This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
محمد سرافراز: موجودی به نام «دشمن» خلق کردهایم که نمیتوانیم آن را درست تعریف کنیم!
ما بهانهی دشمنی به دیگران میدهیم یا آنها ابتدا دشمنی را شروع میکنند؟!
نتیجهی دشمنسازی چه شده؟ هم به شرق وابستهایم و هم به غرب!
فروش نفت به چین، از روزانه ۴۰۰ هزار بشکه به بالای یک میلیون بشکه رسیده است.
#اجتماعی #سیاسی #انتقادات
@Roshanfkrane
ما بهانهی دشمنی به دیگران میدهیم یا آنها ابتدا دشمنی را شروع میکنند؟!
نتیجهی دشمنسازی چه شده؟ هم به شرق وابستهایم و هم به غرب!
فروش نفت به چین، از روزانه ۴۰۰ هزار بشکه به بالای یک میلیون بشکه رسیده است.
#اجتماعی #سیاسی #انتقادات
@Roshanfkrane
خبرگزاری هرانا | جلسه بازپرسی امید فراغت در دادسرای اوین برگزار شد - خبرگزاری هرانا
#اجتماعی
@Roshanfkrane
https://www.hra-news.org/2025/hranews/a-52907/
#اجتماعی
@Roshanfkrane
https://www.hra-news.org/2025/hranews/a-52907/
خبرگزاری هرانا
جلسه بازپرسی امید فراغت در دادسرای اوین برگزار شد
خبرگزاری هرانا – روز جاری، جلسه بازپرسی امید فراغت، روزنامه نگار ساکن کرج در شعبه چهارم بازپرسی دادسرای اوین برگزار شد. به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه . . .
🔴 گلایه یک دختر دانش آموز پایه نهمی شیرازی از برنامه ای که به عنوان اردوی دانش آموزی ثبت نام کردند اما فقط سیاهی لشکر یک رزمایش شدند
✍#شهابالدین_حائری_شیرازی
متن زیر را دانش آموزی که احساس می کند ابزاری شده جهت پر و پیمان نشان دادن جمعیت یک رزمایش، بدون برنامه خاصی، فرستاده است
بجاست مسئولان مربوطه با سعه صدر برخورد کرده و از نظرات انتقادی استقبال نموده،در جهت رفع نقائص کار،بهره برند.
من دانش آموز سال نهم هستم.توی مدرسه از معدود کسانی هستم که چادری ام.به همین واسطه روز 3 بهمن من و چندتا از بچه های دیگه رو کشیدن کنار و گفتن همایشی هست که گفتن باید دختر های چادری رو بفرستید یا اینکه اگه هم چادری نیستن باید چادر سرشون باشه
20 نفر با این مشخصات، مدرسه ما باید میفرستاد.نه فقط این مدرسه بلکه مدارس دیگه هم چنین بخشنامه ای گویا دریافت کرده بودن.من با فرض اینکه یک همایشه و توی سالن می شینیم و نهایت 4 تا حرف گیرمون میاد و چند تا نمایشی، چیزی میبینیم، رفتم
اول از همه برنامه ساعت 6 و 50 دقیقه صبح جمعه بود! یعنی هنوز می شد نماز صبح خواند!توی شیراز!
من نمیدونم چه کسی یه همیچین زمانی رو انتخاب کرده ولی به هرحال این مشکل اصلی نیست، ولی یکی از صد ها انتقاد من به این مسخره بازیه
ما سر ساعت 7 اونجا بودیم.ساعت 8 تازه با یه سربند رو سرمون و یه چفیه به گردنمون که حتی نمیتونستیم چادر رو درست نگه داریم راه افتادیم
برخورد بد مسئولین ماجرا بماند.رفتیم رسیدیم به یه زیرگذر یه پل که حقیقتا برِ بیابون بود(حوالی بلوار مهندسین).
نگو که این اصلا همایش نیست،رزمایشه!البته ای کاش رزمایش بود
توی رضایت نامه گفته بودن اردوی دانش آموزی و توی مدرسه به ما گفتن همایش و الانم رزمایشه!چه جالب!
