🍷
#حق_الدوله
ﻗﻠﻢ ﭼﺮﺧﯿﺪ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﻭﺭﻕ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﭼﭗ ﻭ ﻣﺬﻫﺐ ﮔﺮﻩ ﺧﻮﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺷﯿﺨﺎﻥ
ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺟﺎﯼ ﺷﺎﻫﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺣﺠﺮﻩﻫﺎ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺧﺰﯾﺪﻧﺪ
ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺳﻘﻒ ﻭ ﺍﯾﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻦ ڪﺎﺭﺷﺎﻥ ﺷﺪ
ﻫﺮﺁﻧﭽﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﺑﻪ ﻫﺮ ﺍﻧﮕﯿﺰﻩ ﻭ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺑﻬﺎﻧﻪ
ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ، ﻧﺎﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﺑﺪﺣﺠﺎﺑﯽ، ﺑﺪ ﻟﺒﺎﺳﯽ
ﺯﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ، ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﺳﺮﺍﻍ ﺳﻔﺮﻩ ﻫﺎ، ﻧﻔﺘﯽ ﻧﯿﺎﻣﺪ
ﻭﻟﯿڪﻦ ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﯾڪﯽ ﻧﺎﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﺮﺩﻧﺪﺵ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﯾڪﯽ ﺁﻓﺘﺎﺑﻪ ﺩﺯﺩﯼ ﮔﺸﺖ ﺍﻓﺸﺎﺀ
ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻓﺘﺎﺑﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﯾڪﯽ ﺧﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺣﯿﺚ ﭼﭙﺎﻭﻝ
ﺩﻭ ﺗﺎ ﻣﺴﺘﺨﺪﻡ ﺧﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﻓﻼﻥ ﻣﻼ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺴﯿﺎﺭ
ﻣﺨﺎﻟﻒ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﺑﺪﻩ ﻣﮋﺩﻩ ﺑﻪ ﺩﺯﺩﺍﻥ ﺧﺰﺍﻧﻪ
ڪﻪ ﺷﺎڪﯽ ﻫﺎﯼ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﭼﻮ ﺷﺪ ﺩﺭ ﺁﺳﺘﺎﻥ ﻗﺪﺱ ﺩﺯﺩﯼ
ﮔﺪﺍﻫﺎﯼ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﺍﺧﺘﻼﺱ ﺷﺮڪﺖ ﻧﻔﺖ
ﺑﺮﺍﺩﺭﻫﺎﯼ ﺩﺭﺑﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﺧﺮ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ
ﻣﺤﺒﺖ ڪﺮﺩﻩ ﭘﺎﻻﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﺁﺷﭙﺰ ﭼﻮﻥ ﺷﻮﺭ ﻣﯿڪﺮﺩ
ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﻧﻤڪﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﭼﻮ ﺁﻣﺪ ﺳﻘﻒ ﻣﻬﻤﺎﻧﺨﺎﻧﻪ ﭘﺎﺋﯿﻦ
ﺑﻪ ﺣڪﻢ ﺷﺮﻉ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
#سیمین_بهبهانی
@Roshanfkrane
#حق_الدوله
ﻗﻠﻢ ﭼﺮﺧﯿﺪ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﻭﺭﻕ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﭼﭗ ﻭ ﻣﺬﻫﺐ ﮔﺮﻩ ﺧﻮﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺷﯿﺨﺎﻥ
ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺟﺎﯼ ﺷﺎﻫﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺣﺠﺮﻩﻫﺎ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺧﺰﯾﺪﻧﺪ
ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺳﻘﻒ ﻭ ﺍﯾﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻦ ڪﺎﺭﺷﺎﻥ ﺷﺪ
ﻫﺮﺁﻧﭽﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﺑﻪ ﻫﺮ ﺍﻧﮕﯿﺰﻩ ﻭ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺑﻬﺎﻧﻪ
ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ، ﻧﺎﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﺑﺪﺣﺠﺎﺑﯽ، ﺑﺪ ﻟﺒﺎﺳﯽ
ﺯﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ، ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﺳﺮﺍﻍ ﺳﻔﺮﻩ ﻫﺎ، ﻧﻔﺘﯽ ﻧﯿﺎﻣﺪ
ﻭﻟﯿڪﻦ ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﯾڪﯽ ﻧﺎﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﺮﺩﻧﺪﺵ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﯾڪﯽ ﺁﻓﺘﺎﺑﻪ ﺩﺯﺩﯼ ﮔﺸﺖ ﺍﻓﺸﺎﺀ
ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻓﺘﺎﺑﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﯾڪﯽ ﺧﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺣﯿﺚ ﭼﭙﺎﻭﻝ
ﺩﻭ ﺗﺎ ﻣﺴﺘﺨﺪﻡ ﺧﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﻓﻼﻥ ﻣﻼ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺴﯿﺎﺭ
ﻣﺨﺎﻟﻒ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﺑﺪﻩ ﻣﮋﺩﻩ ﺑﻪ ﺩﺯﺩﺍﻥ ﺧﺰﺍﻧﻪ
ڪﻪ ﺷﺎڪﯽ ﻫﺎﯼ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﭼﻮ ﺷﺪ ﺩﺭ ﺁﺳﺘﺎﻥ ﻗﺪﺱ ﺩﺯﺩﯼ
ﮔﺪﺍﻫﺎﯼ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﺍﺧﺘﻼﺱ ﺷﺮڪﺖ ﻧﻔﺖ
ﺑﺮﺍﺩﺭﻫﺎﯼ ﺩﺭﺑﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﺧﺮ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ
ﻣﺤﺒﺖ ڪﺮﺩﻩ ﭘﺎﻻﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﺁﺷﭙﺰ ﭼﻮﻥ ﺷﻮﺭ ﻣﯿڪﺮﺩ
ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﻧﻤڪﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
ﭼﻮ ﺁﻣﺪ ﺳﻘﻒ ﻣﻬﻤﺎﻧﺨﺎﻧﻪ ﭘﺎﺋﯿﻦ
ﺑﻪ ﺣڪﻢ ﺷﺮﻉ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
#سیمین_بهبهانی
@Roshanfkrane
🍷
#اندکی_تفکر
مدتی هست خدا رفته برون از نظرم
نه چنین بودم و یڪ فاجعه امد به سرم...
قصه اینجاست ڪه من اهل عبادت بودم
صبح وظهروهمه شب روبه سعادت بودم...
باورم بود ڪه حاجی شدن از ایمان است
شیخ و ملا واذان گوی محل انسان است...
باورم بود که مفتی محل درویش است
هرچه میگویداز ایمان بخدای خویش است...
چند سالی به همین حال وهوا طی ڪردم
من ندانستم از این کار چه حاصل ڪردم...
یاد دارم ڪه به یڪباره پشیمان گشتم
الغرض حاصلش این بود ڪه آگه گشتم...
دیدم انگار ڪه این ریش و عبا وتسبیح
همه اسباب ریا باشد و باب تفریح...
پس ان چهره ی معصوم بدیدم شیطان
ڪه خورد مال یتیمان و ندارد ایمان...
سر من بند به یڪ ضای والظالیییین بود
ڪار او نفت و صدورش به یمن یا چین بود...
حاجی انگار ڪه فهمیده عجب خر شده ام
چشم بر بسته ڪمی ڪور وڪمی ڪر شدم...
پیش خود گفته ڪه تا ذڪر و دعا میخواند
از وطن هر چه درون هست به ما میماند...
من در ان لحظه ز تزویر و ریا دور شدم
به خودم امدم از باور خود دور شدم...
بعد از ان ڪم ڪم از ایمان خودم خسته شدم
بخدا ڪفر نگویم زخداوندی او خسته شدم...
دیدم انگار از این دین ڪه به من هدیه شده
سهم حاجی همه پول وسهم من سجده شده...
#حق_الدوله
@Roshanfkrane
#اندکی_تفکر
مدتی هست خدا رفته برون از نظرم
نه چنین بودم و یڪ فاجعه امد به سرم...
قصه اینجاست ڪه من اهل عبادت بودم
صبح وظهروهمه شب روبه سعادت بودم...
باورم بود ڪه حاجی شدن از ایمان است
شیخ و ملا واذان گوی محل انسان است...
باورم بود که مفتی محل درویش است
هرچه میگویداز ایمان بخدای خویش است...
چند سالی به همین حال وهوا طی ڪردم
من ندانستم از این کار چه حاصل ڪردم...
یاد دارم ڪه به یڪباره پشیمان گشتم
الغرض حاصلش این بود ڪه آگه گشتم...
دیدم انگار ڪه این ریش و عبا وتسبیح
همه اسباب ریا باشد و باب تفریح...
پس ان چهره ی معصوم بدیدم شیطان
ڪه خورد مال یتیمان و ندارد ایمان...
سر من بند به یڪ ضای والظالیییین بود
ڪار او نفت و صدورش به یمن یا چین بود...
حاجی انگار ڪه فهمیده عجب خر شده ام
چشم بر بسته ڪمی ڪور وڪمی ڪر شدم...
پیش خود گفته ڪه تا ذڪر و دعا میخواند
از وطن هر چه درون هست به ما میماند...
من در ان لحظه ز تزویر و ریا دور شدم
به خودم امدم از باور خود دور شدم...
بعد از ان ڪم ڪم از ایمان خودم خسته شدم
بخدا ڪفر نگویم زخداوندی او خسته شدم...
دیدم انگار از این دین ڪه به من هدیه شده
سهم حاجی همه پول وسهم من سجده شده...
#حق_الدوله
@Roshanfkrane