راز #درکوب_های قدیم چه بوده است?!
این درکوبها یکی از مظاهر حفظ حریم در خانواده و همینطور هوشمندی، نظم و دقت #ایرانیان در گذشته است.
در گذشته کسی که پشت در می رسید در کوب مختص خود را میزد که صاحبخانه مطلع شود چه فردی پشت در است .
درکوبهای قدیم سه نوع بوده:
#مرد_کوب؛
صدایی بم و خشن داشت و کوبیدن آن نشانگر این بود که مردی پشت در است.
اگر مرد خانه حضور داشت که در را میگشود، وگرنه زن خانه از پشت در و با تغییر صدا به وسیله بردن انگشت در درون دهان میپرسید کیست و چه کار دارد.
#زن_کوب؛
صدایی زیر و ظریف داشت و کوبیدن آن نشانگر آن بود که زنی پشت در است. در این صورت زن خانه پشت در
رفته و آن را میگشود.
#غریب_کوب؛
هر گاه غریبهای از روستا یا شهر دیگری به آبادی وارد میشد، اولین منزلی را که این کوبه را داشت، دقالباب میکرد، به این امید که ممکن بود صاحبخانه به او پناه دهد.
اگر صاحبخانه امکان پذیرایی از غریبه را داشت، در را میگشود، وگرنه غریبه به خانه بعد مراجعه میکرد.
#دانستنی
@Roshanfkrane
این درکوبها یکی از مظاهر حفظ حریم در خانواده و همینطور هوشمندی، نظم و دقت #ایرانیان در گذشته است.
در گذشته کسی که پشت در می رسید در کوب مختص خود را میزد که صاحبخانه مطلع شود چه فردی پشت در است .
درکوبهای قدیم سه نوع بوده:
#مرد_کوب؛
صدایی بم و خشن داشت و کوبیدن آن نشانگر این بود که مردی پشت در است.
اگر مرد خانه حضور داشت که در را میگشود، وگرنه زن خانه از پشت در و با تغییر صدا به وسیله بردن انگشت در درون دهان میپرسید کیست و چه کار دارد.
#زن_کوب؛
صدایی زیر و ظریف داشت و کوبیدن آن نشانگر آن بود که زنی پشت در است. در این صورت زن خانه پشت در
رفته و آن را میگشود.
#غریب_کوب؛
هر گاه غریبهای از روستا یا شهر دیگری به آبادی وارد میشد، اولین منزلی را که این کوبه را داشت، دقالباب میکرد، به این امید که ممکن بود صاحبخانه به او پناه دهد.
اگر صاحبخانه امکان پذیرایی از غریبه را داشت، در را میگشود، وگرنه غریبه به خانه بعد مراجعه میکرد.
#دانستنی
@Roshanfkrane
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هنر روشی بسیار انسانی برای قابل تحملتر کردن زندگیست...
📙 #مرد_بیوطن
👤 #کورت_ونه_گوت
#اندیشه_متعالی
اگر تو نتوانی بخندی ، برقصی ، آواز بخوانی، زندگیت مانند یک کویر است.
زندگی باید مثل باغی شود که در آن پرندگان آواز می خوانند گل ها شکوفه می دهند و درخت ها به رقص در میآیند ، جایی که خورشید با شادمانی برخیزد.
این یکی از بزرگترین حماقت های بشر است که در دنیا هیچ دانشگاهی هنر زندگی کردن ، هنر عشق ورزیدن و هنر شاد بودن و مراقبه کردن را به مردم آموزش نمیدهد.
تمام چیزهایی که در دانشکده ها تدریس میشوند نمیتوانند به تو احساس شوخطبعی بدهند.
بهجز عشق نيايشي نيست..
#اوشو
#هنر
@Roshanfkrane
📙 #مرد_بیوطن
👤 #کورت_ونه_گوت
#اندیشه_متعالی
اگر تو نتوانی بخندی ، برقصی ، آواز بخوانی، زندگیت مانند یک کویر است.
