چرا باید #بابانوئل کادو بده؛
ولی #حاجی_فیروز گدایی کنه؟
رسم و آیین ملتی که
"افتخارش فقر باشه"
هرگز،به چیزی جز فقر
نخواهد رسید!
👤 #صادق_هدایت
@Roshanfkrane
ولی #حاجی_فیروز گدایی کنه؟
رسم و آیین ملتی که
"افتخارش فقر باشه"
هرگز،به چیزی جز فقر
نخواهد رسید!
👤 #صادق_هدایت
@Roshanfkrane
Forwarded from روشنفکران (Pari Abedini)
#حاجی_فیروز..
دلقک ملی یا #قهرمان_ملی..؟
در ۱۵ ابان ماه سال ۲۳ شمسی
عمر خلیفه دوم عرب و عامل کشتار هزاران ایرانی بدست یک برده ایرانی به نام" پیروز نهاوندی" ملقب به ابو لؤلؤ در مدینه به قتل رسید و باعث شادی فراوان ایرانیان شد!.
و با توجه به اینکه در ان دوران چندین ماه وقت لازم بوده تا خبرها بوسیله کاروانها و مسافران از مدینه به ایران برسد خبر قتل عمربه دست پیروز حتما در اواخر زمستان به ایران رسیده و همه جا پخش شده و باعث شادی زیاد مردم در استانه #نوروز سال ۲۴ شمسی شده است.
آن هم بعد از هشت سال تمام ظلم و ستم و بیداد و جنایت اعراب در ایران!
(شکست بزرگ قادسیه ) که آغاز ورود اعراب به ایران بود در سال ۱۵ شمسی یعنی هشت سال قبل رخ داده بود!
اما یک مشکل بزرگ بر سر راه شادی ملی مردم ایران وجود داشت!
اگر مردم اشکارا از مرگ عمر شادی می کردند قطعا توسط حکام عرب کشته می شدند .
پس مجبور بودند که شادی خود را به نوعی پنهان کنند!
لذا از ترکیب شدن شادی مردم از قتل عمر به دست "پیروز " و نیاز به پنهان کردن این شادی شخصیت جالبِ * حاجی فیروز *بدست ایرانیان ساخته می شود!
از یک طرف اسم *حاجی فیروز* به آشکارا نشان دهنده "پیروز نهاوندی "در عربستان است(چون مردم هرکس را که به عربستان میرفت *حاجی می گفتند)
رنگ قرمز جامه و رنگ سیاه چهره حاجی فیروز نشان دهنده جنگ و مبارزه است.
در ایران قدیم رنگ قرمز و سیاه نشان دهنده جنگ و مبارزه بوده است دقت کنید به دو تن از بزرگترین سرداران ایرانی( بابک خرمدین )که رهبر سرخ جامگان بود و( ابومسلم خراسانی) که رهبر سیاه جامگان بود!
(در ایران قدیم رنگ مرگ و عزا داری سیاه نبوده بلکه مانند هندیها سفید بوده است!)
رقص *حاجی فیروز *نشاندهنده شادی و سرور مردم از مرگ عمر است!
و حتی شعر معروفی هم که حاجی فیروز می خواند :
«ارباب خودم بز بز قندی
ارباب خودم چرا نمی خندی»
در اصل مسخره کردن اربابهای عرب آن زمان و مخصوصا بزرگترین عربها یعنی عمر است!
* بز بز قندی * اشاره آشکار به چهره عربهاست که طبق سنت ریش دراز می کردند و سبیل می تراشیدند و شبیه بز می شدند که ریش دارد و سبیل ندارد!!!
از طرف دیگر فیروز زده و بزرگترین ارباب عربها یعنی*عمر را کشته و به طور مسخره کردن به ارباب خود یعنی عمر می گوید حالا پس چرا نمی خندی؟؟
و صد البته که وقتی عربهای حاکم به *حاجی فیروز* نگاه می کردند متوجه داستان پشت پرده حاجی فیروز نمی شدند و ایرانیان با خیال راحت در جلوی چشم عربها مرگ خلیفه شان عمر را جشن می گرفتند ومی رقصیدند به ریش عربها و عمرشان می خندیدند!
