@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
صدا که زیرهی اندوه در خودش دم داشت
غروب ، بغض غریب دوباره رفتن بود ...
دکلمه : زینب بیات
شاعر : #موسی_عصمتی
تنظیم کننده : هما خانجانی
#شعر
@Roshanfkrane
غروب ، بغض غریب دوباره رفتن بود ...
دکلمه : زینب بیات
شاعر : #موسی_عصمتی
تنظیم کننده : هما خانجانی
#شعر
@Roshanfkrane
نامهی سرگشاده
جناب دکتر مسعود پزشکیان ریاست محترم جمهور
ضمن عرض سلام میخواهم به عنوان یک نابینا و یک فعال فرهنگی معلول یادآور شوم که شما حالا ریاست جمهوری کشوری را یدک میکشید که سرزمین فردوسی ، حافظ و سعدیست . متاسفانه کلماتی را که در مجلس نسبت به معلولین ادا کردید حتی از یک مقام معمولی و درجه سه پذیرفتنی نیست چه رسد به شما که بر جایگاه دومین مقام مهم این کشور تکیه زدید .
جناب رئیس جمهور
جهانی چشم به دهان شما دوخته است ، در گفتارتان واژگانی را انتخاب کنید که زمینه نشاط و امید بخشی را در جامعه فراهم کند. حداقل انتظار ما این است که در شان یک رئیس جمهور سخن بگویید . نگذارید واژگانی را که به کار میبرید باعث رنجش و دلآزردگی بخش یا بخش هایی از جامعه شود . تردید ندارم که در به کارگیری کلمات ترحمآمیز و تحقیر آمیز نسبت به معلولین غرضی نداشته اید ولی به عنوان فعال فرهنگی نابینا خدمتتان عرض میکنم این روزها جامعهی معلولین سخت از شما آزرده خاطر شدهاند .آنان خوب میدانند رفتار ، گفتار و کردار یک رئیسجمهور رفتهرفته الگوی یک جامعه خواهد شد .
بنابراین انتظار داریم نسبت به اقشار جامعه بهویژه قشر شریف معلولین کلمات را با دقت ، سنجیده و درخور ادا کنید .به امید روزهای روشن برای ایران سربلند .
#موسی_عصمتی
#معلولین
#ریاست_جمهوری
#اجتماعی
@Roshanfkrane
جناب دکتر مسعود پزشکیان ریاست محترم جمهور
ضمن عرض سلام میخواهم به عنوان یک نابینا و یک فعال فرهنگی معلول یادآور شوم که شما حالا ریاست جمهوری کشوری را یدک میکشید که سرزمین فردوسی ، حافظ و سعدیست . متاسفانه کلماتی را که در مجلس نسبت به معلولین ادا کردید حتی از یک مقام معمولی و درجه سه پذیرفتنی نیست چه رسد به شما که بر جایگاه دومین مقام مهم این کشور تکیه زدید .
جناب رئیس جمهور
جهانی چشم به دهان شما دوخته است ، در گفتارتان واژگانی را انتخاب کنید که زمینه نشاط و امید بخشی را در جامعه فراهم کند. حداقل انتظار ما این است که در شان یک رئیس جمهور سخن بگویید . نگذارید واژگانی را که به کار میبرید باعث رنجش و دلآزردگی بخش یا بخش هایی از جامعه شود . تردید ندارم که در به کارگیری کلمات ترحمآمیز و تحقیر آمیز نسبت به معلولین غرضی نداشته اید ولی به عنوان فعال فرهنگی نابینا خدمتتان عرض میکنم این روزها جامعهی معلولین سخت از شما آزرده خاطر شدهاند .آنان خوب میدانند رفتار ، گفتار و کردار یک رئیسجمهور رفتهرفته الگوی یک جامعه خواهد شد .
بنابراین انتظار داریم نسبت به اقشار جامعه بهویژه قشر شریف معلولین کلمات را با دقت ، سنجیده و درخور ادا کنید .به امید روزهای روشن برای ایران سربلند .
#موسی_عصمتی
#معلولین
#ریاست_جمهوری
#اجتماعی
@Roshanfkrane
روشنفکران
@Roshanfkrane – @Roshanfkrane
🖤🖤
استاد محمد علی بهمنی را باید پرچمدار غزل و ترانهی معاصر دانست.
او ادامه دهندهی راه روشنیست که پیش از او منوچهر نیستانی و حسین منزوی آغاز کرده بودند .
