﻚ ﺧﺮﻳﺪﺍﺭ!»
ﻫﻨﻮﺯ ﺣﺮﻓﺶ ﺗﻤﻮﻡ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻡ ﭘﻴﺸﻨﻤﺎﺯ ﻣﺴﺠﺪ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﻴﺮﻩ ﺑﺮﺍﻱ ﻧﻤﺎﺯ ﻛﻪ ﺻﺪﺍﺵ ﻛﺮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ: «ﻳﺎ ﺷﻴﺦ ﺩﺳﺖ ﺍین ﭘﻴﺎﺯﻓﺮﻭﺵ ﺑﻪ ﺩﺍﻣﻦ ﻋَﺒﺎت! ﭘﻴﺎﺯﺍﺵ ﺩﺍﺭﻩ ﺧﺮﺍﺏ میشه! ﻛﻠﻲ ﭘﻴﺎﺯ ﺍﺯ ﮐﺮﺑﻼ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻪ ﺍﻣﻴﺪ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ، ﻭﻟﻲ ﺍﻫﺎﻟﻲ ﻣﺸﻬﺪ ﺍَصلأ ﭘﻴﺎﺯ ﻧﻤﻲﺧﻮﺭﻥ !»
ﺷﻴﺦ ﻳﻪ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﺑﻪ ﭘﻴﺎﺯﻓﺮﻭﺵ ﻛﺮﺩ وﮔﻔﺖ: «ﻛﻴﻠﻮ ﭼﻨﺪﻩ ﺍﻳﻨﺎ؟»
ﭘﻴﺎﺯ ﻓﺮﻭﺵ ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﻛﻴﻠﻮ ﻧﻴﻢ ﺳﻜﻪ.
ﺷﻴﺦ ﮔﻔﺖ: «ﺍﮔﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍﻱ ﭘﻴﺎﺯﺍﺕ ﻓﺮﻭﺵ ﺑﺮﻩ 50 ﺳﻜﻪ ﺑﺮﻳﺰ ﺗﻮﻱ ﺍﻳﻦ ﺟﻴﺐ ﻋﺒﺎ»
ﭘﻴﺎﺯ ﻓﺮﻭﺵ ﻳﻪ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻳﻌﻨﻲ ﭼﻴﻜﺎﺭ ﻛﻨﻢ؟
ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺮﻳﺰ ﻭ ﭘﻴﺎﺯﻓﺮﻭﺵ 50 ﺳﻜﻪ ﺭﻳﺨﺖ ﺗﻮﻱ ﺟﻴﺐ ﺷﻴﺦ.
ﺟﻨﺎﺏ ﺷﻴﺦ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﻴﻦ ﺍﻻﻥ ﻳﻚ ﻛﻴﺴﻪ ﭘﻴﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﻴﻔﺮﺳﺘﻲ ﺩﺭ ﻣﻨﺰﻝ ﻭ ﭘﻴﺎﺯﻓﺮﻭﺵ ﮔﻔﺖ: «ﭼﺸﻢ.»
ﺷﻴﺦ ﮔﻔﺖ: «ﻳﻪ ﻛﺎﻏﺬ ﻣﻲﻧﻮﻳﺴﻲ
ﭘﻴﺎﺯ ﮐﺮﺑﻼ ﻫﺮ ﻛﻴﻠﻮ 3 ﺳﻜﻪ ﻭ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻧﻔﺮ ﻫﻢ ﻳﻚ ﻛﻴﻠﻮ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻧﻤﯽﺩﻱ.»
ﻣﺮﺩ ﭘﻴﺎﺯﻓﺮﻭﺵ ﮔﻔﺖ: «ﻳﺎ ﺷﻴﺦ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﺷﺪﻱ؟ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﻴﻢﺳﻜﻪ ﻫﻢ ﻧﻤﻲﺧَﺮَﻥ ﺍﻭﻧﻮقتﺗﻮ ﻣﻴﮕﻲ 3 ﺳﻜﻪ؟ تازه من از خدا میخوام به هر كس یك كیسه پیاز
بفروشم…! تو میگی یك كیلو بیشتر نَدم…؟
شیخ یك نگاه عاقل اندر سفیهی به پیازفروش
انداخت و گفت: ای ملعون …اگه چیزایی كه گفتم گوش نكنی پیازات به فروش نمیره…تو فقط همین كاری كه گفتم میكنی و روانه مسجد شد منم به دنبالش…!
نماز كه تموم شد شیخ رفت
بالای منبر گفت نقل است از امام محمد باقر كه روزی مردی به خدمت ایشان رسید و گفت یا ابالحسن بنده یك غلطی كردم سه تا زن گرفتم اما دیگه كشش ندارم
نمیكشه یا ابالحسن…!
چه خاكی توی سرم بكنم…!؟
ابالحسن گفت پیازکربلارا در مشهد بخور اونوخ ناجور میكشه…!
از رسول خدا شنیدم كه هر كس پیازکربلا را در مشهد بخُورد تا صبح با هفتاد هزار حوری بهشتی
اَلیش به در میكند و تازه صبح قبراق و سرحال میگه دیگه نبود…؟
پیازکربلا بخورین كه اب روی اتشه…!
هنوز حرف شیخ تموم نشده بود كه دیدم كسی پای منبر نیست…!
از مسجد كه اومدم بیرون دیدم جلوی پیاز فروشی یك صفی كشیدن مرد و زن كه اون سرش ناپیدا و دارن پیاز میخرن كیلویی سه سكه و تازه التماس میكنن كه بیشتر از یك كیلو بده… رفتم جلو و به پیاز فروش كه سر از پا نمیشناخت كمك كردم تا
خلاصه اونروز پیاز فروش همه پیازاش رو فروخت ویه دونه پیاز مقبول هم به من داد….!
فرداش رفتم دم بساط پیاز فروش دیدم داره سكه هاش رو میشمره
داستان بالا رو دهخدا تو کتابش آورده بود
بعد از خوندنش خیلی به فکر فرو رفتم...هنوز همون ملت دوره قاجاریه هستیم....
یادی کنیم از سخن پرور شاهنامه گوی فردوسی جاویدان
🔺به یزدان که گر ما خرد داشتیم
🔻کجا این سرانجام بد داشتتیم؟
https://telegram.me/joinchat/CgoWu0BmtKOav-6iGgb65A
روشنفکران
Telegram
روشنفکران
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است
روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است
روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
🔺عکسی منحصر به فرد از معماران زبان #پارسی نوین....
از راست به چپ :
#سعید_نفیسی،
نویسنده ناشناس
#علامه_دهخدا و
#ملکالشعرا (#بهار)
یادشان گرامی🌹
#تاریخ #بزرگان_ادب
@Roshanfkrane
از راست به چپ :
#سعید_نفیسی،
نویسنده ناشناس
#علامه_دهخدا و
#ملکالشعرا (#بهار)
یادشان گرامی🌹
#تاریخ #بزرگان_ادب
@Roshanfkrane