#اندیشه #بریده_ای_ازکتاب
عللی که برای عقب افتادگی جامعۀ ایرانی تا قبل از انقلاب ١٣۵٧ و حتی بعد از آن توسط روشنفکران و متفکران ذکر شده بسیار است، ولی مهمترین آنها شامل موارد زیر است :
1⃣ استعمارگران
2⃣ سیستم سلطنتی
3⃣ ذخایر نفتی
4⃣ دین اسلام
5⃣ شخصیت اخلاقی ایرانیان
1⃣ احتمالا وجود دولتهای استعمارگر به عنوان علت اصلی عقبافتادگی ایران بیشترین طرفدار را بین ایرانیان دارد، طرفداران این نظریه معتقدند کشورهای استعمارگر که سمبلشان انگلستان دیروز و آمریکای امروز است، همواره با دخالتهای نامشروع خود مانند تهدید و تبلیغ، فاسدترین افراد را در رأس هیئت حاکمه ایران نگه داشتند و به دست آنان امکان سواری گرفتن از مردم و همچنین غارت کشور را برای خود فراهم کردهاند.
پاسخ-اگر استعمارگران ( شوروی ، انگلستان ، پرتغال ، فرانسه ، آمریکا و غیره ) دلیل اصلی عقبافتادگی ایران هستند، پس چرا همین کشورها نتوانستند موجبات عقبافتادگی مللی همچون مالزی ، ژاپن ، آلمان ، بلژیک و غیره را از طریق استعمار آنان فراهم آورند اما در ایران توانستند؟
2⃣ طرفداران این نظریه که بعد از انقلاب ۵٧ هم تعدادشان بیشتر شده، اصولا وجود نظام سلطنتی و پادشاهان بیکفایت را اصلیترین عامل تمام بدبختیهای ایران میدانند.
پاسخ-اگر سلطنت میتوانست علت عقبافتادگی کـشـور باشد، پس باید کشورهای انگلستان ، سوئد ، نروژ ، دانمارک و ژاپن نیز عقبمانده باشند.
در حالی که آنان با سیستمهای سلطنتی، امروزه تمام خصوصیات یک کشور پیشرفته و موفق را دارند و پادشاهان در آنجا مانند ایران به صورت دیکتاتوری خشن و غارتگر عمل نمیکنند.
از سوی دیگر اگر حذف سلطنت میتوانست تمام مشکلات را حل کند، پس باید کشورهای مصر ، عراق ، لیبی یا حتی ایران، امروز در عرش اعلی میبودند در حالی که اکثر این کشورها غرق در فساد و فقر و تباهیند!
3⃣ وجود منابع نفتی را شوخی یا جدی عدهای امّالفساد میدانند و میگویند اگر این ماده متعفّن را نداشتیم، این همه مورد طمع کشورهای دیگر نبودیم و ما را نیز مانند ترکیه رها میکردند تا سرنوشتمان را رقم بزنیم ...
پاسخ-اما مگر کشورهایی مانند انگلستان، آمریکا یا نروژ نیز دارای ذخایر نفت نیستند (آن هم از نوع درجه یک آن) پس چرا مردمشان نه تنها احساس بدبختی ندارند، بلکه آینده چنان روشن است که هیچ خانوادهای نگران آیندۀ فرزند خود هم نیست.
در عین حال یکسری کشورهای بدبخت دیگر مثل پاکستان ، افغانستان ، شیلی و … هستند که هم نفت ندارند و هم از نظر فرهنگی ، سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی عقبافتادهاند.
4⃣ گروهی هم اساسا دین و دینداری را به عنوان علت اصلی عقب افتادگی ایرانیان قلمداد میکنند و دین را تریاک و مخدری میدانند که مردم را از تمدّن و ترقی دور کرده است ، جلوی آزادیشان را گرفته و ظلمها را تقدیر الهی معرفی میکند.
پاسخ-متاسفانه اشتباه این گروه این است که گمان میکنند چون ما واقعا دین اسلام را پیاده کردهایم، پس مشکلات امروز ما هم به پای آن است.
درحالی که اگر رفتار ایرانی جماعت را بسنجیم، به خوبی درخواهیم یافت که نه تنها اسلام بلکه اصولا این مردم به هیچ دینی پایبند نیستند، زیرا دین در تمام نسخ آن یعنی راستگویی، درستکاری، وفای به عهد، امانت، شرافت، پاکی و ...
