تو از جنسِ خوشههایِ باور
به تیزیِ داس آری نگفتهای
و یله در هایُ هویِ باد
آزادانه رقصانی،
چه شکوهمندانه
گیسوانِ خورشیدواره ات را
بر رخِ طلایی آفتابِ در حصار میکشی
طلوعِ آزادی ات بی غروب باد، گلِ گندم...
#عارف_اخوان
#شعر
@Roshanfkrane
به تیزیِ داس آری نگفتهای
و یله در هایُ هویِ باد
آزادانه رقصانی،
چه شکوهمندانه
گیسوانِ خورشیدواره ات را
بر رخِ طلایی آفتابِ در حصار میکشی
طلوعِ آزادی ات بی غروب باد، گلِ گندم...
#عارف_اخوان
#شعر
@Roshanfkrane
خورشید باش،
که من دیده ام
شبِ تاریک ، شتاب ناک می گریخت
از غریوِ بلندِ سپیده دمان،
و تنِ گنگِ خویش
در پسِ غباری مه آلود
پنهان می ساخت ، ازِ ترسِ آفتاب
خورشید باش
#عارف_اخوان
@Roshanfkrane
که من دیده ام
شبِ تاریک ، شتاب ناک می گریخت
از غریوِ بلندِ سپیده دمان،
و تنِ گنگِ خویش
در پسِ غباری مه آلود
پنهان می ساخت ، ازِ ترسِ آفتاب
خورشید باش
#عارف_اخوان
@Roshanfkrane
خورشید باش،
که من دیده ام
شبِ تاریک ، شتاب ناک می گریخت
از غریوِ بلندِ سپیده دمان،
و تنِ گنگِ خویش
در پسِ غباری مه آلود
پنهان می ساخت ، ازِ ترسِ آفتاب
خورشید باش
#عارف_اخوان
@Roshanfkrane
که من دیده ام
شبِ تاریک ، شتاب ناک می گریخت
از غریوِ بلندِ سپیده دمان،
و تنِ گنگِ خویش
در پسِ غباری مه آلود
پنهان می ساخت ، ازِ ترسِ آفتاب
خورشید باش
#عارف_اخوان
@Roshanfkrane
خورشید باش،
که من دیده ام
شبِ تاریک ، شتاب ناک می گریخت
از غریوِ بلندِ سپیده دمان،
و تنِ گنگِ خویش
در پسِ غباری مه آلود
پنهان می ساخت ، ازِ ترسِ آفتاب
خورشید باش
#عارف_اخوان
@Roshanfkrane
که من دیده ام
شبِ تاریک ، شتاب ناک می گریخت
از غریوِ بلندِ سپیده دمان،
و تنِ گنگِ خویش
در پسِ غباری مه آلود
پنهان می ساخت ، ازِ ترسِ آفتاب
خورشید باش
#عارف_اخوان
@Roshanfkrane
شبا هنگام ،
رازی را به ستاره ها گفته ام ،
دستت را بلند ڪن،
به سمت هر ڪدام ڪه خواستی ،
در گوشِ تک تک آن ها ،
شب بخیری برای تو خوانده ام،
تا به نجوایی به تو رسانند ،
و یڪایڪشان را معصومانه بوسیده ام ،
اگر خواستی نزدیک تر بیا ،
به هر ڪدام ڪه دوست داشتی،
تا بوسه ام را بر ماهِ شب هایم رسانند، شبت آرام ، اندوهِ بیقراری ها.... .
#عارف_اخوان
#شبتون_سرشار_از_آرامش
@Roshanfkrane
رازی را به ستاره ها گفته ام ،
دستت را بلند ڪن،
به سمت هر ڪدام ڪه خواستی ،
در گوشِ تک تک آن ها ،
شب بخیری برای تو خوانده ام،
تا به نجوایی به تو رسانند ،
و یڪایڪشان را معصومانه بوسیده ام ،
اگر خواستی نزدیک تر بیا ،
به هر ڪدام ڪه دوست داشتی،
تا بوسه ام را بر ماهِ شب هایم رسانند، شبت آرام ، اندوهِ بیقراری ها.... .
#عارف_اخوان
#شبتون_سرشار_از_آرامش
@Roshanfkrane
❄️ای سپیدا ، ای برف..
ای بارشت بازتابِ شکوفه هایِ امید ،
در غبارِ گیجِ خاکستر
در لکه هایِ گاه و بی گاهِ نور و ظلمت
در لخته هایِ گاه گاهِ سایه روشن ،
گرچه دیر آمدی
بر بام های چشم انتظار؛
لیک خوش بنشین،
تا بشورانی رسوبِ خون
از عریانیِ تن واره هامان،
گر چه دیر آمدی
ای سپیدا ...ای برف،
لیک خوش بنشین بر سیاهین جامه های
مادرانِ خون گریه کرده،
ببار ای سپیدا ...ای برف
زمستانِ دیارم باز خونین
باز سرخ فام است...❄️
#عارف_اخوان
@Roshanfkrane
ای بارشت بازتابِ شکوفه هایِ امید ،
در غبارِ گیجِ خاکستر
در لکه هایِ گاه و بی گاهِ نور و ظلمت
در لخته هایِ گاه گاهِ سایه روشن ،
گرچه دیر آمدی
بر بام های چشم انتظار؛
لیک خوش بنشین،
تا بشورانی رسوبِ خون
از عریانیِ تن واره هامان،
گر چه دیر آمدی
ای سپیدا ...ای برف،
لیک خوش بنشین بر سیاهین جامه های
مادرانِ خون گریه کرده،
ببار ای سپیدا ...ای برف
زمستانِ دیارم باز خونین
باز سرخ فام است...❄️
#عارف_اخوان
@Roshanfkrane
تنت بلورِ برهنه ،
صدایت مرمرِ عریان
من خواهش عطش، تو عطرِ آب وُ ترانه
ای گلدسته یِ نجابت، عشوه یِ سَحَر
بیمِ سنگ وُ شیشه است در گذرگاهِ زمان،
بیا به کنجِ حوصله، جایِ دنجِ بی گفتگو
تا تن سِپاریم در پرسه هایِ نگاه
بی حیرت وُ هراس وُ همهمه،
بیا تا الفبایی بسازم تهی از دشنام
واژه هایی از اعجازِ لبانت بیآفرینم
که تنها آشنایِ آزادی وُامید وُعشق باشند،
پُر شتاب بیا
که آذین وُ آه وُ اسپند وُ آتش
در دودِ غلیظِ رویا گم شده اند
#عارف_اخوان
#شعر
@Roshanfkrane
صدایت مرمرِ عریان
من خواهش عطش، تو عطرِ آب وُ ترانه
ای گلدسته یِ نجابت، عشوه یِ سَحَر
بیمِ سنگ وُ شیشه است در گذرگاهِ زمان،
بیا به کنجِ حوصله، جایِ دنجِ بی گفتگو
تا تن سِپاریم در پرسه هایِ نگاه
بی حیرت وُ هراس وُ همهمه،
بیا تا الفبایی بسازم تهی از دشنام
واژه هایی از اعجازِ لبانت بیآفرینم
که تنها آشنایِ آزادی وُامید وُعشق باشند،
پُر شتاب بیا
که آذین وُ آه وُ اسپند وُ آتش
در دودِ غلیظِ رویا گم شده اند
#عارف_اخوان
#شعر
@Roshanfkrane