از #عزرائیل پرسیدند:
تابه حال گریه نکردی زمانیکه جان بنی آدمی را میگرفتی؟
عزرائیل جواب داد:
یک بارخندیدم،
یک بارگریه کردم
ویک بارترسیدم.
#خنده_ام زمانی بودکه به من فرمان داده شد جان مردی رابگیرم،اورادرکنارکفاشی یافتم که به کفاش میگفت:کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد! به حالش خندیدم وجانش راگرفتم..
#گریه_ام زمانی بود که به من دستور داده شدجان زنی رابگیرم، او را دربیابانی گرم وبی درخت و آب یافتم که درحال زایمان بود..منتظرماندم تا نوزادش به دنیا آمد سپس جانش را گرفتم..دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه درآن بیابان گرم سوخت وگریه کردم..
#ترسم زمانی بودکه خداوندبه من امر کرد جان فقیهی را بگیرم نوری ازاتاقش می آمد هرچه نزدیکتر میشدم نور بیشترمی شد و زمانی که جانش را می گرفتم از درخشش چهره اش وحشت زده شدم.. دراین هنگام خداوندفرمود:
میدانی آن عالم نورانی کیست؟..
او همان نوزادی ست که جان مادرش راگرفتی.
من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم هرگز گمان مکن که باوجودمن، موجودی درجهان بی #سرپناه خواهد بود..
#جالب
#حکایت
@Roshanfkrane
تابه حال گریه نکردی زمانیکه جان بنی آدمی را میگرفتی؟
عزرائیل جواب داد:
یک بارخندیدم،
یک بارگریه کردم
ویک بارترسیدم.
#خنده_ام زمانی بودکه به من فرمان داده شد جان مردی رابگیرم،اورادرکنارکفاشی یافتم که به کفاش میگفت:کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد! به حالش خندیدم وجانش راگرفتم..
#گریه_ام زمانی بود که به من دستور داده شدجان زنی رابگیرم، او را دربیابانی گرم وبی درخت و آب یافتم که درحال زایمان بود..منتظرماندم تا نوزادش به دنیا آمد سپس جانش را گرفتم..دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه درآن بیابان گرم سوخت وگریه کردم..
#ترسم زمانی بودکه خداوندبه من امر کرد جان فقیهی را بگیرم نوری ازاتاقش می آمد هرچه نزدیکتر میشدم نور بیشترمی شد و زمانی که جانش را می گرفتم از درخشش چهره اش وحشت زده شدم.. دراین هنگام خداوندفرمود:
میدانی آن عالم نورانی کیست؟..
او همان نوزادی ست که جان مادرش راگرفتی.
من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم هرگز گمان مکن که باوجودمن، موجودی درجهان بی #سرپناه خواهد بود..
#جالب
#حکایت
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 میهمان شبکه ۴ ظاهرا چند ثانیه ای بیهوش شده و فکر کرده مرده،
بشنوید توصیفش رو بعد از دیدار با حضرت #عزرائیل:
یک پیکر قدبلند، چهره شاد و قابل اعتماد...
(مشخص نیست ایشون که اینهمه از عزرائیل خوشش اومده بود،چرا مامانشو صدا کرده! اما معلومه عزرائیل چرا با تاسف کله تکون داده،
حتما بهش گفته بچه ننه، برو پیش مادرت😂)
#جالب
@Roshanfkrane
بشنوید توصیفش رو بعد از دیدار با حضرت #عزرائیل:
یک پیکر قدبلند، چهره شاد و قابل اعتماد...
(مشخص نیست ایشون که اینهمه از عزرائیل خوشش اومده بود،چرا مامانشو صدا کرده! اما معلومه عزرائیل چرا با تاسف کله تکون داده،
حتما بهش گفته بچه ننه، برو پیش مادرت😂)
#جالب
@Roshanfkrane