زندگی باید مثل باغی شود که در آن پرندگان آواز می خوانند گل ها شکوفه می دهند و درخت ها به رقص در میآیند ، جایی که خورشید با شادمانی برخیزد.
این یکی از بزرگترین حماقت های بشر است که در دنیا هیچ دانشگاهی هنر زندگی کردن ، هنر عشق ورزیدن و هنر شاد بودن و مراقبه کردن را به مردم آموزش نمیدهد.
تمام چیزهایی که در دانشکده ها تدریس میشوند نمیتوانند به تو احساس شوخطبعی بدهند.
بهجز عشق نيايشي نيست..
#اوشو
#هنر
@Roshanfkrane
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فیلم سینمایی #مرد_ماه_جوزا
#Gemini_Man (2019)
امتیاز : 6.0/10
ژانر : #اکشن #درام #علمی_تخیلی
بازیگران : Mary Elizabeth Winstead , Will Smith , Clive Owen , Douglas Hodge , Theodora Miranne , Benedict Wong , Ralph Brown , Linda Emond , David Shae , Ilona McCrea , Andrea Sooch ,Tim Connolly , Ilia Volok , E.J. Bonilla , Fernanda Dorogi
#دوبله_پارسی
محصول : #چین ،#آمریکا
این فیلم داستان یک مامور پا به سن گذاشته به نام هنری بروگن را روایت میکند که در آستانهی بازنشستگی از طرف جایی که در آنجا کار میکرد مورد هدف مرگ قرار میگیرد. او در ادامه متوجه میشود کسی که برای نابودی وی آمده ، یک نسخهی جوانشده و تکاملیافته از خودش است که میتواند تمامی حرکات و قدمهای او را پیشبینی کند و قرار است جایگزین وی در آینده شود و…
#فیلم_سینمایی
@Roshanfkrane
#Gemini_Man (2019)
امتیاز : 6.0/10
ژانر : #اکشن #درام #علمی_تخیلی
بازیگران : Mary Elizabeth Winstead , Will Smith , Clive Owen , Douglas Hodge , Theodora Miranne , Benedict Wong , Ralph Brown , Linda Emond , David Shae , Ilona McCrea , Andrea Sooch ,Tim Connolly , Ilia Volok , E.J. Bonilla , Fernanda Dorogi
#دوبله_پارسی
محصول : #چین ،#آمریکا
این فیلم داستان یک مامور پا به سن گذاشته به نام هنری بروگن را روایت میکند که در آستانهی بازنشستگی از طرف جایی که در آنجا کار میکرد مورد هدف مرگ قرار میگیرد. او در ادامه متوجه میشود کسی که برای نابودی وی آمده ، یک نسخهی جوانشده و تکاملیافته از خودش است که میتواند تمامی حرکات و قدمهای او را پیشبینی کند و قرار است جایگزین وی در آینده شود و…
#فیلم_سینمایی
@Roshanfkrane
من فهرستی از آنچه در مدرسه به ما یاد نمیدهند را تهیه کرده ام:
آنها به ما یاد نمیدهند که چگونه کسی را دوست بداریم.
آنها به ما یاد نمیدهند که چگونه در شهرت به درستی زندگی کنیم.
آنها به ما یاد نمیدهند که چگونه در گمنامی، از زندگی لذت ببریم.
آنها به ما یاد نمیدهند که چگونه از کسی که دوستش نداریم جدا شویم.
آنها به ما یاد نمیدهند که به آنچه در ذهن دیگری میگذرد فکر کنیم.
آنها به ما یاد نمیدهند که به کسی که در حال مرگ است چه بگوییم.
آنها به ما هیچ چیزی را که ارزش یاد گرفتن داشته باشد، یاد نمیدهند.
#مرد_ماسه ای
#نیل_گیمن
@Roshanfkrane
آنها به ما یاد نمیدهند که چگونه کسی را دوست بداریم.
آنها به ما یاد نمیدهند که چگونه در شهرت به درستی زندگی کنیم.
آنها به ما یاد نمیدهند که چگونه در گمنامی، از زندگی لذت ببریم.
آنها به ما یاد نمیدهند که چگونه از کسی که دوستش نداریم جدا شویم.
