روشنفکران
82.1K subscribers
50.1K photos
42.1K videos
2.39K files
6.99K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
🌏 رسواییِ متقلبین !

#جعفر_بخشی_بی نیاز
نویسنده و روزنامه نگار

در جامعه ی علوی که سه نوبت در کوچه و خیابان های شهر صوت اذان به گوش می رسد ؛ بی تردید مفهوم عدالت باید که با سرزمین های دیگر متفاوت باشد. آداب اجتماعی بهتری را هم رعایت کند. زیستِ پاک و همزیستی مسالمت آمیزی را به نمایش بگذارد.‌ حق طلب باشد و از ستم و ظلم فاصله بگیرد‌. دیاری که همواره از سپيده دم تاريخ تا به امروز عدالت را به عنوان یک ارزش و كيميای بشری به عنوان دغدغه فردی و اجتماعی انسان ها بر شمرده و در طلب اين گمشده ی گرانقدر فراز و نشيب های زيادی را تجربه كرده که نباید عدالت را فدای مصلحت کند و از آن ساده و بی تفاوت رد شود‌. جامعه ای که ضرورت انتخاب اين مضمون اصیل را بر اساس يک تعادل اقتصادی ؛ اجتماعی و سياسی فراهم كرده باشد ؛ اجازه نخواهد داد تا فردی یا افرادی در پوشش های موجه آن را خدشه دار کنند و آرمان ها و ارزش های آن را زیر سوال ببرند‌. ما به عدالت بیشتر نیاز داشتیم تا به انقلاب. چرا که از منظر رنج و ستمی که مردم از ناعدالتی دیده بودند انقلاب کردند تا آن را به یک ضرورت تاريخی برسانند که اگر امروز رسانده اند اما مورد توجه و اهمیت قرار نگرفته و با همان عدالت تراز ناعدالتی برقرار شده ؛ بی گمان بانیان ناعدالتی هم به خودشان خيانت كرده اند هم به مردم.

ما امروز با طبقه انبوهی از مردم در جامعه روبرو هستيم كه در وضعيت مطلوبی به لحاظ معيشتی قرار ندارند. در حالی كه بی تعارف سمت و سوی آرمانهای انقلاب در سال ۵۷ توجه به همین قشر بود و باید بعد از این همه سال بنشینیم تا به آسيب شناسی اين موضوع بپردازيم که چرا چنین وضعیتی پیدا کردیم و دقیقا از کجا و از که خوردیم. گمان داشتیم انقلاب و به طبعِ آن عدالت فضايی را برای مردم ايجاد خواهد کرد كه طبقه متمكن و اشرافيت سر سفره ی طبقه فقير بنشینند و این ناترازی را دگرگون کنند. طبقه مرفه و ثروتمند جامعه كه دغدغه ی عدالت خواهی نداشت‌. همچنان که حالا هم ندارد. درد و رنج را دارد طبقه ی فرودست جامعه تحمل می کند. تحولاتی كه در آن مقطع تاريخی در ایران رخ داد روی عدالت بسیار حساس بود. همین حالا هم آدم های برگزيده ی جامعه که با بقیه فرق دارند و جان و جهان شان آلوده ی زرق و برق دنیا نشده هويت مندی و شناسنامه خوشان را از محيط و فضای جبهه و جنگ وام گرفتند و خودشان را کاملا حفظ کردند. گرچه آنها در شرايطی به سر می برند كه جنگ تمام شده و جامعه ای متفاوت به وجود آمده که ارزش ها و معیار انسانی را در جبهه ها جا گذاشت و این سو حریصانه در پی منافع فردی و شخصی دوید.