راه افتادیم.رسیدیم به جایی که دیگه از پل گذشته بودیم و رسیده بودیم به یه خیابون وسط بیابون طوری
سرباز ها هم از بغل دستمون میگذشتن.یه جا بهمون گفتن وایسید؛وایسادیم.یک صف 9 در 9 تشکیل دادیم.نفرات جلویی عکس هایی از رهبری،حسن نصرالله و حاج قاسم دستشون بود...
منتظرید ادامه بدم؟
آخه هیچ کاری نکردیم!اغراق نمیکنم،به معنای واقعی کلمه، 2 ساعت ایستادیم تو آفتاب نه نمایشی دیدیم،نه سخنرانی شنیدیم،نه رزمایشی هیچی.حتی راه هم نرفتیم؛همونجا وایسادیم تو صف زیر افتاب.
هر از گاهی میگفتن بشینید خسته نشید،تا می نشستیم با هول و ولا، میگفتن:پاشید
پاشید،بازرس اومده.پاشید میخوان عکس بگیرن فیلم بگیرن.پاشید الان نمره ناحیه رو صفر میدن
برام سواله که ایا اون بازرس ادم فضاییه؟غوله؟یعنی انقدر درک نداره که صبح سحرخون جمعه هیچ کس حوصله نداره که وایسه؟بعد نمره چیو صفر میده؟!رزمایش؟یا بیکار وایسادن؟
بعد الان واقعا برای کی مهمه که دو تا دانش آموز به جای صف،لبه جدول نشستن
بعد جالبه،وقتی از این وضعیت بهشون شکایت میکردیم،جوابمون این بود:چقدر غر میزنید!شما ها جوون های این مملکتید!
ببخشید ولی اسم این غر زدن نیست و حتی اگر هم بود حقتون بود و نمیتونید بهش اعتراض کنید. موقع برگشت میدیدیم که از کنارمون تکواندو کار،کاراته کار،موتور،نوازنده و...میگذره.یعنی این همه اتفاق اون جلو افتاده ولی ما فقط بشین پاشو کردیم تا عکسمون رو بگیرن که مثلا چقدر آدم عاشق بسیج زیاده!
اینکه تموم شد.ما قرار بود ساعت دوازده و نیم توی اداره ناحیه باشیم تا مادر پدرمون بیان دنبالمون.ما ساعت 12 تو اداره بودیم و نیم ساعت هم از اینور علاف شدیم!رفتم تو ساختمون به خانم مسئول میگم که مگه قرار ساعت دوازده و نیم نبود؟الان که دوازدهه من تا نیم ساعت دیگه، کسی نمیاد دنبالم
با یه لبخند ملیحی میگه:اشکال نداره اصلا استرس نداشته باش
خانم من استرس ندارم من عصبانیم از این همه بی برنامگی و این اشکال نداره های شما من رو عصبانی تر میکنه.چون منظورتون این نیست که به من دلداری بدید،بلکه اینه که هر چه قدر هم طول بکشه ما باید اینجا وایستیم
شاید برای شما اشکالی نداشته باشه ولی برای من اتلاف یه روز تعطیلم اشکال داره.حتی یکی از خانم ها انگار میخواست زمانبندی نادرست خودشون رو بندازه گردن ما اونم با گفتن جمله:پس مامان باباتون کی میان؟
همون موقعی که گفتید باید بیان!
من دارم میبینم که به شعورم و شخصیتم احترامی گذاشته نمیشه، میبینم برای وقتم ذره ای ارزش قائل نیستن؛بعد بهم میگن: که تو آینده این مملکتی
شرمنده ولی ترجیح میدم نباشم.یعنی انقدر وضع فاجعه ای بود گه خودشون میگفتن اگه گوشی دست بگیرید فیلم یا عکس بگیرید گوشی رو میگیریم و دیگه بهتون بر نمی گردونیم.اصلا وقتی یه همچین کاری قانونی باشه،دیگه حرفی باقی نمی مونه!
این نه همایش بود نه اردو ،فقط نمایشی بود برای نشون دادن اینکه جمهوری اسلامی چقدر طرفدار داره،من هم ابزار ناخواسته این نمایش بودم.اگر اون بالایی ها با دیدن آن تصوری اشتباه و بر خلاف واقعیت بکنند من یکی بهشون حق میدم
#اجتماعی #انتقادات #دانشآموزان
@Roshanfkrane
✍#شهابالدین_حائری_شیرازی
متن زیر را دانش آموزی که احساس می کند ابزاری شده جهت پر و پیمان نشان دادن جمعیت یک رزمایش، بدون برنامه خاصی، فرستاده است
بجاست مسئولان مربوطه با سعه صدر برخورد کرده و از نظرات انتقادی استقبال نموده،در جهت رفع نقائص کار،بهره برند.
