♦️افول 'لاریجانیها 'و صعود 'احمدینژادیها'؟
✍ #حسین_باستانی
🔹موقعیت برادران لاریجانی، در زمان دولت دوم روحانی تضعیف شد. دلیل اصلی افول علی لاریجانی، به حمایت او از حسن روحانی و گره خوردن سرنوشتش به آقای روحانی برمیگشت، که برجام را به اولویت محوری خود تبدیل کرده بود و همین دستاورد با روی کار آمدن دونالد ترامپ در آمریکا بی اثر شد.
🔹در وضعیت جدید، لاریجانی اساسا برای نمایندگی مجلس یازدهم کاندیدا نشد و به تازگی هم از قصد خود برای "بازگشت به دانشگاه" سخن گفت، که از کلیدواژههای مسئولانی است که در مورد سِمت بعدی خود مطمئن نیستند. البته در فضای رسانهای ایران، شایعاتی در مورد احتمال انتخاب علی لاریجانی از سوی حسن روحانی به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی مطرح شده که اگر به واقعیت بینجامد هم، با توجه به پایان دوره روحانی در سال آینده، سِمتی موقت خواهد بود.
از سوی دیگر، دلیل اصلی افول صادق لاریجانی جنگ قدرت او با تیم نوظهور ابراهیم رئیسی بود تیمی که پس از رسیدن آقای لاریجانی به ریاست مجمع تشخیص و انتصاب آقای رئیسی به ریاست قوه قضاییه در اسفند ۹۷، افشاگری علیه منصوبان رئیس سابق را در دستور کار قرار داد. آقای لاریجانی اگر چه رئیس مجمع و عضو شورای نگهبان است، ولی به ویژه پس از اوج گیری حملات تیم ابراهیم رئیسی در تابستان ۹۸، که از رسانههای سپاه گرفته تا صداوسیما در آن مشارکت داشتند، تردیدی باقی نمانده نفوذ سابق خود را از دست داده.
همزمان با کاهش نفوذ علی و صادق لاریجانی، جایگاه سایر برادران لاریجانی نیز به گونهای معنی دار تنزل کرده. تا جایی که محمدجواد لاریجانی در ۸ دی ۹۸ از دبیری ستاد حقوق بشر قوه قضاییه کنار گذاشته شد و سپس باقر لاریجانی در ۱۴ دی از مقام معاونت آموزشی وزارت بهداشت کنار رفت. حتی فاضل لاریجانی هم، در ۲۳ شهریور از سمت ریاست دانشگاه آزاد "واحد علوم و تحقیقات آیتالله آملی" برکنار شد.
در اردوی "احمدی نژادیها" ولی روند وقایع به گونه دیگری بوده است. البته اغلب متحدان سابق محمود احمدی نژاد، بعد از دوران ریاست جمهوری از او و دو یار نزدیکش اسفندیار رحیم مشایی و حمید بقایی فاصله گرفتند. در همین مقطع، احمدی نژاد و بقایی برای انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ کاندیدا و رد صلاحیت شدند (رحیم مشایی هم پیشتر در انتخابات ۹۲ ردصلاحیت شده بود). به علاوه در زمان ریاست صادق لاریجانی بر قوه قضاییه، مشایی و بقایی به زندان رفتند که همچنان ادامه دارد.
اما علی رغم وضعیت خاص حلقه اول "احمدی نژادیها"، حلقهای دیگر از همکاران آقای احمدی نژاد، که عمدتا با پایان دولت او در حاشیه قرار داشتند، در حال بسط تدریجی نفوذ خود در فضای سیاست هستند. حضور سازمانیافته و راه یابی جمعی از مدیران سابق دولت احمدی نژاد به مجلس یازدهم، مهمترین نماد بازگشت تیم او به عرصه سیاسی محسوب میشود.
شمسالدین حسینی وزیر اقتصاد احمدی نژاد، در توضیح این اتفاق جدید گفته: "۸ عضو کابینه دولت نهم و دهم، ۹ استاندار، تعداد قابلتوجهی از معاونان وزرا، فرمانداران و مدیران دوره احمدینژاد رای آوردند و از منتخبان مجلس یازدهم هستند." او تعداد چنین مدیرانی را "بالغ بر ۵۰ نفر" تخمین زده که "باهم فصل مشترک دارند".