وقتی ما داریم طبقه فرودست جامعه را نشان می دهیم ؛ دقیقا به افرادی اشاره داریم که به شدت در همین حکومت علوی در رنج اند و ستم می بینند و مورد ظلم واقع شده اند. مردمی که به دليل گذار نامطبوع تاريخی نتوانستند در جايگاه مطلوب خود قرار بگيرند و در فقر مطلق غرق شدند. مردمی که با آن چه از حاکمان خود دیدند و شنیدند تفاوت های زیادی داشت که واقعیت را به افتضاح سر برید و انسانیت را با تمام جلال و جبروتش به خاک مالید. از آن سو راهبران و مدیران و وزرایی که قبل و بعد از مسئولیت خود در همین انقلاب به نان و نوایی رسیدند و خودشان را کاملا بستند عدالت را به گونه ای دیگر تفسیر به رای کردند تا عیان شود که عدالت علوی چیز دیگری ست و عدالت آقایانِ مسئول چیز دیگر. البته سیاق عدالت علوی می گوید که برای حفظ سرمایه اجتماعی انقلاب حتما که باید تعارفات را کنار گذاشت. در گذر از اصلاح طلب و اصولگرا و یا وزیر و معاون و استاندار و فرماندار و هر که باید که تیغ تیز عدالت ؛ مفسدان را بی آبرو کند و پرده از رازِ زیستِ آنها بردارد. اشکال کار این جاست که متقلبین در جامه و پوشش شرع و مذهب پنهان شده اند و تفکیک آنها در این زمانه ی دغل کار ساده ای نیست. ورنه عدالت خود می گوید که راست گویان که با مردم اند و دغدغه ی مردم دارند و چونان مردم زندگی می کنند ؛ نشانی شان کجاست.

#اجتماعی #انتقادات
@Roshanfkrane
🌏 من پزشکیان هستم !

#جعفر_بخشی_بی نیاز
نویسنده و روزنامه نگار

🌐‌ افسرده گی ؛ اضطراب ؛ انزوا ؛ اختلال تمرکز ؛ و نوعی گیجی و منگی ممتد در جامعه ی منزوی شده ی ایران رخ نمایان کرده که حاصل بحران اقتصادی و تروماهای اجتماعی و سیاسی ست که دارد روز به روز فربه تر می شود و خودش را بیشتر نشان می دهد. در طی این چند سال نابسامانی روحی و آشفتگی های جسمی که حتی کار را به خودکشی رسانده به جایی رسیده که آشکارا حقیقت خودش دهان باز کرده و از حرف به فریاد رسیده. دیگر نمی شود پرده را کشید تا رازها پنهان بماند و کسی نداند آن پشت چه خبر است. انگار داریم لحظه به لحظه به لبه ی پرتگاه نزدیک می شویم. نه توان ایستایی در برابر هجوم سیلابی چنین ویرانگر را داریم تا در برابر آن مقاومت کنیم و نه زور و قدرتی باقی مانده تا برایش به دنبال چاره باشیم. ما بر زمینی افتادیم که بلند شدن از آن در این شرائط صعب و دشوار تقریبا غیر ممکن است. مگر دستهایی قوی تر از ما بر برخواستن ما همت کنند و ورق را برگردانند. روزنه ای بگشایند و ما را به معجزه امیدوار کنند. ورنه از این امام زاده شفایی نیست. برخی رفتارها و گفتارها دستاورد پوچی دارد تا عملا عجز را به تصویر درآورد و با زبان بی زبانی بگوید من بی تقصیرم. من مقصر نیستم.

🌐 آب یک پارچ در لیوان جا نمی گیرد‌. نه زور می فهمد و نه تحلیل و منطق می پذیرد. ظرفیت لیوان مشخص است. اندازه اش هم معلوم است. آب پارچ که در آن ریخته شود تا جایی که بتواند و قواره اش اجاره دهد ؛ آن را پر می کند. اما مابقی آب سر ریز می شود و لیوان را شرمنده و شرمسار پارچ می کند. یا کفش شماره ۳۸ به پای ۴۳ نمی رود. او هم نه فشار می پذیرد و نه تحمل آن را دارد.‌ هر قواره ای اندازه اش معلوم و هویداست. هر توانی مرز و محدوده دارد. هر آدمی ظرفی دارد که به همان انداره باید پر شود. بیشتر که باشد بیرون می ریزد و همگان را متوجه این ناترازی و ناهمگونی می کند. برخی جایگاه ها ممکن است بتواند فرد یا افرادی را سرپا نگهدارد. اما دائمی نیست. کمی زمان که بگذرد ؛ روزهای سخت که بیاید ؛ اوضاع که رو به خرابی و ویرانی برود ؛ ستون ها و پایه ها شروع به لرزیدن می کند و آن قواره ی ناهمگون ؛ خودش را نشان می دهد. برای همین است که روزگار برای پاهای لنگ همیشه در آستین سنگ پنهان دارد. 