من دانش آموز سال نهم هستم.توی مدرسه از معدود کسانی هستم که چادری ام.به همین واسطه روز 3 بهمن من و چندتا از بچه های دیگه رو کشیدن کنار و گفتن همایشی هست که گفتن باید دختر های چادری رو بفرستید یا اینکه اگه هم چادری نیستن باید چادر سرشون باشه
20 نفر با این مشخصات، مدرسه ما باید میفرستاد.نه فقط این مدرسه بلکه مدارس دیگه هم چنین بخشنامه ای گویا دریافت کرده بودن.من با فرض اینکه یک همایشه و توی سالن می شینیم و نهایت 4 تا حرف گیرمون میاد و چند تا نمایشی، چیزی میبینیم، رفتم
اول از همه برنامه ساعت 6 و 50 دقیقه صبح جمعه بود! یعنی هنوز می شد نماز صبح خواند!توی شیراز!
من نمیدونم چه کسی یه همیچین زمانی رو انتخاب کرده ولی به هرحال این مشکل اصلی نیست، ولی یکی از صد ها انتقاد من به این مسخره بازیه
ما سر ساعت 7 اونجا بودیم.ساعت 8 تازه با یه سربند رو سرمون و یه چفیه به گردنمون که حتی نمیتونستیم چادر رو درست نگه داریم راه افتادیم
برخورد بد مسئولین ماجرا بماند.رفتیم رسیدیم به یه زیرگذر یه پل که حقیقتا برِ بیابون بود(حوالی بلوار مهندسین).
نگو که این اصلا همایش نیست،رزمایشه!البته ای کاش رزمایش بود
توی رضایت نامه گفته بودن اردوی دانش آموزی و توی مدرسه به ما گفتن همایش و الانم رزمایشه!چه جالب!
راه افتادیم.رسیدیم به جایی که دیگه از پل گذشته بودیم و رسیده بودیم به یه خیابون وسط بیابون طوری
سرباز ها هم از بغل دستمون میگذشتن.یه جا بهمون گفتن وایسید؛وایسادیم.یک صف 9 در 9 تشکیل دادیم.نفرات جلویی عکس هایی از رهبری،حسن نصرالله و حاج قاسم دستشون بود...
منتظرید ادامه بدم؟
آخه هیچ کاری نکردیم!اغراق نمیکنم،به معنای واقعی کلمه، 2 ساعت ایستادیم تو آفتاب نه نمایشی دیدیم،نه سخنرانی شنیدیم،نه رزمایشی هیچی.حتی راه هم نرفتیم؛همونجا وایسادیم تو صف زیر افتاب.
هر از گاهی میگفتن بشینید خسته نشید،تا می نشستیم با هول و ولا، میگفتن:پاشید
پاشید،بازرس اومده.پاشید میخوان عکس بگیرن فیلم بگیرن.پاشید الان نمره ناحیه رو صفر میدن
برام سواله که ایا اون بازرس ادم فضاییه؟غوله؟یعنی انقدر درک نداره که صبح سحرخون جمعه هیچ کس حوصله نداره که وایسه؟بعد نمره چیو صفر میده؟!رزمایش؟یا بیکار وایسادن؟
بعد الان واقعا برای کی مهمه که دو تا دانش آموز به جای صف،لبه جدول نشستن
بعد جالبه،وقتی از این وضعیت بهشون شکایت میکردیم،جوابمون این بود:چقدر غر میزنید!شما ها جوون های این مملکتید!
ببخشید ولی اسم این غر زدن نیست و حتی اگر هم بود حقتون بود و نمیتونید بهش اعتراض کنید. موقع برگشت میدیدیم که از کنارمون تکواندو کار،کاراته کار،موتور،نوازنده و...میگذره.یعنی این همه اتفاق اون جلو افتاده ولی ما فقط بشین پاشو کردیم تا عکسمون رو بگیرن که مثلا چقدر آدم عاشق بسیج زیاده!