ازمحبوبیت زیاد شخصیت *حاجی فیروز *در تمام نقاط ایران که تا امروز هم بجا مانده است روشن می شود که "پیروز نهاوندی "به خاطر قتل عمر در زمان خودش چه محبوبیت عظیمی در بین ایرانیان داشته است و چقدر دل ایرانیان را شاد کرده است!
در نهایت باید گفت که "پیروز نهاوندی "یکی از بزرگترین قهرمانان ملی ایران است و اگر در گذشته های دور اجداد ما از ترس اعراب مهاجم ناچار بودند ,
شخصیت جدی پیروز نهاوندی را به صورت کمدی و دلقک دربیاورند
الان وظیفه ملی ماست که بعد از ۱۴۰۰ سال دوباره این شخصیت ملی و قهرمان بزرگ کشورمان را از حالت "طنز و دلقک "خارج کنیم
و به صورت #یک_قهرمان_ملی مورد سپاس و بزرگ داشت قرار دهیم..
برگرفته از کتاب دوقرن سکوت
#اثر_دکتر_زرین_کوب
#جالب
#تاریخ
#باستان
#معرفی
@Roshanfkrane
دلقک ملی یا #قهرمان_ملی..؟
در ۱۵ ابان ماه سال ۲۳ شمسی
عمر خلیفه دوم عرب و عامل کشتار هزاران ایرانی بدست یک برده ایرانی به نام" پیروز نهاوندی" ملقب به ابو لؤلؤ در مدینه به قتل رسید و باعث شادی فراوان ایرانیان شد!.
و با توجه به اینکه در ان دوران چندین ماه وقت لازم بوده تا خبرها بوسیله کاروانها و مسافران از مدینه به ایران برسد خبر قتل عمربه دست پیروز حتما در اواخر زمستان به ایران رسیده و همه جا پخش شده و باعث شادی زیاد مردم در استانه #نوروز سال ۲۴ شمسی شده است.
آن هم بعد از هشت سال تمام ظلم و ستم و بیداد و جنایت اعراب در ایران!
(شکست بزرگ قادسیه ) که آغاز ورود اعراب به ایران بود در سال ۱۵ شمسی یعنی هشت سال قبل رخ داده بود!
اما یک مشکل بزرگ بر سر راه شادی ملی مردم ایران وجود داشت!
اگر مردم اشکارا از مرگ عمر شادی می کردند قطعا توسط حکام عرب کشته می شدند .
پس مجبور بودند که شادی خود را به نوعی پنهان کنند!
لذا از ترکیب شدن شادی مردم از قتل عمر به دست "پیروز " و نیاز به پنهان کردن این شادی شخصیت جالبِ * حاجی فیروز *بدست ایرانیان ساخته می شود!
از یک طرف اسم *حاجی فیروز* به آشکارا نشان دهنده "پیروز نهاوندی "در عربستان است(چون مردم هرکس را که به عربستان میرفت *حاجی می گفتند)
رنگ قرمز جامه و رنگ سیاه چهره حاجی فیروز نشان دهنده جنگ و مبارزه است.
در ایران قدیم رنگ قرمز و سیاه نشان دهنده جنگ و مبارزه بوده است دقت کنید به دو تن از بزرگترین سرداران ایرانی( بابک خرمدین )که رهبر سرخ جامگان بود و( ابومسلم خراسانی) که رهبر سیاه جامگان بود!
(در ایران قدیم رنگ مرگ و عزا داری سیاه نبوده بلکه مانند هندیها سفید بوده است!)
رقص *حاجی فیروز *نشاندهنده شادی و سرور مردم از مرگ عمر است!
و حتی شعر معروفی هم که حاجی فیروز می خواند :
«ارباب خودم بز بز قندی
ارباب خودم چرا نمی خندی»
در اصل مسخره کردن اربابهای عرب آن زمان و مخصوصا بزرگترین عربها یعنی عمر است!
* بز بز قندی * اشاره آشکار به چهره عربهاست که طبق سنت ریش دراز می کردند و سبیل می تراشیدند و شبیه بز می شدند که ریش دارد و سبیل ندارد!!!