🌐 پزشکیان بر اساس گفته ها و شنیده ها انسان بزرگی ست. امورات خیر زیاد داشته و بر رفتار انسانی بین دوستان و همکاران و خانواده شهره بوده. وفای به همسر هم که مزید بر علت شده و از او مردی وفادار و نمک شناس ساخته‌. اینها اما با قواره ای که بر تنش دوخته شد مغایر است. او در اهواز لباس کارگری به تن کرده و برای ساخت یک دیوار مدرسه ؛ بیل به دست گرفته و کارگری کرد‌ه. بی گمان رییس جمهور تافته ی جدا بافته نیست. او هم آدمی ست مثل مابقی آدمهای دیگر‌. فرق رییس جمهور اما فقط در یک چیز هویدا می شود. و آن هوشیاری و زیرکی و درایت و تدبیر و تخصص و کارآیی و شناخت دقیق اوضاع برای نشستن در جایگاه رییس جمهوری ست‌. یعنی باید ببیند میتواند پارچ آب را در خودش جای دهد یا نه. آن چه در این مدت از پزشکیان و تیمش مشهود بود و بی پرده رخ نشان داد گفت که قواره ی پزشکیان برای منصب و جایگاه ناتراز بود. آن چه در جامعه از در و دیوار می بارد ناامیدیِ آرایی ست که به صندوق پزشکیان ریخته شد‌. او با لباس کارگری در اهواز همان پزشکیان واقعی را نشان داد. همانی که باید باشد. بی تعارف و بدون هر گونه زیاده گویی‌. مردی که ساده وار بیل به دست می گیرد و کارگری می کند. نجیب است و بابت همان کار هم مزد می گیرد. حتی اگر طبیب باشد. دیواری که پزشکیان برای آن بیل زد آشکارا عیار او را رونمایی کرد‌. خودِ پزشکیان گفت من همینم. همین که می بینید. همین دیوار‌. همین ملات. همین بیل‌ و همین لباس‌. مابقی آب پارچ است که بیرون ریخته و لیوان را شرمنده و شرمسار خود کرده است‌.

#اجتماعی #سیاسی #انتقادات
@Roshanfkrane
🌏 قلاب ها ... !

#جعفر_بخشی_بی_نیاز
نویسنده و روزنامه نگار

🌐 این یک خطای شناختی و تصور خام است که گمان کنیم هر کسی به سمت ما دست دراز می کند تا دست مان را بگیرد و به یاری مان برخیزد ؛ حتما به واژه ی خیر و انسانیت می اندیشد و برای ما در آستین برکت و نان دارد. این یک بیرون بودگی خیالی و حتی عقلی ست که جایگاه هر کسی را به مثابه جایگاه خودمان ترسیم کنیم و او را عاری از دغل و دروغ و فریب بدانیم. آنان که خلق را موعظه می کنند ؛ خلق را سرکیسه هم می کنند. ما هیچ روایت دقیق و عمیقی از رفاقت ها آن هم در این شرائط وانفسا و دشوار از کسی نداریم. انگار همه آمده اند کلاه بردارند یا کلاه بگذارند. فقط شکل و اندازه ی کلاه با هم فرق م کند. رخدادی که متاسفانه هر روز مستمر است و آمده که همه را به اشکال مختلف در این جامعه فریب دهد. می گویند هیچ گربه ای محض رضای خدا موش نمی گیرد. طعمه که به دهان شیرین بیاید ؛ قلاب خودش طعمه را می گیرد و هر کجا که باشد ؛ آن را صید می کند. گاها طعمه هایی هم صید می شوند که قلاب ها را به تمسخر گرفته اند.