اینکه تموم شد.ما قرار بود ساعت دوازده و نیم توی اداره ناحیه باشیم تا مادر پدرمون بیان دنبالمون.ما ساعت 12 تو اداره بودیم و نیم ساعت هم از اینور علاف شدیم!رفتم تو ساختمون به خانم مسئول میگم که مگه قرار ساعت دوازده و نیم نبود؟الان که دوازدهه من تا نیم ساعت دیگه، کسی نمیاد دنبالم
با یه لبخند ملیحی میگه:اشکال نداره اصلا استرس نداشته باش
خانم من استرس ندارم من عصبانیم از این همه بی برنامگی و این اشکال نداره های شما من رو عصبانی تر میکنه.چون منظورتون این نیست که به من دلداری بدید،بلکه اینه که هر چه قدر هم طول بکشه ما باید اینجا وایستیم
شاید برای شما اشکالی نداشته باشه ولی برای من اتلاف یه روز تعطیلم اشکال داره.حتی یکی از خانم ها انگار میخواست زمانبندی نادرست خودشون رو بندازه گردن ما اونم با گفتن جمله:پس مامان باباتون کی میان؟
همون موقعی که گفتید باید بیان!
من دارم میبینم که به شعورم و شخصیتم احترامی گذاشته نمیشه، میبینم برای وقتم ذره ای ارزش قائل نیستن؛بعد بهم میگن: که تو آینده این مملکتی
شرمنده ولی ترجیح میدم نباشم.یعنی انقدر وضع فاجعه ای بود گه خودشون میگفتن اگه گوشی دست بگیرید فیلم یا عکس بگیرید گوشی رو میگیریم و دیگه بهتون بر نمی گردونیم.اصلا وقتی یه همچین کاری قانونی باشه،دیگه حرفی باقی نمی مونه!
این نه همایش بود نه اردو ،فقط نمایشی بود برای نشون دادن اینکه جمهوری اسلامی چقدر طرفدار داره،من هم ابزار ناخواسته این نمایش بودم.اگر اون بالایی ها با دیدن آن تصوری اشتباه و بر خلاف واقعیت بکنند من یکی بهشون حق میدم
#اجتماعی #انتقادات #دانشآموزان
@Roshanfkrane
✍️ #صادق_زیباکلام
جناب ظریف، هستهای بهجز ابزاری برای دشمنی با غرب، دیگر چه سودی برای مملکت داشته؟ | ۴ بهمن ۱۴۰۳
جناب دکتر ظریف در اجلاس داووس فرمودهاند: «ما اگر میخواستیم سلاح هستهای تولید کنیم، میتوانستیم». به عبارت دیگر، ایشان میگویند که ما بهدنبال ساخت سلاح هستهای نبوده و نیستیم. میماند این سؤال که: «پس جناب ظریف، ما ظرف سه دهۀ گذشته که تراژدی مصیبتبار هستهای بهراه افتاد و از آب، نان و بهداشت و سلامت و مدرسه و راه آهن، محیط زیست، تولید آب، برق، گاز، مراقبت از جنگلها و... زدیم و در چاه ویل هستهای ریختیم و خدا میداند که چقدر مستقیم و چقدر غیرمستقیم (در نتیجۀ تحریمها) هزینۀ برنامههای بیفایدۀ هستهایمان کردیم، هدفمان از آنهمه هزینه چه بوده؟».
در دوران معجزۀ هزارۀ سوم که پوپولیسم «حق مسلم ماست» بهراه افتاده بود و هستهای تبدیل به بت مبارزه میان حق و باطل شده بود، جناب دکتر علی اکبر صالحی، رئیس وقت سازمان انرژی اتمی در پاسخ به انتقادات بنده در همایشی پیرامون بیفایده بودن برنامههای هستهای کشور، فرمودند که: «ما تا پایان دهۀ ۱۳۹۰، پنج نیروگاه هستهای به ظرفیت نیروگاه بوشهر خواهیم ساخت». ۴ سال از تاریخی که آقای دکتر صالحی وعده داده بودند، گذشته و خاموشیهای مکرر و هزینههای سنگین قطع برق صنایع، بخشی از زندگیمان شده.
