روشنفکران
84.2K subscribers
50K photos
42.1K videos
2.39K files
6.97K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
🕊🍁


#یادداشت_های_دلتنگی


شب ها، صداها که تمام می شوند، می نشینم در تاریکی و به صدایت فکر می کنم. صدایت را فراموش کرده ام و دکتر گفته این ابتدای کنار آمدن با نبودن توست. مثل ابتدای پاییز. مثل ابتدای کنار آمدن با نفس نکشیدن. مثل ابتدای پذیرفتن امتداد دردناک تاریکی. به صدای تو فکر می کنم و در اتاقم باران می بارد و گوشه اتاق آدم برفی غمگینی به اولین نوازش خورشید آذر ماه فکر می کند که همانقدر که جانش را خواهد گرفت، گرمش هم خواهد کرد. به صدای تو فکر می کنم و گنجشک کوچکی روی سیم برق خودکشی می کند. صدای تو را فراموش کرده ام و این را دکتر نمی فهمد که وقتی صدای تو را فراموش کرده ام یعنی اسم خودم را از یاد برده ام، که اگر اسمم را با صدای تو به یاد نیاورم چه اهمیتی دارد مرا به چه اسمی صدا کنند؟ بگو صدایم کنند دیوانه، تبر، برکه، خرچنگ. من بی تو تمام اسمهای دنیا را نمی خواهم. خودم را نمی خواهم اگر صدایم نکنی. اصلا به چه درد خودم می خورم وقتی دوستم نداشته باشی؟
بعد، صبح می شود. صداها از پنجره خانه هجوم می آورند به معاشقه من و نبودن تو. روز می شود، با صراحت دردناکی که تمام نبودن ها را به رخ آدم می کشد، بی لبخند. بی تو به خیابان ها می روم، و تمام روز تمام صداها را نشنیده می گیرم، و به هر دوستت دارم تازه ای بی اعتنا می مانم، که طاقت جنون دوباره را ندارم.
تو نیستی، و من اسم کوچکم را از یاد برده ام. دکتر می گوید این ابتدای شفاست، و نمی داند من بدون این درد چقدر تنها خواهم ماند ...


#حمید_سلیمی

💟@Roshanfkrane
🕊🍁

🔖 #یادداشت_های_دلتنگی


عاشقانه نوشتن این روزها به چشمم عبث ترین کار دنیاست، بس که هر طرف را که نگاه می کنم شعله های نفرت برپاست. نه فقط بیرون و اطراف، که در دل من. بیش از هر وقتی بی ایمانم به معاشقه، و می ترسم از هر لرزه ای به هرکجای دل رنجور. و ترس های دنیا موریانه های سیاهند، افتاده به جان خانه پوسیده رابطه. دستهای نوازش گر به چشمم کاکتوس های تیغ دار مسمومند که پسِ ساده ترین واژه ها منفعت های بزرگ را می جویند.
نه که عشق مرده باشد، نه. راست است که گفته اند جهان اطرافت از درون تو شکل می گیرند، و درون من این روزها سیرک بزرگی برپاست که خرس تیرخورده غمگینی گوشه اش برای چند سیب کال ساعت ها با دامنی قرمز روی توپی بزرگ می رقصد، و تمام وقت نگاه می کند به ناخن های شکسته اما لاک زده پای چپش. پشت صحنه سیرک، دلقکی نشسته روبروی آینه، به خودش نگاه می کند و رد وقایع را بر پیشانی چروکیده می شمارد و لبخند می زند و اشکها آرایش صورتش را پاک می کنند، در سکوت. نه که عشق مرده باشد، نه. در من زلزله ای رخ داد و اهالی شهر را کشت.
فرار همیشه هم از هراس نزدیک شدن غریبه ای دلربا نیست. اصل رم کردن، ریشه در هراس جانکاهی دارد که حاصل خوب شناختن خودت است. ترس از صورت تکیده داخل آینه، که شرابخواره گمراهی است در میخانه چشم های هر کسی که شیرین بخندد. که خسته ایم از گریز بی وقفه، و خسته از هر نوازشی که تازیانه فراق شد، و خسته از هر "من فرق می کنم" دروغ، و خسته از مرگ بی وقت واژه کوچک و عمیق "درک"، و خسته از دره های عمیق دل. چراغ های رابطه تاریکند و چراغ های #چت روشن. عشق را #تایپ می کنیم، و یادمان رفته همان نهنگ های سرخوشی بودیم که صدای آوازمان اقیانوس را طی می کرد و می نشست به گوش یار. و میان همه آدمها دل به همان بستیم که دوستمان ندارد، که خوب می دانیم در این وادی لااقل خبری از رسیدن نیست، و کیست که نداند تنها فاصله امن است.
اگر کسی حال قبیله ما را پرسید، بگوئید یک نیمه شب پاییزی دلشان را بردند بستری کنند، و دیگر هرگز برنگشتند ...
خلاص./


