روشنفکران
81.8K subscribers
49.9K photos
41.9K videos
2.39K files
6.92K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
دست خود ز جان شستم از برای آزادی

تا مگر به دست آرم دامن وصالش را
می دوم به پای سر در قفای آزادی

با عوامل تکفیر صنف ارتجاعی باز
حمله میکند دایم بر بنای آزادی

در محیط طوفان زا ، ماهرانه در جنگ است
ناخدای استبداد با خدای آزادی

دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین
می توان تو را گفتن پیشوای آزادی

فرخی ز جان و دل می کند در این محفل
دل نثار استقلال ، جان فدای آزادی

#فرخی_یزدی
#شعر
@Roshanfkrane
#حکایت
#تاریخ


حدود ۱۶۰ سال پیش ملک التجار روسیه یک دست چای خوری برای امیر کبیر تحفه فرستاد.
امیر اندیشید که آیا صنعت گران زبردست ایرانی می توانند نظیرش را بسازند؟ سالها بعد در ایام نوروز جمعی در باغ چهل ستون اصفهان به تفریح نشسته بودند در این بین گدایی پیش آمد و درخواست کمک نمود و گفت: من واقعا گدا نیستم. سرگذشتی دارم اگر حوصله ی شنیدن دارید برایتان تعریف کنم.

او گفت: در زمان صدارت امیر کبیر یک روز حاکم اصفهان صنعت گران شهر را احضار کرد. گفت آیا میتوانید کسی را که در میان شما از همه استادتر است معرفی کنید. و صنعتگران مرا معرفی کردند.
حاکم گفت: امیرکبیر برای انجام کار مهمی تو را به تهران خواسته است و من در تهران به حضور امیر رسیدم. سماوری نزد امیر بود او سماور را آب و آتش نمود و تمام اجزاء سماور را بیان کرد و گفت: میتوانی سماوری مانند این بسازی؟
من تا آن زمان سماور ندیده بودم جلو رفتم و پس از ملاحظه گفتم بله می توانم.
امیر گفت این سماور را ببر، مانندش را بساز و بیاور.
من سماور را برداشتم مشغول شدم پس از اتمام کار سماور ساخته شده را نزد امیر بردم و مورد پسند واقع شد. امیر پرسید این سماور با مزد و مصالح به چه قیمت تمام شده است؟ من عرض کردم روی هم رفته ۱۵ ریال. امیر دستور داد تا امتیاز نامه ای برای من بنویسند که فن سماور سازی به طور کلی برای مدت ۱۶ سال منحصر به من باشد و بهای فروش هر سماور را ۲۵ ریال تعیین کرد.
پس از صدور این فرمان گفت به حاکم اصفهان دستور دادم که وسایل کارت را از هر جهت فراهم نماید.

در بازگشت به اصفهان به سرعت مشغول کار شده و چند نفر را نیز استخدام کردم و مجموعا مبلغ ۲۰۰ تومان خرج شد. اما هنوز مشغول کار نشده بودم که از طرف حکومت به دنبال من آمدند من را همچون دزدان نزد حاکم بردند. تا چشم حاکم به من افتاد با خشونت گفت: میرزا تقی خان امیر کبیر از صدارت خلع شده و دیگر کاره ای نیست. تو باید هر چه زودتر مبلغ ۲۰۰ تومان را به خزانه ی دولت برگردانی.
در آن هنگام من پولی نداشتم پس دستور مصادره اموال من صادر شد. با این وجود بیش از ۱۷۰ تومان فراهم نشد. برای ۳۰ تومان دیگر مرا سر بازار برده و در انظار مردم چوب زدند تا اینکه مردم ترحم کرده و سکه های پول را به سوی من که مشغول چوب خوردن بودم پرتاب کردند. سرانجام آن ۳۰ تومان هم پرداخت شد. اما به خاطر آن چوبها و صدمات چشم هایم تقریبا نابینا شده و دیگر نمیتوانم به کارگری مشغول شوم از این رو به گدایی افتادم....

این حکایت دویست ساله ماست که با تغییر اشخاص و حاکمان کل زیر ساخت هایمان را شخم میزنیم !!!

هرکه شد خام، به‌صد شعبده خوابش کردند
هر‌که در‌ خواب نشد، خانه خرابش کردند...

بازی اهل سیاست که فریب‌ست و دروغ
خدمت خلقِ ستمدیده، خطابش کردند...