در روزگاری که میرفت غزل تحت تاثیر شاعران نوگرا و روشنفکر با قالبهای نوینی که ارائه کرده بودند به حاشیه رانده شود ، استاد بهمنی و همفکرانش بودند که غزل را از مضامین تکراری و کلیشه ای نجات دادند و با اندیشه و تعهد و دانش ادبی که داشتند توانستند مضامین اجتماعی روز را در غزل بدمند و نگذارند غزل زیر سایهی سنگین قالب های نوین رنگ ببازد .
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود ، شاعر شنیدنی ست ، من زنده ام هنوز و غزل فکر می کنم ....و بسیاری دیگر از آثار منتشر شده ی استاد بهمنی بی تردید تاثیر بسزایی در تحول و پویایی غزل امروز داشته است .بسیارند شاعران نامدار معاصری که جایگاه امروز خود را در شعر مدیون استاد بهمنی می دانند .
درکنار غزل های ماندگار استاد بهمنی نمی توان از ترانه های تاثیرگذار و تکان دهنده اش به سادگی گذشت .
ترانه هایی که با تمام سادگی از مفاهیم و درون مایهی ژرف برخوردار است .عاطفهی سرشار ، نزدیک بودن به زبان کوچه وبازار و درد مشترک داشتن با مردم اجتماع از دیگر ویژگی های ترانه های استاد بهمنی ست .
مرحوم ناصر عبداللهی از خوانندگانی بود که با غزل ها و ترانه های استاد بهمنی توانست در عرصهی فراخ موسیقی جایگاه ویژهای برای خود فراهم کند . قطعا ملودی های خاص و جنس متفاوت صدای ناصر عبداللهی از دیگر عوامل توفیق او در این عرصه بودند .
ولی باید پذیرفت آن چه را که مردم با خود زمزمه خواهند کرد واژه هایی است که از سرچشمهی وجود شاعر جاری شده است . امروز میبینیم که چند نسل ترانه هایی
را باهم زمزمه میکنند که درد مشترکشان است
انگار بازتاب دهندهی اعماق ِ پر دردِ دل این مردمان است .
ترانه هایی مثل :
دل من یه روز به دریا زد و رفت
پشت پا به رسم دنیا زد و رفت
***
این شفق است یا فلق مغرب و مشرقم بگو
من به کجا رسیده ام جان دقایقم بگو
***
من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس که روزها را با شب شمرده بودم
***
بهار بهار صدا همون صدا بود
صدای شاخه ها و ریشه ها بود
بهار بهار چه اسم آشنایی
صدات میاد اما خودت کجایی
از برکات هفتاد سال زیست شاعرانهی استاد بهمنی درخت تناور غزل و ترانهی اوست که در باغ پهناور شعر و ادب پارسی سبز و خرم خواهد ماند و هر رهگذر عاشقی را به سایهی امن خویش فرا خواهد خواند
در ادامه غزلی زیبا از این استاد فرهیخته و چهرهی ماندگار شعر پارسی را با هم میخوانیم :
شرمندهام که همت آهو نداشتم
شصت و سه سال راه به این سو نداشتم
اقرار میکنم که من این های و هوی گنگ -
ها داشتم همیشه ولی هو نداشتم
جسمی معطر از نفسی گاه داشتم
روحی به هیچ رایحه خوشبو نداشتم
فانوس بخت گمشدگان همیشهام
حتی برای دیدن خود سو نداشتم
وایا به من که با همه ی هم زبانیام
در خانواده نیز دعاگو نداشتم
شعرم صراحتیست دلآزار، راستش
راهی به این زمانهی نه تو نداشتم
نیشم همیشه بیشتر از نوش بوده است
باور نمیکنید که کندو نداشتم؟!
میشد که بندگی کنم و زندگی کنم
اما من اعتقاد به تابو نداشتم
آقا شما که از همهکس باخبرترید
من جز سری نهاده به زانو نداشتم
خوانده و یا نخوانده به پابوس آمدم؟
دیگر سوال دیگری از او نداشتم
#موسی_عصمتی
#معرفی #شعر
@Roshanfkrane
استاد محمد علی بهمنی را باید پرچمدار غزل و ترانهی معاصر دانست.
او ادامه دهندهی راه روشنیست که پیش از او منوچهر نیستانی و حسین منزوی آغاز کرده بودند .
در روزگاری که میرفت غزل تحت تاثیر شاعران نوگرا و روشنفکر با قالبهای نوینی که ارائه کرده بودند به حاشیه رانده شود ، استاد بهمنی و همفکرانش بودند که غزل را از مضامین تکراری و کلیشه ای نجات دادند و با اندیشه و تعهد و دانش ادبی که داشتند توانستند مضامین اجتماعی روز را در غزل بدمند و نگذارند غزل زیر سایهی سنگین قالب های نوین رنگ ببازد .