از طرف دیگر فیروز زده و بزرگترین ارباب عربها یعنی*عمر را کشته و به طور مسخره کردن به ارباب خود یعنی عمر می گوید حالا پس چرا نمی خندی؟؟
و صد البته که وقتی عربهای حاکم به *حاجی فیروز* نگاه می کردند متوجه داستان پشت پرده حاجی فیروز نمی شدند و ایرانیان با خیال راحت در جلوی چشم عربها مرگ خلیفه شان عمر را جشن می گرفتند ومی رقصیدند به ریش عربها و عمرشان می خندیدند!
ازمحبوبیت زیاد شخصیت *حاجی فیروز *در تمام نقاط ایران که تا امروز هم بجا مانده است روشن می شود که "پیروز نهاوندی "به خاطر قتل عمر در زمان خودش چه محبوبیت عظیمی در بین ایرانیان داشته است و چقدر دل ایرانیان را شاد کرده است!
در نهایت باید گفت که "پیروز نهاوندی "یکی از بزرگترین قهرمانان ملی ایران است و اگر در گذشته های دور اجداد ما از ترس اعراب مهاجم ناچار بودند ,
شخصیت جدی پیروز نهاوندی را به صورت کمدی و دلقک دربیاورند
الان وظیفه ملی ماست که بعد از ۱۴۰۰ سال دوباره این شخصیت ملی و قهرمان بزرگ کشورمان را از حالت "طنز و دلقک "خارج کنیم
و به صورت #یک_قهرمان_ملی مورد سپاس و بزرگ داشت قرار دهیم..
برگرفته از کتاب دوقرن سکوت
#اثر_دکتر_زرین_کوب
#جالب
#تاریخ
#باستان
#معرفی
@Roshanfkrane
روشنفکران
#حاجی_فیروز.. دلقک ملی یا #قهرمان_ملی..؟ در ۱۵ ابان ماه سال ۲۳ شمسی عمر خلیفه دوم عرب و عامل کشتار هزاران ایرانی بدست یک برده ایرانی به نام" پیروز نهاوندی" ملقب به ابو لؤلؤ در مدینه به قتل رسید و باعث شادی فراوان ایرانیان شد!. و با توجه به اینکه در…
توضیح تکمیلی پست بالا👆
ﺩﺭ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﮐﻪ قبل حمله اعراب به ایران ما چنین شخصیتی فرهنگی داشتیم
ﺩﺭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﻣﺎ ﮐﺴﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺁﺗﺶ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﯽ..ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺁﺗﺶ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﺸﻮﺩ ...
ﺭﻭﯼ ﺳﯿﺎﻩ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﻭﺩ ﻧﺎﺷﯽ ﺍﺯ ﺁﺗﺶ ﺑﻮﺩ که یک نماد محسوب میشد ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺍﻭ ﮔﺪﺍﯾﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺎ ﺷﺘﺎﺏ...
ﻭ ﭘﯿﺶ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺟﺎﺭ ﺯﺩﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﮐﻪ...
ﺑﻬﺎﺭ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯿﺮﺳﺪ
ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﻭ ﻧﻮﯾﺪ ﺑﺨﺶ ﺁﻣﺪﻥ ﺑﻬﺎﺭ ﺑﻮﺩ ...
ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﮋﺩﮔﺎﻧﯽ ﻣﯿﺪﺍﺩﻧﺪ، ﺳﺮﺧﯽ ﻟﺒﺎﺱ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻓﺮﻫﻨﮓ..ﻣﯿﺘﺮﺍﯾﺴﻢ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺁﺗﺶ ﻟﺒﺎﺳﯽ ﻗﺮﻣﺰ ﺩﺍﺷﺖ ،
که بعداز سلطه اعراب به شخصیت #حاجی_فیروز معروف شد...
ﭘﯿﺸﺎﭘﯿﺶ ﺳﺎﻝ ﻧﻮ ﺧﺠﺴﺘﻪ ﺑﺎﺩ
کانال روشنفکران
#کامران
#تاریخ
#فرهنگ
#باستان
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
ﺩﺭ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﮐﻪ قبل حمله اعراب به ایران ما چنین شخصیتی فرهنگی داشتیم
ﺩﺭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﻣﺎ ﮐﺴﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺁﺗﺶ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﯽ..ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺁﺗﺶ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﺸﻮﺩ ...
