#دلتنگیها
دیار من همهی طول راه بود
و طول بودم من
و راه بودم من،
و طول راه، که قربانی دیارم بود.
و یاد آشنایی او
باد را
ـ نگاه کن! –
اینک!
عبور میدهد از روی میز من!
و سرگذشت صحرا که آفتاب و نمک را
حضور میدهد!
نمیتوانم، آه،
کویر را در پاکت کنم
و بازگردانم
برای آن همه طول!
#یدالله_رویایی
#شعر
@Roshanfkrane
دیار من همهی طول راه بود
و طول بودم من
و راه بودم من،
و طول راه، که قربانی دیارم بود.
و یاد آشنایی او
باد را
ـ نگاه کن! –
اینک!
عبور میدهد از روی میز من!
و سرگذشت صحرا که آفتاب و نمک را
حضور میدهد!
نمیتوانم، آه،
کویر را در پاکت کنم
و بازگردانم
برای آن همه طول!
#یدالله_رویایی
#شعر
@Roshanfkrane
#دلتنگیها
در باز بود اما،
بسیار دور بود.
ما با نقیب قافله میرفتیم
و خون ما که بوی سرخ حماسه داشت
مار و سراب را،
تا انتهای حافظه میبرد
در انتهای حافظه لبخند جرعه با ما مبادلهی رؤیا میکرد
در انتهای حافظه لبخند جرعه شط خشک نفهمیدنی میشد
در انتهای حافظه از هیچکس سؤال نمیکردیم
در انتهای حافظه لبخند میشدیم
ما را نقیب قافله با بادهای کاهل میبرد
و بوی سرخ جرعه در باد
رفتار ابرهای کاهل را
مست میکرد.
شن را سکونت شادیهای قدیمی بود
و ما میان شنهایی مستعمل
و چیزهایی از شن میرفتیم
پخش سکوت بود و حریق دقیقههای کویری.
#یدالله_رویایی
#شعر
@Roshanfkrane
در باز بود اما،
بسیار دور بود.
ما با نقیب قافله میرفتیم
و خون ما که بوی سرخ حماسه داشت
مار و سراب را،
تا انتهای حافظه میبرد
در انتهای حافظه لبخند جرعه با ما مبادلهی رؤیا میکرد
در انتهای حافظه لبخند جرعه شط خشک نفهمیدنی میشد
در انتهای حافظه از هیچکس سؤال نمیکردیم
در انتهای حافظه لبخند میشدیم
ما را نقیب قافله با بادهای کاهل میبرد
و بوی سرخ جرعه در باد
رفتار ابرهای کاهل را
مست میکرد.
شن را سکونت شادیهای قدیمی بود
و ما میان شنهایی مستعمل
و چیزهایی از شن میرفتیم
پخش سکوت بود و حریق دقیقههای کویری.
#یدالله_رویایی
#شعر
@Roshanfkrane