میماند این سؤال از جناب ظریف، که اگر آنهمه هزینه که در چاه ویل، بیخاصیت و بیحاصل هستهای ریخته شد و نه منجر به تولید برق شده و نه کاربرد دیگری دارد، پس جناب ظریف، هستهای کدامین دستاوردهای اقتصادی برای مملکت داشته؟
جناب ظریف، آیا غیر از این است که هستهای بهجز ابزاری برای مبارزۀ کور و بیهدف دشمنی با غرب و چانهزنی و امتیازگیری از غرب، کاربرد دیگری نداشته؟
جناب ظریف، روزی سرانجام معلوم خواهد شد که ایدئولوژی کور و بیهدف غربستیزی، دشمنی با آمریکا و نابودی اسرائیل چه دماری از روزگار منافع ملی ایران به در آورده؟
#اجتماعی #سیاسی #انتقادات
@Roshanfkrane
جناب ظریف، هستهای بهجز ابزاری برای دشمنی با غرب، دیگر چه سودی برای مملکت داشته؟ | ۴ بهمن ۱۴۰۳
جناب دکتر ظریف در اجلاس داووس فرمودهاند: «ما اگر میخواستیم سلاح هستهای تولید کنیم، میتوانستیم». به عبارت دیگر، ایشان میگویند که ما بهدنبال ساخت سلاح هستهای نبوده و نیستیم. میماند این سؤال که: «پس جناب ظریف، ما ظرف سه دهۀ گذشته که تراژدی مصیبتبار هستهای بهراه افتاد و از آب، نان و بهداشت و سلامت و مدرسه و راه آهن، محیط زیست، تولید آب، برق، گاز، مراقبت از جنگلها و... زدیم و در چاه ویل هستهای ریختیم و خدا میداند که چقدر مستقیم و چقدر غیرمستقیم (در نتیجۀ تحریمها) هزینۀ برنامههای بیفایدۀ هستهایمان کردیم، هدفمان از آنهمه هزینه چه بوده؟».
در دوران معجزۀ هزارۀ سوم که پوپولیسم «حق مسلم ماست» بهراه افتاده بود و هستهای تبدیل به بت مبارزه میان حق و باطل شده بود، جناب دکتر علی اکبر صالحی، رئیس وقت سازمان انرژی اتمی در پاسخ به انتقادات بنده در همایشی پیرامون بیفایده بودن برنامههای هستهای کشور، فرمودند که: «ما تا پایان دهۀ ۱۳۹۰، پنج نیروگاه هستهای به ظرفیت نیروگاه بوشهر خواهیم ساخت». ۴ سال از تاریخی که آقای دکتر صالحی وعده داده بودند، گذشته و خاموشیهای مکرر و هزینههای سنگین قطع برق صنایع، بخشی از زندگیمان شده.
میماند این سؤال از جناب ظریف، که اگر آنهمه هزینه که در چاه ویل، بیخاصیت و بیحاصل هستهای ریخته شد و نه منجر به تولید برق شده و نه کاربرد دیگری دارد، پس جناب ظریف، هستهای کدامین دستاوردهای اقتصادی برای مملکت داشته؟
جناب ظریف، آیا غیر از این است که هستهای بهجز ابزاری برای مبارزۀ کور و بیهدف دشمنی با غرب و چانهزنی و امتیازگیری از غرب، کاربرد دیگری نداشته؟
جناب ظریف، روزی سرانجام معلوم خواهد شد که ایدئولوژی کور و بیهدف غربستیزی، دشمنی با آمریکا و نابودی اسرائیل چه دماری از روزگار منافع ملی ایران به در آورده؟
#اجتماعی #سیاسی #انتقادات
@Roshanfkrane
🔴 بگذارید؛ مسعود بیل اش را بزند!
✍#اجلال_قوامی
🔸سفر مسعود پزشکیان به خوزستان فقط یک دستاورد داشت و آن هم به چشم آمد و شد اصل سفر او به اهواز.بیل زدن او و بنایی کردن برای ساخت یک مدرسه آن قدر سر و صدا کرد که همه چیز مملکت در این دو روز شد بیل زدن آقا مسعود! مخالفان بیل زدن از احیای پوپولیسم و جان گرفتن پوپولیست ها گفتند و بر او خرده گرفتند و موافقان هم آن را خود خود مسعود پزشکیان دانستند صاف و صادق.خلاصه دو جبهه موافق و مخالف بیل زدن رئیس جمهور هر کدام استدلال ها و منطق خاص خود را در مخالفت و موافقت این کار مسعود پزشکیان داشتند.ظریف و نکته سنجی هم وسط این معرکه بیل زدن و هیاهوی به وجود آمده گفت: " این دعواها را ول کنید؛ داستان چیز دیگری است.بگذارید این چهار سال هم آقا مسعود بیل اش را بزند ببنیم چی ازش در میاد! پس سخن این طناز به دور از معرکه بیل زدن را آویزه گوش کنیم و ببنیم این بیل زدن به کجا می رسد.
