گاهی بهتر است آدمی مورد تمسخر قرار گیرد. زیرا بدین طریق فرصتی برای گذشت متقابل و شرمساری به دست میآید . همه ما نمیتوانیم همه چیز را درک کنیم و کمال، هرگز در یک مرحله حاصل نمیگردد. برای نیل به کمال، نخست باید از نفهمی شروع کرد. کسی که زود میفهمد ، بدون شک بد میفهمد !
به شما که تا کنون خیلی چیزها را بدون فهمیدن فهمیدهاید، این حقیقت را تذکر میدهم ...
#داستایفسکی / ابله
ترجمه: سروش حبیبی
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
به شما که تا کنون خیلی چیزها را بدون فهمیدن فهمیدهاید، این حقیقت را تذکر میدهم ...
#داستایفسکی / ابله
ترجمه: سروش حبیبی
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
قدرت: ببینید، ما بودیم که انقلاب کردیم.
شهروند ابوآی دوم: بله، البته که انقلابی شگرف است و بهبودی اساسی در وضع سابق. واقعا دستاورد عظیمی است. ولی گهگاه به این فکر میکنم که... البته شاید به کلی در اشتباه باشم... ولی آیا واقعا لازم بود این همه مهندس و ژنرال و موسیقیشناس را تیرباران کرد؟ میلیونها نفر را به اردوگاه اجباری فرستاد؟ انسانها را به بیگاری کشاند و تا سر حد مرگ از آنها کار کشید؟ در دل همهکس رعب انداخت و به نام انقلاب به زور از آدمها اعتراف دروغ گرفت؟ آیا لازم بود نظامی بنا کرد که حتی در حاشیههای آن، صدها نفر هر شب منتظرند که از تخت بیرونشان بکشند و به عمارت بزرگ یا لوبیانکا منتقلشان کنند تا آنجا زیر شکنجه جعلیاتی را به نام خود امضا کنند و بعد هم گلولهای پسِ سرشان خالی شود؟ البته صرفا فکرهایم را گفتم، متوجهید که؟
قدرت: بله، بله، متوجه هستم چه میگویید. مطمئنا حق با شماست، ولی فعلا از این مسئله بگذریم. برای دور بعد، حتما تغییرش میدهیم!
#جولین_بارنز
ترجمه: #پیمان_خاکسار
کتاب:هیاهوی زمان
نشر:چشمه
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
شهروند ابوآی دوم: بله، البته که انقلابی شگرف است و بهبودی اساسی در وضع سابق. واقعا دستاورد عظیمی است. ولی گهگاه به این فکر میکنم که... البته شاید به کلی در اشتباه باشم... ولی آیا واقعا لازم بود این همه مهندس و ژنرال و موسیقیشناس را تیرباران کرد؟ میلیونها نفر را به اردوگاه اجباری فرستاد؟ انسانها را به بیگاری کشاند و تا سر حد مرگ از آنها کار کشید؟ در دل همهکس رعب انداخت و به نام انقلاب به زور از آدمها اعتراف دروغ گرفت؟ آیا لازم بود نظامی بنا کرد که حتی در حاشیههای آن، صدها نفر هر شب منتظرند که از تخت بیرونشان بکشند و به عمارت بزرگ یا لوبیانکا منتقلشان کنند تا آنجا زیر شکنجه جعلیاتی را به نام خود امضا کنند و بعد هم گلولهای پسِ سرشان خالی شود؟ البته صرفا فکرهایم را گفتم، متوجهید که؟
قدرت: بله، بله، متوجه هستم چه میگویید. مطمئنا حق با شماست، ولی فعلا از این مسئله بگذریم. برای دور بعد، حتما تغییرش میدهیم!
#جولین_بارنز
ترجمه: #پیمان_خاکسار
کتاب:هیاهوی زمان
نشر:چشمه
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
با تاریخ بیگانه ایم ...