🌐 این روزها در فضای مجازی یا فضای عمومی قلاب ها همه جا آویزان اند. منتظرند طعمه صید کنند. آدم عاقل آن است تا خودش را از این قلاب ها دور کند و بر سر عقل ؛ تن به نادانی و جهالت ندهد و به ساده گی فریب نخورد. برخی اما خودشان انگار آماده اند یا جسارتا کرم دارند تا به قلاب گیر کنند و طعمه شوند. بعد ها که سوال می کنیم چرا ؛ پاسخ این است که اعتماد کردیم‌. انسان قابلی بود‌. موجه بود. به رفتار و کردار چنان زیبنده بود که گویی از نواده گان پیامبر است. جوری حرف زد. جوری راه رفت‌. جوری نگاه کرد. جوری خندید. جوری دل مان را برد که گفتیم کلید فقط دست اوست. زود پسر خاله شدیم و به او اعتماد کردیم. زمانی بیدار شدیم و فهمیدیم چه کلاه گشادی سرمان رفته که هم پول مان را دادیم هم آبرویمان.

🌐 هر که باشیم و هر چه باشیم قلاب ها پیرامون ما آویزان است. از آن گریزی هم نیست حتی اگر بخواهیم عاقل باشیم و درست زندگی کنیم. آن ها که راه های برون رفتن زندگی روزمره از سلطه قواعد ابزاری و سود جویانه آن را بدانند ؛ بی گمان هم بر سر عقل اند و هم یک پله از مابقی آدمها جلوترند‌. این که قابلیت ها و توان های فردی و جمعی ما دست ما را بگیرد و ما را بالا ببرد نه قلاب ها ؛ هنر خوب زیستن است که همه ندارند. هر شکلی از شکوفایی در زندگی روزمره ی ما رخ دهد به شکوفایی عقلی و روحی و جسمی ما نیازمند است‌ نه قلاب‌. چشمه آن است که خودش بجوشد. با دبه آب آوردن و درون چشمه ریختن ؛ چشمه را نمی جوشاند. وقتی قرار است قانون و عقل و منطق در امور دخیل نباشد و قلاب ها گره بگشایند ؛ آن گاه دست گرفتن به پا گرفتن منتهی می شود و لنگ ها را ور می اندازد تا طرف با مغز بر زمین بخورد و یارای برخواستن نداشته باشد. وقتی قرار است راه راست با راه کج عوض شود و لقمه چند دور بچرخد تا به دهان برسد هم نمی رسد ؛ اگر هم برسد وسط گلو گیر می کند. شاید همین است که احمق ها را به بهشت راه نمی دهند‌.

#اجتماعی #انتقادات
@Roshanfkrane
🌏 یک کشیده ۸۴ میلیارد تومان !

🌑 #جعفر_بخشی_بی_نیاز
نویسنده و روزنامه نگار

🌐 هرگز و هیچ زمان نمی‌توان معرفی کرد او را که در تعارُفِ تعریف‌ها توصیف نمی‌ شود. که مقامش و جایگاهش فراتر از هر باوری قرار دارد که پادشاه عاطفه نه بر تخت عقیده که بر اریکه ی عشق است. او را باید بیرون از مرز باورها قرار داد تا زیر سایه‌اش بارور شد که او فراتر از هر مرزی استقرار می‌ یابد تا موجب قرار شود. خاصه آنهایی که درد را نه به زبان که در نهان تاب می‌آورند. که دوست داشتن‌ های او از جنس زبان نیست، از جوهره ی جان است. تنها کسی که دوست داشتنش نه سند مالکیت که مسند هویت است.