#اجتماعی #سیاسی
@Roshanfkrane
✍#اجلال_قوامی
🔸سفر مسعود پزشکیان به خوزستان فقط یک دستاورد داشت و آن هم به چشم آمد و شد اصل سفر او به اهواز.بیل زدن او و بنایی کردن برای ساخت یک مدرسه آن قدر سر و صدا کرد که همه چیز مملکت در این دو روز شد بیل زدن آقا مسعود! مخالفان بیل زدن از احیای پوپولیسم و جان گرفتن پوپولیست ها گفتند و بر او خرده گرفتند و موافقان هم آن را خود خود مسعود پزشکیان دانستند صاف و صادق.خلاصه دو جبهه موافق و مخالف بیل زدن رئیس جمهور هر کدام استدلال ها و منطق خاص خود را در مخالفت و موافقت این کار مسعود پزشکیان داشتند.ظریف و نکته سنجی هم وسط این معرکه بیل زدن و هیاهوی به وجود آمده گفت: " این دعواها را ول کنید؛ داستان چیز دیگری است.بگذارید این چهار سال هم آقا مسعود بیل اش را بزند ببنیم چی ازش در میاد! پس سخن این طناز به دور از معرکه بیل زدن را آویزه گوش کنیم و ببنیم این بیل زدن به کجا می رسد.
#اجتماعی #سیاسی
@Roshanfkrane
🔴 فاضل میبدی: کسانی که مبارزه را بر مذاکره ترجیح می دهند، از نرخ سیب زمینی و شکمهای گرسنه خبردارند؟
عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم نوشت:
🔸کمترین چیزی که فقرا با آن شکم بچه ها را سیر می کنند، سیب زمینی است. قیمت هر کیلو به مرز ۵۰ هزار تومان رسیده. از گرانی چیزهای دیگر نمی گویم. سیب زمینی را برای فقرای جامعه ارزان نگه دارید. کسانی که مبارزه را بر مذاکره ترجیح می دهند، از نرخ سیب زمینی و شکمهای گرسنه خبر دارند؟
#اجتماعی #انتقادات
@Roshanfkrane
عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم نوشت:
🔸کمترین چیزی که فقرا با آن شکم بچه ها را سیر می کنند، سیب زمینی است. قیمت هر کیلو به مرز ۵۰ هزار تومان رسیده. از گرانی چیزهای دیگر نمی گویم. سیب زمینی را برای فقرای جامعه ارزان نگه دارید. کسانی که مبارزه را بر مذاکره ترجیح می دهند، از نرخ سیب زمینی و شکمهای گرسنه خبر دارند؟
#اجتماعی #انتقادات
@Roshanfkrane
🌏 قصه ی تلخِ رفتن !
🌑 جعفر بخشی بی نیاز
نویسنده و روزنامه نگار
🌐 خانه اگر خانه باشد و گرم باشد و ایمن باشد کجا بهتر از خانه. می مانیم و این گرما را گرم تر می کنیم. خانه را به آبادی می بریم و ساکنانش را به فردا می رسانیم. هم به آسمانش رنگ می پاشیم تا همه چیز آبی شود و هم به زمینش برکت می ریزیم تا باغ ها آباد شود و نهرها به رودها بوسه دهد. پیوند خانه با آدمی حکایت ماهی و آب است. ماهی که از آب گرفته شود می میرد. و آدمی از خانه. باید در خانه ماند. به دیوارهای ترک خورده امید ریخت و درزهای ناامیدی اش را دوخت. پنجره را باز کرد تا هوای تازه نموری خانه را بردارد و بوی اسپند تمام خانه را بگیرد. خانه اگر خانه باشد در قفل نمی شود. علف های هرز میان باغچه نمی روید و سگ های غریبه کنار درب اش پارس نمی کنند. خانه اگر خانه باشد صاحبش را به سمت خداحافظی تا آستانِ در نمی برد. خانه اگر خانه باشد غریبه ها را پس می زند و خودی ها را رنجور نمی کند. خانه اگر خانه باشد صاحب ش را به تحقیر از خانه نمی راند. خانه اگر خانه باشد ...