آنها به ما یاد نمیدهند که به آنچه در ذهن دیگری میگذرد فکر کنیم.
آنها به ما یاد نمیدهند که به کسی که در حال مرگ است چه بگوییم.
آنها به ما هیچ چیزی را که ارزش یاد گرفتن داشته باشد، یاد نمیدهند.
#مرد_ماسه ای
#نیل_گیمن
@Roshanfkrane
#خانم_شدن_یواشکی ولی #مردشدن_علنی
من خواهر بزرگتر بودم و برادرم از من، ٥ سال كوچكتر بود
خوب به ياد دارم كه من ٧ ساله بودم و برادرم حدودا ٢ ساله ، كه يك روز من را در خانه پيش مادربزرگم گذاشتن و هرچي اصرار كردم كه منو هم با خودشون ببرن، مامان آروم در گوشم گفت:"نميشه بياي،داريم سجاد رو ميبريم كه بهش آمپول بزنيم!"
وقتي برگشتن،برادرم در آغوش بابا بود و دامن سفيد تنش بود! مادربزرگ خوشحال بود و قربون صدقه ي گريه و ناله هاي برادرم ميرفت و مُدام تبريك ميگفت!
كمي بعد مادربزرگ از آشپزخونه اسپند آورد و بي توجه به صداي گريه ي برادرم كه فرياد ميزد:"درد ميكنه!" با كلي قربون صدقه رفتن ميگفت:"پسرمون ديگه مرد شده!" دلم ميخواست سجاد رو بغل كنم كه از درد جاي آمپولش ديگه گريه نكنه،اما وقتي به طرفش رفتم،مامان بلافاصله دستم رو كشيد و منو عقب كشيد كه:"چيكار ميكني؟نميبيني درد داره؟نبينم داداشتو تو اين وضعيت اذيت كني!تا خوب نشده اصلا سمتش نرو!" دلم ميخواست سجاد گريه نكنه،دلم ميخواست اسباب بازي هامون رو بيارم و باهم بازي كنيم!
از صداي گريه هاي بي پايان سجاد،به اتاق رفتم و گوش هام رو با دست محكم گرفتم تا كمتر بشنوم و غصه بخورم!طولي نكشيد كه عمه ها و خاله ها،دايي ها و عموها و حتي همسايه ها،به خانه مان اومدن و هركدوم هديه اي براي سجاد مي آوردن!
حتي بابا بالاخره ماشين كنترلي آبي رنگي كه مدت ها به سجاد قول داده بود رو،براش خريد و به خونه آورد!يادم هست با ديدن اون همه هديه،دست مامان رو گرفتم و پرسيدم:"امروز تولد سجاده؟" و مامان به گفتن يك:"نَه!" بسنده كرد اما در سر من سوال هاي زيادي بود!
چرا تبريك ميگفتن؟چرا كادوهاي قشنگ براي سجاد مياوردن؟سجاد كه براي درد آمپول خونه رو،روي سرش گذاشته بود،پس چرا جايزه ميگرفت؟چرا سجاد دامن دخترونه پوشيده بود؟چرا بچه ها رو از نزديك شدن بهش منع كرده بودن؟
مدت ها گذشت!بعدها كه سجاد خوب شد،هروقت كار بدي ميكرد،بابا ميگفت:"اگه يه بار ديگه كار بد انجام بدي،ميبرمت پيش همون آقا دكتري كه گفت بايد دامن بپوشي!" و سجاد از ترس گريه ميكرد!
سال ها بعد فهميدم كه "ختنه" يعني چه!
