روشنفکران
81.5K subscribers
49.9K photos
41.9K videos
2.39K files
6.92K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
ابلهان همیشه دست بالا را دارند!

✍️ #احسان_محمدی

در تاریخ همیشه این ابلهان بوده‌اند که با قدرت، پشتکار و اراده‌ای راسخ راهشان را باز کرده‌اند، پیش رفته‌اند، خود و دیگران را نابود کرده‌اند و در نهایت حتی عذر نخواسته‌اند!

فیلیپ زملوایس پزشک مجاری - آلمانی را سال 1865 کُشتند.
چرا؟ چون گفت پزشکان با ضدعفونی کردن دست‌هایشان پیش از انجام زایمان، می‌توانند نرخ تب زایمان و مرگ مادران را تا مقدار زیادی کاهش دهند!

برخی پزشکان از این ادعا ناراحت شدند. زملوایس نمی‌توانست با آموخته‌های پزشکی آن زمان قانع‌شان کند.

او را به تیمارستان فرستادند،
14 روز بعد نگهبانان آنقدر کتک‌اش زدند که در 47 سالگی جان باخت!
حالا نوادگان همان پزشکان و نگهبانان هم باور نمی‌کنند کسی اینقدر احمق باشد که با این توصیه روشن مخالفت کند!

مصادیق زملوایس در تاریخ بسیارند. از گالیله و حسن رشدیه تا... و البته پزشکان معاصر!

به قول استاد #شفیعی_کدکنی:

گه ملحد و گه دهری و کافر باشد
گه دشمن خلق و فتنه پرور باشد

باید بچشد عذاب تنهایی را
مردی که ز عصر خود فراتر باشد

#اندیشه

@Roshanfkrane
🔴 داستان تکراری «چوب و پیاز و سکه» در ایران!

✍️ #احسان_محمدی

🔹گناهکاری را نزد حاکم بردند. حاکم گفت: یکی از این سه مجازات را انتخاب کن: «یا یک من پیاز بخور، یا 100 سکه بده، یا 50 چوب بخور!»

🔹مرد با خودش گفت: « وقتی می‌شود پیاز خورد کدام عاقلی چوب می‌خورد یا پول می‌دهد؟» برایش پیاز آوردند. دو پیاز که خورد، دهانش سوخت. گفت: «درد چوب از پیاز کمتر است. چوب بزنید!»

🔹هنوز ده چوب نزده بودند که اشکش درآمد و با خودش فکر کرد: «آدم عاقل تا پول دارد، چرا چوب بخورد؟» 100 سکه داد و آزاد شد. حاکم گفت: «کار آخر را اگر اول انجام می‌دادی لازم نبود هم چوب را بخوری، هم پیاز را و در آخر سکه هم بدهی!»

🔹 این خلاصه‌ی بسیاری از تصمیم ‌گیری‌ها در ایران است. در آخر کار و بعد از صرف هزینه بسیار، همان کاری را انجام می‌دهند که باید اول انجام می‌دادند!

🔹اول از اساس تکذیب و انکار می‌کنند و می‌گویند هرکس این حرف را بزند معاند است، بعد کمی قبول می‌کنند که «بوده اما اینطور نبوده»، بعد می‌گویند «اینطور بوده ولی کار دشمن بوده»، بعد که دیگر راهی باقی نمی‌ماند از مردم رشید، فهیم، همیشه در صحنه و ... می‌خواهند کمک کنند و در آخر هم اعتماد اجتماعی را مخدوش می‌کنند، هم هزینه می‌دهند، هم به مردم و کشور خسارت وارد می‌کنند و ...

🔹این ماجرا هر بار در شکل تازه‌ای تکرار می‌شود. اسم داستان فعلی #کرونا است!