نباید فراموش کرد که تمام مدیران سابق محمود احمدی نژاد در خط سیاسی او نیستند و بسیاری از آنها در مقاطعی که او متهم به نافرمانی از آیتالله خامنهای شده، از مواضعش انتقاد کردهاند. ولی به نظر میرسد این مدیران، لااقل تا وقتی که آقای احمدی نژاد متهم به ناهمسویی با رهبر نباشد، او را به سایر اصولگرایان ترجیح میدهند.
البته اگر مبنای قضاوت میان جایگاه "احمدی نژادیها" و "لاریجانیها"، متحدان سیاسی آن دو باشد، گروه دوم هنوز از قدرت حقوقی بیشتری برخوردار است: در درجه نخست به خاطر سمتهای صادق لاریجانی در مجمع تشخیص و شورای نگهبان، و در درجه بعد به خاطر متحدان سیاسی علی لاریجانی، که عمدتا در میان اصولگرایان سنتی و "اعتدالیون" تیم حسن روحانی هستند.
با وجود این، جهت تحولات اخیر ایران، به وضوح به سمتی بوده که در مقایسه با گذشته، نفوذ سیاسی "لاریجانیها" کاهش و نفوذ سیاسی "احمدی نژادیها" افزایش یافته. این تحول اگرچه لزوما، نتیجه نهایی کشمکش دو تیم در فضای سیاست نیست، ولی یکی از متغیرهای مهم فضای جدید معادلات ایران، حداقل تا مقطع انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ خواهد بود.
یعنی زمانی که ممکن است عدهای از اصولگرایان و اعتدالیون، علی لاریجانی را به کاندیداتوری فرا بخوانند. هرچند با توجه به روند معادلات موجود، میتوان حدس زد آقای لاریجانی در صورت کاندیداتوری در آن انتخابات، شانس کمی داشته باشد.
#سیاسی
@Roshanfkrane
✍ #حسین_باستانی
🔹موقعیت برادران لاریجانی، در زمان دولت دوم روحانی تضعیف شد. دلیل اصلی افول علی لاریجانی، به حمایت او از حسن روحانی و گره خوردن سرنوشتش به آقای روحانی برمیگشت، که برجام را به اولویت محوری خود تبدیل کرده بود و همین دستاورد با روی کار آمدن دونالد ترامپ در آمریکا بی اثر شد.
🔹در وضعیت جدید، لاریجانی اساسا برای نمایندگی مجلس یازدهم کاندیدا نشد و به تازگی هم از قصد خود برای "بازگشت به دانشگاه" سخن گفت، که از کلیدواژههای مسئولانی است که در مورد سِمت بعدی خود مطمئن نیستند. البته در فضای رسانهای ایران، شایعاتی در مورد احتمال انتخاب علی لاریجانی از سوی حسن روحانی به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی مطرح شده که اگر به واقعیت بینجامد هم، با توجه به پایان دوره روحانی در سال آینده، سِمتی موقت خواهد بود.
از سوی دیگر، دلیل اصلی افول صادق لاریجانی جنگ قدرت او با تیم نوظهور ابراهیم رئیسی بود تیمی که پس از رسیدن آقای لاریجانی به ریاست مجمع تشخیص و انتصاب آقای رئیسی به ریاست قوه قضاییه در اسفند ۹۷، افشاگری علیه منصوبان رئیس سابق را در دستور کار قرار داد. آقای لاریجانی اگر چه رئیس مجمع و عضو شورای نگهبان است، ولی به ویژه پس از اوج گیری حملات تیم ابراهیم رئیسی در تابستان ۹۸، که از رسانههای سپاه گرفته تا صداوسیما در آن مشارکت داشتند، تردیدی باقی نمانده نفوذ سابق خود را از دست داده.
