@sonati444telegram
شب از شبهای پاییزی ست_ناظری
شب از شبهای پاییزی ست🍂
شب از شبهای پاییزی ست
از آن همدرد و با من مهربان شبهای اشک آور
ملول و خسته دل گریان و طولانی
شبی که در گمانم من که آیا بر شبم گرید ، چنین همدرد
و یا بر بامدادم گرید ، از من نیز پنهانی
من این می گویم و دنباله دارد شب
خموش و مهربان با من
به کردار پرستاری سیه پوش پیشاپیش ، دل برکنده از بیمار
نشسته در کنارم ، اشک بارد شب
من اینها گویم و دنباله دارد شب
#اخوان_ثالث
#موسیقی
@Roshanfkrane
شب از شبهای پاییزی ست
از آن همدرد و با من مهربان شبهای اشک آور
ملول و خسته دل گریان و طولانی
شبی که در گمانم من که آیا بر شبم گرید ، چنین همدرد
و یا بر بامدادم گرید ، از من نیز پنهانی
من این می گویم و دنباله دارد شب
خموش و مهربان با من
به کردار پرستاری سیه پوش پیشاپیش ، دل برکنده از بیمار
نشسته در کنارم ، اشک بارد شب
من اینها گویم و دنباله دارد شب
#اخوان_ثالث
#موسیقی
@Roshanfkrane
👤مدير گروه تاليف كتب فارسی:
▫️مضمون اشعار #ابتهاج مناسب كتاب درسي نبود و شعر #سلمان_هراتي را جايگزينش كرديم.
▫️شعر "باغ بيبرگي" از #اخوان_ثالث و "به كجا چنين شتابانِ" #شفيعي_كدكني محتواي نااميدي داشت!
▫️برخي از شاعران در دايره نظام ارزشي ما نمي گنجند/همشهری
#خبر #آموزش_و_پرورش
@Roshanfkrane
▫️مضمون اشعار #ابتهاج مناسب كتاب درسي نبود و شعر #سلمان_هراتي را جايگزينش كرديم.
▫️شعر "باغ بيبرگي" از #اخوان_ثالث و "به كجا چنين شتابانِ" #شفيعي_كدكني محتواي نااميدي داشت!
▫️برخي از شاعران در دايره نظام ارزشي ما نمي گنجند/همشهری
#خبر #آموزش_و_پرورش
@Roshanfkrane
برای زنده یاد دکتر #مصدّق
مهدی اخوان ثالث _ تسلی و سلام
شعر و خوانش: مهدی #اخوان_ثالث
آهنگ: #مجید_درخشانی
این شعر را برای زنده یاد دکتر #مصدّق گفته ام. در آن وقت ها، در سال ۳۵، نمی شد اسم مصدّق را ببری؛ این بود که بالای شعر نوشتم: برای پیر محمّد احمدآبادی. من خودم در زندان بودم که آن مرد بزرگ و بزرگوار تاریخ معاصر ما را گرفته بودند و تقریباً محکوم کرده بودند. وقتی ما را در زندان زرهی برای هواخوری می بردند ، او [ دکتر مصدّق] را می دیدیم که در یک حصار سیمی خاص و جداگانه ای به تنهایی راه می رفت و قدم می زد؛ مثل شیری درون قفس .
بعدها این شعر را برایش گفتم:
دیدی دلا که یار نیامد
گرد آمد و سوار نیامد
بگداخت شمع و سوخت سراپای
وان صبح زرنگار نیامد
آراستیم خانه و خوان را
وان ضیف نامدار نیامد
دل را و شوق را و توان را
غم خورد و غمگسار نیامد
آن کاخ ها ز پایه فروریخت
و آن کرده ها به کار نیامد
سوزد دلم به رنج و شکیبت
ای باغبان! بهار نیامد
بشکفت بس شکوفه و پژمرد
اما گلی به بار نیامد
خشکید چشم چشمه و دیگر
آبی به جویبار نیامد
ای شیر پیر بسته به زنجیر
کز بندت ایچ عار نیامد
سودت حصار و پیک نجاتی
سوی تو و آن حصار نیامد...
