🕊🍁
🔖 #یادداشت_های_دلتنگی
عاشقانه نوشتن این روزها به چشمم عبث ترین کار دنیاست، بس که هر طرف را که نگاه می کنم شعله های نفرت برپاست. نه فقط بیرون و اطراف، که در دل من. بیش از هر وقتی بی ایمانم به معاشقه، و می ترسم از هر لرزه ای به هرکجای دل رنجور. و ترس های دنیا موریانه های سیاهند، افتاده به جان خانه پوسیده رابطه. دستهای نوازش گر به چشمم کاکتوس های تیغ دار مسمومند که پسِ ساده ترین واژه ها منفعت های بزرگ را می جویند.
نه که عشق مرده باشد، نه. راست است که گفته اند جهان اطرافت از درون تو شکل می گیرند، و درون من این روزها سیرک بزرگی برپاست که خرس تیرخورده غمگینی گوشه اش برای چند سیب کال ساعت ها با دامنی قرمز روی توپی بزرگ می رقصد، و تمام وقت نگاه می کند به ناخن های شکسته اما لاک زده پای چپش. پشت صحنه سیرک، دلقکی نشسته روبروی آینه، به خودش نگاه می کند و رد وقایع را بر پیشانی چروکیده می شمارد و لبخند می زند و اشکها آرایش صورتش را پاک می کنند، در سکوت. نه که عشق مرده باشد، نه. در من زلزله ای رخ داد و اهالی شهر را کشت.
فرار همیشه هم از هراس نزدیک شدن غریبه ای دلربا نیست. اصل رم کردن، ریشه در هراس جانکاهی دارد که حاصل خوب شناختن خودت است. ترس از صورت تکیده داخل آینه، که شرابخواره گمراهی است در میخانه چشم های هر کسی که شیرین بخندد. که خسته ایم از گریز بی وقفه، و خسته از هر نوازشی که تازیانه فراق شد، و خسته از هر "من فرق می کنم" دروغ، و خسته از مرگ بی وقت واژه کوچک و عمیق "درک"، و خسته از دره های عمیق دل. چراغ های رابطه تاریکند و چراغ های #چت روشن. عشق را #تایپ می کنیم، و یادمان رفته همان نهنگ های سرخوشی بودیم که صدای آوازمان اقیانوس را طی می کرد و می نشست به گوش یار. و میان همه آدمها دل به همان بستیم که دوستمان ندارد، که خوب می دانیم در این وادی لااقل خبری از رسیدن نیست، و کیست که نداند تنها فاصله امن است.
اگر کسی حال قبیله ما را پرسید، بگوئید یک نیمه شب پاییزی دلشان را بردند بستری کنند، و دیگر هرگز برنگشتند ...
خلاص./
#حمید_سلیمی
@Roshanfkrane
🔖 #یادداشت_های_دلتنگی
عاشقانه نوشتن این روزها به چشمم عبث ترین کار دنیاست، بس که هر طرف را که نگاه می کنم شعله های نفرت برپاست. نه فقط بیرون و اطراف، که در دل من. بیش از هر وقتی بی ایمانم به معاشقه، و می ترسم از هر لرزه ای به هرکجای دل رنجور. و ترس های دنیا موریانه های سیاهند، افتاده به جان خانه پوسیده رابطه. دستهای نوازش گر به چشمم کاکتوس های تیغ دار مسمومند که پسِ ساده ترین واژه ها منفعت های بزرگ را می جویند.
نه که عشق مرده باشد، نه. راست است که گفته اند جهان اطرافت از درون تو شکل می گیرند، و درون من این روزها سیرک بزرگی برپاست که خرس تیرخورده غمگینی گوشه اش برای چند سیب کال ساعت ها با دامنی قرمز روی توپی بزرگ می رقصد، و تمام وقت نگاه می کند به ناخن های شکسته اما لاک زده پای چپش. پشت صحنه سیرک، دلقکی نشسته روبروی آینه، به خودش نگاه می کند و رد وقایع را بر پیشانی چروکیده می شمارد و لبخند می زند و اشکها آرایش صورتش را پاک می کنند، در سکوت. نه که عشق مرده باشد، نه. در من زلزله ای رخ داد و اهالی شهر را کشت.