اول کار بسی وعده‌ی‌ شیرین دادند
آخرش تلخ شد و نقش بر ‌آبش کردند...

آنچه گفتند شود سرکه‌ی نیکو و حلال
در نهانخانه‌ی تزویر، شرابش کردند...

پشت دیوار خری داغ نمودند و به ما
وصف آن طعم دل‌انگیز کبابش کردند...

سال‌ها هرچه که رِشتیم به امید و هوس
بر سر دار مجازات، طنابش کردند...

گفته بودند که سازیم، وطن همچو بهشت
دوزخی پر ز بلایا و عذابش کردند...

ز که نالیم که شد غفلت و نادانی ما
آنچه سرمایه‌ی ایجاد سرابش کردند...

لب فروبسته ز دردیم و پشیمانی و غم
گرچه خرسندی و تسلیم، حسابش کردند...

#فرخی_یزدی

@Roshanfkrane
یادی کنیم از شادروان
#فرخی_یزدی

قسم به عزت و قدر و مقام #آزادی
که روح بخش جهان است نام آزادی
به پیش اهل جهان محترم بود؛ آن کس
که داشت از دل و جان احترام آزادی
چگونه پای گذاری بصرف دعوتِ شیخ
به مسلکی که ندارد مرام آزادی

هزار بار بود به ز صبح #استبداد
برای دسته پا بسته، شام آزادی

به روزگار قیامت بپا شود آن روز
کنند رنجبران چون #قیام آزادی
اگر خدای به من فرصتی دهد یک روز ؛
کشم ز مرتجعین انتقام آزادی
ز بند بندگی خواجه کی شوی آزاد
چو #فرخی نشوی گر غلام آزادی

🗓 #تاریخ
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خانوم #سوسن_تسلیمی چقدر قشنگ مهاجرت رو توصیف کردند

هرکه شد خام به ‌صد شعبده خوابش کردند
هر‌ که در ‌خواب نشد، خانه خرابش کردند

پشت دیوار خری داغ نمودند و به ما
وصفی از طعم دل‌انگیز کبابش کردند

گفته بودند که سازیم وطن همچو بهشت
دوزخی پر ز بلایا و عذابش کردند

بازی اهل سیاست که فریبست و ریا
خدمت خلق ستمدیده خطابش کردند

#فرخی_یزدی
@Roshanfkrane
"ما حافظه تاریخی نداریم"

دکتر #محمدرضا_شفیعی_کدکنی


بعد از سقوط سلطنت، در همین چند سال اخیر، روشنفکران و کتاب‌خوانان ایران تازه به این فکر افتاده‌اند که «ما حافظه تاریخی نداریم.»
راست است و این حقیقت قابل کتمان نیست. در کجای جهان، در قرن بیستم، اگر #فرخی_یزدی (غرض شخص او نیست، بلکه منظور شاعری آزاده و میهن دوست و شجاع از طراز اوست)کشته می‌شد، کسی از گورجای او بی‌خبر می‌ماند؟

نمی‌دانم شما تاکنون به این نکته توجه کرده‌اید که هیچ‌کس نمی‌داند جای به خاکسپاری فرخی یزدی کجا بوده است؟

این دیگر قبر #فرخی_سیستانی نیست که مربوط به یازده قرن پیش از این باشد و بگویند در حمله تاتار از میان رفته است. فرخی یزدی در سال تولد من و همسالان من کشته شده است و شاید قاتلان او، که آن جنایت را در زندان قصر مرتکب شدند، هنوز زنده باشند.
عمر طبیعی نسل قاتلان او چیزی حدود ۹۰ ـ ۹۵ سال است.

چرا هیچ‌کس نمی‌داند که قبر فرخی یزدی کجاست؟ خواهید گفت: «شاید در فلان گورستانی بوده است که اینک تبدیل به پارک شده است.» در آن صورت این پرسش تلخ‌تر به میان خواهد آمد که چرا ما این چنین ناسپاس و فراموشکاریم که محلی که فرخی یزدی در آن مدفون شده است تبدیل به پارک شود و یک سنگ یادبود برای او در آن پارک نگذاریم؟