@Roshanfkrane
آهنگ: #مجید_درخشانی
این شعر را برای زنده یاد دکتر #مصدّق گفته ام. در آن وقت ها، در سال ۳۵، نمی شد اسم مصدّق را ببری؛ این بود که بالای شعر نوشتم: برای پیر محمّد احمدآبادی. من خودم در زندان بودم که آن مرد بزرگ و بزرگوار تاریخ معاصر ما را گرفته بودند و تقریباً محکوم کرده بودند. وقتی ما را در زندان زرهی برای هواخوری می بردند ، او [ دکتر مصدّق] را می دیدیم که در یک حصار سیمی خاص و جداگانه ای به تنهایی راه می رفت و قدم می زد؛ مثل شیری درون قفس .
بعدها این شعر را برایش گفتم:
دیدی دلا که یار نیامد
گرد آمد و سوار نیامد
بگداخت شمع و سوخت سراپای
وان صبح زرنگار نیامد
آراستیم خانه و خوان را
وان ضیف نامدار نیامد
دل را و شوق را و توان را
غم خورد و غمگسار نیامد
آن کاخ ها ز پایه فروریخت
و آن کرده ها به کار نیامد
سوزد دلم به رنج و شکیبت
ای باغبان! بهار نیامد
بشکفت بس شکوفه و پژمرد
اما گلی به بار نیامد
خشکید چشم چشمه و دیگر
آبی به جویبار نیامد
ای شیر پیر بسته به زنجیر
کز بندت ایچ عار نیامد
سودت حصار و پیک نجاتی
سوی تو و آن حصار نیامد...
@Roshanfkrane
بیداد
محمدرضا شجریان
ساز و آواز《بیداد》
خواننده : محمدرضا #شجریان
تار : #حسین_علیزاده
کمانچه : #کیهان_کلهر
تنبک : #همایون_شجریان
هوا بس ناجوانمردانه سرد است...
#اخوان_ثالث
#موسیقی
@Roshanfkrane
خواننده : محمدرضا #شجریان
تار : #حسین_علیزاده
کمانچه : #کیهان_کلهر
تنبک : #همایون_شجریان
هوا بس ناجوانمردانه سرد است...
#اخوان_ثالث
#موسیقی
@Roshanfkrane
tarabesstaan
مهدی اخوان ثالث _ تسلی و سلام
شعر و خوانش:
مهدی #اخوان_ثالث
آهنگ: #مجید_درخشانی
این شعر را برای زنده یاد دکتر مصدّق گفته ام . در آن وقت ها ـ در سال ۳۵ ـ نمی شد اسم #مصدق را ببری ؛ این بود که بالای شعر نوشتم : برای پیر محمّد احمدآبادی . من خودم در زندان بودم که آن مرد بزرگ و بزرگوار تاریخ معاصر ما را گرفته بودند و تقریباً محکوم کرده بودند . وقتی ما را در زندان زرهی برای هواخوری می بردند ، او [ دکتر مصدّق] را می دیدیم که در یک حصار سیمی خاص و جداگانه ای به تنهایی راه می رفت و قدم می زد؛ مثل شیری درون قفس .
بعدها این شعر را برایش گفتم:
۱۴. اسفند سالروز در گذشت دکتر #محمد_مصدق
یادش گرامی 🌹
#مناسبت
@Roshanfkrane
مهدی #اخوان_ثالث
آهنگ: #مجید_درخشانی
این شعر را برای زنده یاد دکتر مصدّق گفته ام . در آن وقت ها ـ در سال ۳۵ ـ نمی شد اسم #مصدق را ببری ؛ این بود که بالای شعر نوشتم : برای پیر محمّد احمدآبادی . من خودم در زندان بودم که آن مرد بزرگ و بزرگوار تاریخ معاصر ما را گرفته بودند و تقریباً محکوم کرده بودند . وقتی ما را در زندان زرهی برای هواخوری می بردند ، او [ دکتر مصدّق] را می دیدیم که در یک حصار سیمی خاص و جداگانه ای به تنهایی راه می رفت و قدم می زد؛ مثل شیری درون قفس .