ﺭﻭﯼ ﺳﯿﺎﻩ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﻭﺩ ﻧﺎﺷﯽ ﺍﺯ ﺁﺗﺶ ﺑﻮﺩ که یک نماد محسوب میشد ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺍﻭ ﮔﺪﺍﯾﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺎ ﺷﺘﺎﺏ...
ﻭ ﭘﯿﺶ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺟﺎﺭ ﺯﺩﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﮐﻪ...
ﺑﻬﺎﺭ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯿﺮﺳﺪ
ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﻭ ﻧﻮﯾﺪ ﺑﺨﺶ ﺁﻣﺪﻥ ﺑﻬﺎﺭ ﺑﻮﺩ ...
ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﮋﺩﮔﺎﻧﯽ ﻣﯿﺪﺍﺩﻧﺪ، ﺳﺮﺧﯽ ﻟﺒﺎﺱ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻓﺮﻫﻨﮓ..ﻣﯿﺘﺮﺍﯾﺴﻢ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺁﺗﺶ ﻟﺒﺎﺳﯽ ﻗﺮﻣﺰ ﺩﺍﺷﺖ ،
که بعداز سلطه اعراب به شخصیت #حاجی_فیروز معروف شد...
ﭘﯿﺸﺎﭘﯿﺶ ﺳﺎﻝ ﻧﻮ ﺧﺠﺴﺘﻪ ﺑﺎﺩ
کانال روشنفکران
#کامران
#تاریخ
#فرهنگ
#باستان
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 جنجال #حاجی بابایی در آنتن زندهی #صداوسیمای همدان 🙄😕
وقتی که حاجی بابایی میخواهد به جای نمایندگان دیگر هم صحبت کند و به مجری صداوسیما هم رحم نمیکند!
با اینکه مجری برای آرام کردن او و ادامهی برنامه عذرخواهی میکند، «حاجی بابایی» جو زده میشود!
#اجتماعی #جالب
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
وقتی که حاجی بابایی میخواهد به جای نمایندگان دیگر هم صحبت کند و به مجری صداوسیما هم رحم نمیکند!
با اینکه مجری برای آرام کردن او و ادامهی برنامه عذرخواهی میکند، «حاجی بابایی» جو زده میشود!
#اجتماعی #جالب
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
زمامداران امروز ما، دوره شاهسلطانحسین را روسفید کردند.
در تاریخ ننگ این دوره را به آب زمزم و کوثر هم نمیشود شست.
ما در چاهک دنیا داریم زندگی میکنیم و مثل کرم در فقر و ناخوشی و کثافت میلولیم و به ننگینترین طرزی در قید حیاتیم،و مضحک آنجاست که تصور میکنیم بهترین زندگی را داریم!
#حاجی_آقا
#صادق_هدایت
@Roshanfkrane
در تاریخ ننگ این دوره را به آب زمزم و کوثر هم نمیشود شست.
ما در چاهک دنیا داریم زندگی میکنیم و مثل کرم در فقر و ناخوشی و کثافت میلولیم و به ننگینترین طرزی در قید حیاتیم،و مضحک آنجاست که تصور میکنیم بهترین زندگی را داریم!
#حاجی_آقا
#صادق_هدایت
@Roshanfkrane
#بریده_ای_ازکتاب
❇️ ماجرای حاجی
♦️حدود شصت سال پیش یک آخوند به روستایی رسید. با دیدن مسجد قدیمی آن روستا متوجه شد که مردم این روستا مسلمان هستند و با خوشحالی به نزد کدخدا رفت و اعلام کرد که میتواند پیش نماز آن روستا باشد.
کدخدا که سالها بود نماز نخوانده بود و نماز جماعت را که اصولا در عمرش ندیده بود، با خودش فکر کرد که اگر به این مرد روحانی بگویم که من نماز بلد نیستم که خیلی زشت است، بنابراین بدون آنکه توضیحی بدهد، موافقت کرد.
همان شب او تمام اهالی را جمع کرد و برایشان موضوع آمدن پیش نماز را شرح داد و در آخر گفت که:
" قواعد نماز را بلد نیست و پرسید چه کسی از میان شما این قواعد را میداند؟ "
- نگاه های متعجبِ مردم جوابِ کدخدا بود. دست آخر یکی از پیرترین اهالی روستا گفت:
" تا آنجا که من میدانم برای مسلمان بودن لازم نیست خودت چیزی بلد باشی، کافیست هرکاری که پیش نماز کرد، ما هم تقلید کنیم ".