یکی از دردهای مملکتمان این است که حتی تحصیل کرده هایمان خیلی با #تاریخ میانه خوبی ندارد (اگر یادتان باشد در دوره های دبیرستان هم نه تاریخ و نه معلم تاریخ معمولا جدی گرفته نمی شدند.) مسخره تر از این نمی شود که یک نفر به اصطلاح مدعی، یک نفر تحصیل کرده، نداند از دو سه نسل قبل پدرش کیست؟
یادش بخیر در زنگی آباد کرمان، شبی میهمان مرد دانای بی ادعایی بودم به نام آقای اسدالله زنگی آبادی، می گفت آمار بگیرید از این جمیعتی که در این مملکت هستند. من نمی گویم از روستایی ها، بی سواد ها، از بی ادعاها، از همین طبقه مدعی و تحصیل کرده، از استاد های دانشگاه، که قاعدتا باید علمدار فرهنگ این جامعه باشند، تا معلمش، مهندسش، دبیرش، یک آمار سرانگشتی بگیرید و ببینید چه درصدی از همین خانواده های دستچین به اصطلاح "شجره نامه" دارند؛ این را کم نگیرید، فاجعه است.
ملتی که تاریخ گذشته اش را نمی خواند و نمی داند، همه چیز را باید خودش تجربه کند.
📕 جامعه شناسی خودمانی
✍ #حسن_نراقي
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
یکی از دردهای مملکتمان این است که حتی تحصیل کرده هایمان خیلی با #تاریخ میانه خوبی ندارد (اگر یادتان باشد در دوره های دبیرستان هم نه تاریخ و نه معلم تاریخ معمولا جدی گرفته نمی شدند.) مسخره تر از این نمی شود که یک نفر به اصطلاح مدعی، یک نفر تحصیل کرده، نداند از دو سه نسل قبل پدرش کیست؟
یادش بخیر در زنگی آباد کرمان، شبی میهمان مرد دانای بی ادعایی بودم به نام آقای اسدالله زنگی آبادی، می گفت آمار بگیرید از این جمیعتی که در این مملکت هستند. من نمی گویم از روستایی ها، بی سواد ها، از بی ادعاها، از همین طبقه مدعی و تحصیل کرده، از استاد های دانشگاه، که قاعدتا باید علمدار فرهنگ این جامعه باشند، تا معلمش، مهندسش، دبیرش، یک آمار سرانگشتی بگیرید و ببینید چه درصدی از همین خانواده های دستچین به اصطلاح "شجره نامه" دارند؛ این را کم نگیرید، فاجعه است.
ملتی که تاریخ گذشته اش را نمی خواند و نمی داند، همه چیز را باید خودش تجربه کند.
📕 جامعه شناسی خودمانی
✍ #حسن_نراقي
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
واقعیت تلخ آن است که بوی گند بیشعوری از سراسر دنیای ما به مشام میرسد و اگر برای زدودن آن کاری نکنیم، به فاجعه خواهد انجامید.
فاجعه آن وقتی است که دیگر این بو را احساس نکنیم به این دلیل که شامه مان به آن عادت کرده باشد.
بویی حس نمی کنید؟
📖 : خاویر کرمنت !! بیشعوری
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
فاجعه آن وقتی است که دیگر این بو را احساس نکنیم به این دلیل که شامه مان به آن عادت کرده باشد.
بویی حس نمی کنید؟
📖 : خاویر کرمنت !! بیشعوری
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
«بعضی حکومتهای دیکتاتوری گاهی برای حفظ ظاهر دموکراتیک خود، رایگیریهایی نیز برگزار میکنند. اما این رایگیریها در حقیقت همهپرسیهای بستهای هستند که فقط برای صحهگزاردن مردمی و انتخاب یکی از کاندیداهای دستچینشده دیکتاتور، انجام میشوند».
📕 از دیکتاتوری تا دموکراسی
✍ #جین_شارپ
#مطالعه #بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
📕 از دیکتاتوری تا دموکراسی
✍ #جین_شارپ
#مطالعه #بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
درواقع ایدئولوژی یکی از ستونهای استحکام و پایداری روبنای نظام است. اما این ستون روی زیربنای بسیار سستی ساخته شده است. ستونی ساختهشده بر پایهٔ دروغها. این ساختمان تا زمانی دوام خواهد آورد که مردم حاضر باشند زیر سقف دروغ زندگی کنند.
