سال ها ماشینِ #پیکان داشتیم
#جمعه_ها در خانه مهمان داشتیم
#قرمه سبزی بود ماهانه ولی
املت و کوکو #فراوان داشتیم
#تورِ چین و نروژ و شیلی نبود
ما سفر در سطح #استان داشتیم
ثلث اول ؛؛؛؛.
ثلث دوم ؛؛؛؛
ثلث سه .....
امتحانات #فراوان داشتیم
داخلِ حمام ما یک #تشت بود
در خیالِ خود ولی ...
#وان داشتیم!
پای ما در جمع ؛ #شلوارک نبود
ما درونِ خانه ...
#تنبان داشتیم!
آن زمان ها #فقر هم بودش ...
ولی
عمدتا در دل #خوشیها داشتیم
حرفی از برچسبِ « #اسلامی » نبود
منتها کلّی #مسلمان داشتیم
#تفکر
@Roshanfkrane
#جمعه_ها در خانه مهمان داشتیم
#قرمه سبزی بود ماهانه ولی
املت و کوکو #فراوان داشتیم
#تورِ چین و نروژ و شیلی نبود
ما سفر در سطح #استان داشتیم
ثلث اول ؛؛؛؛.
ثلث دوم ؛؛؛؛
ثلث سه .....
امتحانات #فراوان داشتیم
داخلِ حمام ما یک #تشت بود
در خیالِ خود ولی ...
#وان داشتیم!
پای ما در جمع ؛ #شلوارک نبود
ما درونِ خانه ...
#تنبان داشتیم!
آن زمان ها #فقر هم بودش ...
ولی
عمدتا در دل #خوشیها داشتیم
حرفی از برچسبِ « #اسلامی » نبود
منتها کلّی #مسلمان داشتیم
#تفکر
@Roshanfkrane
#شغل شما چیست!!؟
من دکتر «س. ص» متخصص #اطفال هستم.
سال ها قبل، چکی از بانک نقد کردم و بیرون آمدم؛
کنار بانک دستفروشی بساط باطری، ساعت، فیلم و اجناس دیگری پهن کرده بود.
دیدم مقداری هم سکه #دوریالی در بساطش ریخته.
آن زمان تلفن های عمومی با #سکه های دو ریالی کار می کرد.
جلو رفتم یک تومان به او دادم و گفتم دو ریالی بده؛ او با خوشرویی پولم را با دو سکه بهم پس داد و گفت: اینها #صلواتی است!
گفتم: یعنی چه؟
گفت: برای سلامتی خودت «صلوات» بفرست و سپس به نوشته روی میزش اشاره کرد.
(دو ریالی «صلواتی» موجود است)
باورم نشد ، ولی چند نفر دیگر هم
مراجعه کردند و به آنها هم دوریالی مجانی داد
گفتم: مگر چقدر درآمد داری که این همه دو ریالی مجانی می دهی؟
با کمال سادگی گفت:
۲۰۰ تومان؛ که ۵۰ تومان آن را در راه خدا و برای این که کار مردم راه بیفتد دو ریالی می گیرم و صلواتی می دهم.
مثل اینکه سیم برق به بدنم وصل کردند، بعد از یک عمر برای پول دویدن و حرص زدن، دیدم این دستفروش از من خوشبخت تر است که یک چهارم از مالش را برای خدا می دهد
در صورتی که من تاکنون به جرأت می توانم بگویم ی یک مریض #مجانی نیز نپذیرفتم.
احساساتی شدم و دست کردم جیبم، ده تومان به طرف او گرفتم.
آن جوان با لبخندی مملو از صفا گفت:
برای خدا دادم که شما را خوشحال کنم.
این بار یک اسکناس صد تومانی به طرفش گرفتم و او باز همان حرفش را تکرار کرد.
من که خیلی مغرور تشریف داشتم مثل یخی در گرمای تابستان آب شدم.
به او گفتم : چه کاری می توانم بکنم؟
گفت: خیلی کارها آقا! #شغل شما چیست؟ گفتم: #پزشکم.
گفت: آقای دکتر!
شب های #جمعه درِ مطب را باز کن
و مریض صلواتی بپذیر. نمی دانید چقدر #ثواب دارد!
صورتش را بوسیدم و خودم را درون اتومبیلم انداختم و به منزل رفتم.
دگرگون شده بودم
ما کجا اینها کجا؟
از آن روز دادم تابلویی در اطاق انتظار
مطبم نوشتند با این مضمون؛
«شبهای جمعه مریض صلواتی می پذیریم.»
دوستان و آشنایان طعنه ام زدند
اما گفته های آن دستفروش در گوشم همیشه طنین انداز بود و این بیت #سعدی:
«گفت باور نمی کردم که تو را
بانگ مرغی چنین کند مدهوش
گفتم این شرط آدمیت نیست
مرغ تسبیح گوی و من خاموش...»
راستى یك سوال:
« #شغل شما چیه؟»
برای بخشنده بودن، پول مهم نیست باید ببینیم چی داریم؟
گاهی با بخشیدن بک لبخند کوچک می تونیم بزرگترین بخشنده باشیم.