#حمید_سلیمی


@Roshanfkrane
🕊


🔖 #یادداشت_های_دلتنگی


و اما ، #دوری .

دوری شکل های مختلفی دارد ، که همه شان مزخرف و زشتند.
یک وقتی هست که دوری، فاصله جغرافیایی است. فکر کن تو و دلبر دو سر دنیا زندگی می کنید. تو این گوشه نقشه دنیایی، روزت را با فکرهای تلخ شروع کرده ای، دلبرت آن طرف دنیا برایت بوسه ای مجازی می فرستد و می گوید شب بخیر و می خوابد و تو می مانی و یک روز طولانیِ زشتِ سردِ بی صدای او .

یک وقتی هم هست که دوری، دوری دلهاست. تو دوستش داری و او بی اعتناست، یا برعکس. که چه دردی دارد تکاپوی ناامیدانه و یک نفره برای زنده کردن یا زنده نگه داشتن عشقی که انگار قرنهاست مرده و جنازه اش هم گوشه قبری به وسعت دو دل پوسیده.

یک شکلش هم دوری اجباری است. کسی را دوست داری که بر اساس قواعد مزخرف دنیای آدم بزرگها سهم تو نیست، و حتی فکر کردن به او هم ممنوع است. مثلا در مسیجی برایت می نویسد چه خوب که دوباره می نویسی، تو جانت پر می کشد که برایش بنویسی چه خوب که این همه بی تاب شراب بودن توام، ولی نباید. و می نویسی ممنون از شما. و می خوابی و خواب گرگ پیری را می بینی که تو را می درد و صورتش شبیه صورت خود توست.

می بینی؟ دوری شکلهای مختلفی دارد. می توانم تا صبح برایت بنویسم.
میان این همه تنوع عذاب، یک وقتی اما هست که مبتلا می شوی به عمیق ترین شکل دردِ دوری. یک روز روبروی آینه می ایستی، به خودت نگاه می کنی و کم کم درد در گوشه سمت چپ پیشانیت هار می شود، و تو را وادار می کند مرور کنی که چقدر دوری افتاده میان کسی که هستی، و کسی که دوست داشتی باشی. چه خاک سوخته بی برکتی می شود آینه ...

دوری شکلهای مختلفی دارد، که همه شان مزخرف و زشتند ...


#حمید_سلیمی

@Roshanfkrane



#یادداشت_های_دلتنگی
#عشق

جان آدمی، نخست به مادر است که می‌پیچد زیرا که او ممد حیات کودک است پس بخشی از روح انسان همیشه نزد مادرش، معتکف می‌ماند. بعدها با هر بار دل‌بستن عمیق-چه در رفاقت و چه در عشق- بخشی از جان آدمی گره می‌خورد به دیگران و آن دیگری حامل تصویری از روح تو می‌شود و روحت همان‌جا ساکن است که او حضور دارد و تو به آن‌جا تعلق داری که از آنِ اوست، به خانه‌اش. پس خانه تبدیل به تصویری متکثر می‌شود. تصویری چندگانه و چندجایی که مثلا از کوچه بن‌بستی در شهر کوچک زادگاهت سرچشمه می‌گیرد، به خیابانی باریک در تهران می‌رسد، به شهری ناشناخته در آلمان می‌رود و به قطعه زمینی عزیز در کردستان باز می‌گردد. جان تو به تمام آن آدم‌ها و این مکان‌ها پیچیده؛ آنها جان‌پیچ تو هستند، بخش‌های هویت‌بخش روحت، قرارگاه و خانه‌ات... بعد انگار ما مدام در حال سفر کردن در زمینیم تا این چندگانگی مقدس اما رنج‌بار را چاره کنیم، به یگانگی و یکپارچگی نخستین باز گردانیم و از نو متولد شویم. شبیه همان شعر لعنتی #محمود_درویش که می‌گفت:

"علی هذه الارض سیده الارض/ ام البدایات، ام النهایات"*

#امیرحسین_کامیار

*ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺳﺮﺯﻣﲔ، ﺑﺎﻧﻮﻯ ﺳﺮﺯﻣین‌ها
آﻏﺎﺯ ﺁﻏﺎﺯﻫﺎ، ﭘﺎﻳﺎﻥ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﻫﺎ...
@Roshanfkrane
🔖 #یادداشت_های_دلتنگی


هست ها که نیستند، نیست ها که هستند:
آن نیست ها. منجمدهای بیرون آمده از سردخانه های ذهن ما، که به بهانه ای بی ربط - عطری، آهنگی، تغییر فصلی- باز می گردند به کوچه های یاد و قدم می زنند و برگها زیر پایشان خش خش میکند و بیچاره میشویم از آوار آزار نبودنشان.
آن هست ها. آنها که کنار ما هستند، تن به تن و نفس به نفس. و آنقدر سرد که همیشه زمستانیم کنارشان، دریغ از برافروختن شعله ای کم جان، مگر به نیاز تن.

آخ، آن ها که هرگز ندیده ایم رویارو، و به جان دوست داریم. آنها که از دنیاشان جز به قدر عکسی - و شاید چند کلام هم صحبتی به برکت واژه های بیجان تایپی- هیچ نمی شناسیم و دلتنگ شان می شویم، آنها که در خواب های ما هم قدم نزده اند، آنها که گاه حتا هیچ نمی دانیم صدایشان چگونه است، آنها که خبر نداریم قبل از خواب یاد کدام خاطره بچگی می افتند، آنها که از روز و روزگارشان هیچ نمی دانیم، و بی رحمانه عزیزند. عزیزند. عزیز. آنقدر عزیز که لجمان می گیرد از خودمان و بازی مضحکمان. این چه آدابی است، دل دیوانه؟

زندگی هزار و یک شیوه داشت، و ما آن را برگزیدیم که آغوشهایمان را تیغ دار کرد و ناامن. دل سپردیم به قبل و بعد از روابط. یا از فراق آن که رفته نوشتیم، یا از حسرت آن که نخواهد آمد. و حیف که هیچکس نبود آن دقایق متیرک را بنویسد و بخواند، آن چند ساعت با هم بودن، آن چند دقیقه‌ی امنِ آغوش را، آن خواستن متبرک توامان و دوسویه را. آن بوسه را که جهان را متوقف می کرد. بی ملال و درد و پیری و دوری....

مبتلای لب های سرد زنجیر، زندانیان فرتوتی بودیم در زندانی که یک سلول داشت، و یک زندانی.
بی هواخوری، بی ملاقاتی...


#حمید_سلیمی

@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک‌بار دیگر از ته دل بر سر دنیا فریاد کشیدم. بعد دهان‌بندی به دهانم زدند، دست‌و‌پایم را بستند و به من چشم‌بند زدند. چندین‌ بار به عقب‌و‌جلو رانده شدم. مرا سر پا کردند و با ضربه به زمین انداختند، این کار را هم چندین بار کردند، پاهایم را چنان کشیدند که از درد به بالا پریدم، مرا لحظه‌ای به حال خود گذاشتند، اما بعد، برخلاف انتظارم، با چیزی تیز، اینجا و آنجا، هرجا که شد،
بر من زخم زدند ...

#یادداشت_ها
#فرانتس_کافکا


🎥اسب دوپا
🎬سمیرا مخملباف

@Roshanfkrane
‍ ‍ ‍


💬 #یادداشت_های_دلتنگی

روند ابتلا اينطوری است كه يك روز كشف می‌کنی يك نفر مهم ترين بخش زندگيت شده، و كشف می‌کنی مهم ترين بخش زندگی او نيستی، اما برايت مهم نيست. همين كه نگاهش كنی از دور، حال خودت و دلت خوب است.
ساكت و صبور نگاه می كنی، به او و به پيرشدن خودت.