انسانها ناچارند در دل دروغ زندگی کنند، اما این ناچاری فقط از آن روست که آنها قادر به زندگی در میان دروغ هستند. بنابراین نهتنها این سیستم انسان را از خودش بیگانه میکند، بلکه در عین حال این انسان ازخودبیگانه را وامیدارد که بیاختیار و بهشکلی همهجانبه از این نظام حمایت کند، نظامی که تصویری است از تباهی خود این انسان، سندی است در اثبات شکست خوردن این انسان در تحقق بخشیدن به فردیت و انسانیت خویش.
بخشی از جوهره و ذات نظام پساتوتالیتر این است که پای همهٔ مردم را به دایرهٔ قدرت باز کند، نه با این منظور که به انسانیتشان پی ببرند و به آن تحقق بخشند، بلکه برای آنکه هویت انسانیشان را در برابر هویت نظام وا نهند؛ یعنی بدل به عمّال اتوماتیسم کلی نظام و خادم اهدافی شوند که نظام تعیین کرده است، و در مسئولیت همگانی برای آن سهیم شوند و، مثل ماجرای فاوست و مفیستوفلس، به دامش بیفتند و اسیرش شوند. علاوه بر این: با مشارکت در نظام هنجاری عمومی خلق کنند و بدین ترتیب فشاری بر گردهٔ دیگر شهروندان وارد کنند. و باز هم فراتر: یاد بگیرند با این مشارکت راحت کنار بیایند، خودشان را جزئی از نظام تلقی کنند و آن را امری طبیعی و اجتنابناپذیر بدانند، و نهایتاً، بیآنکه فشاری از بیرون در کار باشد، کناره جستن از دستگاه را نوعی ناهنجاری، تکبر، و حمله به خودشان و طرد خودخواسته از اجتماع به حساب آورند.
ایدئولوژی با پلی از توجیهها که بین نظام و فرد میزند، شکاف میان اهداف نظام و اهداف زندگی را پر میکند. ایدئولوژی وانمود میکند اقتضائات نظام برآمده از اقتضائات زندگی است. این جهان ظواهر است که میکوشد خودش را به جای واقعیت جا بزند.
نظام پساتوتالیتر همیشه و در هر قدم مردم را لمس میکند، اما همیشه با دستانی پوشیده در دستکشهای ایدئولوژیک.
برای همین است که زندگی در این نظام چنین آکنده از دورویی و ریا و دروغ است.
✍ #واسلاو_هاول
📚 قدرت بی قدرتان
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
انسانها ناچارند در دل دروغ زندگی کنند، اما این ناچاری فقط از آن روست که آنها قادر به زندگی در میان دروغ هستند. بنابراین نهتنها این سیستم انسان را از خودش بیگانه میکند، بلکه در عین حال این انسان ازخودبیگانه را وامیدارد که بیاختیار و بهشکلی همهجانبه از این نظام حمایت کند، نظامی که تصویری است از تباهی خود این انسان، سندی است در اثبات شکست خوردن این انسان در تحقق بخشیدن به فردیت و انسانیت خویش.
بخشی از جوهره و ذات نظام پساتوتالیتر این است که پای همهٔ مردم را به دایرهٔ قدرت باز کند، نه با این منظور که به انسانیتشان پی ببرند و به آن تحقق بخشند، بلکه برای آنکه هویت انسانیشان را در برابر هویت نظام وا نهند؛ یعنی بدل به عمّال اتوماتیسم کلی نظام و خادم اهدافی شوند که نظام تعیین کرده است، و در مسئولیت همگانی برای آن سهیم شوند و، مثل ماجرای فاوست و مفیستوفلس، به دامش بیفتند و اسیرش شوند. علاوه بر این: با مشارکت در نظام هنجاری عمومی خلق کنند و بدین ترتیب فشاری بر گردهٔ دیگر شهروندان وارد کنند. و باز هم فراتر: یاد بگیرند با این مشارکت راحت کنار بیایند، خودشان را جزئی از نظام تلقی کنند و آن را امری طبیعی و اجتنابناپذیر بدانند، و نهایتاً، بیآنکه فشاری از بیرون در کار باشد، کناره جستن از دستگاه را نوعی ناهنجاری، تکبر، و حمله به خودشان و طرد خودخواسته از اجتماع به حساب آورند.