«خدا» را فقط با #خم_وراست_شدن و امتداد #والضالین نمی توان شناخت.
«من» و «دنیا»، همدیگر را رنگ می کنیم
«من» با مداد #سیاه، «دنیا» با مداد #سفید
#من»، روزهاي او را.
#او» موهاي مرا.
راستی #شغل شما چیست؟
چه کاری در راه خدا می توانید انجام بدهید؟
دریغ نکنید.....!
#مهربانی
#انگیزشی
@Roshanfkrane
من دکتر «س. ص» متخصص #اطفال هستم.
سال ها قبل، چکی از بانک نقد کردم و بیرون آمدم؛
کنار بانک دستفروشی بساط باطری، ساعت، فیلم و اجناس دیگری پهن کرده بود.
دیدم مقداری هم سکه #دوریالی در بساطش ریخته.
آن زمان تلفن های عمومی با #سکه های دو ریالی کار می کرد.
جلو رفتم یک تومان به او دادم و گفتم دو ریالی بده؛ او با خوشرویی پولم را با دو سکه بهم پس داد و گفت: اینها #صلواتی است!
گفتم: یعنی چه؟
گفت: برای سلامتی خودت «صلوات» بفرست و سپس به نوشته روی میزش اشاره کرد.
(دو ریالی «صلواتی» موجود است)
باورم نشد ، ولی چند نفر دیگر هم
مراجعه کردند و به آنها هم دوریالی مجانی داد
گفتم: مگر چقدر درآمد داری که این همه دو ریالی مجانی می دهی؟
با کمال سادگی گفت:
۲۰۰ تومان؛ که ۵۰ تومان آن را در راه خدا و برای این که کار مردم راه بیفتد دو ریالی می گیرم و صلواتی می دهم.
مثل اینکه سیم برق به بدنم وصل کردند، بعد از یک عمر برای پول دویدن و حرص زدن، دیدم این دستفروش از من خوشبخت تر است که یک چهارم از مالش را برای خدا می دهد
در صورتی که من تاکنون به جرأت می توانم بگویم ی یک مریض #مجانی نیز نپذیرفتم.
احساساتی شدم و دست کردم جیبم، ده تومان به طرف او گرفتم.
آن جوان با لبخندی مملو از صفا گفت:
برای خدا دادم که شما را خوشحال کنم.
این بار یک اسکناس صد تومانی به طرفش گرفتم و او باز همان حرفش را تکرار کرد.
من که خیلی مغرور تشریف داشتم مثل یخی در گرمای تابستان آب شدم.
به او گفتم : چه کاری می توانم بکنم؟
گفت: خیلی کارها آقا! #شغل شما چیست؟ گفتم: #پزشکم.
گفت: آقای دکتر!
شب های #جمعه درِ مطب را باز کن
و مریض صلواتی بپذیر. نمی دانید چقدر #ثواب دارد!
صورتش را بوسیدم و خودم را درون اتومبیلم انداختم و به منزل رفتم.
دگرگون شده بودم
ما کجا اینها کجا؟
از آن روز دادم تابلویی در اطاق انتظار
مطبم نوشتند با این مضمون؛
«شبهای جمعه مریض صلواتی می پذیریم.»
دوستان و آشنایان طعنه ام زدند
اما گفته های آن دستفروش در گوشم همیشه طنین انداز بود و این بیت #سعدی:
«گفت باور نمی کردم که تو را
بانگ مرغی چنین کند مدهوش
گفتم این شرط آدمیت نیست
مرغ تسبیح گوی و من خاموش...»
راستى یك سوال:
« #شغل شما چیه؟»
برای بخشنده بودن، پول مهم نیست باید ببینیم چی داریم؟
گاهی با بخشیدن بک لبخند کوچک می تونیم بزرگترین بخشنده باشیم.
«خدا» را فقط با #خم_وراست_شدن و امتداد #والضالین نمی توان شناخت.
«من» و «دنیا»، همدیگر را رنگ می کنیم
«من» با مداد #سیاه، «دنیا» با مداد #سفید
#من»، روزهاي او را.
#او» موهاي مرا.
راستی #شغل شما چیست؟
چه کاری در راه خدا می توانید انجام بدهید؟
دریغ نکنید.....!
#مهربانی
#انگیزشی
@Roshanfkrane
🔺اطلاعیهِ
#بانک_ملی_ایران درباره اختلال موقت خدمات الکترونیک در روز #جمعه خبر داد..
#خبر
@Roshanfkrane
#بانک_ملی_ایران درباره اختلال موقت خدمات الکترونیک در روز #جمعه خبر داد..
#خبر
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔵 شب های جاده #چالوس زیر برف اونقدر تماشایی هست که
نمیشه ازش گذشت☃️❄️
بخصوص شب های #جمعهِ شلوغ و برفی..!!🌧🌧🌧🌧🌧
@Roshanfkrane
نمیشه ازش گذشت☃️❄️
بخصوص شب های #جمعهِ شلوغ و برفی..!!🌧🌧🌧🌧🌧
@Roshanfkrane