#طنزتلخ #اجتماعی

@Roshanfkrane
«خوشبختی احساسی است که از بدبختی دیگران به آدم دست می‌دهد!» این تعریف شاید بی‌رحمانه باشد اما انگار در کشور ما یک اصل است. برای پنهان کردن کاستی‌ها. برای اینکه بگوییم آسمان همه جا یک رنگ است و اینقدر غر نزنید، ببینید دیگران چقدر بدبخت‌ترند!
در بخش‌های خبری صدا و سیما و رسانه‌های رسمی مدام روی آمار بالای مرگ‌و‌میر و ابتلا در ایتالیا و اسپانیا مانور داده می‌شود. حتی در گزارشی که بخش خبری ۲۰:۳۰ تلویزیون پخش کرد برای اینکه ثابت کند اوضاع ایتالیایی‌ها از ما بدتر است، تصاویر مربوط به اسکان خیابانی بیماران یک بیمارستان در زلزله کرواسی را به جای بیماران کرونایی ایتالیا پخش کردند! یا بعضی مقامات کلیدی مدام از دیگر کشورها مثال می‌آورند.
واقعاً فکر می‌کنید با این رفتارها حال ما خوب می‌شود؟ دل‌مان قرص می‌شود؟ همدیگر را نگاه می‌کنیم و می‌گوییم خدا را شکر که ایتالیایی‌ها از ما بیشتر می‌میرند؟
نه! با شنیدن مرگ دیگران حال ما بهتر نمی‌شود. با اعلام آمار ایتالیا و اسپانیا و آمریکا، مُردگان ما زنده نمی‌شوند. چون می‌پرسیم چرا فقط باید در مصیبت‌ها با دنیا مقایسه شویم؟
یادتان می‌آید یکبار گزارشی پخش کرده باشید که میزان درآمد سرانه یا رفاه آمریکایی‌ها را در قیاس با مردم ایران نشان داده باشید؟
یکبار کامران نجف‌زاده گزارشی در مورد آزادی مطبوعات آنجا ساخته باشد و مقایسه کند با شرایط ما؟ خبری خوانده باشید در مورد اینکه چطور یک کارگر ساده اگر مورد ظلم کارفرما قرار بگیرد می‌تواند به اتحادیه‌اش پناه ببرد و موضوع را با چه جدیتی پیگیری می‌کنند؟ فقط در مرگ و مصیبت قابل مقایسه‌ایم؟
دست بردارید از این مقایسه‌ها! شما مسئول جان ما هستید، همانطور که سالهاست در مورد اینکه چه بپوشیم و چه بنوشیم و چه بخوانیم و چه نخوانیم و حتی به چه فکر کنیم و فکر نکنیم و بچه به دنیا بیاوریم یا نیاوریم تصمیم گرفته‌اید.
چندی قبل امیرحسین رستمی بازیگری که در تلویزیون تعدادی از سوالات موجود در ذهن مردم کوچه و خیابان را پرسید، فردایش عذرخواهی کرد و گفت: «هر کشوری یک پروتکل اقلیمی دارد و من نمی‌دانستم». تمام دنیا پروتکل اقلیمی ندارد و ما داریم؟! این پروتکل اقلیمی دقیقاً چیست؟
از روزنامه‌نگار تا وزرای بهداشت ادوار همین نظام، از پزشک و پرستار درگیر با کرونا تا نماینده مجلس فریاد زدند که «قرنطینه کنید» و گوش ندادید. گفتند و نوشتیم که عده‌ای به توصیه‌های پدرانه شما گوش نمی‌دهند، نصیحت‌درمانی جواب نمی‌دهد و به سفر می روند و ویروس پخش می‌شود، گوش نکردید و گفتید مردم فهیم هستند و همکاری می‌کنند.
همکاری را باور کنیم یا آمار سفرهای نوروزی چندمیلیون نفری خودتان را؟ اینها به کنار، آمار مبتلایان که دست خودتان است. نگاه کنید! واقعاً رعایت کردند؟
من در حوزه قرنطینه سوادی ندارم، همانطور که مثل میلیون‌ها نفر دیگر برایم اهمیتی ندارد که پشت درهای بسته چه اختلاف‌نظرهایی دارید و چرا سردار باقری در مورد خلوت شدن خیابان‌ها حرف زد و یکباره به محاق رفت.
این حرف‌ها و جدل‌ها مال خودتان. اختلاف دولت با نهادهای دیگر به ما مربوط نیست، نه مسئولش هستیم و نه مسبب و تصمیم‌گیر و داورش.
اما شما مسئول مراقبت از جان یکان یکان ایرانیان هستید. برای همین زمام‌دار شده‌اید و در بسیاری از امور حتی بی‌توجه به حرف‌های مردم تصمیم می‌گیرید و لفظ رفراندوم را صرفاً برای دل‌خوشی ما هر از چندگاهی تکرار می‌کنید.
حالا که «پروتکل اقلیمی»مان مثل هیچ کجای دنیا نیست، سرتان را از آمار کشورهای دیگر و نحوه اداره بیمارستان‌هایشان بیرون بکشید. به ما نگاه کنید. مراقب جان عزیزان ما باشید. ما مردم این سرزمین که داریم یکی‌یکی مبتلا می‌شویم و در دسته‌های ده‌تایی می‌میریم!