ایدئولوژی با پلی از توجیهها که بین نظام و فرد میزند، شکاف میان اهداف نظام و اهداف زندگی را پر میکند. ایدئولوژی وانمود میکند اقتضائات نظام برآمده از اقتضائات زندگی است. این جهان ظواهر است که میکوشد خودش را به جای واقعیت جا بزند.
نظام پساتوتالیتر همیشه و در هر قدم مردم را لمس میکند، اما همیشه با دستانی پوشیده در دستکشهای ایدئولوژیک.
برای همین است که زندگی در این نظام چنین آکنده از دورویی و ریا و دروغ است.
✍ #واسلاو_هاول
📚 قدرت بی قدرتان
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
مردم چیزی ندارند تا از دست بدهند
مگر زنجيرهايشان را.
-📚 قدرت و افتخار
✍ #گراهام_گرین
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
مگر زنجيرهايشان را.
-📚 قدرت و افتخار
✍ #گراهام_گرین
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
#بریده_ای_ازکتاب
دهان ما را بستهاند، اعمال ما را تحت نظر گرفتهاند، اوقات ما مطابق دستور است. اما قلبهای ما سکوت را نمیپذیرد. دلهای ما از جدول نامها و دفاتر رسمی، دیوارهای بیپایانی که اطراف ما کشیدهاند و تفنگهایی که به روی ما نشانه رفتهاند بیزار است.
📚 حکومت نظامی
✍ #آلبرکامو
@Roshanfkrane
دهان ما را بستهاند، اعمال ما را تحت نظر گرفتهاند، اوقات ما مطابق دستور است. اما قلبهای ما سکوت را نمیپذیرد. دلهای ما از جدول نامها و دفاتر رسمی، دیوارهای بیپایانی که اطراف ما کشیدهاند و تفنگهایی که به روی ما نشانه رفتهاند بیزار است.
📚 حکومت نظامی
✍ #آلبرکامو
@Roshanfkrane
طاعوني كه #انگلستان را صنعتي كرد!
چگونه يك حادثه ميتواند مسير يك كشور را عوض كند؟
كشورهاي اروپايي در قرون وسطي، اسير سلطه مذهبي و خرافي كليساي كاتوليك بودند و هيچ نشانهاي وجود نداشت كه در آينده تبديل به قدرتهاي برتر اقتصادي و نظامي دنيا شوند.
در قرن 14 ميلادي، كشور انگلستان كه بعدها تبديل به نخستين كشور صنعتي جهان شد و آفتاب در مستعمرات آن غروب نميكرد، از بقيه كشورهاي اروپايي عقب ماندهتر بود.
سيستم حكومت و جامعه انگليس فئودالي بود و كشاورزان در مزارع اربابي كار ميكردند.
كليسا هم نظام فئودالي را تاييد و حمايت ميكرد و كشاورزان را به تبعيت از اربابان توصيه ميكرد.
در 1346 ميلادي، به ناگاه بيماري #طاعون جامعه انگلستان را فراگرفت و به شدت گسترش يافت.
يك سوم مردم را كشت و بقيه را در فقر و گرسنگي و بيماري نگهداشت. پانزده سال درگير اين بيمار شدند.
طاعون كه در انگلستان به «مرگ سياه» معروف شد، اعتقاد مردم به كليسا و نظام معرفتي آن را تضعيف كرد.
مردم زندگي را زودگذر و بيارزش تلقي كردند و به سرخوشي و خوشگذراني و تمرد از نظم روي آوردند.