- با این راه حل، خیال همه آسوده شد و برای اقامه نماز به سمت مسجد قدیمی حرکت کردند. مرد روحانی در جلوی صف ایستاد و همه مردم پشت سرش جمع شدند. آقا دستها را بیخ گوش گذاشت و زمزمه ای کرد، مردم هم دستها را بالا بردند و چون دقیقا نمیدانستند آقا چه گفته است، هرکدام پچ پچی کردند. آقا دستها را پائین انداخت و بلند گفت:
" الله اکبر "
- مردم هم ذوق زده از آنکه چیزی را فهمیدند فریاد زدند:
" الله اکبر ".
- باز آقا زیر لب چیزی خواند، مردم هم زیر لب ناله میکردند. آقا دستهایش را روی زانو گذاشت و چیزی گفت، مردم هم دستهایشان را روی زانو گذاشتند و ناله ای کردند، آقا دوباره سرپا شد و گفت الله اکبر، مردم هم سرپا شدند و فریاد زدند الله اکبر. آقا به خاک افتاد و چیزهایی زیرلب گفت، مردم هم روی خاک افتادند و هرکدام زیر لب چیزی را زمزمه کردند. آقا دو زانو نشست، مردم هم دو زانو نشستند. در این هنگام پای آقا در میان دو تخته چوبِ کفِ زمین گیر کرد و عربده زد : " آآآآآآآآخ "
- مردم هم ذوق زده فریاد کشیدند:
" آآآآآآآآآآخ "
- آخوند در حالی که تلاش میکرد خودش را از این وضعیت خلاص کند، خود را به چپ و راست می انداخت و با دستش تلاش میکرد که لای دو تخته چوب را باز کند، مردم هم خودشان را به چپ و راست خم میکردند و با دستانشان به کف زمین ضربه میزدند.
آخوند فریاد میکشید:
" خدایا به دادم برس "
- و مردم هم به دنبال او به درگاه خدا التماس میکردند.
آقا فریاد میکشید:
" ای انسانهای نفهم، مگر کورید و وضعیت مرا را نمیبینید؟ "
- مردم هم دنبال آقا همین عبارت را فریاد میزدند. آقا از درد به زمین چنگ میزد و از خدا یاری میخواست، مردم هم به زمین چنگ زدند و از خدا یاری خواستند.
باری بعد از سه چهار دقیقه، آقا توانست خود را خلاص کند و در حالیکه از درد به خود میپیچید، نگاهی به جمعیت کرد و از درد بیهوش شد.
جمعیت هم نگاهی به هم کردند و خود را روی زمین انداختند و آنقدر در آن حالت ماندند تا آخوند به هوش آمد.
- آن مرد روحانی چون به این نتیجه رسید که به روستای اشتباهی آمده است، بدون توضیحی روستا را ترک کرد و رفت...
اما از آن تاریخ تا امروز مراسم نماز جماعت در آن روستا برقرار است؛ البته مردم چون ذکرهای بین الله اکبرها را متوجه نشده بودند، آنها را نمیگویند؛ در عوض مراسم انتهای نماز را هرچه با شکوه تر برگزار میکنند و تا امروز بيست و چهار کتاب در مورد فلسفه اَعمال آخر نمازشان چاپ کرده اند. البته انحرافات جزئی از اصول در آن روستا به وجود آمده و در حال حاضر آنها به بیست و دو فرقه تفکیک شده اند.
برخی معتقدند برای چنگ زدن بر زمین، کفپوش باید از چوب باشد، برخی معتقدند، چنگ زدن بر هرچیزی جایز است.
برخی معتقدند مدت بیهوشی بعد از نماز را هرچقدر بیشتر کنی، به خدا نزدیکتر میشوی و برخی معتقدند مهم کیفیت بیهوشی ست، نه مدت آن.