🌐 حالا در یک برنامه تلویریونی در مصر قرار است او که پشت پرده است ۵۰ میلیون پوند بگیرد که به عبارتی به پول بی ارزشِ ما می شود ۸۴ میلیارد تومان. تا اویی که این سمت پرده نشسته است را سیلی بزند. او که قرار است این کشیده را بخورد همه چیز را می داند ؛ حتی سیلی زننده را هم خوب می شناسد. اما او که قرار است سیلی بزند هیچ نمی داند. آمده یک کشیده بزند و ۸۴ میلیارد تومان بگیرد و برود. پولی که اگر تمام عمر سگ دو بزند یک سوم آن را هم به دست نمی آورد. پس این فرصت طلایی را نباید از دست بدهد. موقعیتی که شانس را تا دم گوشش آورده و بخت و اقبالش را بلند کرده.

🌐 پرده کنار می رود. کلی جمعیت روبروی دوربین ها نشسته اند تا این صحنه تماشایی را ببینند.‌ پسر از پشت پرده بیرون می آید و در کمال ناباوری مادرش را نشسته روی صندلی می بیند. قرار است این کشیده ی ۸۴ میلیاردی توی صورت مادر بنشیند. سکوتی سنگین سالن را فرا گرفته. هیچ صدایی نمی آید. مادر اشاره می کند که سیلی ات را بزن و پول را بگیر و برو. اشاره به حرف می رسد. به فریاد حتی. مادر می گوید بزن. کمی بعد گریه هم چاشنی التماس می شود. فریاد مادر سالن را از سکوت بیرون آورده‌. پسر دو زانو روبروی مادر بر زمین می نشیند. دستان مادر را می گیرد و بر صورت خود می زند. آن قدر که صورتش را کبود می کند. از مادر التماس که بزن و از پسر امتناع که نمی زنم. تو مرا بزن. دست آخر هر دو در آغوش هم به گریه ی طولانی می رسند تا فضایی رویایی و رمانتیک در سالن حکمفرما شود و همه را بگریاند. تلویزیون مصر این جایزه ی بزرگ را نه به پسر که به مادر تقدیم می کند که توانسته چنین فرزندی را تربیت کند.

#مفهومی #مهربانی
@Roshanfkrane
🌏 از بهمن تا بهمن !

#جعفر_بخشی_بی_نیاز
نویسنده و روزنامه نگار

به فضل خدا و زیر سایه ی خمینی ؛ شاه برامون ده میلیارد دلار ( در سال ۱۳۵۷ ) پول گذاشته و روزی هم می توانیم ۲۵۰ میلیون دلار نفت صادر کنیم. و ما یکی از ثروتمندترین مردم دنیا هستیم. دل تون رو محکم کنم. وضع مالی شما از تمام مردم دنیا بهتره. اصلا ترس از کمبود نداشته باشید. ما به طرف تثبیتِ بیشتر ؛ و استحکام بیشتر ؛ و عظمت بیشتر ؛ و موفقیت بیشتر ؛ با سرعت بیشتر داریم جلو می ریم. اینها بخش کوچکی از صحبت های مرحوم هاشمی رفسنجانی ست. زمانی که با شور و حرارت از پیروی انقلاب می گفت و این حرکت آرمانی را تمام و کمال می ستود. وعده ی زندگی خوب. نفت میان سفره. تضمینِ زندگی میلیون ها ایرانی به برکتِ انقلاب. جایی که گفته بودند اگر وزارت اوقاف از ما باشد ؛ یک نفر هم وزیر اوقافش بکنیم ؛ آن‌ وقت ببینید که این‌ طوری که الان دارد لوطی‌ خور می‌شود ؛ نخواهد شد. دست ما بدهید تا ببینید چه خواهد شد. آن‌ وقت ببینید که ما با همین اوقاف این فقرا را غنی‌ شان می‌کنیم. اجازه بدهید مالیات اسلامی را به آن‌ طوری که اسلام با شمشیر می‌گرفت بگیریم از مردم. آن‌ وقت ببینید که دیگر یک فقیر در این کشور باقی نمی ماند. من برای شما راه هم می‌سازم. من برای شما کشتی هم می‌خرم و ... !

