۲۵۶ هزار میلیارد تومان وام به مدیران، در حالی که جوانان در صف وام ازدواج میمیرند!
نویسنده: #حمید_آصفی
وقتی بانکها ۲۵۶ هزار میلیارد تومان به مدیران و اعضای هیئتمدیره خود وام میدهند، در حالی که جوانان برای دریافت وام ازدواج ماهها در صف میایستند، دیگر نمیتوان این سیستم را فقط یک نظام اقتصادی نامید. این یک بازی است، بازیای که در آن قواعد را عدهای خاص نوشتهاند و بقیه فقط تماشاچیاند. اینجا دیگر بحث اقتصاد نیست، بحث عدالت است، بحث انسانیترین حقهایی است که از مردم دریغ شده است.
تجربههای ملموس: از زندگی روزمره تا ناامیدی
بیایید از کوچههای شهر شروع کنیم. همان جایی که علی، جوان ۲۸ ساله، برای خرید یک جهیزیه ساده، سه سال است که در صف وام ازدواج مانده. او هر ماه به بانک مراجعه میکند، اما پاسخ همیشه یکسان است: «ظرفیت پر است.» در همان شهر، مدیر یک بانک، با وامی چند میلیاردی، ویلاهای شمال را یکی پس از دیگری میخرد. این دو تصویر در کنار هم، نه یک پارادوکس، که واقعیت تلخ اقتصاد ایران است.
یا فاطمه، مادر سه فرزند، که برای دریافت وام فرزندآوری، باید از هفتخوان رستم بگذرد. او هر روز با امید به بانک میرود، اما امیدش هر روز کوچکتر میشود. در همین حال، مدیران بانکها با وامهای کلان، کسبوکارهای شخصی خود را رونق میدهند. اینجا دیگر بحث پول نیست، بحث انسانیت است.
رشد اقتصادی؟ یا توهم رشد؟
مرکز آمار میگوید رشد اقتصادی در پاییز امسال ۱.۶ درصد بوده است. اما این عدد برای کسی که هر روز با تورم دستوپنجه نرم میکند، چه معنایی دارد؟ وقتی قیمت نان، دارو، و بنزین هر روز بالا میرود، این رشد اقتصادی برای مردم عادی چه فایدهای دارد؟
اگر نفت را از معادله حذف کنیم، رشد اقتصادی به ۱.۵ درصد میرسد. این یعنی اقتصاد ایران بدون نفت، تقریباً ایستاده است. اما مشکل اینجاست که نفت هم دیگر نفت سابق نیست. تحریمها، فساد، و مدیریت نادرست، درآمدهای نفتی را به حداقل رسانده است. حالا سوال این است: اگر نفت نباشد، چه چیزی از اقتصاد ایران باقی میماند؟
بازار ایران: از رکود تا ورشکستگی
با نزدیک شدن به عید، بازار ایران در حالی نفسهای آخرش را میکشد که بسیاری از مغازهداران حتی توان خرید کالاهای اساسی را ندارند. مغازههایی که سالها قلب اقتصاد محلی بودند، امروز یکی پس از دیگری تعطیل میشوند. این فقط یک رکود اقتصادی نیست، این مرگ تدریجی یک سیستم است.
پس از عید، موج ورشکستگیها شروع خواهد شد. مغازههایی که سالها محل خرید مردم بودند، بهزودی به ساختمانهای خالی تبدیل میشوند. اینجا دیگر بحث اقتصاد نیست، بحث زندگی است، بحث آیندهای است که هر روز تاریکتر میشود.
فروپاشی اقتصادی: یک سناریوی اجتنابناپذیر
با این شرایط، فروپاشی اقتصادی دیگر یک احتمال نیست، یک واقعیت است. تورم، بیکاری، ورشکستگی، و نابرابری، همگی نشاندهنده این هستند که اقتصاد ایران در آستانه یک بحران بزرگ قرار دارد. اما این بحران فقط اقتصادی نیست، این بحران یک سیستم است، سیستمی که دیگر توان پاسخگویی به نیازهای مردم را ندارد.
سوگنامهای بر اقتصاد سیاسی ایران
این مقاله فقط یک تحلیل نیست، این یک سوگنامه است. سوگنامهای برای اقتصادی که میتوانست باشد، اما نشد. سوگنامهای برای جوانانی که آرزوهایشان در صف وامها خاک میخورد. سوگنامهای برای مادرانی که آینده فرزندانشان را در تاریکی میبینند.
اقتصاد سیاسی ایران، که وعده عدالت و رفاه میداد، امروز به سمبل نابرابری و بیعدالتی تبدیل شده است. این سیستم دیگر قابل اصلاح نیست، این سیستم باید تغییر کند. تغییر نه با وعدههای توخالی، که با اقدامات عملی.