بعد يك روز آدم محزون درون آينه می پرسد بس نيست؟ لبخند می زنی كه نه. هرگز بس نيست. علاقه ای واقعی ناگاه شروع می‌شود و هرگز پايان نمی يابد و در همه حال خورشيد مهربان ارديبهشت است وسط سينه ات.
علاقه گرم می‌تابد و مستت می‌کند، حتا اگر جنون و حسادت و عطش تباهت كنند..


#حميد_سليمی
@Roshanfkrane
🕊 ...


🔖 #یادداشت_های_دلتنگی


اگر از خود مطمئن نیستیم، سرک نکشیم به خلوت کسی. توجه نکنیم، محبت نشان ندهیم، اهلی نکنیم. اگر شهامت دل بستن نداریم، دلبری هم نکنیم. اگر معیارها و خواسته هایمان را در کسی نمی بینیم، دور باشیم و از ترس تنهایی رویایی دروغین نبافیم. یاد بگیریم آفت آرامش کسی نباشیم.
حواسمان نبوده و بازی را بلد نبوده ایم که حالا روزگار پر شده از دل های شکسته. دل های لبه دار ، دل های تیز. اگر از زخمی کردن نمی ترسیم، لااقل از زخمی شدن بترسیم. دنیا دایره بسته بسیار کوچکی است...



#حمید_سلیمی

@Roshanfkrane
چرا سلبریتی ها جای روشنفکران را گرفته اند؟

ما با پدیده روشنفکرِ غایب مواجه هستیم. روشنفکرِ غایب یعنی کشورهایی که روشنفکرانش از کشور خارج می‌شوند و مهاجرت می‌کنند. افرادی که صاحب ایده هستند تحت فشارِ شرایط، جامعه را ترک می‌کنند. نویسندگان بزرگ،هنرمندان و شاعران منتقد و رمان نویسان اجتماعی-سیاسی وقتی از جامعه غایب باشند جای خود را به سلبریتی ها می‌دهند. در فقدان این روشنفکران، روشنفکران کاذب نقش می‌یابند...
تبعات این انتقال مرجعیت فرهنگی، دامن زدن به اُفت و ابتذال فرهنگی است. غیبت روشنفکران از این عرصه ها زمینه را برای حضور و بروز سلبریتی در جامعه، فرهنگ و سیاست فراهم میکند و مصلحت عمومی و اجتماعی فدای فرصت طلبی سلبریتی‌ها خواهد شد. باید روشنفکران را به عرصه عمومی بازگرداند تا از زندگی عمومی-اجتماعی معنا زدایی نشود.

#یادداشت
#دکتر_قانعی_راد

#ارسالی #اجتماعی #اندیشه

@Roshanfkrane
نکند آن‌که چیزی را انتخاب نمی‌کند هم خود در حال انتخاب چیزی باشد!

از کتابِ #یادداشت_هایی_درباره‌_زندگی
#اورهان_پاموک
@Roshanfkrane
Audio
🔹کنه‌های قدرت
🔸#یادداشت در حوزەی قدرت سیاسی (با یک بەروزرسانی جزئی)
✍️#ماشاءالله_اکبری
🎼موسیقی: مارک آنتونی
🎙صدا و میکس: ش. شریف‌زاده

👈این یادداشت در کانال روشنفکران منتشر شدە است.

#اندیشه #اجتماعی #سیاسی

@Roshanfkrane
be bahaneye ghanun
Rahim Qhomeyshi
🔹#یادداشت: به بهانه‌ی قانون سراغ دختران ما نروید!
✍️نویسندە: #رحیم_قمیشی
🎙صدا و میکس: ش. شریف‌زادە
#ارسالی از جناب شریف زاده
اصل مطلب را
اینجا👉 ببینید

#انتقادات #اجتماعی #مذهبی #حجاب_اجباری

@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
pajuheshi tatbighi dar kelse avval
🔹ایران، چین و آلمان
(نتایج پژوهشی در مورد کتاب فارسی کلاس اول)
🔸#یادداشت
✍️#علیرضا_عابدین
🎼موسیقی: کیتارو
🎙صدا و میکس: ش. شریف‌زاده