همزمان با کاهش نفوذ علی و صادق لاریجانی، جایگاه سایر برادران لاریجانی نیز به گونهای معنی دار تنزل کرده. تا جایی که محمدجواد لاریجانی در ۸ دی ۹۸ از دبیری ستاد حقوق بشر قوه قضاییه کنار گذاشته شد و سپس باقر لاریجانی در ۱۴ دی از مقام معاونت آموزشی وزارت بهداشت کنار رفت. حتی فاضل لاریجانی هم، در ۲۳ شهریور از سمت ریاست دانشگاه آزاد "واحد علوم و تحقیقات آیتالله آملی" برکنار شد.
در اردوی "احمدی نژادیها" ولی روند وقایع به گونه دیگری بوده است. البته اغلب متحدان سابق محمود احمدی نژاد، بعد از دوران ریاست جمهوری از او و دو یار نزدیکش اسفندیار رحیم مشایی و حمید بقایی فاصله گرفتند. در همین مقطع، احمدی نژاد و بقایی برای انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ کاندیدا و رد صلاحیت شدند (رحیم مشایی هم پیشتر در انتخابات ۹۲ ردصلاحیت شده بود). به علاوه در زمان ریاست صادق لاریجانی بر قوه قضاییه، مشایی و بقایی به زندان رفتند که همچنان ادامه دارد.
اما علی رغم وضعیت خاص حلقه اول "احمدی نژادیها"، حلقهای دیگر از همکاران آقای احمدی نژاد، که عمدتا با پایان دولت او در حاشیه قرار داشتند، در حال بسط تدریجی نفوذ خود در فضای سیاست هستند. حضور سازمانیافته و راه یابی جمعی از مدیران سابق دولت احمدی نژاد به مجلس یازدهم، مهمترین نماد بازگشت تیم او به عرصه سیاسی محسوب میشود.
شمسالدین حسینی وزیر اقتصاد احمدی نژاد، در توضیح این اتفاق جدید گفته: "۸ عضو کابینه دولت نهم و دهم، ۹ استاندار، تعداد قابلتوجهی از معاونان وزرا، فرمانداران و مدیران دوره احمدینژاد رای آوردند و از منتخبان مجلس یازدهم هستند." او تعداد چنین مدیرانی را "بالغ بر ۵۰ نفر" تخمین زده که "باهم فصل مشترک دارند".
نباید فراموش کرد که تمام مدیران سابق محمود احمدی نژاد در خط سیاسی او نیستند و بسیاری از آنها در مقاطعی که او متهم به نافرمانی از آیتالله خامنهای شده، از مواضعش انتقاد کردهاند. ولی به نظر میرسد این مدیران، لااقل تا وقتی که آقای احمدی نژاد متهم به ناهمسویی با رهبر نباشد، او را به سایر اصولگرایان ترجیح میدهند.
البته اگر مبنای قضاوت میان جایگاه "احمدی نژادیها" و "لاریجانیها"، متحدان سیاسی آن دو باشد، گروه دوم هنوز از قدرت حقوقی بیشتری برخوردار است: در درجه نخست به خاطر سمتهای صادق لاریجانی در مجمع تشخیص و شورای نگهبان، و در درجه بعد به خاطر متحدان سیاسی علی لاریجانی، که عمدتا در میان اصولگرایان سنتی و "اعتدالیون" تیم حسن روحانی هستند.
با وجود این، جهت تحولات اخیر ایران، به وضوح به سمتی بوده که در مقایسه با گذشته، نفوذ سیاسی "لاریجانیها" کاهش و نفوذ سیاسی "احمدی نژادیها" افزایش یافته. این تحول اگرچه لزوما، نتیجه نهایی کشمکش دو تیم در فضای سیاست نیست، ولی یکی از متغیرهای مهم فضای جدید معادلات ایران، حداقل تا مقطع انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ خواهد بود.
یعنی زمانی که ممکن است عدهای از اصولگرایان و اعتدالیون، علی لاریجانی را به کاندیداتوری فرا بخوانند. هرچند با توجه به روند معادلات موجود، میتوان حدس زد آقای لاریجانی در صورت کاندیداتوری در آن انتخابات، شانس کمی داشته باشد.