بزرگتر كه شدم،يك روز كه دل درد عجيبي داشتم و از درد به خودم ميپيچيدم و بابت چيزي كه در دستشويي ديده بودم،از ترس ميلرزيدم،مامان منو به اتاق بُرد،در رو بست و شروع كرد آهسته حرف زدن و گفتن اينكه خانوم شدم و اين خانوم شدن بايد مثل يك راز هميشه بين من و خودش،و يا در نهايت زن هاي ديگه،مثل يك راز باقي بمونه و برادر و پدرم هم،حق باخبر شدن از اين موضوع رو ندارن
اون روز هرچي گذشت،خبري از مهمان و مهماني نشد كه نشد!خبري از جايزه ي خانم شدنم نبود كه نبود!خبري از عروسكي كه هميشه دلم ميخواست نشد!اما در عوض،بارها مامان بابت آداب درست نشستن،درست خوابيدن،درست توالت رفتن و...برام چشم و ابرو نازك كرد و اشاره كرد،مثل يك خانوم مودب باشم و در چگونگي رفتارم دقت كنم
و من هرگز نفهميدم چرا #خانم شدن #يواشكي ست و #مرد شدن در بوق و كَرنا ميشود؟!
#اندیشه #فرهنگ #اجتماعی
#بانوان
@Roshanfkrane
من خواهر بزرگتر بودم و برادرم از من، ٥ سال كوچكتر بود
خوب به ياد دارم كه من ٧ ساله بودم و برادرم حدودا ٢ ساله ، كه يك روز من را در خانه پيش مادربزرگم گذاشتن و هرچي اصرار كردم كه منو هم با خودشون ببرن، مامان آروم در گوشم گفت:"نميشه بياي،داريم سجاد رو ميبريم كه بهش آمپول بزنيم!"
وقتي برگشتن،برادرم در آغوش بابا بود و دامن سفيد تنش بود! مادربزرگ خوشحال بود و قربون صدقه ي گريه و ناله هاي برادرم ميرفت و مُدام تبريك ميگفت!
كمي بعد مادربزرگ از آشپزخونه اسپند آورد و بي توجه به صداي گريه ي برادرم كه فرياد ميزد:"درد ميكنه!" با كلي قربون صدقه رفتن ميگفت:"پسرمون ديگه مرد شده!" دلم ميخواست سجاد رو بغل كنم كه از درد جاي آمپولش ديگه گريه نكنه،اما وقتي به طرفش رفتم،مامان بلافاصله دستم رو كشيد و منو عقب كشيد كه:"چيكار ميكني؟نميبيني درد داره؟نبينم داداشتو تو اين وضعيت اذيت كني!تا خوب نشده اصلا سمتش نرو!" دلم ميخواست سجاد گريه نكنه،دلم ميخواست اسباب بازي هامون رو بيارم و باهم بازي كنيم!
از صداي گريه هاي بي پايان سجاد،به اتاق رفتم و گوش هام رو با دست محكم گرفتم تا كمتر بشنوم و غصه بخورم!طولي نكشيد كه عمه ها و خاله ها،دايي ها و عموها و حتي همسايه ها،به خانه مان اومدن و هركدوم هديه اي براي سجاد مي آوردن!
حتي بابا بالاخره ماشين كنترلي آبي رنگي كه مدت ها به سجاد قول داده بود رو،براش خريد و به خونه آورد!يادم هست با ديدن اون همه هديه،دست مامان رو گرفتم و پرسيدم:"امروز تولد سجاده؟" و مامان به گفتن يك:"نَه!" بسنده كرد اما در سر من سوال هاي زيادي بود!
چرا تبريك ميگفتن؟چرا كادوهاي قشنگ براي سجاد مياوردن؟سجاد كه براي درد آمپول خونه رو،روي سرش گذاشته بود،پس چرا جايزه ميگرفت؟چرا سجاد دامن دخترونه پوشيده بود؟چرا بچه ها رو از نزديك شدن بهش منع كرده بودن؟
مدت ها گذشت!بعدها كه سجاد خوب شد،هروقت كار بدي ميكرد،بابا ميگفت:"اگه يه بار ديگه كار بد انجام بدي،ميبرمت پيش همون آقا دكتري كه گفت بايد دامن بپوشي!" و سجاد از ترس گريه ميكرد!
سال ها بعد فهميدم كه "ختنه" يعني چه!
