روشنفکران
81.5K subscribers
49.9K photos
41.9K videos
2.39K files
6.92K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 مستند " #حیات "

#قسمت_پنجم

🎭 دوبله ،هر روز ،همراه با #مورگان_فریمن

🎬 این قسمت : آیا ما مریخی هستیم

🆔👉 @Roshanfkrane
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 مستند قبل از #بیگ_بنگ چه بود⁉️

« #قسمت_پنجم »

💥 #بیگ_بنگ :

🌌 شروع #فضا و #زمان
🎲 #تورم_کیهانی

🎬 این قسمت : بیگ بنگ تا بی نهایت

🆔👉 @Roshanfkrane
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 مستند " #جاودانگی "

#قسمت_پنجم

🌀 آیا زندگی نامحدود دست یافتنی است⁉️

👁 آیا روزی مرگ و پیر شدن افسانه خواهند شد⁉️

🎬 این قسمت : خلق موجود هوشمند توسط انسان

🆔👉 @Roshanfkrane
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 مستند #جهانهای_موازی

#قسمت_پنجم

💫 در ورای دور ترین ستاره

🌑 در ته یک سیاهچاله

💢 پنهان در ابعاد بزرگتر

آیا جهانهای موازی وجود دارند؟

💥 این قسمت: ماده تاریک


🆔👉 @Roshanfkrane
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 مستند "آیا جهان بیشتر از 3 بعد دارد"

#قسمت_پنجم
تفاوت ابعاد " #سرن "

🚀 آیا سفر به درون ابعاد دیگر امکان پذیر است
https://telegram.me/joinchat/CgoWu0BmtKOav-6iGgb65A
روشنفکران
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 «مستند انسان شدن»

#فرگشت

💥 ببینید - چگونه انسان شدیم⁉️

⚡️عکس: بازسازی یک پسر نئاندرتال از روی فسیلی از جبل‌الطارق
مستند علمی
▫️ #قسمت_پنجم

ادامه دارد
@Roshanfkrane
علمی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💮 #مستند میدان ذهن

🌱 #قسمت پنجم

♻️ این قسمت : انطباق یا همنوایی
مستند
🚹 آزمایش های این سه قسمت بسیار حیرت انگیز است . 🚺