#ارسالی #اجتماعی  #اندیشه

@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
Sh.Sharifzadeh⁩
🔹#یادداشت: پنجاە-شصت سالەهای امروز ایران
✍️نویسندە: نامعلوم
🎙صدا و میکس: ش. شریف‌زادە
🎼موسیقی: بابک بیات
#ارسالی #اندیشه #اجتماعی
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
🔹#یادداشت: جناب بازجو! با تو سخن می‌گویم...
🔸در رابطە با بازداشت‌های فرهنگیان
🎙متن، صدا و میکس: #ش_شریف‌زاده
🎼موسیقی: ونجلیس، کیتارو
#ارسالی #اندیشه #اجتماعی
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
🔹#یادداشت #طنز: هیچ عاقلی با مردم عصبانی کل‌کل نمی‌کند!
🔸در رابطە با مخالفت‌های تاریخی و جدید روحانیان با تکنولوژی!
✍️نویسنده: #ماشاءالله_اکبری
🎙صدا و میکس: #ش_شریف‌زاده
🎼موسیقی: Marius Turjansky

#اجتماعی #طنز #انتقادات #مذهبی

@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
🔹#یادداشت: مردمان حذف شده از دنیا (در رابطه با حقوق دیجیتال ایرانیان)
✍️نویسندە: #حامد_بیدی
🎙صدا و میکس: #ش_شریف‌زادە
🎼موسیقی: انیو موریکونه

#اجتماعی #اندیشه
@Roshanfkrane
Audio
🔹بازنشر #یادداشت قدیمی: هم‌وطن! با تو سخن می‌گویم...
🔸در رابطە با جایگاە معلّم در ایران امروز
🎙متن، صدا و میکس: #ش_شریف‌زادە
🎼موسیقی: مجید انتظامی، احمت اوزگول، انیو موریکونه، ...


#اجتماعی
@Roshanfkrane
ترامپ و جنبش "نخست ایران"
▫️ از پیروزی ترامپ چه می‌توان آموخت؟

در پیروزی تاریخی دونالد ترامپ مین‌استریم شکست خورد، رسانه‌ها همه از دم باختند، سلبریتی‌ها مفتضح شدند و دانشگاه بی‌اعتبار شد: پیروزی او بیش از هر چیز مرهون کارگر آمریکایی، طبقه‌ی کم‌برخوردار و بدنه‌ی مردمی خارج از طبقه‌ی متوسط شهری/فرهنگی مرفه آمریکایی بود.

#ترامپ ارزش‌ها را از نو و به درستی برای جامعه‌ی آمریکایی تعریف کرد: به کارگران وعده‌ی "نخست آمریکا" را داد، طبقه‌ی کم برخوردار را به دفاع از تنها دارایی خود، میهن و هویت آمریکایی شوراند و با انتخاب جی‌دی ونس به معاون اولی خود، مردی که از قلب هیلیبیلی، جامعه‌ی روستایی منزوی‌شده‌ی اصیل آمریکایی بالا کشیده بود، به آمریکای اصیل آنگلوساکسونی در مزرعه‌ها، منطقه‌های روستایی و حاشیه‌ی شهرها پیام فرستاد که او به جای مهاجران غیرقانونی و چند فرهنگی مشمئزکننده‌ی جاری، برای دفاع از "رویای آمریکایی" و فرهنگ کلاسیک آمریکایی برخاسته است.

به این ترتیب مردمان نامریی‌شده در رسانه‌های آمریکایی، ناگاه در پنجم نوامبر مریی شدند و یک پیروزی بزرگ و بی‌اما و اگر را برای ترامپ ساختند تا هر کسی آن‌ها را نادیده گرفته بود، ببازد.

ترامپ به عنوان یک راست غیرکلاسیک و مقداری نزدیک به آرایه‌های منحط لیبرتارینی، با ما راست‌های کلاسیک ایرانی تفاوتی‌هایی دارد اما پیروزی او برای جریان لیبرال‌محافظه‌کار اصیل ایرانی، درس‌ها و نکته‌های فراوانی را یادآوری می‌کند. ۲.۵ سال پیش، در یادداشتی درباره‌ی "مردمان مریی‌شده‌ی آبان ۹۸" و نسبت آن‌ها با لیبرال‌محافظه‌کاران ایرانی توضیح مناسبی دادم (لینک). آن‌جا نوشته بودم:

«یکی از ارزش‌های دقیق جریان راست ایران، دفاع از طبقه‌ی کم‌برخوردار یا بی‌برخوردار از ثروت عمومی‌ست. پیامد اقتصاد بازار، بالا آوردن آب برای تمام دارندگان منافع است؛ چه کشتی‌های بزرگ، چه قایق‌های کوچک. ثروت عمومی کشور نمی‌تواند تنها در اختیار طبقه‌ای از منتفعان قرار بگیرد که به یمن برخورداری از رانت گسترده و پشتیبانی نهاد قدرت، در حال بازتولید رابطه‌ی ارباب و رعیتی با دیگر بخش‌های جامعه‌اند.