آیا شما به عنوان یک ایرانی در اطرافتان جز دروغگویی، دزدی، غارت، تقلب، عهدشکنی، ریاکاری، سمبلکاری و ... میبینید ؟( البته هیچ چیز ۱۰۰٪ نیست)
و آیا به این مردم اصلا میتوان دین دار گفت؟
5⃣ و اما #شخصیت_اخلاقی که به گمانم میتوان آن را دلیل اصلی تمام عقبافتادگیها دانست، زیرا همین خلقیات است که اجازه میدهد استعمارگر به استعمار ما بپردازد، نفت و موقعیت جغرافیایی به جای فرصت به یک تهدید تبدیل شود، نظام پادشاهی برخلاف آنچه در انگلستان است برای غارت کشور پیاده گردد، بیسوادی مایهٔ سوءاستفاده ظالمان شود و بجای تشیع علوی، تشیع صفوی در مملکت رونق گیرد.
ما مستحق ملامتیم زیرا از مداحی و مریدی، نردبانی ساختهایم و کسانی را بر بام استبداد فرستادهایم، کارخانۀ فرعونسازی با سوخت تملق و مجیزگویی کار میکند و تا این سوخت ناساز فرهنگی هست، بدانیم که دیکتاتور و استبداد هم هست.
#ضحاک قدرت ( فکر کردن ) را از انسانها (به کمک آن دو مار که خوراکشان مغز سر جوانان بود) میگرفت.
مغز کانون آگاهی، شعور، تعقل، فهمیدن و اندیشیدن است و وقتی که در سر جوان مغز نباشد دیگر کسی نیست که به ضحاک و ظلمش اعتراض کند.
در حکومت ضحاک اندیشیدن جرم است و فکر کردن گناهی نابخشودنی، زیرا همانگونه که #دانایی و #توانایی دو بال پرواز انسان است، نادانی و ناتوانی دو عامل سقوط او به دایرۀ ذلت و زبونیست و انسان جاهل تا ابد گرفتار حکومت ضحاک خواهد بود...
📚 چرا عقبماندیم؟!
✍ دکتر #علیمحمد_ایزدی
@Roshanfkrane
عللی که برای عقب افتادگی جامعۀ ایرانی تا قبل از انقلاب ١٣۵٧ و حتی بعد از آن توسط روشنفکران و متفکران ذکر شده بسیار است، ولی مهمترین آنها شامل موارد زیر است :
1⃣ استعمارگران
2⃣ سیستم سلطنتی
3⃣ ذخایر نفتی
4⃣ دین اسلام
5⃣ شخصیت اخلاقی ایرانیان
1⃣ احتمالا وجود دولتهای استعمارگر به عنوان علت اصلی عقبافتادگی ایران بیشترین طرفدار را بین ایرانیان دارد، طرفداران این نظریه معتقدند کشورهای استعمارگر که سمبلشان انگلستان دیروز و آمریکای امروز است، همواره با دخالتهای نامشروع خود مانند تهدید و تبلیغ، فاسدترین افراد را در رأس هیئت حاکمه ایران نگه داشتند و به دست آنان امکان سواری گرفتن از مردم و همچنین غارت کشور را برای خود فراهم کردهاند.
پاسخ-اگر استعمارگران ( شوروی ، انگلستان ، پرتغال ، فرانسه ، آمریکا و غیره ) دلیل اصلی عقبافتادگی ایران هستند، پس چرا همین کشورها نتوانستند موجبات عقبافتادگی مللی همچون مالزی ، ژاپن ، آلمان ، بلژیک و غیره را از طریق استعمار آنان فراهم آورند اما در ایران توانستند؟
2⃣ طرفداران این نظریه که بعد از انقلاب ۵٧ هم تعدادشان بیشتر شده، اصولا وجود نظام سلطنتی و پادشاهان بیکفایت را اصلیترین عامل تمام بدبختیهای ایران میدانند.
پاسخ-اگر سلطنت میتوانست علت عقبافتادگی کـشـور باشد، پس باید کشورهای انگلستان ، سوئد ، نروژ ، دانمارک و ژاپن نیز عقبمانده باشند.
در حالی که آنان با سیستمهای سلطنتی، امروزه تمام خصوصیات یک کشور پیشرفته و موفق را دارند و پادشاهان در آنجا مانند ایران به صورت دیکتاتوری خشن و غارتگر عمل نمیکنند.
از سوی دیگر اگر حذف سلطنت میتوانست تمام مشکلات را حل کند، پس باید کشورهای مصر ، عراق ، لیبی یا حتی ایران، امروز در عرش اعلی میبودند در حالی که اکثر این کشورها غرق در فساد و فقر و تباهیند!