بعدها این شعر را برایش گفتم:
۱۴. اسفند سالروز در گذشت دکتر #محمد_مصدق
یادش گرامی 🌹
#مناسبت
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@Roshanfkrane
چون درختی در صمیم سرد و بی ابر زمستانی
هر چه برگم بود و بارم بود
هر چه از فر بلوغ گرم تابستان و میراث بهارم بود
هر چه یاد و یادگارم بود
ریخته ست
چون درختی در زمستانم
بی که پندارد بهاری بود و خواهد بود
دیگر اکنون هیچ مرغ پیر یا کوری
در چنین عریانی انبوهم آیا لانه خواهد بست ؟
دیگر آیا زخمه های هیچ پیرایش
با امید روزهای سبز آینده
خواهدم این سوی و آن سو خست ؟
چون درختی اندر اقصای زمستانم
ریخته دیری ست
هر چه بودم یاد و بودم برگ
یاد با نرمک نسیمی چون نماز شعله ی بیمار لرزیدن
برگ چونان صخره ی کری نلرزیدن
یاد رنج از دستهای منتظر بردن
برگ از اشک و نگاه و ناله آزردن
ای بهار همچنان تا جاودان در راه
همچنان جاودان بر شهرها و روستاهای دگربگذر
هرگز و هرگز
بربیابان غریب من
منگر و منگر
سایه ی نمناک و سبزت هر چه از من دورتر، خوشتر
بیم دارم کز نسیم ساحر ابریشمین تو
تکمه ی سبزی بروید باز، بر پیراهن خشک و کبود من
همچنان بگذار
تا درود دردناک اندهان ماند سرود من
#اخوان_ثالث
@Roshanfkrane
چون درختی در صمیم سرد و بی ابر زمستانی
هر چه برگم بود و بارم بود
هر چه از فر بلوغ گرم تابستان و میراث بهارم بود
هر چه یاد و یادگارم بود
ریخته ست
چون درختی در زمستانم
بی که پندارد بهاری بود و خواهد بود
دیگر اکنون هیچ مرغ پیر یا کوری
در چنین عریانی انبوهم آیا لانه خواهد بست ؟
دیگر آیا زخمه های هیچ پیرایش
با امید روزهای سبز آینده
خواهدم این سوی و آن سو خست ؟
چون درختی اندر اقصای زمستانم
ریخته دیری ست
هر چه بودم یاد و بودم برگ
یاد با نرمک نسیمی چون نماز شعله ی بیمار لرزیدن
برگ چونان صخره ی کری نلرزیدن
یاد رنج از دستهای منتظر بردن
برگ از اشک و نگاه و ناله آزردن
ای بهار همچنان تا جاودان در راه
همچنان جاودان بر شهرها و روستاهای دگربگذر
هرگز و هرگز
بربیابان غریب من
منگر و منگر
سایه ی نمناک و سبزت هر چه از من دورتر، خوشتر
بیم دارم کز نسیم ساحر ابریشمین تو
تکمه ی سبزی بروید باز، بر پیراهن خشک و کبود من
همچنان بگذار
تا درود دردناک اندهان ماند سرود من
#اخوان_ثالث
@Roshanfkrane
در این صبح اهورایی
سپهر ژرف ِروشن، خاطرى آسوده را ماند
و شهر خیس خواب آلود
خمیده زیر آوار گناهان، چنبرى فرسوده را ماند
صباح روشن روزى شاد است.
و آرامك نسیمی شسته و نمناك
وزد نرم و نوازد گرم،
به لذت، گیسوى زرتار این صبح بهشتی را...
مهدى #اخوان_ثالث
روزتان سراسر شور زندگی❤️
@Roshanfkrane
سپهر ژرف ِروشن، خاطرى آسوده را ماند
و شهر خیس خواب آلود
خمیده زیر آوار گناهان، چنبرى فرسوده را ماند
صباح روشن روزى شاد است.
و آرامك نسیمی شسته و نمناك
وزد نرم و نوازد گرم،
به لذت، گیسوى زرتار این صبح بهشتی را...