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود ، شاعر شنیدنی ست ، من زنده ام هنوز و غزل فکر می کنم ....و بسیاری دیگر از آثار منتشر شده ی استاد بهمنی بی تردید تاثیر بسزایی در تحول و پویایی غزل امروز داشته است .بسیارند شاعران نامدار معاصری که جایگاه امروز خود را در شعر مدیون استاد بهمنی می دانند .
درکنار غزل های ماندگار استاد بهمنی نمی توان از ترانه های تاثیرگذار و تکان دهنده اش به سادگی گذشت .
ترانه هایی که با تمام سادگی از مفاهیم و درون مایهی ژرف برخوردار است .عاطفهی سرشار ، نزدیک بودن به زبان کوچه وبازار و درد مشترک داشتن با مردم اجتماع از دیگر ویژگی های ترانه های استاد بهمنی ست .
مرحوم ناصر عبداللهی از خوانندگانی بود که با غزل ها و ترانه های استاد بهمنی توانست در عرصهی فراخ موسیقی جایگاه ویژهای برای خود فراهم کند . قطعا ملودی های خاص و جنس متفاوت صدای ناصر عبداللهی از دیگر عوامل توفیق او در این عرصه بودند .
ولی باید پذیرفت آن چه را که مردم با خود زمزمه خواهند کرد واژه هایی است که از سرچشمهی وجود شاعر جاری شده است . امروز میبینیم که چند نسل ترانه هایی
را باهم زمزمه میکنند که درد مشترکشان است
انگار بازتاب دهندهی اعماق ِ پر دردِ دل این مردمان است .
ترانه هایی مثل :
دل من یه روز به دریا زد و رفت
پشت پا به رسم دنیا زد و رفت
***
این شفق است یا فلق مغرب و مشرقم بگو
من به کجا رسیده ام جان دقایقم بگو
***
من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس که روزها را با شب شمرده بودم
***
بهار بهار صدا همون صدا بود
صدای شاخه ها و ریشه ها بود
بهار بهار چه اسم آشنایی
صدات میاد اما خودت کجایی
از برکات هفتاد سال زیست شاعرانهی استاد بهمنی درخت تناور غزل و ترانهی اوست که در باغ پهناور شعر و ادب پارسی سبز و خرم خواهد ماند و هر رهگذر عاشقی را به سایهی امن خویش فرا خواهد خواند
در ادامه غزلی زیبا از این استاد فرهیخته و چهرهی ماندگار شعر پارسی را با هم میخوانیم :
شرمندهام که همت آهو نداشتم
شصت و سه سال راه به این سو نداشتم
اقرار میکنم که من این های و هوی گنگ -
ها داشتم همیشه ولی هو نداشتم
جسمی معطر از نفسی گاه داشتم
روحی به هیچ رایحه خوشبو نداشتم
فانوس بخت گمشدگان همیشهام
حتی برای دیدن خود سو نداشتم
وایا به من که با همه ی هم زبانیام
در خانواده نیز دعاگو نداشتم
شعرم صراحتیست دلآزار، راستش
راهی به این زمانهی نه تو نداشتم
نیشم همیشه بیشتر از نوش بوده است
باور نمیکنید که کندو نداشتم؟!
میشد که بندگی کنم و زندگی کنم
اما من اعتقاد به تابو نداشتم
آقا شما که از همهکس باخبرترید
من جز سری نهاده به زانو نداشتم
خوانده و یا نخوانده به پابوس آمدم؟
دیگر سوال دیگری از او نداشتم
#موسی_عصمتی
#معرفی #شعر
@Roshanfkrane
⚫️ برای کارگران معدن زغال سنگ طبس که برای بهدست آوردن لقمه ای نان حلال جانشان را مظلومانه از دست داده اند
سال ها از درون تونل ها
هفت خوان را گذشت و نان آورد
اوکه نانش همیشه آجر بود
باز نان را به نرخ جان آورد
*
زیر کوهی که سنگ می بارید
کوره کوره دوباره آتش شد
در میان زغال ها می سوخت
قصهی غربتِ سیاوش شد
*
تا که نانش حلال تر باشد
در دل کوه ها خطر می کرد
با حقوقی که هی عقب افتاد
زندگی را همیشه سر می کرد
*
از فروش زغال ها اما
سهم او سفره های خالی بود
هیچکس هم به داد او نرسید
زندگی عین بی خیالی بود
*
کوه را عاشقانه می فهمید