3⃣ وجود منابع نفتی را شوخی یا جدی عدهای امّالفساد میدانند و میگویند اگر این ماده متعفّن را نداشتیم، این همه مورد طمع کشورهای دیگر نبودیم و ما را نیز مانند ترکیه رها میکردند تا سرنوشتمان را رقم بزنیم ...
پاسخ-اما مگر کشورهایی مانند انگلستان، آمریکا یا نروژ نیز دارای ذخایر نفت نیستند (آن هم از نوع درجه یک آن) پس چرا مردمشان نه تنها احساس بدبختی ندارند، بلکه آینده چنان روشن است که هیچ خانوادهای نگران آیندۀ فرزند خود هم نیست.
در عین حال یکسری کشورهای بدبخت دیگر مثل پاکستان ، افغانستان ، شیلی و … هستند که هم نفت ندارند و هم از نظر فرهنگی ، سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی عقبافتادهاند.
4⃣ گروهی هم اساسا دین و دینداری را به عنوان علت اصلی عقب افتادگی ایرانیان قلمداد میکنند و دین را تریاک و مخدری میدانند که مردم را از تمدّن و ترقی دور کرده است ، جلوی آزادیشان را گرفته و ظلمها را تقدیر الهی معرفی میکند.
پاسخ-متاسفانه اشتباه این گروه این است که گمان میکنند چون ما واقعا دین اسلام را پیاده کردهایم، پس مشکلات امروز ما هم به پای آن است.
درحالی که اگر رفتار ایرانی جماعت را بسنجیم، به خوبی درخواهیم یافت که نه تنها اسلام بلکه اصولا این مردم به هیچ دینی پایبند نیستند، زیرا دین در تمام نسخ آن یعنی راستگویی، درستکاری، وفای به عهد، امانت، شرافت، پاکی و ...
آیا شما به عنوان یک ایرانی در اطرافتان جز دروغگویی، دزدی، غارت، تقلب، عهدشکنی، ریاکاری، سمبلکاری و ... میبینید ؟( البته هیچ چیز ۱۰۰٪ نیست)
و آیا به این مردم اصلا میتوان دین دار گفت؟
5⃣ و اما #شخصیت_اخلاقی که به گمانم میتوان آن را دلیل اصلی تمام عقبافتادگیها دانست، زیرا همین خلقیات است که اجازه میدهد استعمارگر به استعمار ما بپردازد، نفت و موقعیت جغرافیایی به جای فرصت به یک تهدید تبدیل شود، نظام پادشاهی برخلاف آنچه در انگلستان است برای غارت کشور پیاده گردد، بیسوادی مایهٔ سوءاستفاده ظالمان شود و بجای تشیع علوی، تشیع صفوی در مملکت رونق گیرد.
ما مستحق ملامتیم زیرا از مداحی و مریدی، نردبانی ساختهایم و کسانی را بر بام استبداد فرستادهایم، کارخانۀ فرعونسازی با سوخت تملق و مجیزگویی کار میکند و تا این سوخت ناساز فرهنگی هست، بدانیم که دیکتاتور و استبداد هم هست.
#ضحاک قدرت ( فکر کردن ) را از انسانها (به کمک آن دو مار که خوراکشان مغز سر جوانان بود) میگرفت.
مغز کانون آگاهی، شعور، تعقل، فهمیدن و اندیشیدن است و وقتی که در سر جوان مغز نباشد دیگر کسی نیست که به ضحاک و ظلمش اعتراض کند.
در حکومت ضحاک اندیشیدن جرم است و فکر کردن گناهی نابخشودنی، زیرا همانگونه که #دانایی و #توانایی دو بال پرواز انسان است، نادانی و ناتوانی دو عامل سقوط او به دایرۀ ذلت و زبونیست و انسان جاهل تا ابد گرفتار حکومت ضحاک خواهد بود...
📚 چرا عقبماندیم؟!
✍ دکتر #علیمحمد_ایزدی
@Roshanfkrane
#افسانه_شاه_ماران
چیزی از #شاه_مار یا #شاه_ماران شنیده اید. موجودی افسانهای که در برخی از دستبافته های کردهای ایران و ترکیه و عراق نقش بسته است.
باید بگوییم نقشمایه شاه مار یکی از نقوشی است که نیمی از تن آن انسان و نیمی دیگر از آن مار است. درواقع شاه مار #زنی_زیباروست که نمادی از #تعقل و خردورزی است.
