.
شب،
با ردای خیس از راه میرسد،
بیآنکه کسی در را باز کند.
پنجره را باز میکنم،
باد،
عطر باران را با خود آورده است،
و خاطراتی که نباید.
کوچهها خاموشاند،
اما باران،
حرفهای نگفته را
بر سنگفرش میکوبد،
بیتاب،
مثل دلی که انتظارش را نکشیدند.
و من،
به واژههایی فکر میکنم
که هیچگاه
از لبهایم نچکیدند،
و به چشمانم که
در باران،
مخفی میشود.
#حسین_شریفی
#شعر
@Roshanfkrane
شب،
با ردای خیس از راه میرسد،
بیآنکه کسی در را باز کند.
پنجره را باز میکنم،
باد،
عطر باران را با خود آورده است،
و خاطراتی که نباید.
کوچهها خاموشاند،
اما باران،
حرفهای نگفته را
بر سنگفرش میکوبد،
بیتاب،
مثل دلی که انتظارش را نکشیدند.
و من،
به واژههایی فکر میکنم
که هیچگاه
از لبهایم نچکیدند،
و به چشمانم که
در باران،
مخفی میشود.
#حسین_شریفی
#شعر
@Roshanfkrane
فرار میکنی از من
مثل کودکی که دوستاش داری
و از آغوش فراریست ...
#مژگان_ذوالفقارخانی
#شعر
@Roshanfkrane
مثل کودکی که دوستاش داری
و از آغوش فراریست ...
#مژگان_ذوالفقارخانی
#شعر
@Roshanfkrane
.
چه شب بود
به چه ماه
که به تالار شعرم درآمدی؟!
پیدا و پنهان از ستونها
و یورش بردی به خلوت پرهیزم
به شور و کرشمه و آواز؟؟
برخیز تا بسرایمت
بخرام تا بخوانمت
پیش آی تا ببوسمت.
پیش آی تا ببوسمت ...
#منوچهر_آتشی
#شعر
@Roshanfkrane
چه شب بود
به چه ماه
که به تالار شعرم درآمدی؟!
پیدا و پنهان از ستونها
و یورش بردی به خلوت پرهیزم
به شور و کرشمه و آواز؟؟
برخیز تا بسرایمت
بخرام تا بخوانمت
پیش آی تا ببوسمت.
پیش آی تا ببوسمت ...
#منوچهر_آتشی
#شعر
@Roshanfkrane
دیدم که بر سراسر من موج میزند
چون هرم سرخگونه آتش
چون انعکاس آب
چون ابری از تشنج بارانها
چون آسمانی از نفس فصلهای گرم
تا بینهایت
تا آنسوی حیات
گسترده بود او ...
#فروغ_فرخزاد
#شعر
@Roshanfkrane
چون هرم سرخگونه آتش
چون انعکاس آب
چون ابری از تشنج بارانها
چون آسمانی از نفس فصلهای گرم
تا بینهایت
تا آنسوی حیات
گسترده بود او ...
#فروغ_فرخزاد
#شعر
@Roshanfkrane
.
امان از آن روزي كه
عشــق بشکند و دل ويران شود
ديگر نه مـن، مـن میشوم و
نه تـو دليلِ آرامـش ...
#محمد_مقيمی
#شعر
@Roshanfkrane
امان از آن روزي كه
عشــق بشکند و دل ويران شود
ديگر نه مـن، مـن میشوم و
نه تـو دليلِ آرامـش ...
#محمد_مقيمی
#شعر
@Roshanfkrane
بر لبِ جام زدى بوسه و يك عمر گذشت
لبِ خود مى مكد از ذوق،لبِ جامْ هنوز
#صائب_تبریزی
#شعر
@Roshanfkrane
بر لبِ جام زدى بوسه و يك عمر گذشت
لبِ خود مى مكد از ذوق،لبِ جامْ هنوز
#صائب_تبریزی
#شعر
@Roshanfkrane
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
به امید آگاهی و بیداری وطن از این خوابِ زمستانی...
اشتراک گذاری آزاد🌹
#شعر "اعجاز ما":
طبیب درد ما هرگز کسی جز ما نخواهد شد
پی منجی چه می گردید؟ او پیدا نخواهد شد
گره در کارمان افتاد اما این گره، مردم!