به شوری بزرگ نشسته بودیم ؛ چنان که به هر کجا که نظر می کردیم آسمان رنگِ دیگری داشت.‌ زمین جور دیگری می جوشید و دشت ها انگار همه از گل پر شده بود. حال تمامِ آدمها میزان بود و خانه ها همه به شکلِ بهشت درآمده بود. کوچه ها و خیابان ها از رایحه ی معرفت سرشار بود‌. دست ها در دست ها قلاب شده بود و شانه ها برای مرهم و التیام به هم تکیه داده بود. داشتیم سنگین ترین غم های عالم را از دوش بر می داشتیم. دردها را بیرون می ریختیم و غصه ها را از تن می تکاندیم. داشتیم به شهری با شکوه می رسیدیم که ستاره ها در آن پیدا بود و نشانی ماه سر راست ترین آدرسِ دنیا را داشت. زیباترین شمایلِ انسانی در قاب ها نقش بسته بود تا شریف‌ ترین انجمن ها و محفل ها خلق شود. تا آقا بوده گی خودش را نشان دهد. تا آقاها معرفی شوند و خودشان را به رخ بکشند. رنج‌های نهفته و حرف‌ های نگفته ی تلنبار شده را که مردم تاب آورده بودند به هم می گفتند و نفس می کشیدند. تکان‌ هایی که تکانه‌ های خاطراتی‌ تلخ بود که هنوز از جان تکانده نشده‌ بود و زمان می خواست تا از جان رها شود‌. تا بار تنهایی‌ به زمین برسد. آدم‌هایی که خسته از نبردی دشوار با نبودن‌ ها آمده‌ بودند تا کنار هم کمی بنشینند و دمی از بار سنگینِ بودن‌ها کم کنند.

به ما گفته بودند که روزگارِ تازه ای می آید تا سیاه‌ ها و سفیدها در هم بریزد و رنگ و رونق و شکوه در همین کشور و وطن توی تمام دشت ها کاشته شود. گفته بودند از زندگی و شادی‌ها و لوازم آن بیشتر برایمان خواهند نوشت و بیشتر خواهند گفت. و از امیدی که در دل جان اهالی جامعه روشن می‌ شود. تا دل‌ نوازان و ناز نازان از راه برسند و هوایِ خوشِ آزادی در تن جامعه به نقش و نگار بنشیند‌. تا به نبضِ زندگی خواهی و شور و شوق اهالی جامعه جانی تازه بیاید و ملتی را سرمستِ این شوق کند. که به طرحی نو سیاست را و اهالی آن‌ را از کرختی و خمودی به در آورد و مسائل مبتلا به عالم سیاست را از عبوسی بیرون بکشد. اصلا سیاست داشت با زندگی آشتی می‌کرد آن زمان. داشت هوا عوض می شد. داشت مملکت به نوایی می رسید. آن نسلِ پر از امید و آرزو و ایران‌ خواهی ؛ داشت نقش خود را بر تاریخ این سرزمین می‌زد و مزه‌ای از حس اعتماد به ‌نفس را در نزد ایرانیان می‌کاشت که ما می‌توانیم که این جامعه را از غم و غصه نجاتش دهیم. ولی سیاست در این موطن ؛ عبوس‌ تر از آن بود که به دل‌ نوازانِ جامعه رویِ خوش نشان دهد. سیاست‌ گذران رسمی و یقه سفیدها آن‌ چنان دور از حال‌ و هوای جامعه سیر می‌ کردند که نخواهند و نتوانند و نگذارند تاجامعه هوایی بخورد. همین شد که دیری نپایید که آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. درها بسته شد. امیدها به یاس رسید. آرزوها به گِل نشست. آمال و امیدها خانه نشین شد.‌ و عطشِ اول شدن ها و بالا نشستن ها بسیاری را ذیل رذلیت ها نشاند. بر صدر نشینی که محصول سد کردن راه دیگران شد ؛ فتح قله نبود که سقوط از قله را به نمایش گذاشت.

#اجتماعی #سیاسی #اندیشه
@Roshanfkrane