#احسان_محمدی


@Roshanfkrane
"جدال تاپاله با #کرونا"

#احسان_محمدی

◾️اسمش گُرجیه بود. روحش شاد. زنی کم‌حرف و رنج‌کشیده که در روزگار خودش یک تخصص ویژه داشت:
از بین بُردن زردی کودکان!

◾️هر بچه‌ای زردی می‌گرفت، مادرش دستش را می‌گرفت و می‌آورد پیش گرجیه. در روستایی که دکتر نداشت، #فلورانس_نایتینگل به حساب می‌آمد.

◾️به غیر از بریدن پشت گوش کودک با تیغ و دفع اندکی خون، یک شیوه دردناک دیگر هم داشت که او را در ذهن ما تبدیل به مادر شوک‌درمانی کرد.

◾️حین حرف زدن با مادر بچه در مورد کشاورزی و گَله و نان تنوری و ... یا پرت کردن حواسش با شکلات، ناغافل با دست‌های گوشتی‌اش چنان سیلی محکمی به بچه می‌زد که برق از سه فازش می‌پرید!

◾️مادر بیچاره هم «روله روله»‌کُنان، بچه را بغل و کلی هم بابت این سیلی از گرجیه تشکر می‌کرد.

◾️به عنوان کسی که یکی از آن سیلی‌های آبدار خورده‌ام، نمی‌توانم بگویم جان به در بردن ما از تبعات زردی، محصول سیلی بود یا نتیجه جان‌سختی بچه روستایی و تلاش غریزی‌اش برای زنده ماندن. شاید هم ترکیب هر دو.

◾️حتی قبل از ورود کرونا به کشور، برخی ایرانیان برایش درمان قطعی! پیدا کردند. آمار آنها که الکل خوردند تقریباً معلوم است اما کسی عددی از استعمال‌کنندگان #روغن_بنفشه ندارد که احتمالاً بسیارند!

◾️ مدتهاست کسانی برای درمان هر بیماری از سرطان مغز و کهیر پوست و قوز قرنیه و ... تاپاله خر ماده باکره را با اسم شیک #عنبرنسارا توصیه می‌کنند. حتی سیگار بسته‌بندی‌شده‌اش هم به بازار آمده!

◾️چندی قبل با این جماعت شوخی کردم، اما پیام‌هایی دریافت کردم که چرا به پزشکی سنتی ایمان نداری و حق نداری به خرها توهین کنی و تاپاله معجزه‌گر است و ...

◾️راستش را بخواهید الان عمیقاً باورم شده که خر، بیشتر از پزشکی نوین در این مملکت وکیل مدافع سینه چاک دارد و حتی اگر از کُرونا جان به سلامت ببریم، بعید است از #جهل بتوانیم نجات پیدا کنیم.