به این نکته اشاره کنیم بسیاری از نقشمایههایی که روی دستبافته ها گره خورده یا میخوردند داستان و افسانهای در ورای خود دارند که متاسفانه بسیاری از آنها طی سالها و دهههای گذشته از بین رفتهاند یا اینکه نیاز است برای بررسی آنها پژوهش و تحقیق شود.
حامد جهانشاهی یکی از فعالان حوزه فرش در استان فارس درباره افسانه این شاهمار زیبا و دیدنی چنین میگوید: «مرد جوانی به نام « #جاماسب» همراه دوستانش به کوهستان می روند و آنجا چاهی پر از عسل مییابند. دوستان جاماسب پس از برداشتن عسل از طمع زیاد او را داخل چاه میاندازند.
جاماسب برای نجات خود تقلای فراوانی میکند ولی راه به جایی نمیبرد. او در اوج ناامیدی باریکهای از نور را از داخل دیواره چاه میبیند و با چاقو این درز را میکند و به دورن راهرویی بزرگ راه پیدا میکند.
جاماسب وقتی وارد تالار میشود از شدت خستگی خوابش میبرد، وقتی از خواب بیدار میشود هزاران مار را در اطرافش میبیند که زل زدهاند به او. مرد جوان از شدت ترس سرجایش میخکوب میشود. لحظهای بعد مار بزرگی که نیمی از آن زنی زیبارو و نیمی دیگرش مار بود به او نزدیک میشود.
شاه مار با جاماسب وارد گفت و گو میشود و مرد جوان خیانت دوستانش را تعریف میکند. شاه مار به او قول میدهد که کمکش کند به شرطی که هیچکسی از جای او در این تالار بزرگ و زیرزمینی باخبر نشود.
پس از مدتی که جاماسب دلتنگ خانوادهاش می شود از شاه مار میخواهد مقدمات بازگشت او را مهیا کند. مار زیبا به جوان میگوید به دلیل اینکه وارد تالار و محل زندگی آنها شده است اگر به درون آب برود، پوست بدنش تبدیل به فلس مار میشود پس باید این راز سر به مهر را نزد خود نگه دارد و مقابل دیدگان کسی وارد آب نشود.
جاماسب با قول اینکه اسرار این مکان را تا ابد پیش خود نگاه خواهد داشت به خانه برمیگردد ولی این پایان ماجرا نبود چراکه با بیمار شدن شاه سرزمینشان و خودخواهی وزیر اعظم سرنوشت جاماسب و شاه ماران کاملا تغییر میکند.
حال پادشاه هر روز بدتر میشود و کاری از دست طبیبان برنمیآید. یکی از جادوگران ادعا میکند که برای نجات جان پادشاه، گوشت شاه ماران شفابخش است. تا آن زمان کسی از جای شاه مار خبر نداشت و رمالان به وزیراعظم میگویند مرد جوانی در یکی از روستاها شاه ماران را دیده و چند روزی پیش او بوده است.
با این وجود افراد مشکوک به ارتباط با شاه ماران بازداشت میشوند. به هر ترتیب جاماسب هم دستگیر میشود. به دستور وزیر همه افرادی که مشکوک به ارتباط با شاه ماران بودند وارد گرمابه میشوند و راز سر به مهر جاماسب برملا میشود.
مرد جوان ابتدا حاضر به نشان دادن جای شاه مار نمیشود ولی زیر شکنجه ناچار به اعتراف میشود. افراد وزیر به درون چاه و وارد تالار میشوند و شاه مار را با خود به قصر میآوردند. جاماسب با دیدن شاه مار شرمسار میشود و حقیقت را برای او میگوید.
شاه مار پیش از کشته شدن میگوید گوشت بدن مرا برای بهبودی به پادشاه بدهید. دم مرا که سر مار است به وزیر بدهید که قدرت افسانهای خواهد یافت و مغز مرا به جاماسب بدهید تا با خوردن آن مجازات شود چراکه او به من خیانت کرده است.
همین اتفاق میافتد. گوشت شاه مار را به پادشاه می دهند و او بهبود مییابد. مغز را به جاماسب میدهد و سر مار را وزیر میخورد و در دم کشته میشود. جاماسب با خوردن مغز شاه مار به اسرار عالم دست مییابد و توانست حتی با گیاهان صحبت کند و با خواصشان آشنا شود. چنین نقل شده است که پادشاه جاماسب را به عنوان وزیر خود برمیگزیند.