در کجای دنیا چنین چیزی امکان‌پذیر است؟ شاعری که مانند #آرش_کمانگیر تمام هستی خود را در تیر شعر خود نهاده است و با دیکتاتوری بی‌رحم زمانه به ستیزه برخاسته است و در زندان‌‌ همان نظام با «آمپول هوا» او را کشته‌اند، چرا باید محل قبر او را هیچ‌کس نداند؟ خواهید گفت: «از ترس نظام دیکتاتوری آن روز، کسی جرأت نکرده است که آن را ثبت و ضبط کند.» همه می‌دانند که دو سال بعد از مرگ فرخی یزدی آن نظام دیکتاتوری«کُن فیکون» شده است.
چرا کسانی که بعد از فروپاشی آن نظام آن همه دشنام‌ها نثار بنیادگزارش کردند به فکر این نیفتادند که در جایی به ثبت و ضبط محل خاکسپاری فرخی یزدی بپردازند؟

هیچ عذری در این ماجرا پذیرفته نیست. هیچ خردمندی این‌گونه عذر‌ها را نخواهد پذیرفت.
در فرنگستان، همین‌طور که در خیابان راه می‌روید می‌بینید که بر دیوار بسیاری از ساختمان‌ها، پلاک یا سنگی نهاده‌اند و بر آن نوشته‌اند که فلان شاعر یا نویسنده یا دانشمند، در فلان تاریخ، دو روز یا یک هفته در این ساختمان زندگی کرده است.
جای دوری نمی‌روم. در همین دوره بعد از سقوط سلطنت، یعنی در بیست سال اخیر، اولیای محترم حضرت عبدالعظیم (به صرف گذشت سی‌ سال و رفع مانع فقهی) قبر بدیع‌الزمان فروزانفر، بزرگ‌ترین استاد در تاریخ دانشگاه تهران و یکی از نوادر فرهنگ ایران زمین را، به مبلغ یک میلیون تومان (در آن زمان قیمت یک اتومبیل پیکان دست سوم) به یک حاجی بازاری فروختند.
هیچ‌کس این حرف را باور نمی‌کند. من خود نیز باور نمی‌کردم تا ندیدم.

قصه از این قرار بود که روزی خانمی به منزل ما زنگ زدند و گفتند: «من الان در روزنامه اطلاعات مشغول خواندن مقاله شما درباره استاد #بدیع‌الزمان_فروزانفر هستم.» به ایشان عرض کردم که من در هیچ روزنامه‌ای مقاله نمی‌نویسم از جمله «اطلاعات» حتما از کتابی نقل شده است. ایشان، آن‌گاه خودشان را معرفی کردند: خانم دکتر گل گلاب، استاد دانشگاه تهران، به نظرم دانشکده علوم. پس ازین معرفی دانستم که ایشان دختر مرحوم دکتر #حسین_گل_گلاب استاد برجسته دانشگاه تهران هستند که عمّه ایشان ـ خواهر مرحوم دکتر گل گلاب ـ همسر استاد فروزانفر بود.
آن‌گاه خانم دکتر گل گلاب با لحن سوگوار مُصرّی خطاب به من گفتند: «آیا شما می‌دانید که قبر استاد فروزانفر را، اولیای حضرت عبدالعظیم به یک نفر تاجر به مبلغ یک میلیون تومان فروخته‌اند؟»
من در آن لحظه، «به دست و پای بمردم». ولی باور نکردم تا خودم رفتم و به چشم خویشتن دیدم.
در کجای دنیا چنین واقعه‌ای، آن هم در پایان قرن بیستم، امکان‌پذیر است؟ از چنین ملتی چگونه باید توقع #حافظه_تاریخی داشت؟

حق دارند کسانی که می‌گویند «ما حافظه تاریخی نداریم»
فقر حافظه تاریخی ما نتیجه نداشتن «آرشیو ملی» است؛ نه در قیاس با فرانسه و انگلستان که در قیاس با همسایگانمان.
آرشیو ما کجا و آرشیو عثمانی (یعنی ترکیه قرن اخیر) کجا؟!!
اگر شما از دولت فرانسه بپرسید که «در فلان تاریخ، و در فلان قهوه‌خانه خیابان شانزه‌لیزه، آقای #ویکتور_هوگو یک فنجان قهوه خورده است؛ صورت حساب آن روز ویکتور هوگو، در آن کافه مورد نیاز من است»، فوراً از آرشیو ملی فرانسه می‌پرسند و به شما پاسخ می‌دهند، اما ما جای قبر فرخی یزدی را نمی‌دانیم!

#اجتماعی

@Roshanfkrane
زنده یاد #فرخی_یزدی :

هرکه شد خام، به‌صد شعبده خوابش کردند
هر‌که در‌خواب نشد، خانه خرابش کردند...

