#روزگار برابری ها، سال ۱۳۵۴...
همسرانِ همکار
ِ ستوان تدین و همسرش که هر دو افسر #شهربانی بودند!
#تفکر
@Roshanfkrane
همسرانِ همکار
ِ ستوان تدین و همسرش که هر دو افسر #شهربانی بودند!
#تفکر
@Roshanfkrane
آن جا یک قهوه خانه بود.
اما ننشستیم به نوشیدن دو تا استکان چای.
چرا؟
دنیا خراب می شد اگر دقایقی آن جا مینشستیم
و نفری یک استکان چای میخوردیم؟
عجله،
همیشه عجله...
کدام گوری میخواستم بروم؟
من به بهانه رسیدن به زندگی،
همیشه زندگی را کشته ام...
#روزگار_سپری_شده_مردم_سالخورده
#محمود_دولت_آبادی
@Roshanfkrane
اما ننشستیم به نوشیدن دو تا استکان چای.
چرا؟
دنیا خراب می شد اگر دقایقی آن جا مینشستیم
و نفری یک استکان چای میخوردیم؟
عجله،
همیشه عجله...
کدام گوری میخواستم بروم؟
من به بهانه رسیدن به زندگی،
همیشه زندگی را کشته ام...
#روزگار_سپری_شده_مردم_سالخورده
#محمود_دولت_آبادی
@Roshanfkrane
Roozegare Gharib
Alireza Ghorbani
نام اهنگ #روزگار_غریب
خواننده #علیرضا_قربانی
شعر :#احمد_شاملو
آهنگ: #حسام_ناصری
دهانات را میبویند
مبادا که گفته باشی دوستات میدارم.
دلات را میبویند
روزگارِ غریبیست، نازنین
و عشق را
کنارِ تیرکِ راهبند
تازیانه میزنند.
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد...
@Roshanfkrane
خواننده #علیرضا_قربانی
شعر :#احمد_شاملو
آهنگ: #حسام_ناصری
دهانات را میبویند
مبادا که گفته باشی دوستات میدارم.
دلات را میبویند
روزگارِ غریبیست، نازنین
و عشق را
کنارِ تیرکِ راهبند
تازیانه میزنند.
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد...
@Roshanfkrane
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کانال روشنفکران
..... چه کرده ای با نان،
که گندم زار را تب فرا گرفته، مترسک بر پهنای آسمان برای کشتزار اشک تمساح می ریخت، سفره در تردید، که خود را کوچک کند یا بزرگ؟
خجالت را به تن بخرد،؟ یا اعتماد به نفسش را بالا ببرد،؟
و
در این میان وطن:
پراز گلوله شد و در پیکر خود جسورانه به خاک و خون غلطید،
آه، مادرم
آه پدرم
کو برادرم!!!!!!؟
#طاهره_باقری_اردکانی
#روزگار_غریب
#خواننده #علیرضا_قربانی
#ارسالی
@Roshanfkrane
..... چه کرده ای با نان،
که گندم زار را تب فرا گرفته، مترسک بر پهنای آسمان برای کشتزار اشک تمساح می ریخت، سفره در تردید، که خود را کوچک کند یا بزرگ؟
خجالت را به تن بخرد،؟ یا اعتماد به نفسش را بالا ببرد،؟
و
در این میان وطن:
پراز گلوله شد و در پیکر خود جسورانه به خاک و خون غلطید،
آه، مادرم
آه پدرم
کو برادرم!!!!!!؟
#طاهره_باقری_اردکانی
#روزگار_غریب
#خواننده #علیرضا_قربانی
#ارسالی
@Roshanfkrane
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#روزگار غریب
#علیرضا_قربانی
ویدیوی بسیار زیبایی ببینیم از
همخوانی تماشاگران و اجرای زندهی قطعهٔ
« روزگار غریب » در کنسرت کاشان
به میزبانی سرای عامریها، در تیرماه ۱۴۰۱
#موزیک_ویدئو #کنسرت
@Roshanfkrane
#علیرضا_قربانی
ویدیوی بسیار زیبایی ببینیم از
همخوانی تماشاگران و اجرای زندهی قطعهٔ
« روزگار غریب » در کنسرت کاشان
به میزبانی سرای عامریها، در تیرماه ۱۴۰۱
#موزیک_ویدئو #کنسرت
@Roshanfkrane
.
"برای دندانهای یک کارگرِ خدماتی ساده" ...
تو چرا دندان نداری مصطفی؟
تو چرا اینقدر مظلومی مصطفی؟
پس دندانهای نیشات کو مصطفی؟
از دندان نیش سمت چپات به آنسو خالی شده مصطفی.