مهدى #اخوان_ثالث
روزتان سراسر شور زندگی❤️
@Roshanfkrane
من اهل دوست داشتنم
تو اهل کجایی ؟
#مهدی_اخوان_ثالث
دهم اسفند زاد روز شاعر اهل دل مهدی اخوان ثالث گرامی باد💐💐
#مناسبت #اخوان_ثالث
@Roshanfkrane
تو اهل کجایی ؟
#مهدی_اخوان_ثالث
دهم اسفند زاد روز شاعر اهل دل مهدی اخوان ثالث گرامی باد💐💐
#مناسبت #اخوان_ثالث
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane🌺
مهدی اخوان ثالث
▪️قاصدک
▪️شعر و صدای « #مهدی_اخوان_ثالث»
قاصدک!
هان، چه خبر آوردی؟
از کجا وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی، امّا، امّا
گرد بام و در من
بیثمر میگردی
انتظار خبری نیست مرا،
نه ز یاری، نه ز دَیّار و دیاری باری
برو آنجا
که بُوَد چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند.
قاصدک!
در دل من، همه کورَند و کَرَند.
دست بردار از اين
در وطن خويش غريب.
قاصدِ تجربه های همه تلخ،
با دلم می گويد:
که دروغی تو، دروغ
که فريبی تو، فريب.
قاصدک هان، ولی... آخر... ای وای
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام، آی!
کجا رفتی؟ آی
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی، جایی؟
در اجاقی،
_ طمعِ شعله نمیبندم _
خردک شرری هست هنوز؟
قاصدک!
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم میگریند.
#شعر #اخوان_ثالث
@Roshanfkrane
▪️قاصدک
▪️شعر و صدای « #مهدی_اخوان_ثالث»
قاصدک!
هان، چه خبر آوردی؟
از کجا وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی، امّا، امّا
گرد بام و در من
بیثمر میگردی
انتظار خبری نیست مرا،
نه ز یاری، نه ز دَیّار و دیاری باری
برو آنجا
که بُوَد چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند.
قاصدک!
در دل من، همه کورَند و کَرَند.
دست بردار از اين
در وطن خويش غريب.
قاصدِ تجربه های همه تلخ،
با دلم می گويد:
که دروغی تو، دروغ
که فريبی تو، فريب.
قاصدک هان، ولی... آخر... ای وای
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام، آی!
کجا رفتی؟ آی
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی، جایی؟
در اجاقی،
_ طمعِ شعله نمیبندم _
خردک شرری هست هنوز؟
قاصدک!
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم میگریند.
#شعر #اخوان_ثالث
@Roshanfkrane
میهنم آیینه ای سرخ است
با شکافی چند، بشکسته،
که نخواهد التیامی داشت
زانکه قابی گردشان را با بسی قلابها بسته
مثل دریاچه ی بزرگی، راههای رودها مسدود بر آن
مانده، پیوسته.
می خورد از مایه تا گردد کویری خشک
نم نمک ، آهسته آهسته...
#اخوان_ثالث
@Roshanfkrane
با شکافی چند، بشکسته،
که نخواهد التیامی داشت
زانکه قابی گردشان را با بسی قلابها بسته
مثل دریاچه ی بزرگی، راههای رودها مسدود بر آن
مانده، پیوسته.
می خورد از مایه تا گردد کویری خشک
نم نمک ، آهسته آهسته...
#اخوان_ثالث
@Roshanfkrane
زمستان
#اخوان_ثالث
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت ،
سرها در گریبان است .
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را .
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند ،
که ره تاریک و لغزان است .
وگر دست ِ محبت سوی کس یازی ،
به اکراه آورد دست از بغل بیرون ؛
که سرما سخت سوزان است .
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر ِ پیرهن چرکین !
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی...
دمت گرم و سرت خوش باد !
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای!
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم .
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور .
منم ، دشنام پست آفرینش ، نغمه ی ناجور .
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم .
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم .
#شعر
@Roshanfkrane
#اخوان_ثالث
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت ،
سرها در گریبان است .
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را .
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند ،
که ره تاریک و لغزان است .
وگر دست ِ محبت سوی کس یازی ،
به اکراه آورد دست از بغل بیرون ؛
که سرما سخت سوزان است .
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر ِ پیرهن چرکین !
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی...
دمت گرم و سرت خوش باد !
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای!
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم .
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور .
منم ، دشنام پست آفرینش ، نغمه ی ناجور .
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم .
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم .
#شعر
@Roshanfkrane