فرار همیشه هم از هراس نزدیک شدن غریبه ای دلربا نیست. اصل رم کردن، ریشه در هراس جانکاهی دارد که حاصل خوب شناختن خودت است. ترس از صورت تکیده داخل آینه، که شرابخواره گمراهی است در میخانه چشم های هر کسی که شیرین بخندد. که خسته ایم از گریز بی وقفه، و خسته از هر نوازشی که تازیانه فراق شد، و خسته از هر "من فرق می کنم" دروغ، و خسته از مرگ بی وقت واژه کوچک و عمیق "درک"، و خسته از دره های عمیق دل. چراغ های رابطه تاریکند و چراغ های #چت روشن. عشق را #تایپ می کنیم، و یادمان رفته همان نهنگ های سرخوشی بودیم که صدای آوازمان اقیانوس را طی می کرد و می نشست به گوش یار. و میان همه آدمها دل به همان بستیم که دوستمان ندارد، که خوب می دانیم در این وادی لااقل خبری از رسیدن نیست، و کیست که نداند تنها فاصله امن است.
اگر کسی حال قبیله ما را پرسید، بگوئید یک نیمه شب پاییزی دلشان را بردند بستری کنند، و دیگر هرگز برنگشتند ...
خلاص./
#حمید_سلیمی
@Roshanfkrane
🕊
🔖 #یادداشت_های_دلتنگی
و اما ، #دوری .
دوری شکل های مختلفی دارد ، که همه شان مزخرف و زشتند.
یک وقتی هست که دوری، فاصله جغرافیایی است. فکر کن تو و دلبر دو سر دنیا زندگی می کنید. تو این گوشه نقشه دنیایی، روزت را با فکرهای تلخ شروع کرده ای، دلبرت آن طرف دنیا برایت بوسه ای مجازی می فرستد و می گوید شب بخیر و می خوابد و تو می مانی و یک روز طولانیِ زشتِ سردِ بی صدای او .
یک وقتی هم هست که دوری، دوری دلهاست. تو دوستش داری و او بی اعتناست، یا برعکس. که چه دردی دارد تکاپوی ناامیدانه و یک نفره برای زنده کردن یا زنده نگه داشتن عشقی که انگار قرنهاست مرده و جنازه اش هم گوشه قبری به وسعت دو دل پوسیده.
یک شکلش هم دوری اجباری است. کسی را دوست داری که بر اساس قواعد مزخرف دنیای آدم بزرگها سهم تو نیست، و حتی فکر کردن به او هم ممنوع است. مثلا در مسیجی برایت می نویسد چه خوب که دوباره می نویسی، تو جانت پر می کشد که برایش بنویسی چه خوب که این همه بی تاب شراب بودن توام، ولی نباید. و می نویسی ممنون از شما. و می خوابی و خواب گرگ پیری را می بینی که تو را می درد و صورتش شبیه صورت خود توست.
می بینی؟ دوری شکلهای مختلفی دارد. می توانم تا صبح برایت بنویسم.
میان این همه تنوع عذاب، یک وقتی اما هست که مبتلا می شوی به عمیق ترین شکل دردِ دوری. یک روز روبروی آینه می ایستی، به خودت نگاه می کنی و کم کم درد در گوشه سمت چپ پیشانیت هار می شود، و تو را وادار می کند مرور کنی که چقدر دوری افتاده میان کسی که هستی، و کسی که دوست داشتی باشی. چه خاک سوخته بی برکتی می شود آینه ...
دوری شکلهای مختلفی دارد، که همه شان مزخرف و زشتند ...
#حمید_سلیمی
@Roshanfkrane
🔖 #یادداشت_های_دلتنگی
و اما ، #دوری .
دوری شکل های مختلفی دارد ، که همه شان مزخرف و زشتند.