◾️در اینکه احتمالاً سوزاندن تاپاله خاصیت ضدعفونی کننده دارد، جدل ندارم اما تبدیل آن به اکسیر جادویی و حلال هر مشکلی از جمله #کرونا و سرطان و ... بیشتر نتیجه زرنگی کاسب‌های باهوش است.

آنها زمانی در همین تلویزیون #کرم_حلزون را به خلق خدا قالب کردند، وگرنه از کجا معلوم که تاپاله مورد نظر دقیقاً متعلق به یک خر آفتاب مهتاب ندیده بوده که یواشکی آن کار دیگر نمی‌کرده؟!

◾️تاپاله فقط یک #مثال_کم‌خطر است و خوشبختانه همه‌ی خرها تا این لحظه نمی‌توانند آدم‌ها را ببرند دادگاه وگرنه کرونا ثابت کرد جهالت، خودخواهی و سودجویی تا چه اندازه در این کشور ریشه دارد و قدرتمند است.

⛔️ حرف آخر: باورمندان به تاپاله می‌توانند آن را چون عود به ریه و جاهای دیگر بفرستند، ولی تبلیغ آن به عنوان اکسیر شفابخشِ همه چیز، توهین به علم و شعور است.

◾️در خیلی از امور با #آناتول_فرانس هم عقیده‌ام که گفت: «اگر پنجاه‌میلیون نفر هم به یک چیز احمقانه اعتقاد داشته باشند، آن چیز همچنان احمقانه است».
#قرنطینه_نوشت

#اجتماعی

@Roshanfkrane
کرونا شرم کن، من قرنطینه بودم!

✍️ #احسان_محمدی

🔺فردا بعد از نزدیک به 45 روز قرنطینه خانگی باید بروم سرکار. در این مدت فقط سه بار برای خرید از خانه بیرون رفتم و تمام موارد ایمنی را رعایت کردیم.

🔺یعنی فردا کرونا به پاس 45 روز قرنطینه خانگی، من یا خانواده‌ام را مبتلا نمی‌کند؟ شرم می‌کند؟

🔺چه چیزی عوض شده است که ما خبر نداریم؟ همه چیز تحت کنترل است؟ با کرونا به توافق رسیده‌اید ما را نکُشد؟

🔺من به این آمار اعلامی که مدتهاست از امروز می‌شود تعداد مبتلایان و فوت شده‌های فردا را حدس زد، مشکوکم.

🔺اما بر اساس همین آمار خطی خودتان از دیروز تا امروز 158 نفر بر اثر کرونا فوت کردند. بیشترین تعداد فوتی از روز نخست این بیماری در ایران. باز شدن ادارات یعنی همان «روال عادی» که می‌فرمودید. یعنی شهر در امن و امان است!

🔺اگر مرگ هر آمریکایی به دلیل کرونا را دلیل ناکارآمدی، ضعف و ناتوانی #ترامپ می‌دانید، مسئولیت ابتلا و مرگ هر ایرانی هم بر عهده شماست.

🔺لطفاً مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان را هم باز کنید عزیزان بروند به خدمت به مردم مشغول شوند.

#اجتماعی #پزشکی

@Roshanfkrane
♦️ #جهان_آرا در #خرمشهر شهید نشد...

✍️ #احسان_محمدی


🔹 نام محمدجهان آرا با خرمشهر گره خورده است. به ویژه به واسطه نوحه مشهور «ممد نبودی ببینی». اما حقیقت این است که جهان آرا 9 ماه قبل از آزادی خرمشهر در نزدیکی تهران به شهادت رسید.

✈️ هفت مهر ۱۳۶۰ پس از شکستن حصر #آبادان جهان آرا به همراه تعداد دیگری از فرماندهان راهی تهران شدند تا گزارش عملکرد نیروها را به رهبر بدهند، اما بر اثر سقوط هواپیمای پرواز هرکولس سی-۱۳۰ نیروی هوایی ارتش ایران در نزدیکی تهران به شهادت رسیدند.

در این سقوط از ۱۰۰ سرنشین هواپیما تنها ۲۲ نفر (۱۸ مسافر و ۴ کادر پروازی) زنده ماندند.