#ارسالی #انتقادات #سیاسی #اجتماعی #اقتصاد
@Roshanfkrane
نویسنده: #حمید_آصفی
وقتی بانکها ۲۵۶ هزار میلیارد تومان به مدیران و اعضای هیئتمدیره خود وام میدهند، در حالی که جوانان برای دریافت وام ازدواج ماهها در صف میایستند، دیگر نمیتوان این سیستم را فقط یک نظام اقتصادی نامید. این یک بازی است، بازیای که در آن قواعد را عدهای خاص نوشتهاند و بقیه فقط تماشاچیاند. اینجا دیگر بحث اقتصاد نیست، بحث عدالت است، بحث انسانیترین حقهایی است که از مردم دریغ شده است.
تجربههای ملموس: از زندگی روزمره تا ناامیدی
بیایید از کوچههای شهر شروع کنیم. همان جایی که علی، جوان ۲۸ ساله، برای خرید یک جهیزیه ساده، سه سال است که در صف وام ازدواج مانده. او هر ماه به بانک مراجعه میکند، اما پاسخ همیشه یکسان است: «ظرفیت پر است.» در همان شهر، مدیر یک بانک، با وامی چند میلیاردی، ویلاهای شمال را یکی پس از دیگری میخرد. این دو تصویر در کنار هم، نه یک پارادوکس، که واقعیت تلخ اقتصاد ایران است.
یا فاطمه، مادر سه فرزند، که برای دریافت وام فرزندآوری، باید از هفتخوان رستم بگذرد. او هر روز با امید به بانک میرود، اما امیدش هر روز کوچکتر میشود. در همین حال، مدیران بانکها با وامهای کلان، کسبوکارهای شخصی خود را رونق میدهند. اینجا دیگر بحث پول نیست، بحث انسانیت است.
رشد اقتصادی؟ یا توهم رشد؟
مرکز آمار میگوید رشد اقتصادی در پاییز امسال ۱.۶ درصد بوده است. اما این عدد برای کسی که هر روز با تورم دستوپنجه نرم میکند، چه معنایی دارد؟ وقتی قیمت نان، دارو، و بنزین هر روز بالا میرود، این رشد اقتصادی برای مردم عادی چه فایدهای دارد؟
اگر نفت را از معادله حذف کنیم، رشد اقتصادی به ۱.۵ درصد میرسد. این یعنی اقتصاد ایران بدون نفت، تقریباً ایستاده است. اما مشکل اینجاست که نفت هم دیگر نفت سابق نیست. تحریمها، فساد، و مدیریت نادرست، درآمدهای نفتی را به حداقل رسانده است. حالا سوال این است: اگر نفت نباشد، چه چیزی از اقتصاد ایران باقی میماند؟
بازار ایران: از رکود تا ورشکستگی
با نزدیک شدن به عید، بازار ایران در حالی نفسهای آخرش را میکشد که بسیاری از مغازهداران حتی توان خرید کالاهای اساسی را ندارند. مغازههایی که سالها قلب اقتصاد محلی بودند، امروز یکی پس از دیگری تعطیل میشوند. این فقط یک رکود اقتصادی نیست، این مرگ تدریجی یک سیستم است.
پس از عید، موج ورشکستگیها شروع خواهد شد. مغازههایی که سالها محل خرید مردم بودند، بهزودی به ساختمانهای خالی تبدیل میشوند. اینجا دیگر بحث اقتصاد نیست، بحث زندگی است، بحث آیندهای است که هر روز تاریکتر میشود.
فروپاشی اقتصادی: یک سناریوی اجتنابناپذیر
با این شرایط، فروپاشی اقتصادی دیگر یک احتمال نیست، یک واقعیت است. تورم، بیکاری، ورشکستگی، و نابرابری، همگی نشاندهنده این هستند که اقتصاد ایران در آستانه یک بحران بزرگ قرار دارد. اما این بحران فقط اقتصادی نیست، این بحران یک سیستم است، سیستمی که دیگر توان پاسخگویی به نیازهای مردم را ندارد.
سوگنامهای بر اقتصاد سیاسی ایران
این مقاله فقط یک تحلیل نیست، این یک سوگنامه است. سوگنامهای برای اقتصادی که میتوانست باشد، اما نشد. سوگنامهای برای جوانانی که آرزوهایشان در صف وامها خاک میخورد. سوگنامهای برای مادرانی که آینده فرزندانشان را در تاریکی میبینند.
اقتصاد سیاسی ایران، که وعده عدالت و رفاه میداد، امروز به سمبل نابرابری و بیعدالتی تبدیل شده است. این سیستم دیگر قابل اصلاح نیست، این سیستم باید تغییر کند. تغییر نه با وعدههای توخالی، که با اقدامات عملی.
#ارسالی #انتقادات #سیاسی #اجتماعی #اقتصاد
@Roshanfkrane