یک وقتی هست که دوری، فاصله جغرافیایی است. فکر کن تو و دلبر دو سر دنیا زندگی می کنید. تو این گوشه نقشه دنیایی، روزت را با فکرهای تلخ شروع کرده ای، دلبرت آن طرف دنیا برایت بوسه ای مجازی می فرستد و می گوید شب بخیر و می خوابد و تو می مانی و یک روز طولانیِ زشتِ سردِ بی صدای او .
یک وقتی هم هست که دوری، دوری دلهاست. تو دوستش داری و او بی اعتناست، یا برعکس. که چه دردی دارد تکاپوی ناامیدانه و یک نفره برای زنده کردن یا زنده نگه داشتن عشقی که انگار قرنهاست مرده و جنازه اش هم گوشه قبری به وسعت دو دل پوسیده.
یک شکلش هم دوری اجباری است. کسی را دوست داری که بر اساس قواعد مزخرف دنیای آدم بزرگها سهم تو نیست، و حتی فکر کردن به او هم ممنوع است. مثلا در مسیجی برایت می نویسد چه خوب که دوباره می نویسی، تو جانت پر می کشد که برایش بنویسی چه خوب که این همه بی تاب شراب بودن توام، ولی نباید. و می نویسی ممنون از شما. و می خوابی و خواب گرگ پیری را می بینی که تو را می درد و صورتش شبیه صورت خود توست.
می بینی؟ دوری شکلهای مختلفی دارد. می توانم تا صبح برایت بنویسم.
میان این همه تنوع عذاب، یک وقتی اما هست که مبتلا می شوی به عمیق ترین شکل دردِ دوری. یک روز روبروی آینه می ایستی، به خودت نگاه می کنی و کم کم درد در گوشه سمت چپ پیشانیت هار می شود، و تو را وادار می کند مرور کنی که چقدر دوری افتاده میان کسی که هستی، و کسی که دوست داشتی باشی. چه خاک سوخته بی برکتی می شود آینه ...
دوری شکلهای مختلفی دارد، که همه شان مزخرف و زشتند ...
#حمید_سلیمی
@Roshanfkrane
🔖 #یادداشت_های_دلتنگی
هست ها که نیستند، نیست ها که هستند:
آن نیست ها. منجمدهای بیرون آمده از سردخانه های ذهن ما، که به بهانه ای بی ربط - عطری، آهنگی، تغییر فصلی- باز می گردند به کوچه های یاد و قدم می زنند و برگها زیر پایشان خش خش میکند و بیچاره میشویم از آوار آزار نبودنشان.
آن هست ها. آنها که کنار ما هستند، تن به تن و نفس به نفس. و آنقدر سرد که همیشه زمستانیم کنارشان، دریغ از برافروختن شعله ای کم جان، مگر به نیاز تن.
آخ، آن ها که هرگز ندیده ایم رویارو، و به جان دوست داریم. آنها که از دنیاشان جز به قدر عکسی - و شاید چند کلام هم صحبتی به برکت واژه های بیجان تایپی- هیچ نمی شناسیم و دلتنگ شان می شویم، آنها که در خواب های ما هم قدم نزده اند، آنها که گاه حتا هیچ نمی دانیم صدایشان چگونه است، آنها که خبر نداریم قبل از خواب یاد کدام خاطره بچگی می افتند، آنها که از روز و روزگارشان هیچ نمی دانیم، و بی رحمانه عزیزند. عزیزند. عزیز. آنقدر عزیز که لجمان می گیرد از خودمان و بازی مضحکمان. این چه آدابی است، دل دیوانه؟
زندگی هزار و یک شیوه داشت، و ما آن را برگزیدیم که آغوشهایمان را تیغ دار کرد و ناامن. دل سپردیم به قبل و بعد از روابط. یا از فراق آن که رفته نوشتیم، یا از حسرت آن که نخواهد آمد. و حیف که هیچکس نبود آن دقایق متیرک را بنویسد و بخواند، آن چند ساعت با هم بودن، آن چند دقیقهی امنِ آغوش را، آن خواستن متبرک توامان و دوسویه را. آن بوسه را که جهان را متوقف می کرد. بی ملال و درد و پیری و دوری....