بزرگتر كه شدم،يك روز كه دل درد عجيبي داشتم و از درد به خودم ميپيچيدم و بابت چيزي كه در دستشويي ديده بودم،از ترس ميلرزيدم،مامان منو به اتاق بُرد،در رو بست و شروع كرد آهسته حرف زدن و گفتن اينكه خانوم شدم و اين خانوم شدن بايد مثل يك راز هميشه بين من و خودش،و يا در نهايت زن هاي ديگه،مثل يك راز باقي بمونه و برادر و پدرم هم،حق باخبر شدن از اين موضوع رو ندارن
اون روز هرچي گذشت،خبري از مهمان و مهماني نشد كه نشد!خبري از جايزه ي خانم شدنم نبود كه نبود!خبري از عروسكي كه هميشه دلم ميخواست نشد!اما در عوض،بارها مامان بابت آداب درست نشستن،درست خوابيدن،درست توالت رفتن و...برام چشم و ابرو نازك كرد و اشاره كرد،مثل يك خانوم مودب باشم و در چگونگي رفتارم دقت كنم
و من هرگز نفهميدم چرا #خانم شدن #يواشكي ست و #مرد شدن در بوق و كَرنا ميشود؟!
#اندیشه #فرهنگ #اجتماعی
#بانوان
@Roshanfkrane
#تیکه_کتاب
چشمها چیزی رو میبینند که دوست دارند،
نه چیزی که حقیقتاً هست و این ابتدای ویرانی است.
📗 #مرد_سوم
✍🏻 #گراهام_گرین
@Roshanfkrane
چشمها چیزی رو میبینند که دوست دارند،
نه چیزی که حقیقتاً هست و این ابتدای ویرانی است.
📗 #مرد_سوم
✍🏻 #گراهام_گرین
@Roshanfkrane
آدم بودن عبارت قشنگیه،
چون فرق ی بین #زن و #مرد نمیذاره.
قلب و مغز آدما جنسیت نداره.
📕جنس_ضعیف
#اوریانا_فالاچی
@Roshanfkrane
چون فرق ی بین #زن و #مرد نمیذاره.
قلب و مغز آدما جنسیت نداره.
📕جنس_ضعیف
#اوریانا_فالاچی
@Roshanfkrane
برابری جنسیتی در زبان فارسی
◄ زبان، یکی از مهمترین عوامل شکلدهندهی فرهنگِ کلی جوامع و نوع طرز تفکر تکتک افرادِ آن است.
♀ نکتهی جالب در مورد زبان فارسی این که در آن «جدایی جنسی» وجود ندارد.
میگویم در حال حاضر زیرا در فارسی باستان، مانند بسیاری دیگر از زبانهای فعلی، مذکر و مونث وجود داشته است اما زبان در پویهی پایای خود در طول سدهها این اضافات را از خود بیرون ریخته است.
در زبان فارسی کنونی «او» شامل زن و مرد میشود و این زبان برای دو جنس تفاوتی قائل نیست.
♀ همچنین برخلاف سایر زبانهای لاتین (که فارسی نیز با آنها در یک خانواده است) و نیز عربی (که از خانوادهی دیگری است) اگر جایی تاکید بر جنسیت باشد، زبان فارسی اولویت را به مادینگی میدهد نه نرینگی.
مثلاً ما در فارسی میگوییم زن و شوهر به جای «husband & wife»؛ میگوییم خواهر و برادر، به جای «brother & sister»؛ میگوییم زن و مرد به جای «man and woman».
♀ نکتهی دیگر این که وقتی میگوییم «زن و شوهر» در واقع به مرد در ارتباط با همسرش هویت بخشیدهایم (شوهرِ زن) اما هویت زن دست نخورده است! حال آن که برای مثال در انگلیسی میگوییم: «man and wife»
♀ در زبان فارسی، «زن» واژهای مفهوم و مستقل است نه مانند انگلیسی بخشی از مرد: Woman
♀ نکتهی بامزه این که واژهی «مرد» از ریشهی مرگ و مُردن و به معنای آفریدهی میرا است در حالی که واژهی «زن» با واژگانی چون زندگی، خون، ژن، Genesis، Generation و... همریشه است که از همگی مفهوم زایندگی و زندگی استنباط میشود.