بازی اهل سیاست که فریب‌ست و دروغ
خدمتِ خلقِ ستمدیده، خطابش کردند...

اول کار بسی وعده‌ی‌ِ شیرین دادند
آخرش تلخ شد و نقشِ بر‌آبش کردند...

آنچه گفتند شود سرکه‌یِ نیکو و حلال
در نهانخانه‌یِ تزویر، شرابش کردند...

پشت دیوار خری داغ نمودند و به ما
وصفِ آن طعم دل‌انگیز کبابش کردند...

سال‌ها هرچه که رِشتیم به امّید و هوس
بر سرِ دارِ مجازات، طنابش کردند...

گفته بودند که سازیم، وطن همچو بهشت
دوزخی پر ز بلایا و عذابش کردند...

زِ که نالیم که شد غفلت و نادانیِ ما
آنچه سرمایه‌یِ ایجاد سرابش کردند...

لب فروبسته ز دردیم و پشیمانی و غم
گرچه خرسندی و تسلیم، حسابش کردند...
#شعر #اجتماعی

🆔👉 @Roshanfkrane
#شعر #اندیشه

هر که شد خام، به صد شعبده خوابش کردند
هر که در خواب نشد، خانه خرابش کردند

"بازیِ اهلِ سیاست" که فریب است و دروغ
"خدمتِ خلقِ ستمدیده" خطابش کردند

اولِ کار بسی وعده ی شیرین دادند
آخرش تلخ شد و نقشِ بر آبش کردند

آنچه گفتند شود سرکه ی نیکو و حلال
در نهانخانه ی تزویر، شرابش کردند

پشتِ دیوار خری داغ نمودند و به ما
وصفِ آن طعم ِدل انگیز ِ کبابش کردند

سال ها هرچه که رِشتیم به امّید و هوس
بر سرِ دارِ مجازات، طنابش کردند

گفته بودند که سازیم وطن همچو بهشت
دوزخی پر ز بلایا و عذابش کردند

زِ که نالیم که شد غفلت و نادانیِ ما
آنچه سرمایه ی ایجاد ِ سرابش کردند

لب فروبسته ز دردیم و پشیمانی و غم
گرچه خرسندی و تسلیم حسابش کردند...!


#فرخی_یزدی

@Roshanfkrane
شب چو در بستم و
مست از میِ نابش کردم

ماه اگر حلقه به در کوفت،
جوابش کردم

#فرخی_یزدی
@Roshanfkrane
‍ شب چو در بستم و مست از می‌ نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم

دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم

منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم
آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم

شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم

غرق خون بود و نمی مرد به حسرت فرهاد
خواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم

دل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشه دهر
بر سر آتش جور تو کبابش کردم

زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم

#فرخی_یزدی
#ارسالی و اجرا از :
سعدا مصلحی

#عاشقانه
@Roshanfkrane
نه نماند و نه بماند به چنین ویرانی

روزی آید که ببینی هنر ایرانی

#فرخی_یزدی #شعر

@Roshanfkrane
شب که در بستم و مست از می نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم

#فرخی_یزدی

به استقبال از شعر #فرخی_یزدی سروده است👇

هر که شد خام، به صد شعبده خوابش کردند
هر که در خواب نشد خانه خرابش کردند

بازیِ اهلِ سیاست که فریب است و دروغ
خدمتِ خلقِ ستمدیده خطابش کردند

اولِ کار بسی وعدهٔ شیرین دادند
آخرش تلخ شد و نقشِ بر آبش کردند

آنچه گفتند شود سرکهٔ نیکو و حلال
در نهانخانهٔ تزویر، شرابش کردند

پشتِ دیوار خری داغ نمودند و به ما
وصفِ آن طعمِ دل انگیزِ کبابش کردند

سال‌ها هرچه که رِشتیم به امّید و هوس
بر سرِ دارِ مجازات ، طنابش کردند

گفته بودند که سازیم وطن همچو بهشت
دوزخی پر ز بلایا و عذابش کردند

زِ که نالیم که شد غفلت و نادانیِ ما
آنچه سرمایهٔ ایجادِ سرابش کردند

لب فروبسته ز دردیم و پشیمانی و غم
گرچه خرسندی و تسلیم حسابش کردند

#محسن_مردانی #شعر #مناسبت

@Roshanfkrane