باری آنها در جزئیات متفاوتند، ولی همه به یک کلیت معتقدند و آن این است که:
"" یک عده باید مرجع باشند و بقیه تقلید کنند...!!؟ ""
📑 داستان کوتاه " #حاجی "
✒️ نوشته #عزیز_نسین نویسنده و طنزپرداز ترکیه
#مذهبی
@Roshanfkrane
❇️ ماجرای حاجی
♦️حدود شصت سال پیش یک آخوند به روستایی رسید. با دیدن مسجد قدیمی آن روستا متوجه شد که مردم این روستا مسلمان هستند و با خوشحالی به نزد کدخدا رفت و اعلام کرد که میتواند پیش نماز آن روستا باشد.
کدخدا که سالها بود نماز نخوانده بود و نماز جماعت را که اصولا در عمرش ندیده بود، با خودش فکر کرد که اگر به این مرد روحانی بگویم که من نماز بلد نیستم که خیلی زشت است، بنابراین بدون آنکه توضیحی بدهد، موافقت کرد.
همان شب او تمام اهالی را جمع کرد و برایشان موضوع آمدن پیش نماز را شرح داد و در آخر گفت که:
" قواعد نماز را بلد نیست و پرسید چه کسی از میان شما این قواعد را میداند؟ "
- نگاه های متعجبِ مردم جوابِ کدخدا بود. دست آخر یکی از پیرترین اهالی روستا گفت:
" تا آنجا که من میدانم برای مسلمان بودن لازم نیست خودت چیزی بلد باشی، کافیست هرکاری که پیش نماز کرد، ما هم تقلید کنیم ".
- با این راه حل، خیال همه آسوده شد و برای اقامه نماز به سمت مسجد قدیمی حرکت کردند. مرد روحانی در جلوی صف ایستاد و همه مردم پشت سرش جمع شدند. آقا دستها را بیخ گوش گذاشت و زمزمه ای کرد، مردم هم دستها را بالا بردند و چون دقیقا نمیدانستند آقا چه گفته است، هرکدام پچ پچی کردند. آقا دستها را پائین انداخت و بلند گفت:
" الله اکبر "
- مردم هم ذوق زده از آنکه چیزی را فهمیدند فریاد زدند:
" الله اکبر ".
- باز آقا زیر لب چیزی خواند، مردم هم زیر لب ناله میکردند. آقا دستهایش را روی زانو گذاشت و چیزی گفت، مردم هم دستهایشان را روی زانو گذاشتند و ناله ای کردند، آقا دوباره سرپا شد و گفت الله اکبر، مردم هم سرپا شدند و فریاد زدند الله اکبر. آقا به خاک افتاد و چیزهایی زیرلب گفت، مردم هم روی خاک افتادند و هرکدام زیر لب چیزی را زمزمه کردند. آقا دو زانو نشست، مردم هم دو زانو نشستند. در این هنگام پای آقا در میان دو تخته چوبِ کفِ زمین گیر کرد و عربده زد : " آآآآآآآآخ "
- مردم هم ذوق زده فریاد کشیدند:
" آآآآآآآآآآخ "
- آخوند در حالی که تلاش میکرد خودش را از این وضعیت خلاص کند، خود را به چپ و راست می انداخت و با دستش تلاش میکرد که لای دو تخته چوب را باز کند، مردم هم خودشان را به چپ و راست خم میکردند و با دستانشان به کف زمین ضربه میزدند.
آخوند فریاد میکشید:
" خدایا به دادم برس "
- و مردم هم به دنبال او به درگاه خدا التماس میکردند.
آقا فریاد میکشید:
" ای انسانهای نفهم، مگر کورید و وضعیت مرا را نمیبینید؟ "
- مردم هم دنبال آقا همین عبارت را فریاد میزدند. آقا از درد به زمین چنگ میزد و از خدا یاری میخواست، مردم هم به زمین چنگ زدند و از خدا یاری خواستند.
باری بعد از سه چهار دقیقه، آقا توانست خود را خلاص کند و در حالیکه از درد به خود میپیچید، نگاهی به جمعیت کرد و از درد بیهوش شد.
جمعیت هم نگاهی به هم کردند و خود را روی زمین انداختند و آنقدر در آن حالت ماندند تا آخوند به هوش آمد.
- آن مرد روحانی چون به این نتیجه رسید که به روستای اشتباهی آمده است، بدون توضیحی روستا را ترک کرد و رفت...