به غیر از دست ما با دست دیگر وا نخواهد شد
پی ما لشکر فرعون ولی نشکافت دریا چون
به وقت معجزه جز ما کسی موسی نخواهد شد
چرا دستی اگر داریم روی دست بگذاریم
که شیرین کام ما با گفتن حلوا نخواهد شد
وطن خوابش زمستانیست همچون جسم بی جانیست
که جز با نبض بیداری ما احیا نخواهد شد
اگرچه کشتی ظالم سوار موج مظلوم است
حریف روز طوفانی این دریا نخواهد شد...
شعر و دکلمه : #مه_زاد_رازی
ساخت موزیک : مهیار پور حلاجی
ویدئو: فرشاد خوشبخت
#ارسالی #انتقادات #سیاسی #اجتماعی
@Roshanfkrane
اشتراک گذاری آزاد🌹
#شعر "اعجاز ما":
طبیب درد ما هرگز کسی جز ما نخواهد شد
پی منجی چه می گردید؟ او پیدا نخواهد شد
گره در کارمان افتاد اما این گره، مردم!
به غیر از دست ما با دست دیگر وا نخواهد شد
پی ما لشکر فرعون ولی نشکافت دریا چون
به وقت معجزه جز ما کسی موسی نخواهد شد
چرا دستی اگر داریم روی دست بگذاریم
که شیرین کام ما با گفتن حلوا نخواهد شد
وطن خوابش زمستانیست همچون جسم بی جانیست
که جز با نبض بیداری ما احیا نخواهد شد
اگرچه کشتی ظالم سوار موج مظلوم است
حریف روز طوفانی این دریا نخواهد شد...
شعر و دکلمه : #مه_زاد_رازی
ساخت موزیک : مهیار پور حلاجی
ویدئو: فرشاد خوشبخت
#ارسالی #انتقادات #سیاسی #اجتماعی
@Roshanfkrane
اسم من کبوترِ چاهی است و دخترم.
خانەام در محلهٔ منارە است.
من از پَر و بال خود و از منقار و
از خانە و محله و
از همە چیز خود بیزارم!
من بغبغوی حرامِ داخل دین و میهنم
من اجازه ندارم دور از این مناره پرواز کنم!
من اجازه ندارم دور از صدای منارە
به صدایی دیگر گوش فرا دهم!
یا با برف و باد برقصم
یا دست در دستِ پسرِ رؤیا و آرزوهایم بگذارم!
من اجازه ندارم موهایم را به جادەها و
به موسیقی و به کبوترهای نرینە
نشان دهم!
من مادینهٔ بهارِ قدغنم و
شب و روز هم
تحت نظارت دوربین منارەام
بالهایم اجازه ندارند حتی با دوو انگشت
با بالهای نرینەها دست بدهند!
من سرنوشت حرامم همچو پیکرم
گُلی حرام
آبی حرام
ترانەای حرام و
شرابِ داخل
قصیدەای حرام...
شیرکو بیکس
ترجمە؛ مـاردین
#شعر
@Roshanfkrane
خانەام در محلهٔ منارە است.
من از پَر و بال خود و از منقار و
از خانە و محله و
از همە چیز خود بیزارم!
من بغبغوی حرامِ داخل دین و میهنم
من اجازه ندارم دور از این مناره پرواز کنم!
من اجازه ندارم دور از صدای منارە
به صدایی دیگر گوش فرا دهم!
یا با برف و باد برقصم
یا دست در دستِ پسرِ رؤیا و آرزوهایم بگذارم!
من اجازه ندارم موهایم را به جادەها و
به موسیقی و به کبوترهای نرینە
نشان دهم!
من مادینهٔ بهارِ قدغنم و
شب و روز هم
تحت نظارت دوربین منارەام
بالهایم اجازه ندارند حتی با دوو انگشت
با بالهای نرینەها دست بدهند!
من سرنوشت حرامم همچو پیکرم
گُلی حرام
آبی حرام
ترانەای حرام و
شرابِ داخل
قصیدەای حرام...
شیرکو بیکس
ترجمە؛ مـاردین
#شعر
@Roshanfkrane