🌐 پس خانه ؛ خانه نیست. دیگر هیچ چیز بهانه ی ماندن در این خانه نیست. گرچه در گریختن رستگاری نیست که این رفتن و دور شدن تازه آغاز ماجراست. اما چاره چیست وقتی خانه ؛ خانه نیست. یا باید بمانی و چیزی از خودت بسازی که نشکند. یا بروی که خودت نشکنی. که هر که ماند شکست. همه چیز در خانه مصرف می شود و دور انداخته می شود و بیشتر از همه انسان. آن هم در این خانه. انگار این پایان تاوان آرمان خواهی نسلی ست که در همین خانه به جای کمال به زوال رسید. نسلی که آرمان خواه بود. به رستگاری اعتقاد داشت. به واژه های مقدس. به آزادی. وطن. عدالت. فرهنگ. زیبایی. به خودش هم اعتقاد داشت. تکان هر برگ بر شاخه معنای نهفته ای داشت برایش. اما بعدها خانه نشان داد که نه هر برگ بر شاخه که گویی کُل زندگی برایش از معنا تهی شد. خانه ما را خسته کرد و ما در همین خانه خسته شدیم. باید برویم. از کلید انداختن به خانه ی تاریک خسته شده ایم. ما اینجا از کسی متنفر نیستیم. از هیچ کس. از خودمان بیزاریم که چرا این قدر پوست کلفت شدیم که این فضا را و این شرائط را تا به امروز تحمل کردیم.
🌐 تنها و خسته ایم. برای همین می رویم. دیگر حوصله نداریم. چقدر کلید در قفل بچرخانیم و قدم بگذاریم به خانه ی تاریک. چقدر از این خانه خاطره تلخ بسازیم. چقدر با این خانه گریه کنیم و به رنج بنشینیم. زخم ها گاهی چنان بی رحم و ناسورند که حتی رفتن هم مرهم نمی شود. در زندگی زخم هایی ست که مثل خوره روح را آهسته و در انزوا می خورد و می تراشد. چه تلخ و گزنده که رفتن هم نمی تواند ما را آشفتگی های این جهان و جان پریشان مان نجات دهد. باید خودمان را از خستگی هایی که هست خلاص کنیم. روای بی روایت یا تمام می شود یا تمام می کند. کافی ست اگر تا به امروز صورت مان را با سیلی سرخ کردیم. برای همین می رویم که دیگر طاقت نداریم. ما خانه را دوست داشتیم. به خانه وابسته بودیم. از خانه خاطره داشتیم. از خانه امید و نور بر می داشتیم. ما از خانه حیات می گرفتیم. بقا می یافتیم. ما در همین خانه بچه ها یمان را زاییدیم و بزرگ شان کردیم. اما در همین خانه نتوانستیم پایشان را ببندیم. ما به خانه دل بسته بودیم. حالا اما نه فقط ما که همه می خواهند خانه را ترک کنند. که بچه هایمان بیشتر. یکی بیاید و راه رفتن مان را ببندد و ما را همین جا نگهدارد. در همین خانه. فقط چیزی بگوید و چیزی نشان دهد که باور کنیم خانه ؛ خانه است و باید در خانه ماند.
#اندیشه #اجتماعی
#جعفر_بخشی_بینیاز
@Roshanfkrane
🌑 جعفر بخشی بی نیاز
نویسنده و روزنامه نگار
🌐 خانه اگر خانه باشد و گرم باشد و ایمن باشد کجا بهتر از خانه. می مانیم و این گرما را گرم تر می کنیم. خانه را به آبادی می بریم و ساکنانش را به فردا می رسانیم. هم به آسمانش رنگ می پاشیم تا همه چیز آبی شود و هم به زمینش برکت می ریزیم تا باغ ها آباد شود و نهرها به رودها بوسه دهد. پیوند خانه با آدمی حکایت ماهی و آب است. ماهی که از آب گرفته شود می میرد. و آدمی از خانه. باید در خانه ماند. به دیوارهای ترک خورده امید ریخت و درزهای ناامیدی اش را دوخت. پنجره را باز کرد تا هوای تازه نموری خانه را بردارد و بوی اسپند تمام خانه را بگیرد. خانه اگر خانه باشد در قفل نمی شود. علف های هرز میان باغچه نمی روید و سگ های غریبه کنار درب اش پارس نمی کنند. خانه اگر خانه باشد صاحبش را به سمت خداحافظی تا آستانِ در نمی برد. خانه اگر خانه باشد غریبه ها را پس می زند و خودی ها را رنجور نمی کند. خانه اگر خانه باشد صاحب ش را به تحقیر از خانه نمی راند. خانه اگر خانه باشد ...