در واقع چنین عنوان میشود که #جاماسب همان #لقمان_حکیم است که شاه ماران به او از خواص گیاهان دارویی گفته است. در پایان باید گفت #مار نماد #زایش، #برکت و #دانایی و #تعقل است.
#داستان
@Roshanfkrane
چیزی از #شاه_مار یا #شاه_ماران شنیده اید. موجودی افسانهای که در برخی از دستبافته های کردهای ایران و ترکیه و عراق نقش بسته است.
باید بگوییم نقشمایه شاه مار یکی از نقوشی است که نیمی از تن آن انسان و نیمی دیگر از آن مار است. درواقع شاه مار #زنی_زیباروست که نمادی از #تعقل و خردورزی است.
به این نکته اشاره کنیم بسیاری از نقشمایههایی که روی دستبافته ها گره خورده یا میخوردند داستان و افسانهای در ورای خود دارند که متاسفانه بسیاری از آنها طی سالها و دهههای گذشته از بین رفتهاند یا اینکه نیاز است برای بررسی آنها پژوهش و تحقیق شود.
حامد جهانشاهی یکی از فعالان حوزه فرش در استان فارس درباره افسانه این شاهمار زیبا و دیدنی چنین میگوید: «مرد جوانی به نام « #جاماسب» همراه دوستانش به کوهستان می روند و آنجا چاهی پر از عسل مییابند. دوستان جاماسب پس از برداشتن عسل از طمع زیاد او را داخل چاه میاندازند.
جاماسب برای نجات خود تقلای فراوانی میکند ولی راه به جایی نمیبرد. او در اوج ناامیدی باریکهای از نور را از داخل دیواره چاه میبیند و با چاقو این درز را میکند و به دورن راهرویی بزرگ راه پیدا میکند.
جاماسب وقتی وارد تالار میشود از شدت خستگی خوابش میبرد، وقتی از خواب بیدار میشود هزاران مار را در اطرافش میبیند که زل زدهاند به او. مرد جوان از شدت ترس سرجایش میخکوب میشود. لحظهای بعد مار بزرگی که نیمی از آن زنی زیبارو و نیمی دیگرش مار بود به او نزدیک میشود.
شاه مار با جاماسب وارد گفت و گو میشود و مرد جوان خیانت دوستانش را تعریف میکند. شاه مار به او قول میدهد که کمکش کند به شرطی که هیچکسی از جای او در این تالار بزرگ و زیرزمینی باخبر نشود.
پس از مدتی که جاماسب دلتنگ خانوادهاش می شود از شاه مار میخواهد مقدمات بازگشت او را مهیا کند. مار زیبا به جوان میگوید به دلیل اینکه وارد تالار و محل زندگی آنها شده است اگر به درون آب برود، پوست بدنش تبدیل به فلس مار میشود پس باید این راز سر به مهر را نزد خود نگه دارد و مقابل دیدگان کسی وارد آب نشود.
جاماسب با قول اینکه اسرار این مکان را تا ابد پیش خود نگاه خواهد داشت به خانه برمیگردد ولی این پایان ماجرا نبود چراکه با بیمار شدن شاه سرزمینشان و خودخواهی وزیر اعظم سرنوشت جاماسب و شاه ماران کاملا تغییر میکند.
حال پادشاه هر روز بدتر میشود و کاری از دست طبیبان برنمیآید. یکی از جادوگران ادعا میکند که برای نجات جان پادشاه، گوشت شاه ماران شفابخش است. تا آن زمان کسی از جای شاه مار خبر نداشت و رمالان به وزیراعظم میگویند مرد جوانی در یکی از روستاها شاه ماران را دیده و چند روزی پیش او بوده است.
با این وجود افراد مشکوک به ارتباط با شاه ماران بازداشت میشوند. به هر ترتیب جاماسب هم دستگیر میشود. به دستور وزیر همه افرادی که مشکوک به ارتباط با شاه ماران بودند وارد گرمابه میشوند و راز سر به مهر جاماسب برملا میشود.
مرد جوان ابتدا حاضر به نشان دادن جای شاه مار نمیشود ولی زیر شکنجه ناچار به اعتراف میشود. افراد وزیر به درون چاه و وارد تالار میشوند و شاه مار را با خود به قصر میآوردند. جاماسب با دیدن شاه مار شرمسار میشود و حقیقت را برای او میگوید.