استان‌های محروم، طبقه‌های رهاشده، آموزگاران، کارگران، انبوه دارندگان درآمدهای ناچیز و بی‌ثبات و لشگر بیکاران، بزرگ‌ترین برش طبقاتی جامعه‌ی امروز ایران را تشکیل می‌دهند. آنان، به حکم شناسنامه، شهروند ایرانند و سزاوار دریافت خدمات مکفی و ضروری عمومی، اما چنان از ثروت عمومی دور افتاده و به حاشیه رانده شده‌اند که نامریی و ناموجودند! شورش این طبقه، تلاشی برای بازگشت به متن است، آن‌ها، با فهمی مشترک و درخشان از گذشته، یک‌صدا و متحد، آینده‌‌ای را فریاد می‌زنند که جدی‌ترین و گاه تنها‌ترین مدافع آن، راست ایرانی‌ست».

این‌که برخلاف تصور کلیشه‌ای، جریان راست که از سرمایه‌داری دفاع می‌کند، توامان مدافع قشرهای نابرخوردار از ثروت نیز باشد، شاید کمی نامانوس به نظر آید اما این نامانوس بودن ارتباطی با واقعیت برقرار نمی‌کند و به دلیل خوانش راست با رفرنس‌های چپ است که آفت سلطه‌ی ۵۰ ساله‌ی نوشته‌های کمونیستی بر فضای فکری ایران است، وگرنه راست کلاسیک مدافع ارزش‌های اجتماعی، نهادهای سنتی و دقیقن همان چیزی‌ست که طبقه‌ی نابرخوردار جامعه در هفت آبان‌ ۹۵، دی‌ ۹۶ و آبان ۹۸ فریاد زد، بنابراین؛

«پیوند جریان لیبرال‌محافظه‌کار با طبقه‌ی کم‌برخوردار و بی‌برخودار از ثروت عمومی، بر بنیاد درک مشترک تاریخی، ارزش مشترک ملی‌گرایی و خواست مشترک توسعه‌گرایی پدید آمده و آن‌ها دریافته‌اند که این هم‌سویی، نه مانند دیگر جریان‌های مدعی، ابزاری، که برآمده از یک هم‌پیمانیِ ناگسستنی و ساختاری بر پایه‌ی خردورزی‌ست».

و در نهایت نتیجه‌گیری یادداشتم که امروز و پس از ۲.۵ سال، با پیروزی ترامپ، تجلی دیگری یافته است:
«ما لیبرال‌محافظه‌کاران ایرانی در پسِ فردا، هیچ هم‌پیمانی مطمئن‌تر و قدرتمندتر از طبقه‌ی کم‌برخوردار و بی‌برخودار از ثروت عمومی نخواهیم یافت و آن‌ها نیز هیچ جریانی جدی‌تر و پایبندتر به مطالبات‌شان از راست ایران‌خواه و جریان لیبرال‌محافظه‌کار نخواهند یافت»؛ و امروز  این پیوند را می‌توان "پیمان ایران" نامید و جنبش در پی آن را جنبش "#نخست_ایران"!

✔️ @SasanAghaei
#انتخابات_۲۰۲۴ #اقتصاد_ایران #اقتصاد_آزاد #لیبرالیسم‌محافظه‌کار

@Roshanfkrane

📌 مرتبط
✍🏼 من صدای آبانم (لینک)
✍🏼 مردمان مریی‌شده‌ی آبان ۹۸ (لینک)
📺 جی‌دی ونس کیست؟ (لینک)
✍🏼 مساله: دام‌فقر عمومی (لینک)
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
🔹#یادداشت: غریب آشنا
✍️نویسندە: #مجتبی_لشکربلوکی
🎙صدا و میکس: #ش_شریف‌زادە
🎼موسیقی: Igor Ferreira

#اجتماعی
#انتقادات
@Roshanfkrane