#سیاسی
@Roshanfkrane
روایت #نرگس_محمدی از "شکنجه سفید" زندانیان زن
✍️ #حسین_باستانی
نرگس محمدی پیش از آزادی، روایت های تکان دهنده زندان خود و ۱۲ زن دیگر را، که بسیاری از آنها هنوز در حبس هستند، برای انتشار به خارج از بازداشتگاه فرستاد که در قالب کتابی تحت عنوان "شکنجه سفید" منتشر شد. کتاب نرگس محمدی، به خاطر تالیف در داخل زندان و راویان دست اول آن، سندی مهم در مورد روش های جاری در زندان های امنیتی ایران به حساب میآید. بخش های زیر، گزیده هایی از روایت های مندرج در "شکنجه سفید" هستند:
"بازپرس اتهامات را خواند و برگه را به من داد. فکر می کنم ۱۸ الی ۲۰ اتهام نوشته شده بود: اقدام علیه امنیت ملی، اجتماع و تبانی، توهین به مقدسات و... در حین خواندن برگه مدام به اعدام تهدید میشدم... انگار می خواستند با دندان تکه تکه ام کنند... می گفتند انکار نکن. همه چیز را می دانیم. همکاری کنی شاید اعدام نگیری."
(بخشی از روایت آتنا دائمی)
"پزشکی که تصور می رفت به حکم سوگندش به نجات جان بیمار، رفتاری انسانی تر داشته باشد، شروع کرد به بلند صحبت کردن که:
"خانم محمدی بمیر، اما بیرون زندان! مردنت به جهنم، هزینه روی دست نظام نذار. مثل آن زن، زهرا کاظمی."
(نرگس محمدی)
"توالت داخل آن سلول در و دیواری نداشت... فاضلاب ها بیرون زده بود و آنقدر فضای سلول ها متعفن بود که حالت تهوع گرفته بودیم. لباس هایمان را جلوی دهان و بینی مان می گرفتیم تا قدری کمتر بوی تعفن را استنشاق کنیم."
(نازیلا نوری)
"آنها [بازجوها] تمام عکس های من و حتی عکس های نامناسب من را نگاه می کردند و درباره آن سؤال می پرسیدند. این عکس ها حتی دست قاضی در دادگاه هم بود و من اعتراض کردم که این عکس ها کاملا شخصی است. مثلا کنار دریا به همراه شوهر و فرزندانم گرفته بودم. می پرسیدم چرا این عکس ها دست همه شماهاست؟... یک روز [بازجو] با دستمال کاغذی دماغش را گرفت. بعد پرت کرد روی زمین. گفت زن ها مثل این دستمال کاغذی هستند. از آنها استفاده می کنند، بعد می اندازند دور."
(نیگارا افشارزاده)
"من حمام نمی رفتم. تشت می دادند و یک کاسه می گفتند همین جا خودت را بشور... توالت سلول بوی وحشتناکی داشت. وقتی زندانی ها و زندانبان ها برای دادن غذا می آمدند دماغ شان را می گرفتند.... من تنگی نفس داشتم و سلول اصلا هوا نداشت."
(نازنین زاغری)
زهرا ذهتابچی در روایتی از فشار بر خود با تهدید به اعدام، از بازجوی خود نقل میکند که: "پرونده ات سنگین است و اتهام محاربه داری. وکیل تسخیری پرونده را خوانده و چون ترسیده قبول نکرده و رفته." خانم ذهتابچی به علاوه، از روزی تعریف می کند که بازجوی اطلاعات به دخترش زنگ زده و گفته "می دانی مادرت اعدامی است؟"
"این صحنه [اعدام] برای من به شکل مصنوعی اجرا شد. مرا به اتاقی با طناب دار منتقل کردند و گفتند که اگر اقرار به جاسوسی برای ام۶ و ارتباط نامشروع با خاتمی و کروبی نکنم همانجا اعدام خواهم شد. من از ترس بیهوش شدم."
(هنگامه شهیدی)
"وقتی از قرنطینه [زندان قرچک] برای بیرون رفتن خارج شدیم، اقدام به تحصن کردیم... یک دفعه گارد مخصوص زندان به شکل گروهی به ما حمله کرد... ماموران شوکر را مستقیم به سر و صورت ما میزدند. من آن قدر شوکر خوردم که کاملا بی حال شدم... لباس های تن ما همه تکه و پاره شده بود."