طاعون مردم را به #كليسا و #فئودالها بدبين كرد و سبب فرار كشاورزان از مزارع و پناه آوردن به شهرها و كار روز مزدي شد. به عبارتي كشاورزان وابسته به زمين آزاد شدند و تبديل به كارگران آزاد شدند.
اين كارگران آزاد بعدها نيروي كار كارخانه هاي انگلستان شدند.
در مجموع، بيماري طاعون كارگران جوامع غربي را آزاد كرد اما در شرق، كارگران در نظام «سرف» يا سرواژ باقي مانده و همراه زمين خريد و فروش مي شدند.
در واقع طاعون يك بزنگاه تاريخي براي تغيير مسير انگلستان از #كشاورزي به #صنعت شد.
«چرا كشورها شكست ميخورند؟»
#دارون_عجم_اغلو
#بریده_ای_ازکتاب
#اندیشه
@Roshanfkrane
چگونه يك حادثه ميتواند مسير يك كشور را عوض كند؟
كشورهاي اروپايي در قرون وسطي، اسير سلطه مذهبي و خرافي كليساي كاتوليك بودند و هيچ نشانهاي وجود نداشت كه در آينده تبديل به قدرتهاي برتر اقتصادي و نظامي دنيا شوند.
در قرن 14 ميلادي، كشور انگلستان كه بعدها تبديل به نخستين كشور صنعتي جهان شد و آفتاب در مستعمرات آن غروب نميكرد، از بقيه كشورهاي اروپايي عقب ماندهتر بود.
سيستم حكومت و جامعه انگليس فئودالي بود و كشاورزان در مزارع اربابي كار ميكردند.
كليسا هم نظام فئودالي را تاييد و حمايت ميكرد و كشاورزان را به تبعيت از اربابان توصيه ميكرد.
در 1346 ميلادي، به ناگاه بيماري #طاعون جامعه انگلستان را فراگرفت و به شدت گسترش يافت.
يك سوم مردم را كشت و بقيه را در فقر و گرسنگي و بيماري نگهداشت. پانزده سال درگير اين بيمار شدند.
طاعون كه در انگلستان به «مرگ سياه» معروف شد، اعتقاد مردم به كليسا و نظام معرفتي آن را تضعيف كرد.
مردم زندگي را زودگذر و بيارزش تلقي كردند و به سرخوشي و خوشگذراني و تمرد از نظم روي آوردند.
طاعون مردم را به #كليسا و #فئودالها بدبين كرد و سبب فرار كشاورزان از مزارع و پناه آوردن به شهرها و كار روز مزدي شد. به عبارتي كشاورزان وابسته به زمين آزاد شدند و تبديل به كارگران آزاد شدند.
اين كارگران آزاد بعدها نيروي كار كارخانه هاي انگلستان شدند.
در مجموع، بيماري طاعون كارگران جوامع غربي را آزاد كرد اما در شرق، كارگران در نظام «سرف» يا سرواژ باقي مانده و همراه زمين خريد و فروش مي شدند.
در واقع طاعون يك بزنگاه تاريخي براي تغيير مسير انگلستان از #كشاورزي به #صنعت شد.
«چرا كشورها شكست ميخورند؟»
#دارون_عجم_اغلو
#بریده_ای_ازکتاب
#اندیشه
@Roshanfkrane
طاعوني كه #انگلستان را صنعتي كرد!
چگونه يك حادثه ميتواند مسير يك كشور را عوض كند؟
كشورهاي اروپايي در قرون وسطي، اسير سلطه مذهبي و خرافي كليساي كاتوليك بودند و هيچ نشانهاي وجود نداشت كه در آينده تبديل به قدرتهاي برتر اقتصادي و نظامي دنيا شوند.
در قرن 14 ميلادي، كشور انگلستان كه بعدها تبديل به نخستين كشور صنعتي جهان شد و آفتاب در مستعمرات آن غروب نميكرد، از بقيه كشورهاي اروپايي عقب ماندهتر بود.
سيستم حكومت و جامعه انگليس فئودالي بود و كشاورزان در مزارع اربابي كار ميكردند.