مبتلای لب های سرد زنجیر، زندانیان فرتوتی بودیم در زندانی که یک سلول داشت، و یک زندانی.
بی هواخوری، بی ملاقاتی...
#حمید_سلیمی
@Roshanfkrane
هست ها که نیستند، نیست ها که هستند:
آن نیست ها. منجمدهای بیرون آمده از سردخانه های ذهن ما، که به بهانه ای بی ربط - عطری، آهنگی، تغییر فصلی- باز می گردند به کوچه های یاد و قدم می زنند و برگها زیر پایشان خش خش میکند و بیچاره میشویم از آوار آزار نبودنشان.
آن هست ها. آنها که کنار ما هستند، تن به تن و نفس به نفس. و آنقدر سرد که همیشه زمستانیم کنارشان، دریغ از برافروختن شعله ای کم جان، مگر به نیاز تن.
آخ، آن ها که هرگز ندیده ایم رویارو، و به جان دوست داریم. آنها که از دنیاشان جز به قدر عکسی - و شاید چند کلام هم صحبتی به برکت واژه های بیجان تایپی- هیچ نمی شناسیم و دلتنگ شان می شویم، آنها که در خواب های ما هم قدم نزده اند، آنها که گاه حتا هیچ نمی دانیم صدایشان چگونه است، آنها که خبر نداریم قبل از خواب یاد کدام خاطره بچگی می افتند، آنها که از روز و روزگارشان هیچ نمی دانیم، و بی رحمانه عزیزند. عزیزند. عزیز. آنقدر عزیز که لجمان می گیرد از خودمان و بازی مضحکمان. این چه آدابی است، دل دیوانه؟
زندگی هزار و یک شیوه داشت، و ما آن را برگزیدیم که آغوشهایمان را تیغ دار کرد و ناامن. دل سپردیم به قبل و بعد از روابط. یا از فراق آن که رفته نوشتیم، یا از حسرت آن که نخواهد آمد. و حیف که هیچکس نبود آن دقایق متیرک را بنویسد و بخواند، آن چند ساعت با هم بودن، آن چند دقیقهی امنِ آغوش را، آن خواستن متبرک توامان و دوسویه را. آن بوسه را که جهان را متوقف می کرد. بی ملال و درد و پیری و دوری....
مبتلای لب های سرد زنجیر، زندانیان فرتوتی بودیم در زندانی که یک سلول داشت، و یک زندانی.
بی هواخوری، بی ملاقاتی...
#حمید_سلیمی
@Roshanfkrane
🕊 ...
🔖 #یادداشت_های_دلتنگی
اگر از خود مطمئن نیستیم، سرک نکشیم به خلوت کسی. توجه نکنیم، محبت نشان ندهیم، اهلی نکنیم. اگر شهامت دل بستن نداریم، دلبری هم نکنیم. اگر معیارها و خواسته هایمان را در کسی نمی بینیم، دور باشیم و از ترس تنهایی رویایی دروغین نبافیم. یاد بگیریم آفت آرامش کسی نباشیم.
حواسمان نبوده و بازی را بلد نبوده ایم که حالا روزگار پر شده از دل های شکسته. دل های لبه دار ، دل های تیز. اگر از زخمی کردن نمی ترسیم، لااقل از زخمی شدن بترسیم. دنیا دایره بسته بسیار کوچکی است...
#حمید_سلیمی
@Roshanfkrane
🔖 #یادداشت_های_دلتنگی
اگر از خود مطمئن نیستیم، سرک نکشیم به خلوت کسی. توجه نکنیم، محبت نشان ندهیم، اهلی نکنیم. اگر شهامت دل بستن نداریم، دلبری هم نکنیم. اگر معیارها و خواسته هایمان را در کسی نمی بینیم، دور باشیم و از ترس تنهایی رویایی دروغین نبافیم. یاد بگیریم آفت آرامش کسی نباشیم.