@Roshanfkrane
رمان #حس_سیاه

#قسمت_پنجم
بارانی...بخدا بهنام خوبه...الان اینجا نیست...میگم زودتر بیاد!خب؟ باشه؟
می دونی چند هفته است تو کمایی؟
تازه سه روزه از کما اومدی بیرون.
حرص وعصبانیت واست سمه...
واسه قلبت!
پا شدی ترخیصت کردیم مفصل درمورد تصادف اون شب و بهنام حرف می زنیم.
باشه مامانی؟
-چش....م...
باشنیدن اسم تصادف،تنگی نفس وگرفتگی عروقم،خدارا از ته قلب شکرکردم.
ممنون ممنون خدای بزرگ!
توانستم زنده بمانم!
می توانم می توانم می توانم!خدا اگرکمکم نمی کرد نمی شد!
لابد الآن کنار مامان بزرگ و بابا بزرگ بودم!
سینه ام باز هم تیر می کشید.
نفسی گرفتم وملحفه را برداشتم.
مادرم توی اتاق دلگیر و مسکوت نبود.
همه جاسیاه بودوتاریک عین یک سالن یخ زده!
سردم شد ، پتورا به زحمت روی ملحفه ام انداختم.
بازویم هم باند داشت.کی ازشر این سیم هایی که به تنم وصل بودند خلاص می شدم؟
نمی دانم!
گناه من چه بود که آنژین قفسه صدری داشتم؟
گناهم چه بود باید شب عروسی عشق ترین خواهر دنیا تصادف می کردم؟
گناه بهنام جوان و رعنایم چه بود؟
دلم رضا نبود...او نبود!
نکند مثل خودم به کما رفته بود؟
بی هوشی قدرت فکر و اندیشه ام را از من گرفت...آری!
خوابم برد...
خیلی آرام اماپر از تشویش واسترس...
پر از وحشت...
پر از سیاهی وتاریکی و کابوس!
من چه کرده بودم؟
با خودم وبرادر جوانم!؟
واقعا بهنام کجا بود؟
بعد از چند هفته ، تازه توانسته بودم باند دستم را باز کنم.
به زور پرستار و مامان همیشه مهربانم،
چند قدمی با پاهای خشک شده وسختم راه می رفتم.
درد زیادی که تحمل شدنی نبود،
درد نبود بهنام بود.
هرشب گریه می کردم.
دروغ می گفتند...بهنام نبود!
مگرمی شد اینقدر بی رحم باشد که یک روز ، ملاقات خواهرش نیاید؟
جلوی آیینه ایستادم.
باهمه قهربودم.
حتی مادر زیبا و جوانم که درعرض چندماه مثل گل پژمرده شده بود.
اخمی کردم و ابروهای پرپشتم را توی هم بردم.
از این حرکات،شکستگی بالای ابرویم تیرکشید و بیشتر اخم هایم را در هم برد.
چشمانم متورم وسرخ و پلک هایم کبود بودند.
موهای بیرون زده از شال سیاهم رابا دو انگشت داخل کردم ومواظب بودم به باند سرم کوچکترین اشاره ای نشود!
لباسهایم را آهسته پوشیدم و ساکم را برداشتم.
-بده مامان...
صورتم را برگرداندم.
-دخترم لج نکن...ساکت رو بده بابات ببره...
کفش هایم را پوشیدم.
قطره اشک مادرم روی گونه اش نشست:
-چرا این طوری می کنی آخه با من؟
عصبی پوزخندزدم:
-از پسرت ناراحتم که نمیاد یک سر کوچولو به خواهرش بزنه و درس رو بهونه کرده!
باتضرع روبرویش زانوزدم.
کمرم سوخت! تمام تنم کوفته بود!
-مامان!
التماست می کنم به من دروغ نگو...بگوچه بلایی سرش اومده؟سرش شکسته؟
-هیچی دخترم...
بغض کرد.
نگاه بی فروغش را به در دوخت وبلند شد:
-بابات الان می رسه بجنب بریم!
با تلخندی ساکم را روی دوشم انداختم و آهسته به کمک درودیوار به راهرو رفتم.
آخرش جوابم را نداد!
بابا کنار پذیرش ایستاده بود وبه دیوار تکیه زده بود.
با دیدن من چشم های سرخش را بازکرد وجلو آمد.
ساکم را از بین انگشتان به هم قفل شده ام بیرون کشید ودستان بی جان وسردم را گرفت.
ساکت و بی احساس،فقط نگاهم کرد!
ازحس توی چشم هایش،قلبم فرو ریخت وترسیدم.
-چیه؟
-هیچی...
با رفتن بابا،قدم هایم کند شدند.
خسته شدم و نشستم.
مادر از اتاق بیرون آمد و فرم ترخیص را تحویل داد.
لبخندغمباری برلب نشاند و گفت:
-بریم...
بلند شدم وکنارش راه افتادم.
کمرم را گرفت وبه زحمت تا در رساندم.
سرم گیج می رفت...
می توانستم درد شدید چشمانم را تاب بیاورم چون چند ماهی بود عینک نزده بودم!
اماتحمل درد وحشتناک دوری بهنام ممکن نبود!
به خانه رسیدیم.
با بوق بابا، سرایدار دوید ودر را باز کرد.
غم و سردی از چشم های بابا
می بارید.
وارد شدیم و در بسته شد.
به سختی پیاده شدم و به کمک مامان،
از محوطه جلوی فضای سبز گذشتم.
خودم را آرام به ساختمان رساندم و وارد شدم.
مشامم پر شد از بوی سوختگی!
به خانه نگاه انداختم.
جای چسب و میخ روی دیوارها بود.
به سختی پاهایم را حرکت دادم وخودم را به آشپزخانه رساندم.
در کابینت را باز کردم واز دیدن شمع های کوچک وربان های سیاه ، نفسم تنگ شد!
سطل را جلو کشیدم.
روی زمین زانو زدم ومحتویات سطل را بیرون ریختم.
مامان رسید ولی دیر!
نفس نفس زنان واندوهگین جلوآمد:
-بذار واست توضیح بدم چی شده...

ادامه_دارد...

هرشب ساعت 23منتظر باشید


@Roshanfkrane
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💥 #مستند جهان چگونه کار می کند؟

🌱همراه با استیون هاوکینگ ، میچیو کاکو و لاورنس کراوس

#فصل اول

#قسمت پنجم : #سوپرنوا
#مستند_علمی
@Roshanfkrane
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
@Roshanfkrane

#انرژی_تاریک قسمت اعظم ِ کیهان ما را تشکیل می دهد، اما مادۀ تاریک که اثرات گرانشی دارد در یک حجم مشخص وجود دارد.

#قسمت_پنجم
#اسرار_جهان

ادامه دارد...

#جالب #دانستنی #نجوم #علمی


@Roshanfkrane