⛔️ محمود خرم‌دل کمک خلبان این پرواز این حادثه را چنین شرح داده‌است:

« پس از ترک اهواز همه چیز مرتب بود تا حدود ساعت ۸ شب به نزدیک کوه‌های حسن آباد قم رسیدیم. در این زمان سیستم برق هواپیما به طور کامل از کار افتاد و تاریکی همه جا را فرا گرفت و تنها چراغ‌های حرم عبدالعظیم دیده می‌شدند. بر اثر قطع برق موتورهای هواپیما نیز خاموش شدند و سیستم هیدرولیک هدایت از کار افتاد.

فکوری ابتدا به کابین خلبان آمد و با چراغ قوه سعی کرد که مشکل را برطرف کند و بعد برای باز کردن دستی چرخ‌ها رفت. چنین احساس می‌شد که فکوری فهمیده‌است مشکل فراتر از قطع برق است. از آنجا که فرمان هواپیما تریم شده بود هواپیما با سرعتی آهسته و به طور افقی به سمت زمین در حرکت بود. به همین دلیل هواپیما در بیابان فرود آمد. از آنجا که یکی از چرخ‌ها قفل نشده بود، هواپیما به یک سمت خم شده و روی زمین کشیده شد.

کمک خلبان با بازکردن پنجره از هواپیما خارج شد و لحظاتی بعد هواپیما با ۸۰۰۰ پوند سوخت منفجر گردید. ۴۵ دقیقه بعد یک بالگرد برای کمک به بازماندگان حادثه به محل آمد». (ماهنامه صنایع هوایی شماره ۱۷۶)

🙏 یوسف کلاهدوز، موسی نامجو، ولی‌الله فلاحی، جواد فکوری و محمد جهان‌آرا سرشناس ترین شهدای پروازی بودند که هرگز به تهران نرسید، اما برای همیشه در قلب یک ملت فرود آمدند. مردم فرزندان وفادار خود را هرگز فراموش نمی کنند،هرگز.

#مناسبت #تاریخ #جنگ

@Roshanfkrane
روشنفکران
البرز زارعی قربانی بی کفایتی مسئولین شد. اگر درصدی از پول هایی که امثال ‎طبری و ‎غلامرضا منصوری دزدیدند را خرج تجهیزاتی مانند هلی کوپتر و ... می کردند و اگر مدیریت بحران به وظایفش عمل می کرد و... البرز امروز زنده بود... البرز به خاطرِ وطن در آتشِ ‎زاگرس…
🌳 بلوط‌ها برای تو می‌گریند «البرز»!

✍️ #احسان_محمدی

◾️ در روزی که همه سرها به طرف #رومانی چرخید و خبر مرگ یک قاضی تیتر تمام خبرگزاری‌ها شد، از اصفهان خبر دادند #البرز_زارعی کوهنورد و فعال محیط ‌زیست در بیمارستان جان باخت. دو مرگ در یک روز،
اما این کجا و آن کجا؟

◾️ «خدایا آخر و عاقبت ما را به خیر کن» فقط یک دعای زیر لب نیست که بسیاری اوقات تکرار کرده‌ایم. یک التماس به خالق هستی است. اینکه پروردگارا «عاقبت» ما را در این دنیا آبرومند قرار بده.

تجربه می‌گوید برای قضاوت در مورد مرگ‌های چند بعُدی از جنس قاضی منصوری نباید شتاب کرد؛ حتی اگر خود او در صدور حکم شتاب می‌کرد. اما چیزی که امروز در فضای جامعه تکرار می‌شود این است که تا این لحظه عاقبت خوبی نداشت. سرانجامی که هیچ کس آرزویش را ندارد.