حواسمان نبوده و بازی را بلد نبوده ایم که حالا روزگار پر شده از دل های شکسته. دل های لبه دار ، دل های تیز. اگر از زخمی کردن نمی ترسیم، لااقل از زخمی شدن بترسیم. دنیا دایره بسته بسیار کوچکی است...
#حمید_سلیمی
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍃♥️
دندان به عصب که میرسد، به هر تحریک سادهی کوچکی نعره میکشد از درد، به کمترین تماس.
ما، خیلی از ما، دندانهای به عصب رسیدهایم.
به هر بهانهی سادهی کوچکی نعره میکشیم. بهانهای که گاه میتواند نوازشی عاشقانه باشد حتی...
باید ما را ببرند عصبکشی کنند. بیحس شویم. بیعار شویم. بینعره. ساکت...
#حمید_سلیمی
#ارسالی #اجتماعی
@Roshanfkrane
دندان به عصب که میرسد، به هر تحریک سادهی کوچکی نعره میکشد از درد، به کمترین تماس.
ما، خیلی از ما، دندانهای به عصب رسیدهایم.
به هر بهانهی سادهی کوچکی نعره میکشیم. بهانهای که گاه میتواند نوازشی عاشقانه باشد حتی...
باید ما را ببرند عصبکشی کنند. بیحس شویم. بیعار شویم. بینعره. ساکت...
#حمید_سلیمی
#ارسالی #اجتماعی
@Roshanfkrane
داشتم فکر می کردم چقدر آدمهای امن خوبند.
آدمهایی که رازدارند. آنهایی که میتوانی کنارشان خودت باشی و تمام روحت را عریان کنی. از همه چیز بی واهمه حرف بزنی، بدون هراسی از قضاوت شدن. آدم هایی که نه با لبها که با چشمها و روحشان لبخند می زنند. بدون این که زیاد بدانند، اعتماد می کنند و شاید خودشان هم هرگز ندانند در کدام روز سختت به تو رسیده اند و چطور خورشید شده اند وسط همه تاریکی های دلت. چقدر خورشیدها خوبند، چقدر بی منت و چقدر خوش بو و چقدر بوسیدنی و چقدر خواستنی اند.
مهربانی هایی که انگار نهرهای بهشتند روی آتش تنهایی. درد و دریغ که کمند. بسیار کم...
#حمید_سلیمی
#مهربانی
@Roshanfkrane
آدمهایی که رازدارند. آنهایی که میتوانی کنارشان خودت باشی و تمام روحت را عریان کنی. از همه چیز بی واهمه حرف بزنی، بدون هراسی از قضاوت شدن. آدم هایی که نه با لبها که با چشمها و روحشان لبخند می زنند. بدون این که زیاد بدانند، اعتماد می کنند و شاید خودشان هم هرگز ندانند در کدام روز سختت به تو رسیده اند و چطور خورشید شده اند وسط همه تاریکی های دلت. چقدر خورشیدها خوبند، چقدر بی منت و چقدر خوش بو و چقدر بوسیدنی و چقدر خواستنی اند.
مهربانی هایی که انگار نهرهای بهشتند روی آتش تنهایی. درد و دریغ که کمند. بسیار کم...
#حمید_سلیمی
#مهربانی
@Roshanfkrane
🦋 گرچه دیر، اما گمانم دیگر آموختهام کسی را دوست داشتن، یعنی از آرامش او مراقبت کردن. یعنی تلاشی تمام نشدنی برای بهتر و بیشتر شناختن او و خود، و ارتقای کیفیت مای متشکل از این دو عنصر ناهمگون.
یعنی مکالمهی مستمر بدون تحکم، از یاد نبردن شوق ابتدای وصل، و تبدیل کردن هیجان اولیه به اشتیاقی دائمی. یعنی شناختن، و شناختن، و شناختن. یعنی پذیرش همزمانی مسئولیتها و مزایا. یعنی استقرار علاقه در محلی امن، بدون بدل کردنش به زنجیری دور پا، یا گردن، یا کلمه. یعنی محترم شمردن تفاوتهایی که ریشه محبت را خشک نمیکند.