كليسا هم نظام فئودالي را تاييد و حمايت ميكرد و كشاورزان را به تبعيت از اربابان توصيه ميكرد.
در 1346 ميلادي، به ناگاه بيماري #طاعون جامعه انگلستان را فراگرفت و به شدت گسترش يافت.
يك سوم مردم را كشت و بقيه را در فقر و گرسنگي و بيماري نگهداشت. پانزده سال درگير اين بيمار شدند.
طاعون كه در انگلستان به «مرگ سياه» معروف شد، اعتقاد مردم به كليسا و نظام معرفتي آن را تضعيف كرد.
مردم زندگي را زودگذر و بيارزش تلقي كردند و به سرخوشي و خوشگذراني و تمرد از نظم روي آوردند.
طاعون مردم را به #كليسا و #فئودالها بدبين كرد و سبب فرار كشاورزان از مزارع و پناه آوردن به شهرها و كار روز مزدي شد. به عبارتي كشاورزان وابسته به زمين آزاد شدند و تبديل به كارگران آزاد شدند.
اين كارگران آزاد بعدها نيروي كار كارخانه هاي انگلستان شدند.
در مجموع، بيماري طاعون كارگران جوامع غربي را آزاد كرد اما در شرق، كارگران در نظام «سرف» يا سرواژ باقي مانده و همراه زمين خريد و فروش مي شدند.
در واقع طاعون يك بزنگاه تاريخي براي تغيير مسير انگلستان از #كشاورزي به #صنعت شد.
«چرا كشورها شكست ميخورند؟»
#دارون_عجم_اغلو
#بریده_ای_ازکتاب
#اندیشه
@Roshanfkrane
چگونه يك حادثه ميتواند مسير يك كشور را عوض كند؟
كشورهاي اروپايي در قرون وسطي، اسير سلطه مذهبي و خرافي كليساي كاتوليك بودند و هيچ نشانهاي وجود نداشت كه در آينده تبديل به قدرتهاي برتر اقتصادي و نظامي دنيا شوند.
در قرن 14 ميلادي، كشور انگلستان كه بعدها تبديل به نخستين كشور صنعتي جهان شد و آفتاب در مستعمرات آن غروب نميكرد، از بقيه كشورهاي اروپايي عقب ماندهتر بود.
سيستم حكومت و جامعه انگليس فئودالي بود و كشاورزان در مزارع اربابي كار ميكردند.
كليسا هم نظام فئودالي را تاييد و حمايت ميكرد و كشاورزان را به تبعيت از اربابان توصيه ميكرد.
در 1346 ميلادي، به ناگاه بيماري #طاعون جامعه انگلستان را فراگرفت و به شدت گسترش يافت.
يك سوم مردم را كشت و بقيه را در فقر و گرسنگي و بيماري نگهداشت. پانزده سال درگير اين بيمار شدند.
طاعون كه در انگلستان به «مرگ سياه» معروف شد، اعتقاد مردم به كليسا و نظام معرفتي آن را تضعيف كرد.
مردم زندگي را زودگذر و بيارزش تلقي كردند و به سرخوشي و خوشگذراني و تمرد از نظم روي آوردند.
طاعون مردم را به #كليسا و #فئودالها بدبين كرد و سبب فرار كشاورزان از مزارع و پناه آوردن به شهرها و كار روز مزدي شد. به عبارتي كشاورزان وابسته به زمين آزاد شدند و تبديل به كارگران آزاد شدند.
اين كارگران آزاد بعدها نيروي كار كارخانه هاي انگلستان شدند.
در مجموع، بيماري طاعون كارگران جوامع غربي را آزاد كرد اما در شرق، كارگران در نظام «سرف» يا سرواژ باقي مانده و همراه زمين خريد و فروش مي شدند.
در واقع طاعون يك بزنگاه تاريخي براي تغيير مسير انگلستان از #كشاورزي به #صنعت شد.
«چرا كشورها شكست ميخورند؟»
#دارون_عجم_اغلو
#بریده_ای_ازکتاب
#اندیشه
@Roshanfkrane