چرا مثل پیرمردها شدهای مصطفی؟
تو مگر متولد 67 نیستی؟
پس چرا دستت را میگیری جلوی دهانت وقتی دخترها رد میشوند؟
تو میدانی قبلا چقدر خوش قیافه بودی مصطفی؟
تو چرا کاری میکنی من سر کار گریه کنم؟
تو چرا ناهار پتیبور و چایی میخوری؟
تو میدانی کانادا کجاست؟
تو حیوان خانگی نداری مصطفی؟
تو میدانی مارکس کی بود مصطفی؟
تو چرا دوست دختر نداری؟
تو چه جوری هر روز ساعت 5 صبح از اسلامشهر راه میافتی مصطفی؟
هیچوقت بعد از کار «بیرون» رفتهای مصطفی؟
تاحالا «قرار» گذاشتهای مصطفی؟
جز مادرت کسی به تو زنگ میزند مصطفی؟
تو چرا گوشی هوشمند نداری مصطفی؟
تو مگر چقدر خستهای که در مترو میخوابی؟
تو شلوار نو تاحالا پوشیدهای مصطفی؟
کت و شلوار؟
پیراهنی که بوی نایلون ندهد؟
تو رفیق هم داری مصطفی؟
تو به چه امیدی زندهای مصطفی؟
تو شام چی میخوری؟
تو چرا به شام خوردن میگویی «عشق و حال»؟
این «عشق و حال»نیست مصطفی
من برایت چکار کنم مصطفی؟
دندانهایت را نکش مصطفی.
تو سنی نداری مصطفی.
تو را به ارواح خاک پدرت آن دندانهای لعنتی را نکش مصطفی.
آه مصطفی!
قلبم میگیرد وقتی تو میخندی.
تو چرا اینقدر بیپناهی مصطفی؟
پشت سرت را دیدهای مصطفی؟
روی آن بیلبورد زردِ پُر نورِ بزرگ چه نوشته؟
نوشته «زندگی چقدر زیباست»، نه مصطفی؟
زندگی زیباست؟
نیست مصطفی.
#نادر_فتورهچی
#انتقادات #اجتماعی #روزگار_تلخ
@Roshanfkrane
"برای دندانهای یک کارگرِ خدماتی ساده" ...
تو چرا دندان نداری مصطفی؟
تو چرا اینقدر مظلومی مصطفی؟
پس دندانهای نیشات کو مصطفی؟
از دندان نیش سمت چپات به آنسو خالی شده مصطفی.
چرا مثل پیرمردها شدهای مصطفی؟
تو مگر متولد 67 نیستی؟
پس چرا دستت را میگیری جلوی دهانت وقتی دخترها رد میشوند؟
تو میدانی قبلا چقدر خوش قیافه بودی مصطفی؟
تو چرا کاری میکنی من سر کار گریه کنم؟
تو چرا ناهار پتیبور و چایی میخوری؟
تو میدانی کانادا کجاست؟
تو حیوان خانگی نداری مصطفی؟
تو میدانی مارکس کی بود مصطفی؟
تو چرا دوست دختر نداری؟
تو چه جوری هر روز ساعت 5 صبح از اسلامشهر راه میافتی مصطفی؟
هیچوقت بعد از کار «بیرون» رفتهای مصطفی؟
تاحالا «قرار» گذاشتهای مصطفی؟
جز مادرت کسی به تو زنگ میزند مصطفی؟
تو چرا گوشی هوشمند نداری مصطفی؟
تو مگر چقدر خستهای که در مترو میخوابی؟
تو شلوار نو تاحالا پوشیدهای مصطفی؟
کت و شلوار؟
پیراهنی که بوی نایلون ندهد؟
تو رفیق هم داری مصطفی؟
تو به چه امیدی زندهای مصطفی؟
تو شام چی میخوری؟
تو چرا به شام خوردن میگویی «عشق و حال»؟
این «عشق و حال»نیست مصطفی
من برایت چکار کنم مصطفی؟
دندانهایت را نکش مصطفی.
تو سنی نداری مصطفی.
تو را به ارواح خاک پدرت آن دندانهای لعنتی را نکش مصطفی.
آه مصطفی!
قلبم میگیرد وقتی تو میخندی.
تو چرا اینقدر بیپناهی مصطفی؟
پشت سرت را دیدهای مصطفی؟
روی آن بیلبورد زردِ پُر نورِ بزرگ چه نوشته؟
نوشته «زندگی چقدر زیباست»، نه مصطفی؟
زندگی زیباست؟
نیست مصطفی.
#نادر_فتورهچی
#انتقادات #اجتماعی #روزگار_تلخ
@Roshanfkrane