کسی را دوست داشتن یعنی از یاد نبردن نوازش کلامی، و از یاد نبردن نوازش جاری در رفتار حامیانه.
یعنی آغوش را به امنترین نقطهی دنیا بدل کردن. یعنی حفظ تازگی حس، و عمیق کردن لذت. یعنی ترکیبی همگون از مراقبت، حمایت، و مستقل دانستن یار.
کسی را دوست داشتن، یعنی پناهش بودن و به او پناه بردن.
همین...
#حمید_سلیمی
#روانشناسی #مفهومی #اندیشه
@Roshanfkrane
یعنی مکالمهی مستمر بدون تحکم، از یاد نبردن شوق ابتدای وصل، و تبدیل کردن هیجان اولیه به اشتیاقی دائمی. یعنی شناختن، و شناختن، و شناختن. یعنی پذیرش همزمانی مسئولیتها و مزایا. یعنی استقرار علاقه در محلی امن، بدون بدل کردنش به زنجیری دور پا، یا گردن، یا کلمه. یعنی محترم شمردن تفاوتهایی که ریشه محبت را خشک نمیکند.
کسی را دوست داشتن یعنی از یاد نبردن نوازش کلامی، و از یاد نبردن نوازش جاری در رفتار حامیانه.
یعنی آغوش را به امنترین نقطهی دنیا بدل کردن. یعنی حفظ تازگی حس، و عمیق کردن لذت. یعنی ترکیبی همگون از مراقبت، حمایت، و مستقل دانستن یار.
کسی را دوست داشتن، یعنی پناهش بودن و به او پناه بردن.
همین...
#حمید_سلیمی
#روانشناسی #مفهومی #اندیشه
@Roshanfkrane
🎒 مدرسهای که بودیم، از کلاس دوم سوم دبستان به بعد، اتفاقا اول مهر ترسناک نبود. دیگه فهمیده بودیم تو اون خونه دوم گاهی هم خوش میگذره و اونقدا هم هولناک نیست.
حتی از وسطای مرداد یه جورایی دلمون تنگ هم میشد واسه حیاط مدرسه و شیطنت و رفقا و کیف و کفش و رخت نو هم دلایل کمی نیست برای خوشحالی.....
اما، امان از هفته دوم مهر. اون وقتی که دلتنگی برطرف میشد و می فهمیدی برنامه روزانه تو تا ماه ها و ماه ها همینه. از دست رفتن خواب شیرین صبح، صبحونههای اجباری، لباسای تیره و ناراحت، مدرسه، حرف، حرف، حرف. و دوباره و دوباره و دوباره. کابوس من همیشه هفته دوم مهرماه بود، ساعات پذیرش سرنوشت ....
حالا که فکر می کنم انگار توی رابطه عاطفی هم اوضاع مشابهی برقراره. قرارهای اول، تجربه خوشایند مجاورت با بهشت. برطرف کردن کمبودها و تند شدن ضربان قلب و گل انداختن صورت و فکر کردن به هماهنگی لباسها و آراسته بودن و وقت شناسی و نرمخویی و تلاش برای داشتن سورپرایز در قرارها. روزهای خوب، تا وقتی هیولای عادت همه روزهات رو تصاحب میکنه و اون همه شور و گرما میرسه به هفته دوم مهرماه، و امان از پاییز طولانی رابطه.
به روی خودت نمیاری، اما منتظری اردیبهشت و خرداد برسه و خلاص بشی از این مدرسه - رابطه. خوش به حال اونایی که بلدن حال خوب هفته اول مهرماه رو تکثیر کنن تو روابط عاطفیشون. اونهایی که همیشه ذوق دارن برای دیدار و آغوش. و همیشه میدونن گوشه و کنار حیاط بزرگ رابطه، جزایر کشف نشده جذابی هست..