◾️ برخلاف عاقبت «البرز» که حالا به یک نام و نماد تبدیل شده است، گرچه تن‌اش خاکستر شد و ذره ذره وجودش با خاک وطن گره خورد. ۱۸ روز روی تخت بیمارستان رنج کشید، در اوج جوانی دست از زندگی شست اما مایه مباهات است. خانواده و دوست‌دارانش اشک‌آلود اما با غرور سرشان را بالا می‌گیرند،به احترام یک قهرمان.
درست مثل احسان عزیزی، محمد پژوهی، رحمت حکیمی نیا، شریف باجور و امید حسین‌زاده و ...

◾️ لقب‌ها برای آنها که جان‌شان را در طبیعت فدا کردند «زندگی» نمی‌شوند و اگر حق انتخاب داشتند «زنده بودن» را حتی در این روزهای دشوار انتخاب می‌کردند، اما نام‌شان با افتخار تکرار می‌شود. و هیچ واژه‌ای برای تحسین کسانی مثل البرز کافی نیست.
این زمانی است که واژه‌ها لال و تهی از معنا می‌شوند.

◾️ در عصری که نام اختلاس‌گران، دلقک‌ها، تشنگان شهرت و قدرت و .. در فضای مجازی بیش از دیگران تکرار می‌شود، خوشا «البرز» بودن،
خوشا عاشقان بی‌نشانی که پسران و دختران وفادار این سرزمین رنجور هستند.

◾️البرز زارعی مقدم تا زنده بود نه قلمی برای حکم راندن داشت و نه داغ و درفشی برای سرزنش دیگران، نه پولی از بیت‌المال به جیب خودش ریخت و نه جایی گریخت. اتفاقاً وقتی آتش به جان زاگرس افتاد، نه رمید، نه گُسست.

به میان معرکه رفت تا از بلوط‌ ها، از سرزمین مادری و از وطن‌اش دفاع کند. در روزگارِ «به تو چه؟» و «کلاه خودت را بچسب» چقدر به قهرمان‌هایی مثل او نیاز داریم که پشت شجاعتش پنهان شویم.

◾️ او یکی از کوه‌نوردان انجمن کوه‌نوردی زاگرس و از اعضای فعال تشکل زیست‌محیطی سبزگامان کهکیلویه و بویراحمد بود. سهمش از این سرزمین ۶۰ درصد سوختگی شد. هنگام تقلا برای خاموش کردن آتش در مناطق دیل و کوه‌های خامی واقع در ارتفاعات گچساران دچار سوختگی شدید شد.

علیرغم انتقال به بیمارستانی در اصفهان و در حالیکه امیدها برای نجات جانش رو به فزونی بود، عفونت ها امانش را برید و برای همیشه پلک‌های سوخته‌اش را بست. بدون لالایی، بدون قصه.

◾️ گفته شد به دلیل اختلاف دو دامدار ساکن در حاشیه کوه خائیز، آتش به جان مراتع و جنگل‌ها این کوه افتاد. اگر این ماجرا حقیقت داشته باشد، آنها مرتکب قتل نشده‌اند؟ جان بلوط‌ها پیشکش، تن البرزها هم در زاگرس سوخت، خاکستر شد.

◾️البرز رشته کوهی در شمال ایران است و زاگرس رشته کوهی در مرکز. هیچ اسطوره‌ای اینطور دو رشته کوه را به هم گره نزده بود. انگار «البرز زارعی» آفریده شد که با بخشش تن‌اش به شاعرانه‌ترین و دردناک‌ترین شکل ممکن به ما بگوید مراقب «البرز» و «زاگرس» باشید.

◾️ او حالا به خاک سپرده می‌شود و ما چند روزی در شبکه‌های اجتماعی ناله و شیون می‌کنیم. عاشقان طبیعت ایران امیدوارند این فاجعه تلخ، این فداکاری پر درد دستکم خیلی‌ها را از خواب بیدار کند تا راه تکرار را ببندند. به فکر تجهیز امکانات برای جلوگیری از آتش سوزی مجدد یا مهار سریع آن شوند. این طور شاید از باقیمانده تن «البرز» بلوطی بروید. شاید آتش دوباره عاشقان طبیعت ایران را سوگوار نکند.