کوه پژواک ِ لحظه هایش بود
کوه آواز خسته اش هر روز
کوه آئینه ی صدایش بود
***
زیر آوار ، بی صدا جان داد
او که نانش همیشه آجر بود
او که وقتی به خانه بر می گشت
دلش از دست دیگران پر بود
#موسی_عصمتی
#معدن_زغالسنگ_طبس
#شعر
@Roshanfkrane
سال ها از درون تونل ها
هفت خوان را گذشت و نان آورد
اوکه نانش همیشه آجر بود
باز نان را به نرخ جان آورد
*
زیر کوهی که سنگ می بارید
کوره کوره دوباره آتش شد
در میان زغال ها می سوخت
قصهی غربتِ سیاوش شد
*
تا که نانش حلال تر باشد
در دل کوه ها خطر می کرد
با حقوقی که هی عقب افتاد
زندگی را همیشه سر می کرد
*
از فروش زغال ها اما
سهم او سفره های خالی بود
هیچکس هم به داد او نرسید
زندگی عین بی خیالی بود
*
کوه را عاشقانه می فهمید
کوه پژواک ِ لحظه هایش بود
کوه آواز خسته اش هر روز
کوه آئینه ی صدایش بود
***
زیر آوار ، بی صدا جان داد
او که نانش همیشه آجر بود
او که وقتی به خانه بر می گشت
دلش از دست دیگران پر بود
#موسی_عصمتی
#معدن_زغالسنگ_طبس
#شعر
@Roshanfkrane
برای آنانی که جنگ را شوخی میپندارند
شیشه های شکسته میدانند ، آخرین حرف سنگ شوخی نیست
زیر باران و آتش و باروت ، لحظهای هم درنگ شوخی نیست
ما همین مردمان معمولی ، از همان جنگ ، جنگ تحمیلی
با تمام وجود حس کردیم ، که سرانجام جنگ شوخی نیست
ما همان روزگار فهمیدیم بغضهای شکستهی اروند
اشکهای همیشهی کارون ، بر مزار نهنگ شوخی نیست
شاهد ما همیشه تاریخ است ، شاهدی که دقیق میداند
آتشی که به جانمان افتاد ، از دهان تفنگ شوخی نیست
بعد یک انفجار پی در پی ، پشت نیزار توی یک دره
وقتی از اوج قلهها افتاد ، نالههای پلنگ شوخی نیست
ما پلنگان زخمیِ دوران ، حرفهای نگفتهمان این است
صحبت از جنگ ، صحبت از حتی ، پوکههای فشنگ شوخی نیست
با شمایم شما که میدانید ، زخمهامان هنوز هم تازهست
کاش در یادتان بماند که ، قصهی شوم جنگ شوخی نیست
#موسی_عصمتی
#شعر
@Roshanfkrane
شیشه های شکسته میدانند ، آخرین حرف سنگ شوخی نیست
زیر باران و آتش و باروت ، لحظهای هم درنگ شوخی نیست
ما همین مردمان معمولی ، از همان جنگ ، جنگ تحمیلی
با تمام وجود حس کردیم ، که سرانجام جنگ شوخی نیست
ما همان روزگار فهمیدیم بغضهای شکستهی اروند
اشکهای همیشهی کارون ، بر مزار نهنگ شوخی نیست
شاهد ما همیشه تاریخ است ، شاهدی که دقیق میداند
آتشی که به جانمان افتاد ، از دهان تفنگ شوخی نیست
بعد یک انفجار پی در پی ، پشت نیزار توی یک دره
وقتی از اوج قلهها افتاد ، نالههای پلنگ شوخی نیست
ما پلنگان زخمیِ دوران ، حرفهای نگفتهمان این است
صحبت از جنگ ، صحبت از حتی ، پوکههای فشنگ شوخی نیست
با شمایم شما که میدانید ، زخمهامان هنوز هم تازهست
کاش در یادتان بماند که ، قصهی شوم جنگ شوخی نیست
#موسی_عصمتی
#شعر
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
۱۵ اکتبر
روز جهانی ایمنی عصای سفید گرامی باد
شعر: #موسی_عصمتی
برخوانی: نوشین کمالی
#مناسبت #شعر
@Roshanfkrane
روز جهانی ایمنی عصای سفید گرامی باد
شعر: #موسی_عصمتی
برخوانی: نوشین کمالی
#مناسبت #شعر
@Roshanfkrane
روشنفکران
@Roshanfkrane – @Roshanfkrane
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
به بهانهی ۱۵ اکتبر
آواز : سیما آباریان
گیتار : علی صیامی
شعر : #موسی_عصمتی
#موزیک_ویدئو
@Roshanfkrane
آواز : سیما آباریان
گیتار : علی صیامی
شعر : #موسی_عصمتی
#موزیک_ویدئو
@Roshanfkrane