روشنفکران
59.8K subscribers
51.5K photos
43.7K videos
2.39K files
8.7K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 475
گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
چون نیک بدیدم به حقیقت به از آنی
شیرین‌تر از آنی به شکرخنده که گویم
ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی
تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه
هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانی
صد بار بگفتی که دهم زان دهنت کام
چون سوسن آزاده چرا جمله زبانی؟
گویی بدهم کامت و جانت بستانم
ترسم ندهی کامم و جانم بستانی
چشم تو خدنگ از سپر جان گذراند
بیمار که دیده‌ست بدین سخت کمانی
چون اشک بیندازیش از دیدهٔ مردم
آن را که دمی از نظر خویش برانی




خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  475



@Roshanfkrane
🥰14👍74
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 476
نسیم صبح سعادت! بدان نشان که تو دانی

گذر به کوی فلان کن، در آن زمان که تو دانی

تو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهت

به مردمی، نه به فرمان، چنان بران که تو دانی

بگو که جان عزیزم ز دست رفت، خدا را

ز لعل روح‌فزایش ببخش آن که تو دانی

من این حروف نوشتم، چنان که غیر ندانست

تو هم ز روی کرامت، چنان بخوان که تو دانی

خیال تیغ تو با ما، حدیث تشنه و آب است

اسیر خویش گرفتی، بکُش چنان که تو دانی

امید در کمرِ زَرکِش‌ات چگونه ببندم؟

دقیقه‌ای است نگارا در آن میان که تو دانی

یکی است تُرکی و تازی، در این معامله حافظ

حدیث عشق بیان کن، بدان زبان که تو دانیخوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  476



@Roshanfkrane
11👍2
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 477
دو یار زیرک و از بادهٔ کهن دو منی
فراغتی و کتابی و گوشهٔ چمنی
من این مقام به دنیا و آخرت ندهم
اگر چه در پِی‌ام افتند هر دم انجمنی
هر آن که کنج قناعت به گنج دنیا داد
فروخت یوسف مصری به کمترین ثمنی
بیا که رونق این کارخانه کم نشود
به زهدِ همچو تویی، یا به فسق همچو منی
ز تندباد حوادث نمی‌توان دیدن
در این چمن که گلی بوده است یا سمنی
ببین در آینه جام نقش‌بندی غیب
که کس به یاد ندارد چنین عجب زَمنی
از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی
به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند
چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی
مزاجِ دَهر تَبَه شد در این بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی


خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  477



@Roshanfkrane
👏13👍43🥰1🤔1🕊1
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 478
نوش کن جامِ شرابِ یک منی
تا بِدان بیخِ غم از دل برکَنی
دل گشاده دار چون جامِ شراب
سر گرفته چند چون خُمّ دَنی
چون ز جام بی‌خودی رطلی کشی
کم زنی از خویشتن لاف منی
سنگسان شو در قدم نی همچو آب
جمله رنگ‌آمیزی و تَردامنی
دل به می دربند تا مردانه‌وار
گردن سالوس و تقوا بشکنی
خیز و جهدی کن چو حافظ تا مگر
خویشتن در پای معشوق افکنی


خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  478



@Roshanfkrane

از مخاطبان بزرگوار عذر خواهی میکنیم به خاطر تاخیر در درج این مطلب
مشکلات نت مانع شد 🙏😊🌺
13👍6👏2💔1
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 479
صبح است و ژاله می‌چکد از ابر بهمنی
برگ صبوح ساز و بده جام یک منی
در بحر مایی و منی افتاده‌ام، بیار
می تا خلاص بخشدم از مایی و منی
خونٓ پیاله خور که حلال است خون او
در کار یار باش که کاری‌ست کردنی
ساقی به دست باش که غم در کمین ماست
مطرب نگاه دار همین ره که می‌زنی
مِی ده که سر به گوش من آورد چنگ و گفت
«خوش بگذران و بشنو از این پیرِ منحنی»
ساقی به بی‌نیازی رندان که می بده
تا بشنوی ز صوت مغنی «هو الغنی»



خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  479



@Roshanfkrane
👍161🔥1
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 480
ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی
سود و سرمایه بسوزی و محابا نکنی
دردمندان بلا زهر هلاهل دارند
قصد این قوم خطا باشد هان تا نکنی
رنج ما را که توان برد به یک گوشهٔ چشم
شرط انصاف نباشد که مداوا نکنی
دیدهٔ ما چو به امید تو دریاست، چرا
به تفرج گذری بر لب دریا نکنی؟
نقل هر جور که از خلق کریمت کردند
قول صاحب غرضان است تو آن‌ها نکنی
بر تو گر جلوه کند شاهد ما ای زاهد
از خدا جز می و معشوق تمنا نکنی
حافظا سجده به ابروی چو محرابش بر
که دعایی ز سر صدق جز آن جا نکنی



خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  480



@Roshanfkrane
15👍3
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 481
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
آخرالامر گِل کوزه‌گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است
عیش با آدمی‌یی چند پری‌زاده کنی
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
اجرها باشدت ای خسرو شیرین‌دهنان
گر نگاهی سوی فرهاد دل‌افتاده کنی
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات؟
مگر از نقش پراگنده ورق ساده کنی
کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی
ای صبا بندگی خواجه جلال‌الدین کن
که جهان پُر سمن و سوسنِ آزاده کنی


خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  481



@Roshanfkrane
14👍3
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 482
ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌کنی
اسباب جمع داری و کاری نمی‌کنی
چوگان حکم در کف و گویی نمی‌زنی
باز ظفر به دست و شکاری نمی‌کنی
این خون که موج می‌زند اندر جگر تو را
در کار رنگ و بوی نگاری نمی‌کنی
مشکین از آن نشد دمِ خلقت که چون صبا
بر خاک کوی دوست گذاری نمی‌کنی
ترسم کز این چمن نبری آستین گل
کز گلشنش تحملِ خاری نمی‌کنی
در آستین جان تو صد نافه مدرج است
وان را فدای طرهٔ یاری نمی‌کنی
ساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاک
واندیشه از بلای خماری نمی‌کنی
حافظ برو که بندگی پادشاه وقت
گر جمله می‌کنند تو باری نمی‌کنی




خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  482



@Roshanfkrane
👍163
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 483
سحرگه ره ‎روی در سرزمینی
همی گفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آن گه شود صاف
که در شیشه برآرد اربعینی
خدا زان خرقه بیزار است صد بار
که صد بت باشدش در آستینی
مروت گر چه نامی بی‌نشان است
نیازی عرضه کن بر نازنینی
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه‌چینی
نمی‌بینم نشاط عیش در کس
نه درمان دلی نه درد دینی
درون‌ها تیره شد باشد که از غیب
چراغی برکند خلوت‌نشینی
گر انگشت سلیمانی نباشد
چه خاصیت دهد نقش نگینی؟
اگر چه رسم خوبان تندخویی‌ست
چه باشد گر بسازد با غمینی؟
ره میخانه بنما تا بپرسم
مَآل خویش را از پیش‌بینی
نه حافظ را حضور درس خلوت
نه دانشمند را علم‌ الیقینی


خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  483



@Roshanfkrane
👍18👏32
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 484
تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی

ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی

به خدایی که تویی بندهٔ بگزیده او

که بر این چاکر دیرینه کسی نگزینی

گر امانت به سلامت ببرم باکی نیست

بی‌دلی سهل بود گر نبود بی‌دینی

ادب و شرم تو را خسرو مه‌رویان کرد

آفرین بر تو که شایستهٔ صد چندینی

عجب از لطف تو ای گل که نشستی با خار

ظاهراً مصلحت وقت در آن می‌بینی

صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم؟

عاشقان را نبود چاره به جز مسکینی

باد صبحی به هوایت ز گلستان برخاست

که تو خوش‌تر ز گل و تازه‌تر از نسرینی

شیشه‌بازیِ سِرشکم نگری از چپ و راست

گر بر این منظر بینش نفسی بنشینی

سخنی بی‌غرض از بندهٔ مخلص بشنو

ای که منظور بزرگان حقیقت بینی

نازنینی چو تو پاکیزه‌دل و پاک‌نهاد

بهتر آن است که با مردم بد ننشینی

سیل این اشک روان صبر و دل حافظ برد

بلغ الطاقه یا مقله عینی بینی

تو بدین نازکی و سرکشی ای شمع چگل

لایق بندگی خواجه جلال‌الدینی



خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  484



@Roshanfkrane
15👍4👌1