◾️ما یک عمر بر بیهودگی اشک ریختیم. اشکی نمانده، اما بلوط‌ها برای تو سیاه پوشیده‌اند «البرز»/عصرایران

#اجتماعی


@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از چال اسکندرون تا دماوند!

برخلاف "کیانوش در برره" من نه از وقف یال دماوند تعجب کردم نه از دزدیده‌شدن چال‌اسکندرون!

سالهاست کیلومترها از ساحل دریای خزر را با ویلا و اقامتگاه شخصی و دولتی محدود کرده‌ و تابلوی ورود ممنوع هم زده‌اند.


#احسان_محمدی

@Roshanfkrane
◾️خوشا به حالت استاد شجریان!

ما سوگوار خودمان هستیم.
استاد شجریان را بهانه کرده‌ایم برای بغض کردن، برای دریغا دریغ. احساس تنهایی می‌کنیم از رفتن کسی که همیشه انگار مطمئن بودیم در هر بزنگاهی کنارمان می‌ایستد. دوشادوشمان و حالا مثل خانه‌ای قدیمی شده‌ایم که دیوارش ریخته و باد می‌آید و توی دلش چنگ می‌زند.

سروش صحت در فیلم جهان با من برقص داستان مردی را روایت می‌کند که برای سالم زیستن از دود و دم تهران فرار می‌کند و به جای دنجی در شمال پناه می‌برد. شیر گاو می‌خورد و دم‌نوش گیاهان و... اما به سرطان مبتلا می‌شود و طنز تلخ ماجرا این است که دوستش حمید که کارخانه‌ی سوسیس و کالباس دارد و صبحانه کله‌پاچه می‌زند آن‌قدر سالم است که زن جوان گرفته، برنامه دارد بچه‌دار شود و حتی به کانادا برود!

محمدرضا شجریان کوهنوردی می‌کرد، عاشق طبیعت و گل و گیاه بود، از محصولات باغ و باغچه‌اش می‌خورد و حتی به گمانم گندم کاشته بود و از آرد آن نان می‌پخت و... اما سرانجام گرفتار سرطان شد. شوخی تلخ روزگار است. دنیای عجیبی است، تاریخ پر از آنهاست که خون خلق می‌خوردند و هیچ‌شان نشد!

من هم دلتنگ استاد شجریان هستم اما کاش هر کدام از ما یک‌هزارم آنچه او زیست را زندگی کنیم.

فخر موسیقی شد، خوشنویسی کرد، آشپز ممتازی شد، ساز ساخت، نجاری کرد، برای مردم خوشنام‌تر از هر سیاستمردی شد، در همه‌جای جهان احترام دید، ۸۰سال در اوج بود، فرزندانی پرورش داد که مایه مباهاتند، صدای مردمش شد، عکسش را بر در و دیوار زدند، با ربنایش افطار کردند و...

حالا که بعد از رنج بیماری کتاب زندگی‌اش را بست و رفت میلیون‌ها ایرانی چنان غمگین‌اند که انگار یکی از اعضای خانواده‌شان را از دست داده‌اند. مگر چند نفر در این کشور تا این اندازه خوشبخت زیسته‌اند و عاقبت‌به‌خیر شده‌اند؟

تنها حسرتم برای او این وداع غریبانه است. اینکه سزاوار بدرقه‌ای باشکوه‌تر از این بغض‌های خاموش ما در شبکه‌های اجتماعی است.

حرف آخر اینکه مُرده آن است که نامش به نکویی نبرند، مُرده آن است که پشت‌ هنرمندان وطن‌دوستی چون تو را خالی کرد، اجازه‌ی کنسرت نداد و گمان کرد می‌تواند نامت را از یاد مردم ببرد وگرنه محمدرضا شجریان تا آخرین روز دنیا که حتی یک نفر فارسی بداند، زنده است.

بعضی‌ها را خدا بغل کرده است، مهرشان به دل مردم چنان نشسته که با هیچ دستور و اخم و تَخمی قابل پاک کردن نیست، شجریان یکی از آنهاست.