#حمید_سلیمی
#اندیشه #روانشناسی #تربیتی
@Roshanfkrane
حتی از وسطای مرداد یه جورایی دلمون تنگ هم میشد واسه حیاط مدرسه و شیطنت و رفقا و کیف و کفش و رخت نو هم دلایل کمی نیست برای خوشحالی.....
اما، امان از هفته دوم مهر. اون وقتی که دلتنگی برطرف میشد و می فهمیدی برنامه روزانه تو تا ماه ها و ماه ها همینه. از دست رفتن خواب شیرین صبح، صبحونههای اجباری، لباسای تیره و ناراحت، مدرسه، حرف، حرف، حرف. و دوباره و دوباره و دوباره. کابوس من همیشه هفته دوم مهرماه بود، ساعات پذیرش سرنوشت ....
حالا که فکر می کنم انگار توی رابطه عاطفی هم اوضاع مشابهی برقراره. قرارهای اول، تجربه خوشایند مجاورت با بهشت. برطرف کردن کمبودها و تند شدن ضربان قلب و گل انداختن صورت و فکر کردن به هماهنگی لباسها و آراسته بودن و وقت شناسی و نرمخویی و تلاش برای داشتن سورپرایز در قرارها. روزهای خوب، تا وقتی هیولای عادت همه روزهات رو تصاحب میکنه و اون همه شور و گرما میرسه به هفته دوم مهرماه، و امان از پاییز طولانی رابطه.
به روی خودت نمیاری، اما منتظری اردیبهشت و خرداد برسه و خلاص بشی از این مدرسه - رابطه. خوش به حال اونایی که بلدن حال خوب هفته اول مهرماه رو تکثیر کنن تو روابط عاطفیشون. اونهایی که همیشه ذوق دارن برای دیدار و آغوش. و همیشه میدونن گوشه و کنار حیاط بزرگ رابطه، جزایر کشف نشده جذابی هست..
#حمید_سلیمی
#اندیشه #روانشناسی #تربیتی
@Roshanfkrane
✨امروز داشتم به این فکر می کردم که فقط هم اینطوری نیست که ما از دست داده باشیم . دلم سوخت برای آنها که ما را از دست داده اند . نه که ماه باشیم و بی عیب ، نه . فقط ما انگار کسانی را ازدست داده ایم که مطمئن نبوده ایم دوستمان دارند ، و آنها کسانی را که مطمئن بوده اند دوستشان دارند . و به نظر می رسد آنها بازنده بزرگتری هستند...
#حمید_سلیمی
@Roshanfkrane
#حمید_سلیمی
@Roshanfkrane
ادبِ خواستن داشته باشیم.
ادبِ دوست داشتن، ادبِ نیاز، حتا به تن.
ادبِ معاشرت، ادبِ معاشقه.
ادبِ رفاقت، ادبِ همکاری، ادبِ کامنت، ادبِ گفتگو، ادبِ نزدیکی و دوری.
ادب، همان حرمت نگه داشتن خودمان است به زبان ساده......
#حمید_سلیمی
#تربیتی
@Roshanfkrane
ادبِ دوست داشتن، ادبِ نیاز، حتا به تن.
ادبِ معاشرت، ادبِ معاشقه.
ادبِ رفاقت، ادبِ همکاری، ادبِ کامنت، ادبِ گفتگو، ادبِ نزدیکی و دوری.
ادب، همان حرمت نگه داشتن خودمان است به زبان ساده......
#حمید_سلیمی
#تربیتی
@Roshanfkrane
شب بخیر به چشمهایی که دوست داری و نمیبینی، شب بخیر به لبهایی که دوست داری و نمیبوسی، شب بخیر به اسمی که آواز دلخواهته و برات ممنوعه، و شب بخیر به تو، در شبی که تنهاییت سنگ شد بیخ گلو و ابر شد در چشمات و خط شد روی پیشونیت.
شب بخیر به تو، رنجور ماه و سال، انسان.
#حمید_سلیمی
#عاشقانه
@Roshanfkrane
شب بخیر به تو، رنجور ماه و سال، انسان.
#حمید_سلیمی
#عاشقانه
@Roshanfkrane