🌐 پس خانه ؛ خانه نیست. دیگر هیچ چیز بهانه ی ماندن در این خانه نیست. گرچه در گریختن رستگاری نیست که این رفتن و دور شدن تازه آغاز ماجراست. اما چاره چیست وقتی خانه ؛ خانه نیست. یا باید بمانی و چیزی از خودت بسازی که نشکند. یا بروی که خودت نشکنی. که هر که ماند شکست. همه چیز در خانه مصرف می شود و دور انداخته می شود و بیشتر از همه انسان. آن هم در این خانه. انگار این پایان تاوان آرمان خواهی نسلی ست که در همین خانه به جای کمال به زوال رسید. نسلی که آرمان خواه بود. به رستگاری اعتقاد داشت. به واژه های مقدس. به آزادی. وطن. عدالت. فرهنگ. زیبایی. به خودش هم اعتقاد داشت. تکان هر برگ بر شاخه معنای نهفته ای داشت برایش. اما بعدها خانه نشان داد که نه هر برگ بر شاخه که گویی کُل زندگی برایش از معنا تهی شد. خانه ما را خسته کرد و ما در همین خانه خسته شدیم. باید برویم. از کلید انداختن به خانه ی تاریک خسته شده ایم. ما اینجا از کسی متنفر نیستیم. از هیچ کس. از خودمان بیزاریم که چرا این قدر پوست کلفت شدیم که این فضا را و این شرائط را تا به امروز تحمل کردیم.
🌐 تنها و خسته ایم. برای همین می رویم. دیگر حوصله نداریم. چقدر کلید در قفل بچرخانیم و قدم بگذاریم به خانه ی تاریک. چقدر از این خانه خاطره تلخ بسازیم. چقدر با این خانه گریه کنیم و به رنج بنشینیم. زخم ها گاهی چنان بی رحم و ناسورند که حتی رفتن هم مرهم نمی شود. در زندگی زخم هایی ست که مثل خوره روح را آهسته و در انزوا می خورد و می تراشد. چه تلخ و گزنده که رفتن هم نمی تواند ما را آشفتگی های این جهان و جان پریشان مان نجات دهد. باید خودمان را از خستگی هایی که هست خلاص کنیم. روای بی روایت یا تمام می شود یا تمام می کند. کافی ست اگر تا به امروز صورت مان را با سیلی سرخ کردیم. برای همین می رویم که دیگر طاقت نداریم. ما خانه را دوست داشتیم. به خانه وابسته بودیم. از خانه خاطره داشتیم. از خانه امید و نور بر می داشتیم. ما از خانه حیات می گرفتیم. بقا می یافتیم. ما در همین خانه بچه ها یمان را زاییدیم و بزرگ شان کردیم. اما در همین خانه نتوانستیم پایشان را ببندیم. ما به خانه دل بسته بودیم. حالا اما نه فقط ما که همه می خواهند خانه را ترک کنند. که بچه هایمان بیشتر. یکی بیاید و راه رفتن مان را ببندد و ما را همین جا نگهدارد. در همین خانه. فقط چیزی بگوید و چیزی نشان دهد که باور کنیم خانه ؛ خانه است و باید در خانه ماند.
#اندیشه #اجتماعی
#جعفر_بخشی_بینیاز
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کامران غضنفری نماینده بهارستان در تجمع برای مطالبه عزل و محاکمه جواد ظریف به معاون راهبردی رئیس جمهور به شدت حمله کرد.
#اجتماعی #سیاسی
@Roshanfkrane
#اجتماعی #سیاسی
@Roshanfkrane