خوشا به حالت آقای شجریان که محترم زیستی و در قلب مردم این سرزمین تا همیشه زنده‌ای و خوشا به سعادت ما که در روزگار تو زیستیم و از صدایت لذت بردیم.

#احسان_محمدی

@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
تازه دانشجو شده بودیم. سبیل های کم رنگمان را تیغ می زدیم و کتیرا می مالیدیم به موهایمان که دلرباتر به نظر برسیم!

خوابگاه مان شکل بهشت بود. از شماتت های مادرانه خبری نبود که «چرا جوراباتون رو پرت کردید پشت در»، نه پدری که شرم کنیم موقع گوش دادن به ترانه های مبتذل آن روزگار.

توی هر اتاق یک ضبط بود با یک بغل کاست. هر کس نوار و خواننده و حتی ترانه خودش را داشت. دوران اصلاحات بود. تازه داشتیم تمرین می کردیم که لازم نیست حتماً همه مثل هم فکر کنیم.

اتاق ما هم در آن فضا، دچار #پلورالیسم_موسیقی بود. یک آزادی بیان نوپای شهرستانی.
یکی کز می کرد گوشه تختش و داریوش گوش می داد:دلم مثل دلت خونه شقایق. یکی با اندی دم می گرفت دختر ایرونی مثل گُله!
یکی سیاوش می خواند: پاکت بی تمبر و تاریخ... یکی از بچه ها هم می رفت توی تراس و با هایده می زد زیر آواز: روز نوروز بچینی گل سرخ بر سرراه نگار فرش كنی...
ابی هم طرفدار خودش را داشت:ستاره های سربی فانوسکای خاموش.
‌‌
دنیا سرخوشانه پیش می رفت. ما بچه های شهرستانی در حال کشف و شهود آزادی های از راه رسیده بودیم.
تا اینکه یک نفر مثل #ارشمیدس پرید توی اتاق. با کاستی در دست!
امید را که داشت : بذار رو سینه ام سرتو...
می خواند از داخل ضبط درآورد و صدای دختری پیچید توی اتاق:
سلام بهونه ی قشنگ من برای زندگی
آره! بازم منم، همون دیوونه ی همیشگی...
‌‌
از آن روز به بعد تقریباً به مدت یک ترم ، دنیا به شکل دیگری درآمد! آخرهای پائیز بود. ترم یک. برف که می بارید چراغ ها را خاموش می کردیم که بخوابیم. بعد یک نفر دستش را دراز می کرد و دکمه پلی ضبط را می زد.
شش نفری مان روی همدیگر یک دوست دختر نداشتیم اما وقتی #مریم_حیدرزاده در آن سکوت برف آلود می خواند:
«از وقتی رفتی تو چشام، فقط شده کاسه ی خون/همش یه چشمم به دره، چشم دیگم به آسمون» ما پرپر می شدیم.
‌‌
خداوکیلی هیچکس در شهرهایمان چشم به راهمان نبود ولی فکر می کردیم حتماً باید یک دماغویی اینطور دلش برایمان تنگ شده و برایمان با همین صدای پرعشوه ی ظریف چیزکی فرستاده باشد.

مریم حیدرزاده، حامد همایون و حمید هیراد و تتلوی روزگار ما نبود اما مثل یک اپیدمی همه را گرفتار کرده بود. فاتح تاکسی ها، اتوبوس های بین شهری، مغازه های کاست فروشی، اتاق های دانشجویی و احتمالاً سربازخانه ها.

امروز داشتم فکر می کردم وقتی جوانترها را سرزنش می کنیم که "آخه این چیه تو گوش میدی؟" یادمان بیاید یک زمانی دکلمه های دختری نابینا با ذهنی رنگی و خیالپرداز و عینک آفتابی درشت، داشت بر بادمان می داد!

#احسان_محمدی

#‌ارسالی #اجتماعی #اندیشه


@Roshanfkrane