(شکوفه یداللهی)
"روزی شکافی را در سرش دیدم و پرسیدم اتفاقی برایت افتاده؟ گفت ماه های متمادی -اگر اشتباه نکنم شش ماه- در سلولهای کردستان بوده. وقتی بازداشت می شود در سلول، بازجویی با لوله چدنی آب بر سرش میکوبد و سرش شکافی عمیقی بر می دارد... بارها از او خواسته بودند تا مصاحبه کند و بپذیرد که در عملیات مسلحانه بوده و او حاضر به این مصاحبه و گفتن دروغ نبود."
(روایت نرگس محمدی از زینب جلالیان)
صدیقه مرادی، زندانی دهه ۹۰، می گوید در دهه ۶۰ شاهد زنانی بوده که بر اثر شرایط زندان تعادل ذهنی خود را از دست داده بودند. او از دکتری به نام مژگان روایت کرده که "جز نان خشک چیزی نمی خورد و فکر می کرد توی غذا به جای گوشت، گوشت پای تعزیری ها را می ریزند"، از دانش آموزی ۱۷ ساله به نام طاهره که "تمام لباس هایش را پاره می کرد، زیر لامپ می ایستاد و دور خودش میچرخید"، و از خانمی به نام فرزانه، که به توصیف او "کنترلش را از دست داده بود، حمام نمی رفت و وضعیت وحشتناکی داشت".
#اجتماعی
@Roshanfkrane
✍️ #حسین_باستانی
نرگس محمدی پیش از آزادی، روایت های تکان دهنده زندان خود و ۱۲ زن دیگر را، که بسیاری از آنها هنوز در حبس هستند، برای انتشار به خارج از بازداشتگاه فرستاد که در قالب کتابی تحت عنوان "شکنجه سفید" منتشر شد. کتاب نرگس محمدی، به خاطر تالیف در داخل زندان و راویان دست اول آن، سندی مهم در مورد روش های جاری در زندان های امنیتی ایران به حساب میآید. بخش های زیر، گزیده هایی از روایت های مندرج در "شکنجه سفید" هستند:
"بازپرس اتهامات را خواند و برگه را به من داد. فکر می کنم ۱۸ الی ۲۰ اتهام نوشته شده بود: اقدام علیه امنیت ملی، اجتماع و تبانی، توهین به مقدسات و... در حین خواندن برگه مدام به اعدام تهدید میشدم... انگار می خواستند با دندان تکه تکه ام کنند... می گفتند انکار نکن. همه چیز را می دانیم. همکاری کنی شاید اعدام نگیری."
(بخشی از روایت آتنا دائمی)
"پزشکی که تصور می رفت به حکم سوگندش به نجات جان بیمار، رفتاری انسانی تر داشته باشد، شروع کرد به بلند صحبت کردن که:
"خانم محمدی بمیر، اما بیرون زندان! مردنت به جهنم، هزینه روی دست نظام نذار. مثل آن زن، زهرا کاظمی."
(نرگس محمدی)
"توالت داخل آن سلول در و دیواری نداشت... فاضلاب ها بیرون زده بود و آنقدر فضای سلول ها متعفن بود که حالت تهوع گرفته بودیم. لباس هایمان را جلوی دهان و بینی مان می گرفتیم تا قدری کمتر بوی تعفن را استنشاق کنیم."
(نازیلا نوری)
"آنها [بازجوها] تمام عکس های من و حتی عکس های نامناسب من را نگاه می کردند و درباره آن سؤال می پرسیدند. این عکس ها حتی دست قاضی در دادگاه هم بود و من اعتراض کردم که این عکس ها کاملا شخصی است. مثلا کنار دریا به همراه شوهر و فرزندانم گرفته بودم. می پرسیدم چرا این عکس ها دست همه شماهاست؟... یک روز [بازجو] با دستمال کاغذی دماغش را گرفت. بعد پرت کرد روی زمین. گفت زن ها مثل این دستمال کاغذی هستند. از آنها استفاده می کنند، بعد می اندازند دور."