هرچند حکم دادن و نتیجهگیریهای این چنینی را با قطعیت نمیپسندم اما شاید بتوان با کمی اغماض گفت در فرهنگ نژادهی ایرانی «برابری جنسیتی» خیلی بیش از آن چه امروز شاهدش هستیم نهادینه بوده است و این مفهوم، چندان ناآشنا و وارداتی نيست.
نویسنده: فرهاد ارکانی
#مساوات #زبان #ایرانی #بانوان #مرد #تاریخ #پارسی
@Roshanfkrane
◄ زبان، یکی از مهمترین عوامل شکلدهندهی فرهنگِ کلی جوامع و نوع طرز تفکر تکتک افرادِ آن است.
♀ نکتهی جالب در مورد زبان فارسی این که در آن «جدایی جنسی» وجود ندارد.
میگویم در حال حاضر زیرا در فارسی باستان، مانند بسیاری دیگر از زبانهای فعلی، مذکر و مونث وجود داشته است اما زبان در پویهی پایای خود در طول سدهها این اضافات را از خود بیرون ریخته است.
در زبان فارسی کنونی «او» شامل زن و مرد میشود و این زبان برای دو جنس تفاوتی قائل نیست.
♀ همچنین برخلاف سایر زبانهای لاتین (که فارسی نیز با آنها در یک خانواده است) و نیز عربی (که از خانوادهی دیگری است) اگر جایی تاکید بر جنسیت باشد، زبان فارسی اولویت را به مادینگی میدهد نه نرینگی.
مثلاً ما در فارسی میگوییم زن و شوهر به جای «husband & wife»؛ میگوییم خواهر و برادر، به جای «brother & sister»؛ میگوییم زن و مرد به جای «man and woman».
♀ نکتهی دیگر این که وقتی میگوییم «زن و شوهر» در واقع به مرد در ارتباط با همسرش هویت بخشیدهایم (شوهرِ زن) اما هویت زن دست نخورده است! حال آن که برای مثال در انگلیسی میگوییم: «man and wife»
♀ در زبان فارسی، «زن» واژهای مفهوم و مستقل است نه مانند انگلیسی بخشی از مرد: Woman
♀ نکتهی بامزه این که واژهی «مرد» از ریشهی مرگ و مُردن و به معنای آفریدهی میرا است در حالی که واژهی «زن» با واژگانی چون زندگی، خون، ژن، Genesis، Generation و... همریشه است که از همگی مفهوم زایندگی و زندگی استنباط میشود.
هرچند حکم دادن و نتیجهگیریهای این چنینی را با قطعیت نمیپسندم اما شاید بتوان با کمی اغماض گفت در فرهنگ نژادهی ایرانی «برابری جنسیتی» خیلی بیش از آن چه امروز شاهدش هستیم نهادینه بوده است و این مفهوم، چندان ناآشنا و وارداتی نيست.
نویسنده: فرهاد ارکانی
#مساوات #زبان #ایرانی #بانوان #مرد #تاریخ #پارسی
@Roshanfkrane
ستمگر چو برف و ستمکِش چو کوه ،
فرو ریخت برف و به جا ماند کوه
#مهسا_امینی
#زن_زندگی_آزادی
#مرد_میهن_آبادی
@Roshanfkrane
فرو ریخت برف و به جا ماند کوه
#مهسا_امینی
#زن_زندگی_آزادی
#مرد_میهن_آبادی
@Roshanfkrane
هر عشقی پژواک عشق خداست.
چگونه یک زن را دوست داشته باشیم؟
روشنفکران
وقتی زنی را دوست دارید، واقعاً چه چیزی را در او دوست دارید؟
اگر عشق واقعاً رشد کند راهش این است: اول عاشق زن میشوی که زیباست این اولین رویکرد است. تو عاشق شدی.