شاه مار پیش از کشته شدن میگوید گوشت بدن مرا برای بهبودی به پادشاه بدهید. دم مرا که سر مار است به وزیر بدهید که قدرت افسانهای خواهد یافت و مغز مرا به جاماسب بدهید تا با خوردن آن مجازات شود چراکه او به من خیانت کرده است.
همین اتفاق میافتد. گوشت شاه مار را به پادشاه می دهند و او بهبود مییابد. مغز را به جاماسب میدهد و سر مار را وزیر میخورد و در دم کشته میشود. جاماسب با خوردن مغز شاه مار به اسرار عالم دست مییابد و توانست حتی با گیاهان صحبت کند و با خواصشان آشنا شود. چنین نقل شده است که پادشاه جاماسب را به عنوان وزیر خود برمیگزیند.
در واقع چنین عنوان میشود که #جاماسب همان #لقمان_حکیم است که شاه ماران به او از خواص گیاهان دارویی گفته است. در پایان باید گفت #مار نماد #زایش، #برکت و #دانایی و #تعقل است.
#داستان
@Roshanfkrane
💢 تنها ویژگی جبهه پایداری و تیم دولت این است که به زودی برخی باید دست به دامن اپوزیسیون داخلی شده و التماس #محصوران و زندانیان را کنند!
❗️البته اگر دیر نشده باشد.
🔸 جالب است مملکت از پایین در حال ایرانی شدن و از بالا به اصطلاح در حال اسلامی شدن است! هیچ سلاحی حریف #دانایی ملت نمیشود.
#امیدفراغت روزنامهنگار
@Roshanfkrane
❗️البته اگر دیر نشده باشد.
🔸 جالب است مملکت از پایین در حال ایرانی شدن و از بالا به اصطلاح در حال اسلامی شدن است! هیچ سلاحی حریف #دانایی ملت نمیشود.
#امیدفراغت روزنامهنگار
@Roshanfkrane
🔸۲ تصویر در یک قاب، خودتان تفسیر کنید!
🖌#امیدفراغت روزنامهنگار
🔸امیدوارم مردم #ایران همینطور که در صف گرفتن نذری" آش رشته" میایستند، در صف خریدن #کتاب #روزنامه و ...بایستند. ما ملت ایران باید بیاموزیم که #دانایی، توانایی میآورد. مردم باید به این درک برسند که #فهم بیشتر، #سهم بیشتر میآورد.
🔸در حال رفتن به کتابفروشی بودم تا برای #باران، دختر #مهتاب، که روز تولدش دیروز بود، هدیهای" کتاب" بگیرم! جلوی درب کتابفروشی دختر خانم کوچکی به نام یلدا، #فال میفروخت. با اجازهاش عکسی گرفتم و البته فالی هم خریدم! اما چه فایده نه درد من آرام و نه مشکل یلدا خانم حل شد.
🔸به #یلدا گفتم سر خیابان #آشنذری میدهند! پاسخ داد: از روزگار سیرم. راست هم میگفت: #کودکانکار به همین زودی در #جمهوریاسلامی سیر شدهاند. ای کاش حاج حجتالاسلام و المسلمین #صدیقی هم در زمینهای خالی حوزهاش در منطقه #ازگل #تجریش سیر میکاشت!
@Roshanfkrane
🖌#امیدفراغت روزنامهنگار
🔸امیدوارم مردم #ایران همینطور که در صف گرفتن نذری" آش رشته" میایستند، در صف خریدن #کتاب #روزنامه و ...بایستند. ما ملت ایران باید بیاموزیم که #دانایی، توانایی میآورد. مردم باید به این درک برسند که #فهم بیشتر، #سهم بیشتر میآورد.
🔸در حال رفتن به کتابفروشی بودم تا برای #باران، دختر #مهتاب، که روز تولدش دیروز بود، هدیهای" کتاب" بگیرم! جلوی درب کتابفروشی دختر خانم کوچکی به نام یلدا، #فال میفروخت. با اجازهاش عکسی گرفتم و البته فالی هم خریدم! اما چه فایده نه درد من آرام و نه مشکل یلدا خانم حل شد.
🔸به #یلدا گفتم سر خیابان #آشنذری میدهند! پاسخ داد: از روزگار سیرم. راست هم میگفت: #کودکانکار به همین زودی در #جمهوریاسلامی سیر شدهاند. ای کاش حاج حجتالاسلام و المسلمین #صدیقی هم در زمینهای خالی حوزهاش در منطقه #ازگل #تجریش سیر میکاشت!
@Roshanfkrane