(نیگارا افشارزاده)
"من حمام نمی رفتم. تشت می دادند و یک کاسه می گفتند همین جا خودت را بشور... توالت سلول بوی وحشتناکی داشت. وقتی زندانی ها و زندانبان ها برای دادن غذا می آمدند دماغ شان را می گرفتند.... من تنگی نفس داشتم و سلول اصلا هوا نداشت."
(نازنین زاغری)
زهرا ذهتابچی در روایتی از فشار بر خود با تهدید به اعدام، از بازجوی خود نقل میکند که: "پرونده ات سنگین است و اتهام محاربه داری. وکیل تسخیری پرونده را خوانده و چون ترسیده قبول نکرده و رفته." خانم ذهتابچی به علاوه، از روزی تعریف می کند که بازجوی اطلاعات به دخترش زنگ زده و گفته "می دانی مادرت اعدامی است؟"
"این صحنه [اعدام] برای من به شکل مصنوعی اجرا شد. مرا به اتاقی با طناب دار منتقل کردند و گفتند که اگر اقرار به جاسوسی برای ام۶ و ارتباط نامشروع با خاتمی و کروبی نکنم همانجا اعدام خواهم شد. من از ترس بیهوش شدم."
(هنگامه شهیدی)
"وقتی از قرنطینه [زندان قرچک] برای بیرون رفتن خارج شدیم، اقدام به تحصن کردیم... یک دفعه گارد مخصوص زندان به شکل گروهی به ما حمله کرد... ماموران شوکر را مستقیم به سر و صورت ما میزدند. من آن قدر شوکر خوردم که کاملا بی حال شدم... لباس های تن ما همه تکه و پاره شده بود."
(شکوفه یداللهی)
"روزی شکافی را در سرش دیدم و پرسیدم اتفاقی برایت افتاده؟ گفت ماه های متمادی -اگر اشتباه نکنم شش ماه- در سلولهای کردستان بوده. وقتی بازداشت می شود در سلول، بازجویی با لوله چدنی آب بر سرش میکوبد و سرش شکافی عمیقی بر می دارد... بارها از او خواسته بودند تا مصاحبه کند و بپذیرد که در عملیات مسلحانه بوده و او حاضر به این مصاحبه و گفتن دروغ نبود."
(روایت نرگس محمدی از زینب جلالیان)
صدیقه مرادی، زندانی دهه ۹۰، می گوید در دهه ۶۰ شاهد زنانی بوده که بر اثر شرایط زندان تعادل ذهنی خود را از دست داده بودند. او از دکتری به نام مژگان روایت کرده که "جز نان خشک چیزی نمی خورد و فکر می کرد توی غذا به جای گوشت، گوشت پای تعزیری ها را می ریزند"، از دانش آموزی ۱۷ ساله به نام طاهره که "تمام لباس هایش را پاره می کرد، زیر لامپ می ایستاد و دور خودش میچرخید"، و از خانمی به نام فرزانه، که به توصیف او "کنترلش را از دست داده بود، حمام نمی رفت و وضعیت وحشتناکی داشت".
#اجتماعی
@Roshanfkrane
روشنفکران
بهروز بیات، مشاور پیشین آژانس بینالمللی انرژی اتمی در گفتوگو با ایران اینترنشنال از نقش و عملکرد جیمی کارتر در انقلاب ۵۷ میگوید. #اجتماعی #سیاسی @Roshanfkrane
نامه جیمی کارتر به روحالله خمینی بعد از اشغال سفارت آمریکا، که سالها بعد از طبقهبندی محرمانه خارج شد. در این نامه کارتر از -به نوشته او- «آیتالله خمینی عزیز» تقاضا میکرد گروگانها را به سلامت آزاد کند. هرچند خمینی، حاضر به ملاقات با فرستادگان کارتر که حامل نامه بودند نشد.
کاخ سفید، آدرس گیرنده نامه را «عالیجناب آیت الله خمینی، قم، ایران» ذکر کرده بود.
✍️ #حسین_باستانی
#اجتماعی #سیاسی
@Roshanfkrane
کاخ سفید، آدرس گیرنده نامه را «عالیجناب آیت الله خمینی، قم، ایران» ذکر کرده بود.
✍️ #حسین_باستانی
#اجتماعی #سیاسی
@Roshanfkrane