سپس بعد از چند روز شما شروع به عمیقتر شدن در زن میکنید. شما شروع به دوست داشتن #قلب او میکنید. اکنون بدن ثانویه میشود. قلب اولیه. یک چشم انداز جدید به وجود آمده است، یک اوج جدید. اگر به دوست داشتن زن ادامه دهید، دیر یا زود خواهید دید که قلههایی فراتر از قلهها، اعماقی فراتر از اعماق وجود دارد. سپس شما شروع به دوست داشتن #روح_زن میکنید. آن وقت فقط قلب او نیست -
حالا دیگر ثانویه شده است.
اکنون این همان شخص، همان #حضور، همان درخشندگی، زنده بودن، آن پدیده ناشناخته وجود اوست – که او هست. بسیار دور است، قلب نیز رفته است بدن اکنون وجود است.
و سپس یک روز وجود این زن خاص دور میشود.
اکنون شما شروع به دوست داشتن زنانگی در او میکنید، زنانگی، آن پذیرا بودن. اکنون او اصلاً زن خاصی نیست، او صرفاً نشان دهندهی زنانگی است. اکنون دیگر فرد نیست، روز به روز جهانیتر میشود.
و یک روز آن زن بودن نیز ناپدید میشود - تو عاشق انسانیت در او هستی.
حالا او فقط نماینده یک #زن نیست، به همان اندازه نماینده #مرد هم هست.
آسمان بزرگتر و بزرگتر میشود.
آنگاه روزی انسانیت هم نیست، هستی است. اینکه او وجود دارد، این تمام چیزی است که شما میخواهید -
اینکه او وجود دارد و آنگاه به خدا خیلی نزدیک میشوی..
سپس آخرین نکته میآید - همه صورت بندیها و همه اشکال ناپدید میشوند و خدا وجود دارد. شما خدا را از طریق زن خود، از طریق مرد خود یافتهاید. هر عشقی پژواک عشق خداست.
#عاشقانه
@Roshanfkrane
چگونه یک زن را دوست داشته باشیم؟
روشنفکران
وقتی زنی را دوست دارید، واقعاً چه چیزی را در او دوست دارید؟
اگر عشق واقعاً رشد کند راهش این است: اول عاشق زن میشوی که زیباست این اولین رویکرد است. تو عاشق شدی.
سپس بعد از چند روز شما شروع به عمیقتر شدن در زن میکنید. شما شروع به دوست داشتن #قلب او میکنید. اکنون بدن ثانویه میشود. قلب اولیه. یک چشم انداز جدید به وجود آمده است، یک اوج جدید. اگر به دوست داشتن زن ادامه دهید، دیر یا زود خواهید دید که قلههایی فراتر از قلهها، اعماقی فراتر از اعماق وجود دارد. سپس شما شروع به دوست داشتن #روح_زن میکنید. آن وقت فقط قلب او نیست -
حالا دیگر ثانویه شده است.
اکنون این همان شخص، همان #حضور، همان درخشندگی، زنده بودن، آن پدیده ناشناخته وجود اوست – که او هست. بسیار دور است، قلب نیز رفته است بدن اکنون وجود است.
و سپس یک روز وجود این زن خاص دور میشود.
اکنون شما شروع به دوست داشتن زنانگی در او میکنید، زنانگی، آن پذیرا بودن. اکنون او اصلاً زن خاصی نیست، او صرفاً نشان دهندهی زنانگی است. اکنون دیگر فرد نیست، روز به روز جهانیتر میشود.
و یک روز آن زن بودن نیز ناپدید میشود - تو عاشق انسانیت در او هستی.
حالا او فقط نماینده یک #زن نیست، به همان اندازه نماینده #مرد هم هست.
آسمان بزرگتر و بزرگتر میشود.
آنگاه روزی انسانیت هم نیست، هستی است. اینکه او وجود دارد، این تمام چیزی است که شما میخواهید -
اینکه او وجود دارد و آنگاه به خدا خیلی نزدیک میشوی..
سپس آخرین نکته میآید - همه صورت بندیها و همه اشکال ناپدید میشوند و خدا وجود دارد. شما خدا را از طریق زن خود، از طریق مرد خود یافتهاید. هر عشقی پژواک عشق خداست.
#عاشقانه
@Roshanfkrane