اما از آن تاریخ تا امروز مراسم نماز جماعت در آن روستا برقرار است؛ البته مردم چون ذکرهای بین الله اکبرها را متوجه نشده بودند، آنها را نمیگویند؛ در عوض مراسم انتهای نماز را هرچه با شکوه تر برگزار میکنند و تا امروز بيست و چهار کتاب در مورد فلسفه اَعمال آخر نمازشان چاپ کرده اند. البته انحرافات جزئی از اصول در آن روستا به وجود آمده و در حال حاضر آنها به بیست و دو فرقه تفکیک شده اند.
برخی معتقدند برای چنگ زدن بر زمین، کفپوش باید از چوب باشد، برخی معتقدند، چنگ زدن بر هرچیزی جایز است.
برخی معتقدند مدت بیهوشی بعد از نماز را هرچقدر بیشتر کنی، به خدا نزدیکتر میشوی و برخی معتقدند مهم کیفیت بیهوشی ست، نه مدت آن.
باری آنها در جزئیات متفاوتند، ولی همه به یک کلیت معتقدند و آن این است که:
"" یک عده باید مرجع باشند و بقیه تقلید کنند...!!؟ ""
📑 داستان کوتاه " #حاجی "
✒️ نوشته #عزیز_نسین نویسنده و طنزپرداز ترکیه
#مذهبی
@Roshanfkrane
هیچ کجای دنیا مثل اینجا شتر گاو پلنگ نیست : از یک طرف دسته انگشت شماری قصرهای آسمان خراش و با آخرین وسایل آسایش دارند و حتی کاغذ استنجای خودشان را از نیویورک وارد می کنند ، از طرف دیگر اکثریت مردم بی چیز و ناخوش و گرسنه اند و با شرایط ما قبل تاریخی کار می کنند و می خزند .
#صادق_هدایت
#حاجی_آقا
@Roshanfkrane
#صادق_هدایت
#حاجی_آقا
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 #سکانس_ماندگار فیلم #حاجی_واشنگتن به کارگردانی #علی_حاتمی با بازی #عزت_الله_انتظامی
قحطی ست، دوا نیست، مرض بیداد میکند، نفوس حق النَفَس میدهند؛
بارانِ رحمت از دولتیِ سر قبله عالم است و سیل و زلزله از معصیتِ مردم!!!
میرغضب بیشتر داریم تا سلمانی،
سر بریدن از ختنه سهل تر...
#اجتماعی #سینما
@Roshanfkrane
قحطی ست، دوا نیست، مرض بیداد میکند، نفوس حق النَفَس میدهند؛
بارانِ رحمت از دولتیِ سر قبله عالم است و سیل و زلزله از معصیتِ مردم!!!
میرغضب بیشتر داریم تا سلمانی،
سر بریدن از ختنه سهل تر...
#اجتماعی #سینما
@Roshanfkrane
ما در حال تعفن و تجزیه هستیم، از صوفی و درویش و پیر و جوان و کاسب کار و گدا همه منتظر پول و مقام هستند. آن هم به طرز بی شرمانه وقیحی.
مردم هر جای دنیا ممکن است که به یک چیز یا حقیقتی پایبند باشند، مگر اینجا که مسابقه پستی و رذالت میدهند.
#صادق_هدایت
#حاجی_آقا
@Roshanfkrane
مردم هر جای دنیا ممکن است که به یک چیز یا حقیقتی پایبند باشند، مگر اینجا که مسابقه پستی و رذالت میدهند.
#صادق_هدایت
#حاجی_آقا
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کانال روشنفکران
تا حالا هر چی #افشاگری دیده بودین سوءتفاهم بوده!
فقط اینو ببینید:
افشاگری نماینده مجلس آقای #حمیدرضا_حاجی_بابایی از #فساد و ...
از مجلس گرفته تا دولت تا دیوان محاسبات و....!‼️❗️
#انتقادات #اجتماعی #جالب #حاجی_بابایی
@Roshanfkrane
تا حالا هر چی #افشاگری دیده بودین سوءتفاهم بوده!
فقط اینو ببینید:
افشاگری نماینده مجلس آقای #حمیدرضا_حاجی_بابایی از #فساد و ...
از مجلس گرفته تا دولت تا دیوان محاسبات و....!‼️❗️
#انتقادات #اجتماعی #جالب #حاجی_بابایی
@Roshanfkrane