من فکر#نان شب فقط بودم
او از #لب و از روسری میگفت
در من #زنی با #درد می جنگید
او از فنون #دلبری می گفت
می گفت و من با #بغض خندیدم
می گفت و من #صورت خراشیدم
می گفت و من #مردانه پوشیدم
می گفت و زلفم را #تراشیدم
می گفت و می گفتم ولی افسوس
دنیای ما با هم تفاوت داشت
من #احمقانه ریشه می دادم
او احمقانه تر تبر برداشت
دلگیرم از دنیای نامردی """که #بغض یک زن را نمی فهمد
آغوش من آن #جنگل بکری ست
که راه آهن را نمی فهمد #
شاعر شدیم و درد را دیدیم
او از لب و از زلف زن می گفت
من """همچنان از درد می گفتم
او همچنان در وصف تن """می گفت
🆔👉 @Roshanfkrane
او از #لب و از روسری میگفت
در من #زنی با #درد می جنگید
او از فنون #دلبری می گفت
می گفت و من با #بغض خندیدم
می گفت و من #صورت خراشیدم
می گفت و من #مردانه پوشیدم
می گفت و زلفم را #تراشیدم
می گفت و می گفتم ولی افسوس
دنیای ما با هم تفاوت داشت
من #احمقانه ریشه می دادم
او احمقانه تر تبر برداشت
دلگیرم از دنیای نامردی """که #بغض یک زن را نمی فهمد
آغوش من آن #جنگل بکری ست
که راه آهن را نمی فهمد #
شاعر شدیم و درد را دیدیم
او از لب و از زلف زن می گفت
من """همچنان از درد می گفتم
او همچنان در وصف تن """می گفت
🆔👉 @Roshanfkrane