روشنفکران
85.6K subscribers
50K photos
42K videos
2.39K files
6.96K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 418
گر تیغ بارد در کوی آن ماه
گردن نهادیم الحکمُ لِلّه
آیین تقوا ما نیز دانیم
لیکن چه چاره با بخت گمراه؟ 
ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم
یا جام باده یا قصه کوتاه
من رند و عاشق در موسم گل
آن گاه توبه؟ استغفرالله
مهر تو عکسی بر ما نیفکند
آیینه‌رویا! آه از دلت آه
اَلصَبرُ مُرٌّ و العُمرُ فانٍ
یا لَیتَ شعری حَتامَ اأَلْقاه
حافظ چه نالی گر وصل خواهی؟
خون بایدت خورد در گاه و بی‌گاه



خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  418
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 419
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به
به شمشیرم زد و با کس نگفتم
که راز دوست از دشمن نهان به
به داغ بندگی مردن بر این در
به جان او که از ملک جهان به
خدا را از طبیب من بپرسید
که آخر کی شود این ناتوان به؟
گلی کآن پایمال سرو ما گشت
بود خاکش ز خون ارغوان به
به خلدم دعوت ای زاهد مفرما
که این سیب زنخ زان بوستان به
دلا دایم گدای کوی او باش
به حکم آن که دولت جاودان به
جوانا سر متاب از پند پیران
که رأی پیر از بخت جوان به
شبی می‌گفت چشم کس ندیده‌ست
ز مروارید گوشم در جهان به
اگر چه زنده‌رود آب حیات است
ولی شیراز ما از اصفهان به
سخن اندر دهان دوست شِکَّر
ولیکن گفتهٔ حافظ از آن به



خوانش #گرما_رودی

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  419
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 420
ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه؟
مست از خانه برون تاخته‌ای یعنی چه؟
زلف در دست صبا، گوش به فرمان رقیب
این چنین با همه درساخته‌ای یعنی چه؟
شاهِ خوبانی و منظور گدایان شده‌ای
قدر این مرتبه نشناخته‌ای یعنی چه؟
نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی
بازم از پای درانداخته‌ای یعنی چه؟
سخنت رمزِ دهان گفت و کمر سِرّ میان
وز میان تیغ به ما آخته‌ای یعنی چه؟
هر کس از مُهرهٔ مِهر تو به نقشی مشغول
عاقبت با همه کج باخته‌ای یعنی چه؟
حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار
خانه از غیر نپرداخته‌ای یعنی چه؟



خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  420
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 421
در سرای مغان رفته بود و آب زده
نشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب زده
سبوکشان همه در بندگیش بسته کمر
ولی ز ترک کله چتر بر سحاب زده
شعاع جام و قدح نور ماه پوشیده
عذار مغبچگان راه آفتاب زده
عروس بخت در آن حجله با هزاران ناز
شکسته کسمه و بر برگ گل گلاب زده
گرفته ساغر عشرت فرشته رحمت
ز جرعه بر رخ حور و پری گلاب زده
ز شور و عربده شاهدان شیرین کار
شکر شکسته سمن ریخته رباب زده
سلام کردم و با من به روی خندان گفت
که ای خمارکش مفلس شراب زده
که این کند که تو کردی به ضعف همت و رای
ز گنج خانه شده خیمه بر خراب زده
وصال دولت بیدار ترسمت ندهند
که خفته‌ای تو در آغوش بخت خواب زده
بیا به میکده حافظ که بر تو عرضه کنم
هزار صف ز دعاهای مستجاب زده
فلک جنیبه کش شاه نصره الدین است
بیا ببین ملکش دست در رکاب زده
خرد که ملهم غیب است بهر کسب شرف
ز بام عرش صدش بوسه بر جناب زده


خوانش #گرما_رودی

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  421
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 422
ای که با سلسلهٔ زلف دراز آمده‌ای
فرصتت باد که دیوانه‌نواز آمده‌ای
ساعتی ناز مفرما و بگردان عادت
چون به پرسیدن ارباب نیاز آمده‌ای
پیش بالای تو میرم چه به صلح و چه به جنگ
چون به هر حال برازندهٔ ناز آمده‌ای
آب و آتش به هم آمیخته‌ای از لب لعل
چشم بد دور که بس شَعبده‌باز آمده‌ای
آفرین بر دل نرم تو که از بهر ثواب
کشتهٔ غمزهٔ خود را به نماز آمده‌ای
زهد من با تو چه سنجد که به یغمای دلم
مست و آشفته به خلوتگه راز آمده‌ای
گفت حافظ دگرت خرقه شراب آلوده‌ست
مگر از مذهب این طایفه باز آمده‌ای



خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  422
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 423
دوش رفتم به در میکده خواب‌آلوده
خرقه تر دامن و سجّاده شراب‌آلوده
آمد افسوس‌کنان مغبچهٔ باده‌فروش
گفت بیدار شو ای رهرو خواب‌آلوده
شست و شویی کن و آن‌گه به خرابات خِرام
تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده
به هوای لب شیرین پسران چند کنی
جوهر روح به یاقوت مذاب آلوده
به طهارت گذران منزل پیری و مکن
خلعت شیب چو تشریف شباب آلوده
پاک و صافی شو و از چاه طبیعت به در آی
که صفایی ندهد آب تراب‌آلوده
گفتم ای جان جهان دفتر گل عیبی نیست
که شود فصل بهار از می ناب آلوده
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق
غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
گفت حافظ لغز و نکته به یاران مفروش
آه از این لطف به انواع عتاب آلوده



خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  423
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 424
از من جدا مشو که توام نور دیده‌ای
آرام جان و مونس قلب رمیده‌ای
از دامن تو دست ندارند عاشقان
پیراهن صبوری ایشان دریده‌ای
از چشم بخت خویش مبادت گزند از آنک
در دلبری به غایت خوبی رسیده‌ای
منعم مکن ز عشق وی ای مفتی زمان
معذور دارمت که تو او را ندیده‌ای
آن سرزنش که کرد تو را دوست حافظا
بیش از گلیم خویش مگر پا کشیده‌ای


خوانش #گرما_رودی

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  424
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 425
دامن‌کشان همی شد در شرب زرکشیده

صد ماهرو ز رشکش جیب قصب دریده

از تاب آتش مِی بر گرد عارضش خوی

چون قطره‌های شبنم بر برگ گل چکیده

لفظی فصیح شیرین، قدی بلند چابک

رویی لطیف زیبا چشمی خوش‌کشیده

یاقوت جان‌فزایش از آب لطف زاده

شمشاد خوش‌خرامش در ناز پروریده

آن لعل دلکشش بین وآن خندهٔ دل‌آشوب

وآن رفتن خوشش بین وآن گام آرمیده

آن آهوی سیه‌چشم از دام ما برون شد

یاران چه چاره سازم با این دل رمیده؟

زنهار تا توانی اهل نظر میآزار

دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده

تا کی کشم عتیبت؟ از چشم دل‌فریبت

روزی کرشمه‌ای کن ای یار برگزیده

گر خاطر شریفت رنجیده شد ز حافظ

بازآ که توبه کردیم از گفته و شنیده

بس شکر بازگویم در بندگی خواجه

گر اوفتد به دستم آن میوه رسیده

خوانش #سهیل_قاسمی

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  425
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 426
از خون دل نوشتم، نزدیک دوست نامه
«اِنّی رَأیتُ دَهراً، مِن هَجْرِکَ القیامه»
دارم من از فراقش، در دیده صد علامت
لَیسَت دُموعُ عَینی، هٰذا لَنا العلامه؟
هر چند کآزمودم، از وی نبود سودم
مَن جَرَّبَ المُجَرَّب، حَلَّت به الندامه
پرسیدم از طبیبی، احوال دوست گفتا
«فی بُعدها عذابٌ، فی قُربها السلامه»
گفتم «ملامت آید، گر گِرد دوست گردم»
و اللهِ ما رَأینا، حُباً بِلا ملامه
حافظ چو طالب آمد، جامی به جان شیرین
حَتّیٰ یَذوقَ مِنهُ، کأساً مِن الکرامه


خوانش #فاطمه_زندی

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  426
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 427
چراغ روی تو را شمع گشت پروانه
مرا ز حال تو با حال خویش پروا، نه
خِرد که قید مجانین عشق می‌فرمود
به بوی سنبل زلف تو گشت دیوانه
به بوی زلف تو گر جان به باد رفت‌، چه شد؟
هزار جان گرامی فدای جانانه
من‌ِ رمیده ز غیرت ز پا فتادم دوش
نگار خویش چو دیدم به دست بیگانه
چه نقش‌ها که برانگیختیم و سود نداشت
فسون ما بر او گشته است افسانه
بر آتش رخ زیبای او به جای سپند
به غیر خال سیاهش که دید به دانه؟
به مژده، جان به صبا داد شمع در نفسی
ز شمع روی تواش چون رسید پروانه
مرا به دور لب دوست هست پیمانی
که بر زبان نبرم جز حدیث پیمانه
حدیث مدرسه و خانقه مگوی که باز
فتاد در سر حافظ هوای میخانه


خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  427
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane